سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

درآمدی بر شناخت اندیشه سیاسی جدید


درآمدی بر شناخت اندیشه سیاسی جدید

شناخت اندیشه سیاسی جدید در گرو آماده کردن مقدمات و کسب شرایط بحث از این مقوله برای پژوهنده این حوزه است تاریخ مفهومی سیاست به حدود سه هزار سال پیش, یعنی به یونان که به گونه ای زادگاه اندیشه سیاسی است, باز می گردد

شناخت اندیشه سیاسی جدید در گرو آماده کردن مقدمات و کسب شرایط بحث از این مقوله برای پژوهنده این حوزه است. تاریخ مفهومی سیاست به حدود سه هزار سال پیش، یعنی به یونان که به گونه‌ای زادگاه اندیشه سیاسی است، باز می‌گردد. به تدریج و در طی دوره‌های تاریخی، سنت اندیشه سیاسی در پرتو تحولات، دگردیسی یافته است و اندیشه سیاسی در عصر جدید با پیدایش و مرجعیت روش علمی به مثابه عامل اثرگذار، عمیقاً از آن متأثر شده است. فهم نسبت میان شناخت و سیاست و درک منطق سنت‌های اندیشه سیاسی با رعایت دو اصلِ شناخت اصیل از سیاست و توجه به نسبت میان قدیم و جدید امکان‌پذیر است.

● مقدمه

سابقه تأمل در عنوان مقاله به بیش از یکسال پیش باز می‌گردد. پرسش مهم این بود که میان سیاست به منزله یک عمل ـ که در زمانه اتفاق می‌افتد ـ و شناخت ما از آن، چه نسبتی می‌تواند برقرار باشد؟ انسان در صدد شناخت امور است و بدین منظور، اهدافی از این کار در سر دارد؛ به کنجکاوی‌های درونی خود پاسخ می‌دهد، به طبیعت امر سیاست آشنا می‌شود و می‌کوشد تا از طریق شناخت و گفت و گویی که در آن است، بهبودی عمل سیاسی که در رفتار حکومت ظاهر می‌شود و کاهش آسیب‌های آن عمل، سهیم گردد. بر این فرض مقدر است که شناخت ما از سیاست، به تکوین و تدوین مجموعه معارف ما در باره سیاست می‌انجامد؛ مجموعه‌ای که در گونه‌های مختلف، تکثیر و در قالب سنت‌های گوناگون در طول تاریخ انباشته شده‌اند.

تأمل در این سنت‌ها و میراث باقیمانده نشان می‌دهد که از ترکیب واژه «سیاسی» با واژه‌هایی که جنبه‌های معرفتی دارند، اصطلاحاتی به دست می‌آید که در نگاه نخست، هر کدام گویای وجهی از نسبت سیاست و شناخت در معنای عام آن هستند.

لئواشتراوس در مقاله مشهور خود، «فلسفه سیاسی چیست؟» ده ترکیب زبانی رایج را از واژه سیاسی می‌آورد و به نوعی وارسی می‌کند.[۱] این ترکیب‌ها شامل فلسفه سیاسی، رأی سیاسی، نظریه سیاسی، کلام سیاسی، علوم سیاسی، دانش سیاسی، حکمت سیاسی، گمان سیاسی، فهم سیاسی و مقوله سیاسی می‌شود. او اینها را معرفت یا معارف سیاسی می‌نامد.[۲] در ادبیات رایج ما علاوه بر موارد بالا، الفاظی مانند خرد سیاسی، فقه سیاسی، تأملات سیاسی، درک سیاسی و تحلیل سیاسی نیز رایج است که به نظر می‌رسد کمتر صبغه معرفتی اصیل دارند. اگر بپذیریم که همه ترکیب‌های از این قبیل، می‌توانند نسبتی از شناخت سیاست را داشته باشند، در این‌صورت، بی‌گمان شناخت واقعی سیاست مشکل خواهد گردید. شاید هم فراوان بودن این الفاظ و اصطلاحات، دلیلی بر نارسایی‌های جدی در این زمینه باشد.

از سوی دیگر، ما در شناخت امور با چیزی به نام «قدیم و جدید» مرتبط هستیم که بی‌توجهی به آن، شناخت را به بیراهه می‌برد. هر قومی در زمانه خود واقع است. آگاهی از این واقعیت در گرو شناخت گذشته آن است. در فرآیند درک نسبت جدید و قدیم، به تفاوت‌های شناخت در قدیم و جدید و احیاناً نقاط متمایز آنها از یک‌دیگر نائل می‌شویم.

از جنبه سومی هم که به شناخت نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که شناخت ما از سیاست تا چه میزان در معرض شرایط اجتماعی و فرهنگی‌ای است که در درون آنها زیست می‌کنیم و این شناخت، ناخواسته متأثر از سایر وجوه حیات در یک اجتماع خاص است. در واقع در این جا مسئله اصالت شناخت از سیاست مطرح می‌شود که به این منظور باید سنجه‌ها و ترازهایی برای دست‌یابی و آگاهی به شناخت اصیل سیاست داشته باشیم و تا حد امکان از افتادن در گرداب منازعات سیاسی و منازعات اجتماعی در پوشش شناخت جلوگیری کنیم، یا دست کم به خطرات و آسیب‌های این وضع آگاه شویم.

سه منشأ فوق، یعنی ضرورت شناخت سیاست، تعیین کنندگی «قدیم و جدید» و اصالت شناخت ما از سیاست، سرانجام به این نقطه انجامید که نیاز ما به معرفت، نسبت به سیاست بیش از آن که به محتوا مرتبط باشد، در مقدمات است. اگر مقدمات و روش‌های درستی در پیش نگیریم، چه بسا به بیراهه رفته و حتی به توهم معرفت به سیاست گرفتار آییم و در این صورت تمرین و تکرار در چنین وضعیتی به تعبیر ابن خلدون نوعی «طبیعت ثانوی» در ما ایجاد می‌کند که خود در اثر مرور زمان، سخت و متصلب شده، جای شناخت اصیل را می‌گیرد و در نتیجه به نوعی جهل مرکب دچار می‌شویم. عنوان نخستین نوشتار «الزام‌های روش‌شناسانه در اندیشه سیاسی جدید» بود که به تدریج در طی مطالعه، ضرورت اختیارِ عنوان مناسب‌تر بر نگارنده آشکار شد.

● ویرایشی از اندیشه سیاسی جدید

منظور از تمهیدات[Prolegomena ] در این مقاله در معنای کانتی آن، نوعی آمادگی ذهنی و مقدماتی در باب کسب شناخت درست و در این جا از «اندیشه سیاسی جدید» است که خود، مایه تضمین درست ورود ما به این موضوع است. از سوی دیگر، تأمل در باب وضعیت اندیشه سیاسی در ایرانِ امروز، نشان از نارسایی‌های فراوان معرفتی و روشی در متون این حوزه در حدود یک و نیم دهه اخیر کشور دارد که به تدریج آثار سیاسی بر همین نسق و بدون روش و مبانی بر هم افزوده شده است و ادبیات و سنت نادرستی را شکل داده است. این وضعیت به تعبیر خلدونی آن، باعث پدید آمدن «طبیعت ثانوی» شده است که گاه در برابر طبیعت واقعی و اصیل «شناخت به سیاست» هم چون اصلی بروز کرده و ما را نسبت به معرفتِ درست به سیاست دچار توهم کرده است.

تمهیدات در معنای عام آن، نوعی کسب اهلیت در موضوع است. پژوهنده اندیشه سیاسی باید آگاهی نظری و دیدگاه نقادانه نسبت به حدود و ثغور معرفت خود کسب کند. منابع شناخت خود و میزان موجه بودن آنها را وارسی نماید و به سنت‌های اندیشه سیاسی و منطق درونی آنها وقوف یابد. منظور از تمیهدات، در واقع پیشه کردن نوعی روش سقراطی و کوشش برای علم و جهل در باب «اندیشه سیاسی» است. علم به جهل جز به مدد شناخت اصیل سیاست از منابع نخستین و معتبر معارف سیاسی حاصل نمی‌شود. کانت در «نقد عقل محض» فرازی دارد که از منظر نوشتار ما مفید است. او در امر اشتیاق عقل انسانی به ساختن بناهای بلند فکری، بیم می‌دهد که ما باید نخست، پی این بنا را تا آن جا که ممکن است عمیق و مطمئن برداریم و مصالح ساختمان را وارسی کنیم تا ببینیم که تکافوی ساختن چه ساختمانی با چه بلندا و چه استحکامی را می‌دهد.[۳] چنان که واژه پرولو گومنا را نیز به معنای «پیش ملاحظات» دانسته‌اند. در این جا هم، ما قصد داریم که «پیش ملاحظات» ضروری در فهم اندیشه سیاسی مدرن را تا حدودی مرور نماییم. ابتدا این کار را با فهرستی از پرسش‌ها ـ که ما البته در پی یافتن پاسخ برای آنها نیستیم ـ آغاز می‌کنیم؛ پرسش‌هایی که برای تحرک ذهن نسبت به مسئله اصلی مقاله، یعنی نسبت سیاست و شناخت ما از آن تدارک دیده شده‌اند.

شاید با جرأت بتوان ادعا کرد که دو واژه «سیاست» و «سیاسی» در دوره پس از انقلاب اسلامی ایران، بیشترین استعمال را در اقوال خاص و عام داشته و همگان نیز مدعی سهم داشتن در این امور هستند. عبارت «اندیشه سیاسی» به طرز وحشتناکی در پیشانی مقالات، کتاب­ها، پژوهش‌ها و پایان نامه‌های دانشجویی در این چند سال اخیر، تکثیر و انباشت شده و این در حالی است که سیاست در عمل مستقل و متفاوت راه خود را پیموده است. نقطه آغاز بحث ما دقیقاً همین دو واژه و پرسش از چیستی «سیاست» و چیستی «سیاسی» است. هرگز نمی­پرسم که این دو کلمه چگونه پیدا و منظور از آنها چیست؟ چه چیزی می­تواند صفت سیاسی بگیرد و اصولاً چه چیزی سیاسی است؟ معیارها و شاخص­های سیاسی بودن کدامند؟ حدود و ثغور ترکیبات فراوانِ حاصل از پسوند «سیاسی» کجاست؟ به راستی وقتی عالمی در حد فاصل گسترده دو ترکیب متضاد «حیات سیاسی» و «خودکشی سیاسی» نهفته است، نباید در ساخت و کاربرد این ترکیب‌ها و سپس جای داد آنها در گزاره­ها و قضایا و بعد در مقالات و نوشته‌ها احتیاط کرد؟ شناخت «سیاسی» مستلزم چیست؟ و چه الزام‌ها و لوازمی دارد؟

گذشته از اینها وقتی یک پله بالاتر از فضای بسیار عامل زبانی بایستیم و مثلاً به حوزه ترکیب‌های واژه سیاسی با واژه‌های دارای مضمونِ دانستن و به نوعی از جنس معرفت بپردازیم، چه ضابطه‌ها و قواعدی پیدا می‌شوند؟ برای مثال، ترکیب‌هایی مانند معرفت سیاسی، دانش سیاسی، فلسفه سیاسی، اندیشه سیاسی، تفکر سیاسی، آرای سیاسی، نظریه سیاسی، کلام سیاسی، علوم سیاسی، حکمت سیاسی و تحلیل سیاسی چه معنایی دارند؟ روابط و نسبت آنها، همپوشانی‌ها و ناهمسانی‌های آنها کدام‌اند؟ چه تمایزها و تفاوت‌هایی با هم‌دیگر دارند و اهداف هر یک چیست؟

در سطحی دورتر از نظر و دانش و در هم نشینی با عمل و اقدام، وقتی که واژه «سیاسی» در ترکیب‌هایی هم چون استراتژی سیاسی، ایدئولوژی سیاسی، اصول سیاسی، هنر سیاسی، فقه سیاسی، برنامه سیاسی، خط‌مشی سیاسی، توسعه سیاسی و مشارکت سیاسی دیده می‌شود، تکلیف ما چیست؟ چگونه می‌توان ترکیب‌های معطوف به نظر و موارد معطوف به عمل را از یک دیگر بازشناخت؟ و در سطح سوم که بحث افزارمندی و لوازم عمل در سیاست مد نظر است و برای مثال با ترکیب‌هایی مانند تاکتیک سیاسی، احزاب سیاسی، نهاد سیاسی، زبان سیاسی، ماشین سیاسی و رابطه سیاسی سر و کار داریم چه باید بکنیم؟ چرا برخی ترکیب‌های حاصل از واژه سیاسی را در عرصه‌هایی، مثل اقتصاد، فرهنگ و یا اجتماع نداریم؟ مثلاً زندانی سیاسی، کلام سیاسی، فرهنگ سیاسی و... .

فهرست کردن این مجموعه پرسش‌ها به معنای جست و جوی پاسخی برای آنها نیست، بلکه هدف، نشان دادن پیچیدگی موضوع و نمایا‌نگر شدن مسئله مورد بحث است. گاه حتی سنت‌های علمی و معرفتی به دلیل رسوب روش‌ها و بی‌توجهی به شرایط متحول زندگی جمعی بشر و دگرگونی‌های جوامع، آن قدر به خود خو می‌کند که توان درک درست مسائل را نداشته، قدرت تمیز مقوله‌ها را از حیث عملی و نظری از دست می‌دهند. ژولین فروند معتقد است که سنت‌های افلاطونی، اعم از کهنه و نو، اعتبار پیدا کردن علم جدید، منزلت یافتن روشن‌فکران و رشد و توسعه مراکز علمی و پژوهشی در باب سیاست، خود موجب پوشیده شدن سرشت سیاست می‌شوند.[۴] اگر بپذیریم که سرشت سیاست عمل است.[۵] چه نیازی به شناخت آن پیدا می‌کنیم؟

● تاریخ مفهومی سیاست

واقعیت نشان داد که شناخت سیاست، دست کم نزدیک به سه هزار سال قدمت دارد و کوشش‌های ارزش‌مند زیادی در این راه انجام شده است. پرسش از چرایی تفکر درباره «سیاست» در واقع معطوف به همان عمل است. چگونه آن عمل، درک و مفهوم گردد تا بتوان برای تحقق صورت بهتر عمل همواره طرح و نقشه داشت. سیاست که عملی در جهت خیر است، بی‌گمان، هم در شناخت «خیر» و هم شناخت چگونگی عمل، نیاز به تفکر و اندیشیدن دارد. برای آغاز از تعریف و شناخت «سیاست» باید به تاریخ تفکر و زبان باز گردیم. در تفکر غربی، زادگاه واژه سیاست یونان است و در شرق یا محدودتر، در قلمرو تمدن اسلامی و نیز تاریخ ایران، زادگاه واقعی این واژه مشخص نیست. قطعی­ این است که سیاست را در مشهور اقوال به معنای رام کردن اسب وحشی دانسته‌اند؛ مضمونی که دارای بعد تربیتی و پرورش و هدایت هم است. در مواردی هم پاسداری از ملک و حکم راندن بر رعیت، قهر کردن، هیبت نمودن و ضبط کردن مردم از نتق به ترسانیدن و زدن آمده است.[۶] اندیشه سیاسی کوشش‌ها برای شناخت «سیاست»، آغاز می‌گردد. اما با این وجود نمی‌توان گفت «اندیشه سیاسی» در معنای اصطلاحی آن از همین زمان پدید آمده باشد. به همین دلیل نمی‌توان با لئواشتراوس همراه شد که با گفتن واژه «پدر» در نزد اولین کودک، اندیشه سیاسی آغاز گشته و گوینده، نخستین اندیشمند سیاسی باشد.[۷]

به هر تقدیر مدعی نیستیم که در نظام‌های معرفتی و تمدن‌های غیر غربی، تعریفی از سیاست وجود ندارد، اما شاید بتوان به گونه‌ای استدلال کرد که آن، اجماع و پیوستگی را که «سیاست» به لحاظ نظری در تمدن غرب از یونان تا کنون طی کرده است، در جای دیگری مشاهده نمی‌کنیم. به تدریج و در اثر تکامل معرفت سیاسی در مغرب زمین اصطلاحات دیگری پدیدار شدند که شناخت علت و فلسفه وجودی این «برساخته‌های» جدید باید در درون سنت‌های علمی دوره خاص خودشان بررسی گردد. تعریف سیاست از یونان آغاز گردید و سقراط که به نحوی بنیان‌گذار فلسفه سیاسی است، به دلیل ضرورت تأمل نظری در سیاست از همان فعالیت سیاسی مختصری هم که داشت، دست کشید. او در واپسین سفارش‌های خود به آتنیان از آنان می‌خواهد پیش از آن که به امور دولتی بپردازند، در اندیشه خود دولت باشند.[۸] امری از دو کتاب «جمهور» افلاطون و «سیاست» ارسطو بنیادهای صورتی خاص از اندیشیدن در باب سیاست، یعنی فلسفه سیاسی کلاسیک را استوار ساختند. بعدها در طول تاریخ غرب، متفکران بزرگ سیاسی به توسعه شناخت خود از سیاست در هیئت‌های گوناگون پرداخته، هویت مستقلی برای آن فراهم آمد.

یکی از موضوع‌های گیرا برای فیلسوفان علم، شناخت آغازهای دانش است. فیلسوف علم از این روی به این نخستین گام‌ها علاقه‌مند است که در آن، رابطه میان سخن و معرفت را در می‌یابد. اختراع خط از همین دیدگاه است که اهمیتی به اندازه کشف آتش دارد. خط در حکم پایان مرجعیت حافظه بشری و سنت نقل «سینه به سینه» و درنتیجه ثبت و ضبط سنت‌های شفاهی چونان نخستین منبع دانش هم هست؛ «این امر [یعنی پیدایش خط] اثری انقلابی داشت، زیرا دروازه­های دانش و ادعاهای دانشی را به روی امکانات وارسی، مقایسه و انتقاد گشود».[۹] اشاره لیندبرگ در این جا بسیار مهم است؛ زیرا وارسی، مقایسه و نقد هر سه فی‌نفسه، اموری متعلق به فکر و دانش هستند که عملاً با اختراع خط، هم چون امکاناتی جدید که در سرشت آدمی است، تحقق می‌یابند. آن چه از این اشاره لیندبرگ استفاده می‌کنیم این است که اندیشیدن، تنها در فرهنگی مکتوب، معنای واقعی پیدا می‌کند و راز این که اندیشه و فلسفه سیاسی در یونان تولد یافت، ناشی از همین اختراع خط بود. خط به مثابه ابزاری که در انحصار خدمت به اشراف بود، آزاد و در دسترس عموم قرار گرفت. پیدایش خط به نوعی باعث پیدایش رابطه سخن و سیاست و در نتیجه پیدایش اندیشه سیاسی شد. رابطه سخن و سیاست در تاریخ، ابتدا در یونان اتفاق افتاد؛ بدین صورت که با فروپاشی نظام موکنای در یونان ـ در اثر یورش دُری‌ها ـ نوشتن از انحصار دبیران و خدمت به پادشاهان بیرون آمد و در اختیار همگان و به تدریج وجوه زندگی سیاسی و اجتماعی در معرض نگاه عموم قرار گرفت و این امر به تدریج باعث شد که طی بیش از یک صد سال رابطه سخن و سیاست در پرتو پیدایش فضای عمومی[Agora] قوام بندد و در نتیجه زمینه برای تفکر سیاسی فراهم آید.[۱۰]

آن چه در میراث دانش یونانیان درباره سیاست وجود داشت، با تولد فلسفه سیاسی وارد مرحله تازه­ای شد و به تدریج در تاریخ غرب، پیوستگی خود را حفظ کرد. سیاست، هم چون خیر عمومی و مشترک که از ارسطو و افلاطون آغاز گردید، تا به امروز معروف‌ترین اجماع مفهومی خود را حفظ کرده است. آن چه مهم است همین پیوستگی است که تداوم سنت‌ها و بازاندیشی و احیای آنها را در پرتو شرایط دوره‌های بعدی ممکن می‌سازد. ظهور معنای اصطلاحی و تاریخ مفهومی واژه‌ها در درون سنت‌های فکری و عملی امکان‌پذیر می‌شود. در این دیدگاه «هر لفظ و کلمه‌ای ضرورتاً رابطه­ ذاتی با معنایی که می‌رساند، ندارد و رابطه آن دو همیشه قراردادی است، با این حال وقتی که این قرارداد، سابقه تاریخی و طولانی پیدا می‌کند، دیگر این خود قرارداد نیست که معنا را می‌رساند، بلکه آن سنت فکری و تاریخی است که دلالت بر معنا می‌کند».[۱۱] مطالعه در تاریخ اندیشه سیاسی یونان باستان به خوبی نشان می‌دهد که این سنت فکری به تدریج بر هم انباشته شده و به گونه‌ای به دوران‌های مسیحیت، قرون وسطی و عصر جدید و حتی دوران معاصر انتقال یافته است. انباشت دانش چنان که لیندبرگ اشاره داشت به وارسی، مقایسه و نقد می‌انجامد و باز در نهایت، آن چه حاصل می‌شود، خود باعث تکامل و رونق اندیشه می‌گردد و این فرآیند موجبات ثبات مفاهیم را فراهم آورده، مانع از پراکندگی‌های ذهنی و آشفتگی‌های فکری می‌گردد.

نویسنده: رضا شاکری دکترای علوم سیاسی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، فرهنگ و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی.

۱. البته وارسی­های اشتراوس ـ به دلیل تعلق خاطر نسبتاً زیاد به فلسفه سیاسی کلاسیک ـ در برخی موارد حالت دفاعیه پیدا کرده و به سود فلسفه سیاسی باستان، اندیشه سیاسی و معارف جدید سیاسی را نکوهش می­کند.

۲. لئواشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟ ترجمه فرهنگ رجایی (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳) ص ۱۲ـ۱.

۳. ماکس آپل، شرحی بر تمهیدات کانت، ترجمه محمدرضا حسینی بهشتی (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵) ص ۱۰.

۴. ژولین فروند، سیاست چیست؟ ترجمه عبدالوهاب احمدی (تهران: انتشارات آگه، ۱۳۸۴) ص۱۶.

۵. همان، ص ۱۶.

۶. علی­اصغر حلبی، مبانی اندیشه­های سیاسی در ایران و جهان اسلام (تهران: انتشارات زوار، ۱۳۸۲) ص ۴۰و۴۱.

۷. لئواشتراوس، پیشین، ص ۵.

۸. افلاطون، دوره آثارـ جلد اول، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی (تهران: خوارزمی، سوم، ۱۳۸۰) ص ۴۰. ژان لاکوست (۱۳۸۴) «فلسفه در قرن بیستم» ترجمه رضا داوری، تهران، سمت.

۹. دیوید سی. لیندبرگ، سرآغازهای علم در غرب، فریدون بدره­ای (تهران: ۱۳۷۷) ص ۱۷.

۱۰. سید جواد طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، (تهران: کویر، ۱۳۷۷) ص ۱۷و۲۰.

۱۱. کریم مجتهدی، پدیدارشناسی بر حسب نظر هگل (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، دوم، ۱۳۸۰) ص ۲۳.

۱۲. Jonathan wolf, political philosophy, oxford university press,۱۹۹۶,p.۲.

۱۳. سید جواد طباطبایی، پیشین، ص ۷۱.

۱۴. ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت (تهران: آموزش انقلاب اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۷۱) ص ۱۶. ــــــ (۱۳۶۸) اخلاق نیکوماخس، ج دوم، ترجمه ابوالقاسم حسینی، دانشگاه تهران.

۱۵. همان، ص ۱۱۰.

۱۶. همان، ص ۱۳۷.

۱۷. افلاطون، پیشین، ص ۶۲و۶۵..

۱۸. ارسطو، سیاست، پیشین، ص ۱۴۹.

۱۹. Karl W.Deutch, politics and government, Miflin, USA, ۱۹۷۰, p.

۲۰. ویلیام ت بلوم، نظریه­های نظام سیاسی، ترجمه احمد تدین (تهران: ۱۳۷۳) ج ۱، ص ۲۹.

۲۱. همان، ص ۳۲.

۲۲. روزنبرگ، ۱۳۸۴، ص ۵۷.

۲۳. همان، ص ۵۸

۲۴. بلوم، پیشین، ص ۴۰.

۲۵. Grstopher pierson, the modern state, Newyork, ۱۹۹۶. p. ۷.

۲۶. کوئینتن اسکینر و دیگران، دولت و جامعه، ترجمه موسی اکرمی (تهران: کتاب جمهوری، ۱۳۸۱) ص ۲۴.

۲۷. همان، ص ۳۰.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.