پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

بازشناسی آسیب ها و پناهگاه ها درمسیر شکوفایی


بازشناسی آسیب ها و پناهگاه ها درمسیر شکوفایی

در ادبیات ما «پناه بر خدا» و «معاذالله» عمری طولانی دارد و اگر از حق نگذریم می توانیم نمونه های بکر و زیبایی از پناه بردن را در رفتار مردم خودمان و بیشتر در زندگی قدیمی ها پیدا کنیم به طوری که نمی شود ارتباط این پناه بردن ها را با حقیقت قرآنی آن انکار کرد, چیزی که انگار بدون تجزیه و تحلیل و بحث های دانشگاهی در فرهنگ و جان این مردم مستقر شده بوده و حالا که در برخورد با هزار و یک چیز از درون خالی شده است برای این نسل در معرض خطر جمله ای است که گاهی بر زبان می آید و می رود پناه بر خدا

در ادبیات ما «پناه بر خدا» و «معاذالله» عمری طولانی دارد و اگر از حق نگذریم می توانیم نمونه های بکر و زیبایی از پناه بردن را در رفتار مردم خودمان و بیشتر در زندگی قدیمی ها پیدا کنیم به طوری که نمی شود ارتباط این پناه بردن ها را با حقیقت قرآنی آن انکار کرد، چیزی که انگار بدون تجزیه و تحلیل و بحث های دانشگاهی در فرهنگ و جان این مردم مستقر شده بوده و حالا که در برخورد با هزار و یک چیز از درون خالی شده است برای این نسل در معرض خطر جمله ای است که گاهی بر زبان می آید و می رود: پناه بر خدا.

بیان چگونگی پناه بردن به خدا و خاص تر اینکه به کدام خدا باید پناه برد بحثی است که کم تر در مورد آن صحبت شده است و در این بحث انگار برای اولین بار به دست شخص خداوند باز شده است. آنجا که می گوید: بگو پناه می برم برب سپیده دم.

حتماً این سوال پیش می آید که اصولاً چه فرقی می کند به کدام خدا از حیث ویژگی ها و صفات و... پناه برد مگر اینکه ما بگوییم پناه می بریم به پروردگار سپیده دم یا پناه می بریم به پروردگار مردم (قل اعوذ برب الناس) در ایمن شدن ما از شرور توفیری دارد؟ آیا بحث های ما در این قسمت لفظ بازی نیست؟

باید گفت هر چند وجوه مختلف اسماء و صفات الهی از جهات و زاویه کلی یکی به نظر می رسند اما از زاویه دیگر که نگاه ملکی و از پایین به بالا است هر کدام از این وجوه موضوعیت خاص پیدا می کنند مثلاً پناه بردن برب فلق به طور خاص با شروری که در این سوره ذکر شده سنخیت دارد هر چند این سنخیت منافاتی با پناه بردن به رب فلق مثلاً از شر وسوسه های خناس (که در سوره ناس ذکر شده) می تواند فی نفسه صحیح و بلکه متضمن بار معنایی جدیدی هم باشد.

در سوره فلق شرهایی معرفی شده اند که همه در وجوهی با هم سنخیت دارند: شر کلی مخلوقات، شر شب وقتی که تاریکی اش فراگیر شود، شر دمندگان درگره ها و شر حسود آنگاه که حسادت کند.

شب وقتی در چاله تاریکی (وقب) اسیر می شود حالتی خاص برای شب است و از ویژگی های آن احاطه ظلمت و پادشاهی تاریکی است از نظر زمانی، یعنی وقتی که فعل و انفعالات تبدیل روز به شب تمام شده و شب چندین ساعت را بدون حرکت و تغییر در سکون وایستایی می گذراند که البته همراه با ظلمت است.

شردمندگان در گره ها؛ که باعث سحرشدن می شود. در اولین نظر سحر و ساحری و ساحره ای در ذهن مجسم می شود که البته درست هم هست اما همه ماجرا نیست. و با توجه به این نکته که برای دمیدن در یک گره لازم نیست حتماً ساحره ای باشد (کما اینکه می تواند باشد) معنا بسط می یابد. بله در میان مردم هر کسی و حتی خود ما می توانیم دمنده در گره باشیم.

دمیدنی که گره ای را سفت کند یا آن را شل کند. انسان مسحور قفل شده است، گره ای در زندگی اش افتاده، به دنبال چیزی می رود که نمی داند چیست، حالتی گنگ ومات دارد خیلی وقت ها به گره کارآگاهی دارد اما کاری از دستش ساخته نیست.

انگار دستانی نامریی او را در حالتی تلخ که معلوم نیست از کجا می آید نگاه داشته اند. می داند که اراده اش سلب شده کاری می کند که نمی خواهد یا برایش اتفاقاتی جفت و جور می شود که گره ای در کارش می اندازد.

آیا ما تا به حال این ویژگی ها را نداشته ایم؟ قطعاً هر کسی این ها راتجربه کرده است گاهی شده است که در کاری که امکان موفقیت داشتیم هرگز موفق نمی شویم، می گوییم انگار طلسم شده ایم.

گاهی چشمان مان خشک می شود و در مواقعی که شدیداً نیاز به گریه کردن داریم نمی توان گریه کرد .

یا گاهی نمی توانیم حرف دل مان را آنجا که باید و در پیشگاهی خاص بر زبان بیاوریم همه ما حالتی از حرکت در برهوت و هپروت را پشت سرگذاشته ایم مثلاً زمانی که گذشت روزها ما را احاطه می کند، بدون اینکه حرکتی کرده باشیم یا وقتی که راه ناکجا آباد را در پیش گرفته ایم در این حالت خودمان می دانیم که انگار داریم توی خواب راه می رویم ولی چه کنیم که انگار گره خورده ایم و سحر شده ایم.ما می توانیم با انجام کارهایی مثلاً گناه های خود و دیگران را سحر کنیم، همین می شود که روزانه در میان افرادی هستیم که به انواع سحرها با شدت و ضعف های مختلف گرفتارند.

شر دیگر حسود است وقتی که حسادت می کند. از همین جا معلوم می شود که حسود همیشه شر نیست و آن گاه که حسد ورزد بروز شرارت دارد.

باید دید که در درون حسود چه اتفاقی می افتد وحسادت او چه اثری می گذارد. در درون او نسبت به کسی که به او حسودی می کند حالت سکونی است مثل خلاء، زیرا شخص مورد حسادت حرکتی کرده و به پیش رفته و حسود فاقد این حرکت است.

پس دست به کار می شود و در دل خود سیری مخفی را از حسادت می پروراند تا یکباره به بروز می رسد و اولین جایگاه ابراز حسد چشم های حسودند.

در نگاه او اذا حسد دیده می شود این شر از اینجا شروع می شود حالا باید سنخیت و مشترکات این شرها را بررسی کنیم ودر آخر بگوییم که از چه جنسی هستند شب، سحر شدن، حسد با توضیحات اضافی شان در سوره هر سه وجوهی از یکدیگرند.

تاریکی شب بستری مخفی برای شرارت است همان طور که سحر خیلی پنهانی ما را گرفتار می کند و اصلاً از ویژگی های آن گنگی و خواب زدگی است و حسد هم نتیجه آن چیزی است که در درون حسود رخ می دهد که ما نمی بینیم و هر کسی هم که حسادت می کند سعی دارد تا آن را پنهان کند. دیگر آن که شرهای ذکر شده موقعیت های بروز خاصی دارند پس شب همیشه شر نیست و برعکس محمل استقرار سکینه است و با قید «اذا» شر دار می شود.

قیود آمده برای این شرها اساس شرارتشان است اذا وقب، حالت دمیدن در گره، اذا حسد همه این ها از حرکتی حکایت دارند که به شر منجر می شود، مثلاً مخلوقات همیشه شر نیستند و شر ندارند اما در این میان حرکتی آن ها را شردار می کند. برای رسیدن به پناه سوره فلق باید این شرها را حرکت شناسی کنیم.

همه این شرها از جنس حرکت و نشو و نمای انگل ها و زالوها در سکون مرداب است.

در واقع یک حرکت غیرواقعی است که خود از سکون گندابی در هر فرد ایجاد می شود همانطور که احاطه بدون تحرک تاریکی شب بستر حرکت اشرار را فراهم می کند. این تحرک میکروبی است.

وقتی غذایی مدتی می ماند میکروب ها به جنب و جوش و جوش و خروش می افتند از این شر است که باید برب فلق پناه برد. کار پروردگار سپیده دم پاره کردن چرت سیاهی شب است برعکس تحرکات این شرها که تصنعی اند. فلق خود عین حرکت و ذات حرکت است و آنجا که در بیان شرها احاطه و جاگیر شدن و بی حرکت بودن را نشان می دهد برخلاف فلق، صبح نیست و جاگیر شدن و بی حرکت بودن را نشان می دهد برخلاف فلق، صبح نیست و جاگیر شدن و فراگیرشدن صبح نیست بلکه حرکت صبح است آنجا که پوست شب را پاره می کند و هنوز با شب درگیر و داراست و آن را به سمت نابودی می کشد. پناه بردن در سوره فلق همراه بودن با حرکت نیست خود حرکت است و با غافلگیری همراه است. به ما می گوید بیایید نمانید. نمانید تا نگندید. پس پناه برنده باید درسوره فلق حرکت کند، حرکتی که در تضاد با این شرر باشد. ابراز این پناه بردن خود حرکت است آنچه که می گوید قل اعوذ برب الفلق. بگو پناه می برم.شاید بهتر است به نوزادی نگاه کنیم که وقتی گرسنه است گریه می کند، وقتی تشنه است گریه می کند، وقتی درد دارد گریه می کند و گفتنش همان پناه بردنش است وچه زیبا سوره فلق می خواند.

علی زند