جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

بارون رو دوست ندارم !


بارون رو دوست ندارم !

صدای گریه ابر تو کوچه ها پیچیده
دوباره از آسمون یکی، یه چیزی دیده
امشب دل آسمون یه ریز داره می باره
شک ندارم که غصه دخلشو دربیاره
کاشکی می شد بهش گفت غصه نخور نازنین
این کارا …

صدای گریه ابر تو کوچه ها پیچیده

دوباره از آسمون یکی، یه چیزی دیده

امشب دل آسمون یه ریز داره می باره

شک ندارم که غصه دخلشو دربیاره

کاشکی می شد بهش گفت غصه نخور نازنین

این کارا عادی شده واسه همه رو زمین

نمی دونم چی دیده که این جوری می باره

اما داره با گریه اش اشکم رو در می یاره

کاراتونو با گریه ش به خاطرم می یاره

حرفاتونو که از اون کنایه ها می باره

انگار تموم نمی شه گریه این تیکه ابر

داره میگه خدایا بده به جون من صبر

طاقت نداره که باز ببینه غصه ها رو

خوب می دونه که غصه می کشه آدمارو

دوست داره که بباره تا که یه شب تموم شه

نمی دونه که اون هست تا آخرش همیشه

با دیدن غصه ها همین جوری می باره

بارونو دوست ندارم، غصه یادم می یاره

زهرا گودرزی/ منطقه۱۵ تهران