سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

وقتی «خان بابا»آهسته «آقاجان» به سرعـت «بابا» و سـپـس «ددی جونی» می شود


وقتی «خان بابا»آهسته «آقاجان» به سرعـت «بابا» و سـپـس «ددی جونی» می شود

مروری بر رفتارشناسی پدرها در گذر زمان

قبل از هر سخنی و هر چند کمی با تاخیر اما ابتدا روز پدر که همانا چراغ خانه و مایه افتخار خانواده است را به همه پدرهای خوب ایران زمین تبریک می‌گوییم. مطلبی که پیش رو دارید به بررسی رفتارشناسی پدرهای محترم در گذر زمان می‌پردازد، این مطلب کاملا طنز و ساخته ذهن نویسندگان می‌باشد و تا کنون در عالم واقعیت هیچ‌گونه از این رفتارها در پدرها یافت نشده است. این را گفتیم که بی‌جهت سعی کنید پدر محترمی را با شخصیت‌های این مطلب مقایسه کنید. در این مطلب رفتار چهار پدر از ۴ نسل مختلف در مقابل یکدیگر بررسی شده است.

پدر شماره ۱: یک پدر خیلی قدیمی است، مثلا ۱۰۰ سال پیش برای اولین بار پدر شده

پدر شماره ۲: یک پدر قدیمی است که مثلا حدود ۵۰ سال پیش پدر شده

پدر شماره ۳: یک پدر تقریبا امروزی است که تنها چند سالی از پدر شدنش می‌گذرد

و پدر شماره ۴: یک پدر از نسل آینده است، یک جورایی شبیه آینده پسرهای امروزی

● لحظه تولد فرزند مسئولیت پدر بودن

تولد فرزند شروع داستان پدر شدن است، آن جایی است که مسئولیت پدر شدن بر دوش یک مرد سنگینی می‌کند.

۱| مرد با ابهت و کت خاکی وارد اتاق خانه می‌شود و در حالی که دستی به سبیل‌های از بنا گوش دررفته‌اش می‌کشد، می‌گوید: خسته نباشی زن، شانست گرفت پسر شد و گرنه باید می‌رفتی خونه بابات، حالا بگو ببینم نظرت راجع به پسر بعدمون چیه، اصلا خوش ندارم از باجناقم عقب بیفتم ها!

۲| مرد با خوشحالی و کتی که روی دستش گرفته وارد اتاق بیمارستان می‌شود و می‌گوید: خانم مبارکه، من برم سرکار که این کوچولوی قشنگ خرج داره! راستی پسره یا دختر؟

۳| مرد با اضطراب و با تیشرت و شلوار لی وارد اتاق خصوصی بیمارستان می‌شود: عزیزم بده من اون کوچولو رو، حالا به نظرت چکار کنیم، این طرح یک میلیون تومنی دولت هم که مالید، بدبخت شدیم رفت!

۴| اتاق ساکت است. مادر و بچه خواب هستند، خبری از پدر نیست. آخرین اخبار از رویت وی در نزدیکی گندم بریان، داغ‌ترین منطقه کره زمین حکایت دارد.

● تعویض پوشک بچه

این‌جا همان کشاکش روزگار است که قدیمی‌ها در موردش سخن‌ها گفته‌اند که باید سنگ زیرین آسیاب بود!

۱| مرد از چرت بعد از ظهر بیدار می‌شود و عصبانی فریاد می‌زند: زن! این بچه که باز داره عر می‌زنه، بیا عوضش کن، تا نرفتم سراغ اون تسمه مشکیه!

۲|مرد اعصابش از سر و صدا خرد شده است، ابرو در هم می‌کند و می‌گوید: خانم بیا دیگه، کهنه بچه رو آوردم، بیا عوضش کن.

۳| مرد که حسابی عرق کرده، با آستین پیشانی‌اش را پاک می‌کند و همسرش را صدا می‌زند: عزیزم اگه زحمتی نیست همون پوشک بچه رو بده من تا این طفلی رو عوضش کنم. خونه رو بو برداشت!

۴| مرد آرامشش را حفظ می‌کند، نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: بابایی گریه نکن، مامانی بیدار می‌شه، الان میرم پوشکت رو میارم عوضت می‌کنم.

● پدر و توجه به تحصیلات فرزند

مدرسه رفتن بچه‌ها یعنی کلی مسئولیت جدید برای پدرها، از خرید کیف و کفش و لوازم تحریر گرفته تا کمک به درس و مشق و...

۱ پدر دست بچه‌اش را سفت گرفته و او را به مکتب می‌برد و می‌گوید: آقای مسئول روابط عمومی مکتب خانه، استخوان‌های این فسقل بچه مال ما؛ گوشتش مال شما. فیفتی، فیفتی! بزن تا می‌خورد.

۲|پدر خطاب به پسر: ببین بچه جان، قشنگ درس و مشقت رو می‌خونی، من هر روز حوصله ندارم بیام مدرسه با معلمت دعوا کنم ها!

۳| پدر نگران پیش پسرش می‌دود و می‌پرسد: بابا جونی، چرا این هفته جلسه اولیا و مربیان برگزار نشده! همه چی خوبه؟! ببین من دارم ۳ شیفت کار می‌کنم تو نگران شهریه مدرسه نباش فقط قول بده شاگرد اول بشی!

۴| پدر با فرزندش از طریق جی پی آر اس تماس برقرار می‌کند و می‌گوید: عزیزم امروز با چی پی اس دنبالت کردم، چرا پنج دقیقه دیر رفتی سر کلاس؟ می‌خوای بی سواد بشی؟ می‌خوای بد بخت بشی؟ ها!

● میزان تحصیلات

البته برای یک پدر میزان تحصیلات پسرش از نان شب هم واجب تر است!

۱| تا همین سال سِیّم مکتب کافیه، از فردا می‌ری عقب نیسان عمو غلامت پِهن بار می‌زنی!

۲| اگه بتونی دیپلمت رو یه ضرب بگیری برات موتور می‌خرم برو تو وکیل آباد تک چرخ بزن حالشو ببر!

۳| پسر جان اگه می‌خوای فردا مثل بابات بدبخت نشی، حداقل باید تا دکتری بخونی، هیچ جا به دردت نخوره تو سربازی چهار تا پست کمتر می‌دی!

۴| پدر خطاب به پسر: خب دکتر، کی می‌خوای تحصیلات اصل کاری رو شروع کنی؟

● پدر و دغدغه اوقات فراغت فرزند

یک پدر با وجود همه گرفتاری‌هایی که دارد اما حسابی نگران اوقات فراغت فرزندش است.

۱| پسر جان از فردا که تابستونه می‌ری عقب نیسان عمو غلامت پِهن بار می‌زنی!

۲| سعی کن از اوقات فراغتت خوب استفاده کنی، به جای این که پای آتاری بشینی برو به مادرت کمک کن!

۳| ببین پسرم می‌تونی بری توی کوچه فوتبال بازی کنی ولی بهترین تفریح «نون بیار کباب ببره» حالا دستاتو بیار جلو...

۴| پدر برنامه پر کردن اوقات فراغت فرزندش را می‌نویسد: ساعت ۸ تا ۱۰ کلاس شنا، ساعت ۱۰ تا ۱۲ کلاس فوتبال، ساعت ۱۲ تا ۱۴ کلاس یوگا، ساعت ۱۴ تا ۱۶ کلاس زبان، ساعت ۱۶ تا ۱۸ کلاس بازیگری، ساعت ۱۸ تا ۲۰ کلاس گیتار برقی، ساعت ۲۰ تا ۲۲ کلاس منجوق دوزی، ساعت ۲۲ تا ۲۴ کلاس خوش نویسی.

● واکنش پدر درباره دعوای پسر در کوچه

خیلی‌ها معتقدند پسر تا دعوا نکند، مرد نمی‌شود! درست و غلطش با خودشان. اما ببینیم برخورد پدرها در مواجهه با اولین دعوای فرزندشان در گذر زمان چطور بوده است:

۱| پدر از دیدن صورت کبود پسر برآشفته می‌شود، پاشنه کفش‌هایش را بالا می‌کشد و فریاد می‌زند: کدوم «...» جرات کرده دست رو پسر من بلند کنه؟ پاشو بریم دم خونه‌شون حیف نون، تا دعوا کردن رو بهت یاد بدم، زن اون قمه دسته مشکیه رو بردار بیار...

۲| پدر با دیدن صورت کبود پسر، سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید: پسرم یادت باشه دعوا کار حیوونه، ولی بیا چند تا فن خوب بهت یاد بدم فردا تلافی کنی، اول یخه رو سفت می‌چسبی و...

۳| پدر از دیدن صورت پسرش به وحشت می‌افتد و فریاد می‌زند: وای خدا مرگم، دعوا کردن رو از کی یاد گرفتی؟ هزار بار گفتم با این بچه‌های خالت راه نرو، حالا من پول دیه طرف رو از کجا بدم؟ این طرح یک میلیون تومنی دولت هم که مالید! بدبخت شدیم پاشو بریم کلانتری زودتر شکایت کنیم تا اونا نرفتن.

۴| پدر آرام پشت میزش نشسته، به صورت پسرش نگاه می‌کند و می‌گوید: عیب نداره عزیزم، بیا بریم توی اینترنت، آی.دی خواهرش رو هک کن، یه کم بخندیم!

● دانشگاه رفتن بچه‌ها

دانشگاه رفتن فرزندی که سال‌ها برایش زحمت کشیدی از قدیم الایام مایه فخر پدرها بوده است و با آن کلی پز می‌داده‌اند.

۱| پدر در کمال ناراحتی توی خانه قدم می‌زند و حرص می‌خورد: حاشا به غیرتت مرد، مردم پسر دارن منم خیر سرم پسر دارم، ریش و سبیلش در اومده می‌گه هنوزم می‌خوام درس بخونم، مگه کار کردن رو نیسان عمو غلامت چشه؟ زن بیار اون تسمه مشکیه رو...

۲| پدر با نگرانی و شوق به پسرش زل می‌زند و می‌گوید: باریکلا بابا جان. حتما دانشگاه خوبه چون شنیدم بچه‌های خالت هم می‌خوان برن، برو فقط مراقب باش این دانشگاه که می‌گی به درست لطمه نزنه.

۳| پدر پسر را به اتاقش می‌برد و می‌پرسد: فدات شم. این شونزدهمین ترمه که من دارم شهریه‌ات رو می‌دم. این کاردانی تو تموم نشد؟!

۴| پدر به پسرش نگاه می‌کند و می‌گوید: بابا جان، این دانشگاه و لیسانس و فوق لیسانس کف جامعه است ها! خودت رو آماده کن برای دکترا که لااقل بهت زن بدن.

● پدر و اشتغال فرزند

یکی از چیزهایی که برای پدر مهم است این است که پسرش بتواند روی پای خودش بایستد و دستش را توی جیب خودش کند، این لحظه در گذر زمان متفاوت بوده است:

۱| یک روز صبح خروس‌خوان، پدر به سمت پسر ۱۲ ساله‌اش که روی زمین خوابیده می‌رود و در حالی که سعی دارد او را با مشت و لگد بیدار کند داد می‌زند: پاشو حیف نون، عمو غلامت با نیسان اومده دم در منتظرته، پاشو محله رو بوی پهن برداشت! زن پس چی شد اون تسمه مشکیه؟!

۲| پدر به پسر ۲۰ ساله‌اش می‌گوید: ببین پسر جان هر کسی را بهر کاری ساختند، تو که عرضه نداری درس بخونی لااقل بیا برو تراشکاری فردا یه نجار خوب بشی واسه جامعه!

● وقتی پدر، پدر شوهر می‌شود

می‌گویند کمتر از شب پادشاهی نیست وقتی پدر پسر را کند داماد! معمولا این طور است که پدرها از ازدواج پسرهای‌شان خوشحال می‌شوند چون کسی هست که نسل آن‌ها را ادامه دهد و نام خانوادگی‌شان را حفظ کند.

۱| پدر به پسر ۱۷ ساله‌اش می‌گوید: چته پسر چرا زن نمی‌گیری؟ نکنه مریضی حیف نون؟ پاشو لباس بپوش بریم خونه عمو غلامت، دختر عموتو برات عقد کنم.

۲| پدر به پسر ۲۵ ساله‌اش می‌گوید: حالا تو نیگا نکن که پسر خاله‌هات ازدواج کردن، به من نیگا کن که پیر شدم ولی هنوز نوه‌ام رو ندیدم!

پدر و هدیه روز پدر

یکی از شیرین‌ترین روزها برای هر پدری این است که ببیند بچه‌هایش در روز پدر به یادش هستند.

۱| پسر: سلام پدر، روزت مبارک، دیروز عمو غلام حقوقم رو داد رفتم برات یه جوراب خریدم. پدر: آخه پسر جان، جوراب هم شد کادو، حداقل می‌رفتی یک تسمه مشکی برام می‌خریدی!

۲| پسر در آستانه روز پدر: بابا! داری چند هزار تومن بهم بدی؟

پدر: چند هزار تومن؟ مگه جوراب گرون شده، بیا این ۷۰۰ تومن رو بگیر!

نویسنده: سعید بـرنـد

ایمان فروزان‌نیا

تصویرسازی: سید مصطفی حسینی