پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

نسخه های زیرزمینی


نسخه های زیرزمینی

بعضی سال ها آنچه را که می نوشتم فقط برای خودم بود, می نوشتم و چند بار از روی آن می خواندم و می خواندم و نگه می داشتم برای خودم, وقتی می دانی برای خودت می نویسی یا در خلوت با خودت به عقب برمی گردی و مرور می کنی گذشته صریح و تلخ و صادقانه تر می شود تا آنکه بخواهی برای ستونی در صفحه یی از روزنامه بنویسی

هر سال چند روز مانده به دوم خرداد، یادم می افتد که مطلبی هرچند کوتاه به یاد آن روز فراموش نشدنی بنویسم، حداقل برای دل خودم و برای آنکه یادم باشد از یاد نبرم آن روز را و مختصری هم برای آنکه فراموشم نشود چه می خواستیم و البته بعضی وقت ها هم چه شد،

بعضی سال ها آنچه را که می نوشتم فقط برای خودم بود، می نوشتم و چند بار از روی آن می خواندم و می خواندم و نگه می داشتم برای خودم، وقتی می دانی برای خودت می نویسی یا در خلوت با خودت به عقب برمی گردی و مرور می کنی گذشته صریح و تلخ و صادقانه تر می شود تا آنکه بخواهی برای ستونی در صفحه یی از روزنامه بنویسی. محافظه کاری ها و ملاحظه کاری ها و رودربایستی ها را کنار می گذاری و آنچه را که واقعی تر است با همه تلخی هایش عریان می کنی. وقتی با خودت خلوت می کنی و به آنچه تاکنون کرده یی فکر می کنی کمتر دیگران را در ناکامی ها و ضعف های خودت دخیل و مقصر می دانی، حتی کمتر از بخت و اقبال بد خودت می نالی، قاضی بی رحمی می شوی که دلیل های نسبتاً موجه را هم از خودت به راحتی نمی پذیری و دقیق تر می شوی تا عیب ها و ضعف ها و دلایلش را حداقل برای خودت واقعاً روشن کنی. فقط اشکالش این است که تا از خلوت به جلوت پا می گذاری حقایق برایت جور دیگری می شود و شاید مجبور می شوی آنچه را که خودت با خودت اعتراف کرده بودی کتمان کنی.

و در این خصیصه اتفاقاً همه نقطه اشتراک داریم، چپ و راست و محافظه کار و اصلاح طلب و افراطی و میانه رو و.... هم نمی شناسد. تفاوتش در اندازه و مدل است.

یازده سال از دوم خرداد گذشته و یک سال به انتخابات ریاست جمهوری مانده، اصرار می کنیم به درستی که همان که اسم دوم خرداد می آید اول به یاد او می افتیم باید سال آینده به میدان بیاید تا اصلاح طلبی را که این روزها به این حال و روز افتاده و اعتقاد داریم یگانه راه بی بدیل نجات کشور است احیا کند و می دانیم و می گوییم که فقط از او بر می آید، و البته نمی گوییم که حتماً او در این عرصه صد است و به دیگران هم به تناسب نمره بدهیم. این نمره دادن های خودمان به خودمان آن هم نه در خلوت که پشت بلندگوها حکایتی شده.

با وجود آنکه معتقدم خاتمی صد نیست، اما اطمینان دارم فاصله نمره او با دیگران خیلی زیاد است، در بعضی موارد از صد هم بیشتر، در مختصاتی که نمره منفی هم داریم.

نشسته ایم دور خودمان و با خودمان می گوییم که اصلاح طلبی چنین است و چنان. در خلوت جمعی خودمان آنچه را که می گوییم و تحلیل می کنیم نظر و دیدگاه و تحلیل مردم می دانیم و بر اساس همان نسخه می پیچیم برای اصلاح طلبی و جامعه و مردم، آنقدر هم شیفته و شیدای این طرح ها و نسخه ها می شویم که دیگر فقط زبان مان به جای گوش و چشم هایمان کار می کند،

از خطر مناسبات غیرشفاف می گوییم و بعضی هایمان در همین مناسبات گرفتار می شویم. از توجه جدی به حقوق مردم و پیگیری مطالبات مردم داد سخن می دهیم و بعد چند نفر باید پیگیر خرده فرمایشات خودمان باشند و حتی حقوق همین چند نفر را هم فراموش می کنیم.

به درستی می گوییم کسانی با گفتار و کردار خود مردم را به یاس و نومیدی می کشانند تا منفعل شان کنند و آن وقت در عرصه یی که مردم حاضر نیستند اصلاح طلبان به انزوا می روند، بازهم به درستی می گوییم که در انتخابات به حذف رقیب می پردازند تا در عرصه یی بی رقیب پیروز میدان باشند، اما کاندیدا معرفی می کنیم و عرصه را بی رقیب نمی گذاریم، مردم به میدان نمی آیند، رقیب هم از این عدم حضور حداکثر استفاده را می کند.

همیشه به درستی می گوییم اگر فضا عادلانه و رقابتی و آزاد باشد برنده اصلی ماییم، اما هیچ وقت از خودمان نمی پرسیم چه کرده ایم که مردم با وجود آنکه همه اینها را که می گوییم می دانند، نمی آیند تا به ما رای بدهند؟

مردی که دزد به خانه اش زده بود و همسایه ها او و خانواده اش را به بی تحرکی و بی غیرتی در مقابل دزد متهم می کردند، به همسایه ها یادآوری می کرد که کمی هم دزد را مقصر بدانند، حالا حکایت ما هم از جهتی دیگر شبیه این ماجراست، همه چیز را به گردن دزد می اندازیم، باور نمی کنیم یا قبول نمی کنیم که خودمان هم خواب بوده ایم.

اشکال مان این است که صادقانه با مردم سخن نمی گوییم و سوال نمی کنیم از دلیل رویگردانی شان از ما. آنها منتظرند به ما پاسخ بگویند و به همان اندازه که ما صادقانه رفتار کنیم به ما راست بگویند. مردم اگر احساس کنند اصرار داریم خودمان را گول بزنیم، چندان اصراری ندارند که به کمک مان بیایند حتی اگر مطمئن باشند راه آینده ایران جز از مسیر اصلاح طلبی نمی تواند بگذرد.

و چون هنوز در حال و هوای دوم خرداد هستیم یادآوری می کنم مردم آنچه از صداقت و راستی می خواستند در وجود خاتمی دیدند و همین است دلیل آنکه او همچنان محبوب مردم است، اشتباه نکنیم خاتمی محبوب است و در این محبوبیت پیشتاز بلامنازع، اما این به تنهایی کافی نیست.

بارها در جریان تبلیغات انتخابات مجلس هشتم، وقتی کارت های معروف به یاران خاتمی را به مردم می دادیم، این جمله را می شنیدم که فقط وقتی خود خاتمی آمد خبرمان کنید.

و این هم نشانه خوبی نیست، پس ما چه کرده ایم؟ راستش این است که هنوز هم از سرمایه خاتمی هزینه می کنیم و همچنان هرجا که می خواهیم خودی به مردم نشان بدهیم کارتی با عکس خاتمی از جیب مان در می آوریم که یعنی «من آنم که رستم بود پهلوان»،

خلاصه کنم اگر می خواهیم خاتمی بیاید که خداوکیلی باید بیاید، لازم است ما هم به خود بیاییم. در زیرزمین نشستن و تحلیل کردن و نسخه پیچیدن اگر تا امروز کارساز بوده حالا هم خواهد بود، در لفافه و یکی به نعل زدن و یکی به میخ زدن هم به همچنین. یازده سال گذشته را باید با جزییات، صادقانه و بی هیچ پرده پوشی با مردم، تاکید می کنم «مردم» در میان بگذاریم، با هر ابزار و وسیله یی که داریم. مطمئن باشیم هر سخن کز دل برآید لاجرم حتی اگر رسانه هم نداشته باشیم بر دل ها می نشیند، مگر دوم خرداد ۷۶ رسانه داشتیم؟ فقط کمتر به خود مشغول بودیم، کمتر در زیرزمین می نشستیم و تحلیل می کردیم و نسخه می پیچیدیم؛ نسخه هایی که به کار خودمان هم نمی آید.

نویسنده : سیدشهاب الدین طباطبایی