شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

روایتی از سیستان تفتیده


روایتی از سیستان تفتیده

زاهدان شهری است که روایت های مختلفی برای نامگذاری اش وجود دارد

زاهدان شهری است که روایت‌های مختلفی برای نامگذاری‌اش وجود دارد. اگرچه در همه این روایت‌ها یک موضوع مشترک است که نام قبلی این شهر «دزد‌آب» بوده؛ آن هم به این خاطر که در این منطقه چاه آبی بود که راهزنان پس از حمله به کاروان‌ها و چپاول‌ دارایی آنان، ساعتی یا شبی را در آنجا سپری می‌کردند. در سال ۱۳۱۵ هجری قمری یکی از ساکنان آن محل کاریزی در آنجا حفر می‌کند و سپس آبادی کوچکی به وجود می‌آید که «دزد‌آب» نام گرفت. ۴ سال بعد، متخصصان بلژیکی که در استخدام دولت ایران بودند، جهت دایر کردن گمرک‌خانه به دزد‌آب آمدند. از این زمان، به تدریج بر وسعت و جمعیت دزدآب افزوده شد.

از سال ۱۳۱۴ شمسی دزدآب به زاهدان تغییرنام یافت. علت این تغییر نام را برخی به رضاشاه نسبت می‌دهند به این شکل که او در بازدیدی که از این منطقه می‌کند، وقتی سرسبزی‌اش را می‌بیند، نام آن را سوال می‌کند و وقتی می‌شنود «‌دزدآب»،‌ معترض این اسم شده و می‌گوید باید اسمش عوض شود. با دیدن سیک‌های هندی و پاکستانی که در شهر رفت و آمد داشته‌اند، آنها را عابد و زاهد می‌پندارد و می‌گوید:‌ اینجا این همه زاهد دارد پس چرا اسمش زاهدان نباشد و این گونه دزدآب، زاهدان می‌شود. روایت دیگری هم وجود دارد که می‌گوید نام زاهدان برگرفته از کشته شدن تعدادی زاهد و عابد منطقه است که توسط تیمور به دار آویخته می‌شوند.

● شهری با ۵ نژاد

زاهدان از قدیم‌الایام شهر مهمی بوده است. چه آن موقع که سر راه کرمان به مشهد و کرمان به چابهار قرار داشته و چه اینک که نامش به جهت همجواری با پاکستان و افغانستان و رفت و آمد قاچاقچیان و گروهک‌های تروریستی و حوادث رخ داده، بیشتر از قبل مطرح است. زاهدان مرکز دومین استان بزرگ کشور یعنی سیستان و بلوچستان است و موقعیت جغرافیایی ممتازی به علت بر سر راه قرار گرفتن شاهراه‌های هند و پاکستان و همچنین استان‌های خراسان و کرمان دارد. آنچه بهانه شد تا راهی سرزمین پهلوان شاهنامه شوم، دیدار و گفتگو با بزرگ طایفه‌ای بود که یکی از اعضایش حرمت و عزت رستم فردوسی را خدشه‌دار کرده بود.

اما دیدارهایی که با حمیدرضا پشنگ (ریگی) نماینده مردم خاش، ‌استاندار سیستان و بلوچستان و هم چنین بشیراحمد بزرگ طایفه ریگی‌ها در ایران داشتم، باعث شد تا نگاهی فراتر از آنچه به این استان وجود دارد، بیابم. برخلاف تصوری که وجود دارد این شهر فقط شهر بلوچ‌ها و سیستانی‌ها نیست که ۳ قوم دیگر یعنی یزدی‌ها، کرمانی‌ها و بیرجندی‌ها نیز در این شهر حضور دیرینه‌ای داشته‌اند. به گفته مهندس پشنگ تا جنگ جهانی دوم، این منطقه به صورت ملوک‌الطوایفی اداره می‌شده است و بعد از آن زیر نظر حکومت مرکزی قرار می‌گیرند.

آن طور هم که بشیر احمد می‌گفت تا قبل از پیروزی انقلاب نیز طوایف اتحاد و انسجام زیادی در کنترل شهر داشته‌اند، اما اینک به علت سیاست‌هایی که او آن را نادرست می‌خواند، طوایف بخصوص بلوچ‌ها، نقش کمتری در مدیریت دارند و حتی بیرجندی‌ها نیز به سرزمین خودشان کوچ کرده‌اند. نماینده خاش نیز به این مشکل اشاره می‌کند و تاکید دارد اگر دولت خواستار تامین امنیت کامل منطقه است باید این ۵ قوم به مانند گذشته به منطقه بازگردند و همگی از موهبت یکسان برخوردار باشند، زیرا به باور سردار بشیر احمد و همین طور نماینده خاش، توزیع قدرت آن گونه که باید بین این ۵‌قوم عادلانه نبوده و احساس برادری و برابری کمرنگ‌تر از قبل حس می‌شود. البته مهندس علی محمد آزاد استاندار سیستان و بلوچستان چنین انتقادی را وارد نمی‌داند و تاکید دارد که در دولت بر استفاده از تمام اقوام ازجمله بلوچ‌ها تاکید ویژه‌ای وجود دارد.

● هزینه بی‌فایده دیوارکشی در مرزها

عدم توجه به «نیاز استان به توسعه» یکی دیگر از مشکلاتی است که به چشم می‌خورد. چیزی که در سیستان و بلوچستان کمتر به آن پرداخته شده است و به نظر می‌رسد اگر جزو اولویت‌های منطقه قرار می‌گرفت، می‌توانست تا حدود زیادی مانع رفتن جوانان و مردم شهرهای محروم به سمت و سوی قاچاق شود که به علت نزدیکی به مرز و همجواری با دو کشور پاکستان و افغانستان، پدیده‌ای فراگیر است. مهندس حمید رضا پشنگ در این خصوص می‌گوید: «این منطقه فقط دو کارخانه سیمان دارد یکی در خاش و دیگری در زابل. شهرک‌های صنعتی ساخته شده اما عین شهر ارواح می‌مانند و هیچ گونه فعالیت اقتصادی در آنها انجام نمی‌شود.

در حالی که انسداد مرزها روشی منسوخ در دنیا به شمار می‌آید، ‌در کشور ما این همه خرج بستن مرزها می‌شود که می‌بینیم نتیجه خوبی هم نداشته و به نسبت هزینه‌ای که می‌شود نتوانسته مانع ورود مواد مخدر به کشور شود. اگر هزینه دیوارکشی در مرزها صرف تاسیس کارخانه در استان می‌شد امروزه هم ایجاد اشتغال شده بود و هم این‌که جوان‌ها از شدت بیکاری مجبور نمی‌شدند سراغ قاچاق بروند و خود و خانواده‌شان را در معرض خطر قرار دهند. این جوانها اگر خیلی زرنگ باشند، نهایتا با گرفتن۵۰ تا ۱۰۰ هزارتومان اجیر باندهای قاچاق می‌شوند برای همین اگر بتوان شغلی برایشان دست و پا کرد، مطمئنا از تغییر روش زندگی و کسب درآمد استقبال می‌کنند».

این نماینده در ادامه صحبت‌هایش می‌افزاید: «وقتی فردی مجبور می‌شود دست به قاچاق بزند و بعدا در درگیری با ماموران کشته می‌شود، فکر نکنید که این پایان ماجرا بلکه آغاز فاجعه است چرا که از یک طرف فرزند این فرد نمی‌توانند بپذیرند طبق قانون کشور، پدرشان خلاف کرده که در نتیجه آن، این گونه مجازات شده است. از سوی دیگر وقتی به مدرسه می‌رود از طرف همکلاسی‌هایش مورد تمسخر قرار می‌گیرد و فشار این موضوع به قدری بر او زیاد است که مجبور می‌شود درسش را نیمه کاره رها کرده و بعد هم عقده خونخواهی پدرش را پیدا می‌کند و این طوری سیکل معیوب داستان ادامه پیدا می‌کند.»

● روستایی با برق، اما بدون پوشش کامل تلویزیونی

روستای جون‌آباد محل سکونت بزرگ طایفه ریگی‌هاست و در این روستا مردمانی زندگی می‌کنند که به آنها خوش‌نشین می‌گویند. خوش‌نشین به این خاطر که درآمد مشخصی ندارند و خشکسالی ۱۵ ساله‌ای که بر این سرزمین سایه انداخته، آنان را وادار به ترک ایل‌نشینی و متمرکز شدن در یک محل کرده است. نیمی از باغات آنان خشک شده و بی‌آبی به قدری طولانی شده که حتی بوی باران را از یاد برده‌اند. به گفته بشیر احمد ، بزرگ طایفه ریگی این موضوع در تولید دام و حشم آنان نیز تاثیر سوء گذاشته. نشان به آن نشان که سیاه چادرهایی که برای برگزاری مراسم‌هایشان برپا می‌کنند وصله دارد چراکه بز زیادی برایشان نمانده تا مویش کفاف درست کردن سیاه‌چادری نو را بدهد. داخل روستا تمام زندگی روستاییان در یک اتاق ۹ متری جمع شده، از محل خواب و آشپزخانه بگیر تا حمام.

خیلی خوشبخت باشی و دستت به دهانت برسد، دو اتاق می‌شود کل خانه‌ات. با این حال از بزرگ روستا حرف‌شنوی دارند و وقت‌هایی که مرز به هر دلیلی برای مدت زیادی بسته می‌ماند، نجیبانه ناهارشان را با نان و ماست سر می‌‌کنند، اما مرز که باز باشد به خرید و فروش حتی یک کولمن در روز هم قانعند و ترجیح می‌دهند در دام وسوسه درآمد بیشتر از طریق قاچاق مواد مخدر نیفتند، اما هیچ کس حتی بزرگان روستا هم تضمینی نمی‌دهند در صورت طولانی شدن مسدود بودن مرزها که اغلب در پی وقوع یک حادثه تروریستی در شهر رخ می‌دهد، روستاییان برای این‌که بیشتر از این شرمنده کودکان سوخته از آفتابشان نشوند، راه‌های دیگر برای گذران زندگی برنگزینند. زنان روستا نیز سعی دارند تا سهمی در بهبود معیشت زندگی‌شان داشته باشند برای همین سوزن دوزی می‌کنند هرچند که دستمزدشان برای ۳ ماه کار بیشتر از ۲۰ هزار تومان نیست و نانی را که از این طریق بر سر سفره‌شان می‌گذارند، با سوی چشمانشان طاق می‌زنند.

● لکه مالک به دامن ما نمی‌چسبد

در تمام مدتی که مهمان مردم مهمان‌نواز زاهدان هستم، ریگی‌های زیادی را می‌بینم که نشان از درست بودن حرف بشیراحمد دارد یعنی این‌که طایفه ریگی بزرگ‌ترین طایفه بلوچ است، اما از وقتی که پدیده عبدالمالک ریگی ظهور می‌کند و ناجوانمردانه اسلحه به دست می‌گیرد و خون همنوعان فارس و بلوچ خود را می‌ریزد، مصیبت بقیه ریگی‌ها شروع می‌شود. برخی از آنان از سنگینی نگاه‌ها به خاطر تشابه فامیلی چنان آزرده می‌شوند که تصمیم به تغییرنام فامیل خود می‌گیرند. اگرچه بعدها این موضوع به قدری فراگیر می‌شود که از یک سال قبل تاکنون سازمان ثبت احوال استان، ‌دیگر درخواست‌های این چنینی را نمی‌پذیرد. با این حال سردار بشیر احمد که صراحتا می‌گوید جد چهارمش با عبدالمالک یکی است، تاکید دارد: «‌درست است که او از تیره ماست، اما کارهایش به دامن ما نمی‌چسبد».

● هنوز داغ شهید شوشتری تازه است

نکته جالب دیگری که با آن برخورد می‌کنم محبوبیت شهید شوشتری میان مردم بلوچ است. او به عنوان جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده قرارگاه قدس در حالی که در تدارک برگزاری همایش وحدت سران طوایف در استان سیستان و بلوچستان بود، توسط گروهک تروریستی ریگی به شهادت می‌رسد و این گونه داغی بر دل مردم فارس و بلوچ می‌گذارد. این داغ هنوز که هنوز است برای برخی‌ها تازه است. همان طور که نماینده مردم خاش از او یاد می‌کند و در حالی که به عکس نصب شده این سردار محبوب بر دیوار منزلش نگاه می‌کند، از دست دادن شهید شوشتری را اوج بدبختی مردم بلوچ می‌داند.

مریم جمشیدی