چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

سیگار قباحت داشت


سیگار قباحت داشت

باور کنید آن روزها که هنوز سیگار کشیدن مثل خیلی کارهای دیگر قباحت‌اش را از دست نداده بود و خیلی از سیگاری‌ها شرم و حیا داشتند.
از اینکه سیگار به لب مقابل خانواده، رییس، همکار، …

باور کنید آن روزها که هنوز سیگار کشیدن مثل خیلی کارهای دیگر قباحت‌اش را از دست نداده بود و خیلی از سیگاری‌ها شرم و حیا داشتند.

از اینکه سیگار به لب مقابل خانواده، رییس، همکار، دوست و همسایه ظاهر شوند، من بیشتر از همه، خودم را توی هزار سوراخ و سنبه قایم می‌کردم که مبادا با دیدن این صحنه دل مادرم بشکند یا برای خواهر و برادر کوچک‌ترم الگوی بدی باشم و آنها توی سرشان هزار جور فکر و خیال بپرورانند درباره بچه بزرگ خانواده که به چه راهی کشیده شده؟! یا اینکه قلب پدرم بگیرد و بیفتد و بعد هم زبانم لال زبانم لال، زبانم لال، خونش بیفتد گردن من. همسایه و دوستان و آشنایان که بماند.

آنها در تمام دوران، هم دوست داشته‌اند دلسوزی کنند و هم از سوژه‌ای به این خوبی بدشان نمی‌آمده. گاهی پیش آمده کسی را با سیگاری گوشه لبش دیده‌اند و بعدش هم گفته‌اند خیلی در و داغان در جوی آب کنار خیابان بوده! البته کاش تمام این ملاحظه‌ها و تردیدها و رودربایستی‌ها و حرف و حدیث‌ها کارساز بود و اصلا در این مسیر نمی‌افتادم.

باز هم شاید باورتان نشود، هر صبح بعد از صبحانه، قبل از رسیدن به اداره سیگاری دود می‌کردم و ۲، ۳ ساعت بعد از شروع کار منتظر اتمام ساعت اداری می‌ماندم تا در راه برگشت هر قدر بتوانم سیگار بکشم و خودم را خفه کنم. واقعا هم تا خرخره سیگار می‌کشیدم و تلافی تمام ساعت‌هایی را که در خانه و اداره نمی‌توانستم سیگار دود کنم درمی‌آوردم. انگار که بهترین لذت دنیا نصیبم شده باشد. البته وقتی برای خودم خانواده‌ای تشکیل دادم اوضاع کمی بهتر شد.

دیگر اجازه داشتم کنار پنجره یا بیرون از خانه به قول همسرم با سیگار و دودش خودکشی کنم ولی باز هم آنقدرها که دوست داشتم آزاد نبودم. بالاخره بازنشست شدم و کمتر کسی با وجود خانه و زندگی و موی سفید و نوه به خودش اجازه می‌داد به من در مورد سیگار تذکری بدهد. تا وقتی برای اولین‌بار در کوچه‌ای سراشیبی دنبال نوه کوچولویم دویدم و احساس تنگی نفس کردم.

معصومه سلیمی‌نسب