جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

همه چیز در خدمت طالبانیسم سرمایه داری


همه چیز در خدمت طالبانیسم سرمایه داری

اقتصاد ایران فارغ از بحث هایی که ماهیت دولت یا وابستگی آن را به اقتصاد تک محصولی بررسی می کند شبیه به میدان تیر شده است

اقتصاد ایران فارغ از بحث هایی که ماهیت دولت یا وابستگی آن را به اقتصاد تک محصولی بررسی می کند شبیه به میدان تیر شده است. میدانی که در آن گلوله های اقتصادی بی محابا و بدون داشتن جایگاه یا حتی پایگاهی مشخص رها می شوند و بر سینه نشانه های ناشناخته فرود می آیند. البته این اتفاق تازه یی نیست.

از روزگاران بسیار قدیم همواره در کنار بساط دولتی اقتصاد ایران گروهی وجود داشته اند که ساندویچ های تئوریک مصرف می کردند و گلوله های کاغذی باقیمانده را به سمت یکدیگر هل می دادند بدون آنکه حداقل در بخشی از این ماجرا لقمه های تئوریک بتواند حداقلی از نیازهای واقعی مردم را برطرف کند یا سازگاری کوچکی با فضای واقعی اقتصاد کشور داشته باشد. این شرایط در حال حاضر با جدیت بیشتری در کنار اقتصاد ایران تکرار می شود.

یعنی وقتی از بیرون به نمای اقتصاد ایران نگاه می کنی همان میدان تیر قدیمی را می بینی که حرکت تئوریک در آن بدون پرداخت هزینه امکان پذیر نیست منتها در شرایط امروز به رغم ایرادهایی که همیشه برای طیف تخیل پرداز یا تکرارکننده تئوری های برون مرزی وجود داشته است این اتفاق رخ داده که نوعی مراد و مریدپروری نیز جای خود را در تصویر اقتصادی کشور باز کرده است. شاید دوره کردن این واقعیت بسیار تلخ باشد. اما حملاتی که طی دو الی سه سال گذشته از سوی طرفداران اقتصاد آزاد( که به نوعی طالبانیسم سرمایه را به وجود آورده اند) صورت می گیرد، می تواند بهترین مثال برای این ماجرا باشد.

حمله کردن یک دانشجوی اقتصاد یا حتی دانشجویان غیراقتصادی به تبعیت از برخی اساتید دانشگاهی به یک شخصیت برجسته دیگر اقتصادی (که در قید حیات نیست) در واقع همان اتفاقی است که ماهیت بازی تئوری را در دوران حاضر با روزگاران دیگر متفاوت کرده است. شاید وابسته بودن تمام قد (از اخلاق تا برداشت های ذهنی از علم) به نظریه های اقتصادی عامل اصلی این رویکرد باشد. البته این تشبیه بر گریبان تمام گروه های فکری بار شده است.

به نظر می رسد عقب ماندن از قافله تولید علم یا به تعبیری تکرار مداوم اندیشه های تولید شده در جایی بسیار دورتر از خطوط اقتصادی ایران نقش بسیار پررنگی در چرخش اخلاقی جریان اقتصاد ایفا کرده است.

به باورکانت وقتی تولید فکر فقط و فقط جای خود را به فراگیری اندیشه می دهد (آن هم به صورت ناقص) دیگر نمی توان حتی با اطمینان به مباحثی که رد و بدل می شود گوش فرا داد. این نظریه بدون شک واقعیتی بزرگ است و می توان نمونه آن را در ایران مشاهده کرد.

برخی از اساتید اقتصادی که امروز به همراه شاگردان خود با تمام وجود از تئوری سرمایه، سود و نفی دولت سخن می گویند با سرعت بسیار زیاد تئوری های دهه ۷۰ را دوره می کنند و از آنها غول هایی ساخته اند که نمی توان ذره یی نفوذ پوستی را در مقابل شان تجربه کرد. نگاهی که این جریان فکری به واژه یی با نام چپ دارد برگرفته از همان نزاع فکری در چند دهه قبل است که حالا به کلی دگرگون شده است. هر چند که در ایران همچنان سرمایه داری دولتی حرف نخست را می زند و دولتمداری نفتی تمام مجاری اقتصاد را مسدود کرده است اما این نکته تا حد بسیار زیادی فراموش شده است.

دیگر نه سرمایه ماهیتی بنیادگرا برای اقتصاددانان دارد و نه دیگر دولت های هابزی یا مقتدر (با رفتار عمودی) از سوی اهالی اقتصادی پذیرفته می شوند. اینکه توهم توطئه، در قالب بزرگ شدن گروه های چپ به بختکی ذهنی برای طرفداران طالبانیسم سرمایه داری تبدیل شده است دقیقاً ریشه در همان حال و هوای دهه هفتادی دارد که برخی از گروه های طرفدار اقتصاد آزاد با انگاره های دایی جان ناپلئونی هرگونه تحول یا چرخشی متفاوت با دیده سرمایه سالاری را چپ می دانستند یا چپ معرفی می کردند. حداقل نادیده گرفتن بحث های نوین سرمایه داری و ساختن ایدئولوژی تمام عیاری به نام اقتصاد آزاد ماهیتی کاملاً اقتدارگونه دارد که هر روز نیز بر ضخامت آن افزوده می شود.

همین که گروهی با قاطعیت سرمایه و تئوری های اقتصاد آزاد را حرف نخست و کلام پایانی اندیشه اقتصادی می دانند باید گفت که نوعی توتالیتاریسم فکری در حال شکل گرفتن است.

توتالیتاریسم به این معنا است که عده یی پدیده یی ذره یی را به مکانیسم کل یا بزرگ تر از واقعیت تبدیل کنند و راه بازگشت از آن را نیز قفل سازند. به گونه یی که مخالفت با آن جزایی برابر با تمام توهین های علمی و غیرعلمی داشته باشد.

جالب اینجا است که تب راست بودن یا طرفدار اقتصاد آزاد بودن، هم راستا با تئوری های دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی آنقدر بالا گرفته است که امروز حتی انسان نیز در پردازش این تئوری ها و نقش آن در توسعه فراموش می شود. اکنون هیچ شکی باقی نمانده است که توسعه نوین تنها روی دوش انسان شکل می گیرد، آن هم انسانی که نه تابع جیب بازار است و نه در مدار یک دولت عمودی حرکت می کند.

بلکه با ایجاد نهاد و دوره کردن تجربه های داخلی مسیرهای اصلی تولید و مبادله را ترسیم می کند؛ اما وقتی تمام اندیشه اقتصادی خبردار در مقابل ایدئولوژی سرمایه می ایستد آیا واقعاً می توان به چنین انسانی فکر کرد؟ طبیعی است که در این شرایط رویای مقابله با کابوس پایان یافته یی به نام چپ راه گلو و مجاری اندیشه را می بندد.

علی دهقان