چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
استعمار زدایی از اندیشه مسلمانان
آنچه كه امروز از معنا و مفهوم استعمار به ذهن بشر متبادر میشود اشغال و استثمار نقاطی از دنیا به نام «جهان سوم» توسط قدرتهای اروپایی و آمریكایی با توسّل به قوه قهریه است كه از این طریق ثروتهایی افسانهای را به جیب استیلاطلبان سرازیر كرد. اسپانیا خاستگاه غارت سازمانیافته توسط قدرتهای غربی بود. سرمایه و مخارج ماجراجوییهای استعمارگران اسپانیایی در سراسر قاره آمریكا، از محلِ طلاهای به یغما رفته از خلافت اسلامی در اندلس تأمین میشد كه البته این پس از شكست مسلمانان اتفاق افتاد. اسپانیاییها به سرعت راه و رسم استیلا بر دیگر ملل را به سایر قدرتها آموختند؛ قرن نوزدهم در شرایطی به پایان خود نزدیك میشد كه سرزمینهای متعددی در جهان زیر فشار مستقیم اروپا و آمریكا ـ كه خود پیشتر مستعمره انگلستان بودند ـ قرار داشتند.
از استعمارگران هیچ دلیل و انگیزهای جز «غارت» را نمیتوان پذیرفت. البته هر چند طمع و نژادپرستی همواره انگیزههای غالب بودهاند و غارت نیز محصول نهاییِ این دو انگیزه، اما نقش عوامل دیگر را نیز نمیتوان نادیده گرفت. مبلّغان مسیحی، قرنها برای دسترسی به سرزمین «كفّار»! انتظار میكشیدند و استعمار، جهت تحقق امیال آنها مسیر را هموار میكرد. مروّجین اندیشههای تحریفشده مسیحی معتقد بودند سرزمینهای مستعمره، بهترین نقاط برای اجرای مأموریت «تمدنآفرینی» مسیحیت از نوع غربیاش هستند. سیّاحان (توریستهای امروزی) در پی ماجراجویی بودند. در واقع، استعمارگران در هر عصری دارای انگیزههای متعدد و متفاوت بودند، مثلاً ژاپن كه در سالهای پایانی عصر استعمار به جرگه قدرتهای استعمارگر پیوست ـ و البته در وحشیگری و ستم به مردم مستعمرات خود دست كمی از همتایان غربیاش نداشت ـ از راه و روش خاصی پیروی میكرد. رقابت ژاپن با قدرتهای استعماری یكی از مشخصههای اصلی بود كه صحنه آسیای شرقی «جنگ جهانی دوّم» را پدید آورد.
وقوع دو جنگ جهانی ویرانگر در قرن بیستم به ویرانی اروپا و ژاپن و تضعیف قدرتهای استعماری انجامید (به استثنای آمریكا كه قدرتمند شد و توانست مدت طولانیتری، جایگاه استعماری خویش را حفظ كند). پس از سال ۱۹۴۵، موجی از جنبشهای «استقلالطلبانه» به راه افتاد؛ مُراد از استقلال عموماً حذف فیزیكی قدرتهای استعمارگر و اخراج آنها از مستعمرات سابقشان بود. با اینهمه، استعمارگران برای اطمینان از اینكه مردمِ تازهاستقلالیافته خلاف اغراض آنان اقدامی نمیكنند و جهان سوم همچنان زیر یوغ جهان غرب باقی میمانَد، نظامهایی برای بهداشت، تعلیم و تربیت، علم، فناوری، قانون و... پایهگذاری و تثبیت كردند. بدین ترتیب سیاستها و شیوههای زندگی كه استعمار مستقیماً بر جهان سوم تحمیل میكرد استمرار یافت. معمولاً از این وضعیت به «استعمار فكری» تعبیر میشود.
عنوان این مقاله از كتابی به نام «استعمارزدایی از اندیشه» نوشته نگوگی واتیونگو، یكی از فعّالان امور آموزشی در كنیا برگرفته شده؛ ایشان قضایای استعمار را در بستر ادبیات آفریقایی مورد مطالعه قرار داده و برای احیای علوم و زبانهای بومی تلاشهای مستمری كرده است. او از اعضای یك جنبش استعمارزدایی فراگیر بود كه از اوایل دهه ۱۹۵۰ تا اواخر دهه ۱۹۷۰ به رشد و بالندگی رسید. در سالهای پرالتهاب جنبشهای استقلالطلبانه، چند كتاب مهم نگاشته شد كه امروز نیز از جایگاه ویژهای برخوردارند. «آلبرت مِمّی»، روانشناس الجزایری، در مطلبی به نام «استعمارگر و استعمارشده» استدلال كرده است كه استعمار نهتنها به نفع حاكم و محكوم نیست بلكه هر دو را نابود میكند. جلال آل احمد نیز در كتاب «غربزدگی» به توصیف مفهومی میپردازد كه امروزه میتوان كلمه استعمار فكری را بدان اطلاق كرد، با این توضیح كه ایده استعمار فكری را در محیط ایرانی تبیین كرده میگوید: «مردم جهان سوم به بیماری شیفتگی به غرب مبتلا شدهاند و در ازای آن تاریخ، فرهنگ، جهانبینی و سنتهایشان را فدا میكنند.» آثار مشابهی از آن سالها باقی مانده است كه همگی مفهوم استعمار فكری را توصیف و تحلیل میكنند. آنچه كه چهل سال پیش در كتابها توصیف شده است همچنان در زمان ما باقی است و در مواردی نیز عملاً وخیمتر نیز شده است.
هر آن كه معتقد است استعمار به زیان جهان سوم و بهخصوص جهان اسلام بوده، به استعمارزدایی از اندیشه توجه داشته و این موضوع برایش بسیار حائز اهمیت است، البته درك این موضوع برای متفكرانی كه از استعمار انگلیسی، آمریكایی یا انواع دیگرش گله و شكایتی ندارند ممكن نیست و حرف زدن برای آنها در این باره آب درهاون كوفتن است. علّت تحجّر فكری چنین افرادی را باید در یارگیری استعمار از میان نخبگان بومی مستعمراتشان پیدا كرد تا دوباره و این بار زیر نقاب «پیگیری منافع ملّی» افسار هدایت كشورهای تازه استقلالیافته را به دست گیرند. آنچه كه نخبگان كشورهای جهان سوم در عمل انجام دادند تأمین منافع استعمارگران و باز نگهداشتن جای پای آنها بود تا همچون گذشته به غارت ثروتهای مستعمرات سابقشان ادامه دهند. چرا كه از غارت ثروتهای كشورهای جهان سوم سهمی نیز به جیب این نخبگان سرازیر میشود لذا اینان دلیلی برای تغییر رویه و استعمارزدایی نمیبینند. با این حال، انسان با نگاهی به دنیای پیرامون خود متوجه موج تازهای از استعمارزدایی میشود كه غرب را ـ همان غربی كه نوید «پیشرفت و تمدن» به آنها داده بود ـ بهطور جدی زیر سؤال میبرد. شناگران این موج به عینه شاهدند آنچه غرب به آنها بخشیده، نظامهایی است كه به واسطه آنها سلطهاش را بر جهان سوم تحكیم كرده است. استعمار، فرهنگ، آداب و سنن، و دانش بومی از جمله كشاورزی، طب، دامداری و تعلیم و تربیت مستعمرات خود را مورد حمله قرار داد تا آنها را ریشهكن كند. اما جای بسی امیدواری است كه اكنون مردم كشورهای جهان سوم نظامهای پرورده استعمار را هدف حمله قرار داده و به دنبال راههایی هستند تا نظام علم و دانش و آگاهیهای بومی كشورهایشان را احیا و بار دیگر شكوفا كنند. حركت استعمارزدایی كه در سراسر جهان جریان دارد حركت تازهای نیست.
جنبش استعمارزدایی در هر جا كه به راه افتاده حركتی بومی و احیاگر بوده است. در عصر جهانی شدن نمیتوان به همه چیز با نگاه بومی نگریست بنابراین اندیشهای فراخ و دوراندیش باید ورای این جنبشها حضور داشته باشد. یكی از راههای قابل اطمینان برای آغاز استعمارزدایی از جان و اندیشه این است كه از چارچوب دولتها و مرزهای جغرافیایی و آزادیهای ملی به در آییم و نامتناهی بیندیشیم. تاریخ به ما میآموزد كه هر كشوری به محض كسب استقلال و رها شدن از دست استعمارگران، همان قبایی را كه از قبل برایش دوخته بودند دوباره پوشیده و بر همان مسیری كه از قبل برایش آماده كرده بودند، قدم گذاشته است. جان موهاوك از فیلسوفان بومی آمریكا، این مفهوم را در قالب سه گونه «رعیتْمَنشی» تبیین كرده است. گروهی «رعایای خوب» هستند كه بی چون و چرا از شیوههای فكری و عملیِ تحمیلی استعمارگران پیروی میكنند. «رعایای بد» كسانی هستند كه با استعمار مبارزه میكنند اما پس از حاكمیت بر سرنوشت خویش نیز پندار و كردارشان بر سیاق علم، اقتصاد، بهداشت و نظام تربیتیِ تحمیلشده از جانب استثمارگر است. جنبشهای آزادیبخش اكثراً در این مقوله قرار میگیرند. هدف آنها صرفاً تغییر حكومت و به دست گرفتن زمام امور كشورشان است و پس از آن تغییر و تحول چندانی به وجود نمیآورند. موهاوك در خاتمه كلامش به بررسی احتمالاتی میپردازد كه امكان تبدیل شدن به «غیر رعیت» را فراهم میسازد؛ یعنی پیدا شدن راههایی برای تفكّر و عمل در چارچوب و قالبی غیر از قالبهای فكری استعمار و غرب. البته شاید درك چنین راههایی برای غرب ممكن نباشد ولی این یك پدیده مثبت است.
یكی از عوامل اصلی استمرار اندیشههای استعمارزده در كشورهای جهان سوم، وجود تعلیم و تربیت بر اساس تقلید از نظامهای غربی است تا جایی كه برای مردم این كشورها حتی تصور بقا بدون نظام آموزشی رسمی غربی نه تنها دشوار بلكه غیر ممكن است. حال باید پرسید این نوع «تعلیم و تربیت» چه هدفی را دنبال میكند؟ بعضی از افراد تمایل دارند مانند آمریكاییها، انگلیسیها یا فرانسویها باشند بنابراین تحصیلاتشان را با همین هدف انتخاب میكنند. ممكن است این هدف برای آنها منافع شخصی در پی داشته باشد اما لزوماً به نفع دیگران تمام نمیشود. گذشته از آن، «تحصیلات در غرب از تحصیلات در كشورهای دیگر بهتر است» توهّمی رسوبكرده در اذهان ما از دوران استعمار است. تعمّق در هدف تعلیم و تربیت، گستره دید انسان را به فراسوی مانكنِ «غرب از همه بهتر است» سوق میدهد و فرد را به این نتیجه میرساند كه استعمار عملاً به شكلی نظامیافته، دانش و ادراك بشر در قالبها و اَشكال دیگر را تخطئه و بیارزش كرده تا مردمِ استعمارزده نتوانند برای كسب دانش و بینش به گزینه دیگری اِلاّ غرب روی آورند.
رسانهها نیز در تداوم اندیشه استعمارزده نقش مهمی ایفا میكنند، به این ترتیب كه: ابتدا به اندیشه و نابرابریهای دوران استعمار دامن میزنند، سپس شكل جدید و مخربتری از استعمار را كه به نحوی غیر مستقیم به استعمار اولیه مرتبط است معرفی و ترویج میكنند. مثلاً مصرفگرایی كه خود نوعی استعمار است توسط رسانهها تبلیغ میشود. مصرفگرایی بر پایههای نظام اقتصادیِ هدایتشده از سوی شركتها و بنگاههای بزرگ بنا شده كه از سودهای كلانی بهره میبرند پایههای این بنگاههای سودجو در ساختارهای قدرت استعمارگران سابق قرار دارد و امروز نیز این بنگاهها، ابزارها و دستاویزهای استعمار نوین هستند. راه شناخت ساز و كار رسانهها در ترویج مصرفگرایی، توجه به نحوه تبلیغ، كشف قدرت شركتها و سود رساندن به قدرتهای استعماری سابق از طریق بنگاههاست. باید به این نكته توجه كرد كه این شركتها چگونه انسانها را در دنیایی خیالی فرو برده و منافع اندكی به آنها میرسانند. برای تحلیل این امر به چند روش میتوان اشاره كرد:
نخست نباید در دام این مغالطه بیفتیم كه رسانههای منطقهای مانند الجزیره و العربیه «مستقل» هستند و با همتایان غربیشان مانند سی.ان.ان و بی.بی.سی فرق دارند. این رسانهها در مقوله رعایای بد قرار میگیرند بدین معنا كه اندكی برای دیگران دردسرآفرینی میكنند اما ریشهها و مبانی استعمار را به طور واقعی زیر سؤال نمیبرند، حتی اگر بپذیریم این رسانهها كه در قیاس با رسانههای غربی، از مسلمانان تحت سلطه تصاویر بیشتری نشان میدهند، اما همه آنچه كه انجام میدهند استمرار بخشیدن به نشستن پای تلویزیون و نگاه كردن به دنیا از پشت شیشه است و این همان قالب رسانههای غربی است. اختلاف آنها گاهی اوقات فقط در محتوای برخی مطالب گزینشی است. آیا این استعمار نیست؟ مگر نه اینكه رسانههای جمعی به مَجرای اصلی انتقال اطلاعات و اخبار بدل گشته و راه ارتباطات به شیوههای دیگر را مسدود كردهاند؟ رسانهها دارای دو عنصر سرگرمی و تبلیغات هستند. این ابزار از اجزای پدیدهای به نام «محیط فكری» میباشند. محیط مذكور تحت كنترل چند نیروی خاص است كه اساساً یكسان و به قیمت نابودی سایر روشها میاندیشند. این عین استعمار است، اكثر دولتهای مستقلِ حاكم بر كشورهای جهان سوم و از جمله جهان اسلام، شریك جرم استعمار اندیشههای جوانانشان توسط رسانهها هستند. آنها به سرگرمیهای غربی اجازه میدهند از راه تلویزیون و رسانههای مكتوب به این محیط فكری حملهور شوند. فرهنگ لذتجویی به سراسر دنیا از جمله كشورهای اسلامی در شمال آفریقا، خاورمیانه، پاكستان، مالزی و دیگر نقاط صادر میشود بیآنكه دولتها بتوانند مانع گسترش آن شوند. متأسفانه، اطلاعات جوانان مسلمان درباره خوانندگان و بازیگران خیلی بیش از مبارزات فلسطینیان یا استعمار كنونی مردم عراق است. انتظار اصلاح چنین معضلی توسط دولتها انتظار بیهودهای است، چرا كه تقریباً تمام دولتها امروزه یا در شكل رعیت خوب یا رعیت بد، جزئی از نظام جهانی استعمارند. پس باید از اینها دل كند و به غیر رعیتها امید بست. آنهایی كه اندیشه خود را از چارچوب استعمار، مدرنیسم، جهانیسازی و همه ترتیباتی كه جوامع غیر غربی را مورد هجوم قرار داده، آزاد كردهاند. اكنون كنترل ارتش و اقتصاد تا حدودی در اختیار دولتهاست تا از صحنه حذف نشوند اما نقض نگرانكننده این موضوع از اینجا آغاز میشود كه علیرغم حركت متزلزل دولتها به سوی دموكراسیهای هرچند محدود و افزایش مشاركت سیاسی مردم، متأسفانه استعمار تحت لوای جهانیسازی اقتصاد، دولتها را پیوسته تضعیف و بیخاصیت میكند تا آنها از اتخاذ تصمیمات قاطع و سرنوشتساز حتی برای اقتصاد خود ناتوان باشند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست