پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

تلقی ژاك دریدا از فلسفه


تلقی ژاك دریدا از فلسفه

این مقاله بر آن است تا نظرات «دریدا» را در مورد فلسفه بیان كند این كه فلسفه چه معنایی در تفكر «دریدا» دارد, به نوعی ما را به بحث «فلسفه فلسفه» می كشاند یعنی ما در حوزه «متا» قرار می گیریم روندی كه برای انجام این مهم در پیش خواهیم گرفت شامل دو رویكرد است كه امیدواریم منجر به بازسازی اندیشه دریدا در مورد موضوع مقاله بشود

قبل از آن كه مشخصاً بدان رویكردها پرداخته شود بی مناسبت نیست نكاتی كه در فهم این مقاله ضروری به نظر می رسد بیان شود. نكته اول این است كه ما هنگامی می توانیم از چیزی بپرسیم كه از آن چیز فاصله گرفته باشیم و به طریق اولی طرح این پرسش كه فلسفه چیست؟ نیازمند فاصله گرفتن از فلسفه است. یعنی ورود به حوزه «متا» منوط و مشروط به این است كه ما در ابتدا امكان چنین فاصله گرفتنی را مورد توجه قرار دهیم. نكته دیگری كه باید متذكر شویم این است كه پرسش نمی تواند در خلاء شكل گیرد. به بیانی من هنگامی می توانم عمل پرسشگری را به انجام برسانم كه اصولاً چیزی باشد تا متعلق این پرسش قرار گیرد. بنابراین خود به خود مسئله «سنت فلسفه» و تاریخی كه این رشته در تفكر فلسفه غربی از خود به جاگذاشته است در عمل پرسشگری ما یعنی این پرسش كه «فلسفه در نزد دریدا چه نوع موجودی است؟» وارد می شود.

همان طور كه در فوق بیان داشتیم، دو رویكرد را در تفكر دریدا مورد توجه قرار می دهیم: رویكرد اول با توجه كردن به نقد دریدا به سنت فلسفه- نقد آن چیزی كه دریدا منطق محوری تفكر فلسفی غرب می داند- می كوشد تا به دلیل دیگری برای معنای فلسفه آنچنان كه دیگر فلاسفه می پنداشتند بیابد. خواهیم دید كه در این رویكرد مرزهای سنتی میان فلسفه و ادبیات برداشته خواهد شد و البته فلسفه معنایی وسیع خواهد یافت.

رویكرد دوم به جایگاه پرسش در تفكر دریدا خواهد پرداخت و با لحاظ تاریخ فلسفه به عنوان مجموعه ای از پرسشها سعی در روشن ساختن معنای فلسفه خواهد داشت. در هر دو رویكرد بحث نقد دریدا به سنت فلسفی غرب و بحث امكان پرسشگری از فلسفه مد نظر خواهد بود. نكته دیگر واژگانی است كه در این مقاله از آنها نام برده می شود كه درواقع واژگان كلیدی دریدا هستند. روش این بوده است كه هیچ تعریف مستقلی از این واژگان ارائه نكنیم بلكه در ضمن متن، این واژگان معنای خود را آشكار سازند. این واژگان عبارتنداز: منطق محوری، غیریت، متافیزیك حضور و بنیان فكنی.

دریدا با برداشت خاصی كه از فلسفه هوسرل داشت همانند هایدگر به كشف معضلات پدیدارشناسی و درواقع به طور كلی به سنت فلسفی كشانیده شد. وی به این نتیجه رسید كه نوشته فلسفی اگرچه به عنوان استدلال منطقی روشن و بی پیرایه ارائه می شود، همان قدر سرشار از استعاره و تصویر است كه هر متن ادبی؛ و معنا و قوت آن همان قدر به این عناصر ادبی وابسته است كه به استدلال صوری. دریدا در یكی از نوشته هایش نظر «پل والری» را تأیید می كند كه «فلسفه نوشته می شود» و «فیلسوف تا آنجا فیلسوف باقی می ماند كه این واقعیت را به دست فراموشی بسپارد.». به نظر دریدا فلسفه ژانر ادبی خاصی است و حاوی متونی كه چون هر متن دیگری باید تجزیه و تحلیل شوند. از جمله باید از حیث ساختار صوری، از حیث سازمان معانی و بیان، از حیث الگوهای تشریح و آفرینش و نیز از حیث فضای صحنه آرایی و از حیث نحوی كه نه فقط بیانگر مدلول های آن، یعنی ارجاع های آن به هستی یا حقیقت بلكه هدایت كننده مدعاهای آن و هر چیزی كه صرف آنها شده باشد نیز هست . تأكید دریدا بر اینكه «فلسفه متنی است كه نوشته می شود» بیانگر یكی از مضامین محوری روگردانی او از سنت فلسفی است. به نظر دریدا یكی از وجوه مشخصه این سنت از افلاطون تاكنون آن است كه گفتار را بر نوشتار اولویت می دهد. از نظرگاه سقراط حكمت راستین از آموزش شفاهی مردی حكیم به شاگردی شایسته حاصل می گردد. دریدا این فلسفه را دروغین و گمراه كننده می داند. از این بابت دروغین است كه فلسفه غرب در واقع به صورت «نوشته» بوده است و گمراه كننده است. زیرا كه این پندار را می آفریند كه این سرچشمه، بیانات فردی صاحب صلاحیت است.

در زبان نوشتار بیان حقیقت به جای آنكه حضوری بی واسطه داشته باشد، به تعویق می افتد. دریدا برای توضیح این مطلب واژه difference (= غیریت) را جعل می كند كه هم معنای differer یعنی به تعویق افتادن و هم معنای difference یعنی تفاوت را در خود دارد. به نظر دریدا یكی از جهات مهمی كه فلسفه سنتی را به بیراهه كشانده «منطق محوری» بیش از حد آن بوده است. یعنی بیش از حد بر منطق این همانی و امتناع تناقض ارسطو تكیه كرده است. متافیزیكی كه بر این منطق بنا شده، متافیزیك افلاطونی این همانی یا حضور است. در برابر اینها دریدا می خواهد محوریت «difference» را تأیید كند. در واقع این مطلب را می خواهد بیان كند كه واقعیت را باید برحسب تفاوت به جای این همانی و نیز برحسب تعویق همیشگی به جای حضور ابدی، فهمید. در این جا ما تأثیری را كه دریدا از سوسور گرفته است به وضوح مشاهده می كنیم. سوسور بیان می دارد كه زبان نظامی است متشكل از آوا ها و مفاهیم. چنین رویكردی به زبان مانع ارجاع عناصر زبانی به عالم واقع می شود به عبارت دیگر كلمات زبان، برای اشیا و مصادیق خارجی نیستند بلكه نشانه هایی هستند كه دلالت بر مفاهیم می كنند. حال كه كلمه دلالت بر مصادیق خارجی ندارد پس چگونه معنای آن متعین می شود؟ این تعیین از روی تفاوت آن كلمه و مفهوم است با مفاهیم دیگر معلوم می گردد. در واقع معنای هر كلمه معوق و معلق است به معنای كلمات دیگر از آن جهت كه آن كلمات نیست مثلاً سنگ سنگ است از آن جهت كه آب نیست و از آن جهت كه چوب نیست و این سلسله تا بی نهایت ادامه خواهد یافت. در واقع ما با یك بازی بی انتهای دال ها و نشانه ها روبه رو هستیم.

با چنین دیدگاهی دیگر «متافیزیك حضور» محلی از اعراب ندارد چرا كه دیگر هیچ معنای مطلقی حضور ندارد تا اساس طرح كلی و معقول واقع شود. به لحاظ چنین دیدگاهی بود كه دریدا ردپای حضور معنا بر آگاهی فرد را در همه سنت فلسفی غرب جست وجو می كند و با روش «بنیان فكنی» قصد آن دارد طرح دیگری را در تفكر دراندازد. قبلاً دیدیم كه دریدا فلسفه را همچون متنی نوشته می داند و با چنین رویكردی فرق بین فلسفه و انواع دیگر نوشته از جمله ادبیات كمرنگ و محو می شود. حال «بنیان فكنی» یك متن فلسفی ممكن است معناهای ممكن و پاسخ های ممكن پرسش های فلسفی را آشكار سازد، امكان هایی كه شاید در سطح عیان و منطق محورانه آن متن اصلاً آشكار نباشد. دریدا در مواجهه با فلسفه به عنوان یك ژانر ادبی نشان می دهد كه محتوای آن را مانند محتوای هر اثر ادبی نه فقط در ساختار منطقی استدلالهای آن بلكه باید دست كم به همان اندازه در كسب استعاره گزینی و حتی در شیوه فیزیكی ارائه آن جست و جو كرد. به نظر می رسد كه می توان این نتیجه را گرفت كه آنچه پروژه بنیان فكنی دریدا به فلسفه می افزاید همانا نوع جدیدی از پاسخ و پرسش های فلسفی باشد. محوریتی كه دریدا به «بنیان فكنی» difference می دهد نه به معنی برپایی نوع دیگری از متافیزیك در مقابل متافیزیك حضور، بلكه به معنی دست شستن از كل متافیزیك است و در نتیجه دور شدن از نظریه های متافیزیكی سترگ است كه منظور آنها درك عقلانی واقعیت به طور كلی بوده است. بنابراین آنچه از فلسفه باقی می ماند نه ساختن نظریه های عام بلكه فعالیت ساده پرسشگری بنیادین به طور كلی است. البته به نظر می رسد كه با توجه به رد منطق محوری این پرسشگری بنیادین نه به صورت ارزیابی منطقی استدلال ها بلكه به شكل كندوكاو در شیوه های ارائه موضوع برحسب ویژگی های غیر از اعتبار منطقی آنها درخواهد آمد. تاكنون بیان داشتم با روندی كه دریدا در پیش می گیرد از فلسفه صرفاً فعل پرسشگرانه باقی می ماند. به نظر می رسد در دریدا سمت و سوی این پرسشگری قبل از هر چیز متوجه خود فلسفه است. در مصاحبه ای كه «ریچارد كرنی» با دریدا به انجام رسانیده، جملاتی بیان می شود كه اساساً در آنها از امكان چنین عمل پرسشگرانه ای كه ناظر به خود فلسفه باشد، سخن به میان آمده است. دریدا در این گفت وگو از «بنیان فكنی» به مثابه تلاش برای یافتن هر چه نظام مندتر یك «نا _ جا» یا یك جای غیرفلسفی برای زیر سؤال بردن فلسفه نام می برد: «اما جستجو برای یافتن جایی غیرفلسفی به معنی ضد فلسفه بودن نیست. پرسش محوری من این است: فلسفه به طور كلی از كدام جا یا ناجایی می تواند چون چیزی غیر از خودش در برابر خودش ظاهر شود، بطوریكه بتواند به شیوه ای اصیل خود را به بازپرسی و بازاندیشی كشاند؟» دریدا این مطلب را اضافه می كند كه این «نامكان» را ممكن است ادبیات تأمین كند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.