پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

وقتی با یه حبه قند به همین سادگی می میری


وقتی با یه حبه قند به همین سادگی می میری

نقدی بر فیلم یه حبه قند

"جاذبه های غیر ملموس" در بسیاری از اوقات،زمینه های خلق آثاری را فراهم میآورد که سازندگان آن آثار با این ترفند،سعی در نشان دادن استعارین حالتی را دارند. "یه حبه قند" دقیقا از همین آبشخور تغذیه می کند. اما چه بیان یا حالت استعارینی ممکن است در لابلای فیلم،مخاطب خود را قلقلک دهد؟فیلم دو نیمه کاملا متفاوت دارد.نیمه اول با آدابی آیینی با تکیه برنمایش جزییات، به استقبال مخاطب می آید و در نیمه دوم،این کلی گویی و سرعت بخشیدن به امور است که سیاست کار قرار می گیرد.

اما آیا این وصف می تواند دال بر تکنیکی بودن فیلم یا نگاه تازه و جدید آن به مقوله ای خاص باشد؟ مهمترین شاخصه "یه حبه قند" در نداشتن پیرنگ داستانی آن خلاصه می شود. فیلم، آغاز،میانه و پایان خاصی را برای خود لحاظ نمی کند و بدون حدود و ثغور مشخصی،بی پروا به دل داستان تک محوری خود(عقد پسندیده) می زند و پرواضح است که در چنین شرایطی، نشان دادن جزییات، از اهمیت خاصی برخوردار می شود; فیلمی که اسلوب داستانی معمول را ندارد،اگر جزییات را هم نشان ندهد دیگر چه چیزی را می خواهد به تصویر بکشد؟به همین دلیل نیمه اول داستان خیلی اکتیو وشلوغ نشان داده می شود.

حسن چنین فضایی، در نشان دادن خانواده ای بزرگ است که دور هم جمع آمده اند و این گرما،با تکنیک پرداختن به جزییات به درستی برای مخاطب لمس می شود اما در مقابل، نباید از ساختار و تم اصلی داستان گذشت.مخاطب در چنین فضای شلوغی نمی تواند به رابطه کاراکترهای داستان پی ببرد،این شرایط در حالی اتفاق می افتد که فیلم هم تلاشی جدی برای شناخت و ارتباط کاراکترهای خود نشان نمی دهد. این روال شلوغ اما یک حسن بسیار بزرگ دارد و آن تبحر کارگردان در رتق و فتق تمامی عناصر از میزانسن گرفته تا کثرت بازیگران و دیگر جلوه های بصری فیلم است.این امتیاز، بزرگترین نعمت فیلم است و شاید هم به رخ کشیدن هنر کارگردانی میرکریمی. اما در نیمه دوم فیلم،همه چیز به ناگهان تغیر پیدا می کند.

در این نیمه،مرگ به زیبایی به تصویر کشیده می شود اما حوادث ماتاخر آن، نمی تواند برگ برنده ای برای کلیت فیلم باشد.کارگردانی که با آن همه جزییات نیمه نخست فیلم را به تصویر کشید حال دیگر میلی به نشان دادن جزییات ندارد در حالی که در این نیمه،نشان دادن این ریزه کاری ها بیشتر احساس می شود. فیلم در این نیمه اصلا نمی تواند غم را به شکلی جدی به تصویر بکشاند.شخصیت ها ساعتی پس از تشییع جنازه بزرگ خاندان،به شکلی کاملا عادی با یکدیگر برخورد کرده و حتی در مواقعی با یکدیگر شوخی می کنند و می خندند.

عظمت مرگ در این نیمه به سخره گرفته می شود و آن حالت استعارینی که در نشان دادن یک مرگ ساده به تصویر کشیده می شود، در ادامه دنبال نمی شود. ضمن اینکه اگر بخواهیم برای فیلم، چارچوب کلاسیکی هم متصور نشویم،نمی توانیم برای آن پایان مشخصی در نظر نگیریم کما اینکه فیلم هم در پی نشان دادن این پایان مشخص است. پایانی که توسط پسندیده(نگار جواهریان) رقم می خورد بدون اینکه مقدمه ای برای آن لحاظ شود.

معلوم نیست پسندیده به دلیل این همه علاقه ای که به دایی (سعید پورصمیمی) دارد چرا از ازدواج با قاسم،پسر او سرباز می زند و مهمتر اینکه فیلم در تلاش برای اینکه نشان دهد پسندیده از چه طریقی با خواستگار جدید خود آشنا می شود،ناکام می ماند.بنابراین پایان فیلم و دویدن پسندیده در تاریکی شب به دنبال قاسم،این ابهام و چندگانگی را بیشتر می کند.

"یه حبه قند" به نعمت کارگردانی محیطی،تصویربرداری متبحرانه، تدوین خوب و بازی های رئال،فیلم قابل تحسینی است که می تواند محک و معیاری برای فیلمسازان و حتی مخاطبان سینمای ایران باشد. اما در این فیلم تلاش برای نگارش یک فیلمنامه کلاسه بندی نشده، با توجه به هدفی که سازندگان در سر داشتند،نتوانسته آن طور که باید وشاید موفق از آب درآید و ایرادات ریز و درشت محتوایی،همانگونه که اشاره شد،بر فیلم،علی الخصوص بر نیمه دوم آن مستولی می شود.

نویسنده : مجتبی اردشیری