چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مجله ویستا

جرم باستان شناسی: شاهدی بر یک نسل کشی



      جرم باستان شناسی: شاهدی بر یک نسل کشی
هیدر پرینگل ترجمه ی آروین مقصودلو

ماه مه 1988، زندانبان در لیستی که در اختیار دارد نام تیمور عبدالله احمد را علامت می­زند و او را به سمت اتوبوسی در کمپ نظامی  تاپزاوا، جنوب غربی کرکوک، هدایت می­کند. این کمپ یکی از دهشتناک­ترین زندان­های عراق بود. در طول مدت محکومیت یک ماهه­اش پسرک 12 ساله شاهد ضرب و شتم بیرحمانه زندانیان به وسیله کابل­های برق بود. او چهار کودک را دیده بود که از شدت گرسنگی جان دادند. او وقتی نگهبانی پدرش را برهنه کرد و سپس به قتل رسانید در آنجا حاضر بود. پس تیمور از اینکه آخرین لحظات را در آن کمپ می­گذرانید ناراحت نبود. او نمی­دانست که لیستی که در دستان زندانبان بود، لیست اعدام است.
اتوبوس درون حیاط زندان در نظر تیمور به آمبولانس شبیه بود. اما او به زودی فهمید این ایده توهمی بیش نبوده، درون آن قفس­های بدظاهری قرار داشت. پسرک را به همراه مادر و دو خواهر کوچک ترش به زور وارد اطاقک­ متعفن و تاریکی درون اتوبوس کردند. نه توالتی بود نه غذایی و نه آبی. زمانی که اتوبوس شروع به حرکت نمود، حدود 60 مسافر آن که عمدتاً زنان کرد و بچه­هایشان بودند در گرمایی طاقت فرسا در کنار هم جای گرفته بودند.
بعد از 12 ساعت حرکت، اتوبوس در صحرایی در نزدیکی مرز عربستان متوقف شد. تیمور از اتوبوس بیرون آمد و به سرعت متوجه شد که اتوبسشان به همراه 30 اتوبوس دیگر در کنار چاله­ای وسیع و کم عمق پارک شده است. در همین حین سربازی تیمور، مادرش و خواهرانش را به لبه این چاله هل داد و سربازان شروع به شلیک کردند. تیمور به یاد می­آورد: " وقتی اولین گلوله به من اثابت کرد، به سمت یکی از سربازان دویدم و دست او را گرفتم" تیمور اشک را در چشمان سرباز دیده بود و به صورت غریضی دستش را به سوی او دراز کرده بود به این امید که او را از چاله بیرون بکشد. اما افسری که از نزدیک شاهد ماجرا بود به عربی فرمانی داد و سرباز به تیمور تیراندازی کرد. این بار پسرک به زمین افتاد، پشتش و شانه چپش زخمی شده بود. او خودش را به مردن زد تا زمانی که سربازان رفتند، سپس از چاله بیرون خزید و قدم در تاریکی گذاشت. چند ساعت بعد او به اردوگاه بدوینس Bedouins  رسید، در آنجا دلشان به حال او به رحم آمد و او را در چادرهایشان مخفی کردند.
تیمور این داستان را در سال 1992 برای سازمان دیدبان حقوق بشر Human Rights Watch  که در حال تحقیق در مورد رفتار دولت با کردها در عراق  بود بازگو کرد. کردها که از لحاظ قومی و زبانی از اکثریت عرب عراق متمایزند سالها در تلاش برای دستیابی به استقلال بودند. مضافاً عده­ای کمی از کرد­ها پیرو دینی باستانی به نام یزیدی می­باشند. به علاوه برخی از کردها در جنگ هشت ساله ایران و عراق جانب ایران را گرفتند. خود سری آنان موجب خشم صدام حسین شد و او که از خارج شدن کنترل بخشهای کرد نشین که از لحاظ ذخایر نفتی غنی بودند هراسان بود در سال 1988 برای فرونشاندن اعتراض­ها به منطقه لشکر کشی کرد. او به این عملیات نام «انفال» داد، عنوان یکی از سوره­های قرآن که موضوع آن پیروزی محمد (ص) بر کافران است. دولت صدام امیدوار بود تا با کافر نامیدن کردها حمایت مسلمانان جهان را برای عملیات نسل کشی که در سر داشت کسب کند.
انفال با مهارت و دقت وحشتناکی پیگیری شد. ابتدا نیروی هوایی عراق بمب­های متعارف و سلاح­های شیمیایی را بر روی روستاهای نافرمان فرو ریخت، سپس حمله زمینی آغاز شد که باعث می­شد آنهایی که جان سالم به در بردند در نقاطی نزدیک به جاده­های اصلی جمع شوند. در آنجا نیرو­های نظامی و شبه نظامی منتظر بودند تا خانواده­های وحشت زده را با اتوبوس به کمپ­های نظامی منتقل کنند. هفت ماه بعد صدام حسین با اعلام عفو عمومی برای کسانی که در جنگ جانب ایران را گرفته بودند به این عملیات خاتمه داد. تا این زمان حدود صد هزار نفر بدون هیچ ردپایی از زمین محو شده بودند و 2600 روستا به کلی نابود گشته بود.
این سوال مطرح می­شود که چه بر سر کردهای مفقود آمد؟ در اوایل دهه نود سازمان دیدبان حقوق بشر تیمی از محققان را برای روشن ساختن سرنوشت آنان راهی عراق کرد. مدارکی که این تیم از شاهدان عینی و همچنین اسناد پلیس سری عراق یافت نشان می­­داد که نیروهای عراقی هزاران نفر را قتل عام کرده بودند. دیدبان حقوق بشر امیدوار بود تا علیه دولت عراق به جهت نسل کشی در دادگاه بین المللی طرح اتهام شود، این اتفاق تا مارس 2003 و سقوط صدام حسین به دست نیروهای آمریکایی به وقوع نپیوست. دولت جدید عراقی تحقیق درباره جنایات رژیم سابق را آغاز نمود. بدین منظور یک تیم از دریاداران آمریکایی سراسر عراق را برای یافتن محل احتمالی گورهای دسته جمعی پیمودند و 230 محوطه را شناسایی کردند، یکی از آنها در استان مثنی نزدیک به جایی بود که تیمور در آنجا از مرگ نجات یافت.
محققان همچنین در میان مدارک ضبط شده از دولت عراق، اسنادی با جزییات کامل از برنامه­های قتل عام به گفته­ آنها "جاسوسان ایرانی و دیگر خائنان به عراق" در مناطق کردنشین یافتند. این مدارک شامل دستورات امضا شده اعدام است و حاوی نام هفت رهبر ارشد عراقی مسئول در کشتار جمعی کردها می­باشد: صدام حسین، علی حسن التکریتی ملقب به «علی شیمیایی» کسی که نقشه­های انفال را تنظیم کرد، سلطان هاشم احمد التال فرمانده نظامی انفال، طاهر توفیق الآنی فرماندار شهر کرد نشین موصل، صابر عبدالعزیز الدوری رییس سازمان اطلاعات ارتش عراق، فرهان مطلق الهبوری رییس سازمان اطلاعات ارتش در منطقه کردستان و حسین رشید التکریتی معاون عملیات نیروهای عراقی.
بررسی سطحی گورهای دسته جمعی و تعدادی اسناد دولتی برای بردن پرونده دولت عراق به دادگاه بین المللی کافی به نظر نمی­رسید. برای محکوم کردن فردی به جنایت علیه بشریت، پیگرد کننده عراقی باید نشان می­داد که متهم با خواست خودش دیگران را به عنوان بخشی از حمله سیستماتیک به شهروندان غیر نظامی کشته است. برای اثبات جرم نسل کشی نیز باید نشان داد که متهم قصد داشته تا همه یا بخشی از قوم یا گروهی را بر اساس دین، نژاد، قومیت یا ملیت نابود کند. سیستم قضایی نیازمند مدارکی بود تا نشان دهد جوخه­های مرگ عراقی شهروندان کرد را به طور مشخص هدف گرفته و آنها را به صورت سیستماتیک نابود کرده­اند. این بدین معنا بود که می­بایست محل اجساد زنان و کودکان قتل عام شده توسط نیروهای عراقی را یافت و نشان داد که این کشتار توسط دولت سازمان دهی شده بوده است.
برای نیل به این مقصود لازم بود تا تیمی از جرم باستان شناسان و انسان شناسان برخی از گور­های دسته جمعی را کاوش کنند.
در نقطه­ای دور افتاده در صحرای حجره واقع در استان مثنی عراق، سونی تریمبل (Sonny Trimble) به راننده بیل مکانیکی علامت داد تا به آرامی آن را در خاک فرو ببرد و سی سانتیمتر از شن را بردارد. در آوریل 2005 آنها یک ساعتی را به این کار مشغول بودند. با هر حرکت بیل مکانیکی تریمبل تلاش می­کرد تا صدای برخورد فلز با استخوان را که پیش درآمدی برای یافتن گور بود بشنود. فعلاً خبری نبود، اما به محض اینکه بیل از مقابلش گذشت چیزی سیاه رنگ و تکه پارچه­ای به رنگ نارنجی را دید که از زمین سر برآوردند. او بیل مکانیکی را متوقف کرد و جلوتر رفت تا نگاهی دقیق بیاندازد. تکه­های از یک لباس زنانه سیاه و کمربندی نارنجی رنگ از شن­ها بیرون زده بود.
تریمبل 52 ساله باستان شناسی بود که برای ارتش آمریکا فعالیت می­کرد. در طی سالها او ماموریت­های حساس و دشواری را برای ارتش به انجام رسانده بود. افرادی از تیم او به ویتنام رفته بودند تا بازمانده اجساد سربازان آمریکایی را گردآوری کنند، او همچنین به دولت کویت برای یافتن اجساد بیش از 600 شهروندی که در پرواز سال 1991 توسط نیروهای عراقی ربوده شدند کمک کرده بود.
در بهار 2004 با تریمبل تماسی گرفته شد و از او درخواست شد که گورهای دسته چمعی عراق را مورد کاوش قرار دهد. این پروژه عظیم نیازمند بررسی­های جرم شناسی صدها قربانی و تحلیل شواهد در آزمایشگاهی مخفی در عراق می­شد.
پرونده­های جنایت علیه بشریت اغلب در زمان صلح بررسی می­شوند، در زمان صلح است که محققان با آسودگی می­توانند گورهای دسته جمعی را کاوش کنند بدون اینکه خطری آنها را تهدید نماید. عراق اما به سرعت به سمت جنگ داخلی پیش می­رفت. بمب­های انتحاری، بمب­های کنار جاده­ای و آدم ربایی در این کشور به صدر اخبار دنیا تبدیل شده بود. یک گروه جرم شناسی غربی که ماه­ها در کنار محوطه­ای مشغول به فعالیت است، تبدیل به هدفی ایده آل برای حمله یک گروه شورشی می­شود. هیچکس نمی­توانست امنیت گروه را تضمین کند، اما تریمبل که تجربه کار در چنین شرایطی را داشت این ریسک را پذیرفت، او به یاد می­آورد: ­"من به شدت علاقه داشتم که به مردم عراق کمک کنم."
در آمریکا افکار عمومی بر ضد حمله به عراق بود. کاخ سفید برای کاهش این انتقادات سعی داشت تا به مردم نشان دهد که عراقی­ها تحت سلطه صدام حسین چه رنج­هایی کشیده­اند. این بدین معنا بود که می­بایست هر چه زودتر دادگاه­های مقامات عراقی برگزار گردد. بدین منظور کنگره امریکا بودجه­ای 128 میلیون دلاری برای تحقیقات جنایی در عراق در نظر گرفت. تا این زمان بازرسان سه پرونده را گشوده بودند، قتل عام 150 مرد در روستای دوجیل در 64 کیلومتری بغداد، اعدام مردان شیعه، و ناپدید شدن شهروندان کرد در طول عملیات انفال. برای تریمبل اولویت اول کاوش گورستان­های مشکوک به حضور اجساد کردها بود. استان مثنی یکی از این گورها را در خود داشت.
تریمبل محوطه مثنی را به همراه دو متخصص در سال 2005 برای اولین بار دید. آنها رفت و آمد روزانه از نزدیک­ترین پایگاه به محوطه را خطرناک تشخیص دادند. بنابراین او و وید ریچارد (Wade Richard) متخصص استراتژیک کمپی قابل حرکت طراحی کردند که توسط 135 سرباز محافظت می­شد.
همزمان سرپرست میدانی تریمبل سوزان مالین بویس (Susan Malin Boyce) تیم او را در بغداد آماده کرده بود.
مالین بویس عضو موسسه تحقیقات زمین-باستان شناسی، متخصص در زمینه کاوش­های نجات بخشی است. او در خلال جنگ ویتنام برای ارتش آمریکا خدمت می­کرد. او بعدها پروژه­های باستان شناسی را در پاکستان و دیگر کشورهای در حال توسعه به انجام رسانید. اما او هیچگاه یک کاوش جرم شناسی را بر عهده نگرفته بود. وقتی او در حال آماده سازی تبم برای عملیات میدانی بود، به این فکر می­کرد که چگونه می­تواند با –نامی که خودش انتخاب کرده بود-« فاجعه احساسی رویارویی با گور دسته جمعی» کنار بیاید. او می­گوید: " من مطمئناً با بقایای انسانی در بسیاری از محوطه­های پیش از تاریخ برخورد داشته­ام، اما با این یکی فرق دارند، آنها جدید نیستند و آنها قتل عام نشده­اند."
با بهره جویی از پیروزی موقتی در پیکار با شورشیان، هلیکوپترهای ارتش آمریکا در هفتم آوریل 2005 گروه را به کمپ منتقل نمود. صبح روز بعد تریمبل و مالین بویس در محوطه راهپیمایی کردند و چهار گودال بلا استفاده و مشابه را که با روشی یکسان در یک خط کنده شده بود یافتند، این نشان می­داد که قاتلان نقشه­ای از قبل تعیین شده و سیستماتیک برای دفن کردن اجساد قربانیان داشته­اند.
در طول سه روز پس از آن تیم منطقه را برای یافتن آثار تکه­های لباس و دیگر سرنخ­های گورستان به جستجو پرداخت. آنها هر چیزی را علامت گذاری، اندازه گیری و ضبط کردند.مارک اسمیت (Mark Smith) متخصص نقشه نگاری از موسسه GRA به دقت موقعیت تک تک فشنگ­های شلیک شده – که مدارک مهم جرم شناسی هستند- را ثبت و ضبط کرد. او سپس اطلاعات جمع آوری شده را در سیستم کامپیوتری داده­های جغرافیایی (GIS) وارد نمود، این سیستم به او این امکان را می­داد تا موقعیت هر فشنگ و دیگر داده­ها را تعیین و تحلیل کند.
 گروه موفق به کشف ده چاله دفن شد که همگی آنها در محور شمالی جنوبی قرار گرفته بودند. تریمبل می­گوید: " اگر استیون اسپیلبرگ قرار بود فیلمی در مورد قتل عام کردها بسازد به اینجا می­آمد، تا جایی که چشم می­بیند گورهای دسته جمعی وجود دارد."  گروه یکی از این گورها را انتخاب کردند و با استفاده از بیل مکانیکی - که سرعت آغاز کاوش را افزایش می­دهد- لایه­های خاک را برداشتند. اجسادی که یافتند در عمق 45 سانتیمتری سطح خاک دفن شده بود، گوری بسیار کم عمق. جو شولدنرین (Joe Schuldenrein) یکی از اعضای تیم بعد از اینکه زمین منطقه را مطالعه کرد پاسخی برای این موضوع یافت، تنها در حدود 60 سانتیمتری سطح زمین لایه­ای از سنگ سخت قرار گرفته بود که مانع عمیق کردن چاله­ها حتی به وسیله ماشین آلات سنگین می­شد.
به گفته شولدنرین انتخاب محل گورستان اشتباه بزرگی بوده است زیرا ردیابی و نبش آن به راحتی امکان پذیر بود.
تریمبل و مالین بویس تصمیم گرفتند تا قبل از اینکه اجساد را خارج سازند ابتدا شن­ها را از گور تخلیه کنند. به این ترتیب تیم برادشاو (Tim Bradshaw) عکاس جرم شناسی تیم می­توانست از کل صحنه جرم عکس برداری کند و حفاران نیز قادر بودند اسکلت­های به دام افتاده را یکی یکی گردآوری کنند و این نکته­ای مهم در جمع آوری مدارک است."شما باید بتوانید یک جسد را از بقیه تشخیص دهید" مالین بویس ادامه می­دهد:" و او را به نحوی بلند کنید که اجساد دیگر از جایشان تکان نخورند". بنابراین تیم کارش را از مرکز قبر شروع نمود و به تدریج به کناره­ها رسید. با کج بیل­های دسته بلند آنها با احتیاط لایه­های شن را بر داشتند، سپس با استفاده از کمچه اجساد را نمایان ساختند. آنها 114 جسد را که در گورستانی به طول 11 متر پراکنده بود یافتند.
گروه میدانی از انسان شناسان جسمی، که متخصص آناتومی انسان و بازیابی اعضای اجساد هستند و باستان شناسانی که متخصص کاوش دقیق بودند، تشکیل می­شد. مالین بویس می­دانست با توجه به اینکه دمای 50 درجه­ای صبر افراد را تحلیل برده می­بایست بین این دو گروه همکاری را شکل داد. راه حل به این صورت بود که باستان شناس می­توانست از نزدیک ترین انسان شناس بپرسد که مثلاً  "آیا این دست متعلق به این جسد است؟" و "آیا این انگشت متعلق به این دست است؟."
اسمیت، متخصص نقشه برداری گروه موقعیت هر جسد را به صورت دیجیتالی تعیین می­نمود. او می­توانست 60 نقطه مرجع را بر روی هر دسته از باقیمانده­های جسد ظرف سه تا پنج دقیقه به ثبت برساند. این عدد کسری از زمانی بود که بازرسان در صحنه قتل به صورت معمول صرف می­کردند. هر بعد از ظهر اسمیت داده­های روز را در سیستم GIS وارد می­ساخت و به کمک آن نقشه­ای مرکب از کل گورستان تهیه می­کرد و در اختیار مالین بویس قرار می­داد که او با استفاده از آن، گزارش کار و طرح کاری روز بعد را تعیین می­نمود.
هر کدام از اجساد به صورت کامل ثبت و ضبط شده بودند، اعضای گروه به آرامی جسد و تمام متعلقاتش را بلند کرده و درون کیفی قرار می­دادند. هشت جسد به همراه نوزاد و یا بچه­های کوچکی که در آغوش داشتند کشف شد. همزمان با ادامه کار، گروه صحنه جرم را بازسازی می­کردند، مالین بویس توضیح می­دهد: " تصور کنید این گروه از مردم را به اینجا می­آورند، آنها را با روشنایی نور خودروها به کنار گورستان می­آورند، تصور کنید کودکان گریه می­کنند و همه در حال التماس کردن هستند" همزمان تلاش می­شد تا از منظر سربازان هم واقعه را تصور نمایند: " چگونه این کار را کردند؟ چه کارهایی کردند؟ اسلحه­ها در کجا قرار گرفته بودند؟" این کاریست که باستان شناسان انجام می­دهند، صحنه را از تمام منظر­ها بازسازی می­کنند. نه تنها از دید قربانیان بلکه همچنین از دید سربازان.
تریمبل نیم نگاهی به مسایل امنیتی داشت. مشخص بود که گروه هر چه بیشتر در آنجا می­ماند احتمال جلب توجه نمودن از گروه­های پیکارجو هم افزایش می­یافت. اما آنها نپذیرفتند که چیزی را جا بگذارند و آنجا را ترک کنند، تریمبل می­گوید:" ما آگاه بودیم دولت آمریکا مردم عراق را نا امید کرده بود، قول­های زیادی داده ولی به آنها عمل نکرده بود، بنابراین ما مصمم بودیم متفاوت به نظر بیاییم." مالین بویس می­گوید:" ما هیچ استخوانی و هیچ لکه­ای را در محوطه باقی نگذاشتیم."
ساختمان تحقیقات جرم شناسی گروه در اردوگاهی نزدیک به فرودگاه بغداد واقع بود. تاسیسات شامل صف­هایی بود از چادر­های خاکی رنگ با ستون بندی فلزی که به وسیله کانتینر­های باربری و حصاری سفید احاطه شده بود.پیش از شروع جنگ این اردوگاه یکی از تفرجگاه­های صدام حسین بود. مجموعه دارای دریاچه­های مصنوعی بود که پرندگان مهاجر را به خود جلب می­کرد، همچنین باغ وحشی خصوصی در آن بود که عدی پسر صدام حسین در آن شیر و دیگر گوشتخوران وحشی را نگه داری می­کرد. تماشایی­ترین جلوه معماری اما قصری بود به نام قصر عطر، ساختمانی با کاغذ دیواری­های طلایی، اتاق رقصی آبی رنگ، استخر و نقاشی دیواری دو طبقه­­ای از صحنه­های جنگ.  مدت کوتاهی پس از حمله سال 2003 غارتگران به ارد.گاه هجوم آوردند و تقریباً هر چیز با قیمتی را با خود بردند. البته آثار صدام هنوز در این مکان باقی مانده بود از جمله چهل چراغ­های عظیم سقف­ها و موزاییکی با ابعاد غول آسا از تصویر صدام حسین.
این تاسیسات شامل آزمایشگاه­های متنوعی بود. در چادر ورودی گروهی از تحلیل گران کیف­های حاوی اجساد را باز می­کردند. از ابتدای شروع کار تریمبل قصد داشت تا از روال عادی بررسی گورهای دسته جمعی فاصله بگیرد. عموماً در موارد قتل عام کارشناسان جرم شناسی در گزارششان آمار مشترکی را از سن، جنس و علت مرگ افراد ارایه می­دهند. اما مدیر جمع آوری مدارک گروه کلی برتولیو (Kelly Bertoglio) تریمبل را ترغیب کرد تا همانطور که در پرونده­های جنایی آمریکا مرسوم است برای تک تک قربانی­ها پرونده جداگانه­ای تهیه کند. با این روش امکان تحلیل و بازسازی مرگ هر کدام از قربانیان با جزییات فراهم می­شود.
همه اعضای گروه اتفاق نظر داشتند که بدترین وظیفه برای تحلیل گران چادر ورودی بود. این گروه توسط کری گرانت (Kerrie Grant) رهبری می­شد. او باستان شناس با تجربه­ای بود که در کاوش­های مهمی از جمله یافتن انسان کوتوله (Hobbit) یا همو فلورزینسیس (Homo floresiensis) در اندونزی و همچنین کاوش­ خرابه­های Paphos theater  در قبرس شرکت داشت. آنها مسئول جدا کردن تکه­های لباس و دیگر متعلقات از استخوان­های اجساد بودند. چادر از بوی تجزیه بقایای انسانی آکنده بود. به علاوه گرانت و همکارش با اثرات روحی حاصل از تصور چگونگی مرگ ناگهانی قربانیان دست و پنچه نرم می­کردند. وقتی جیب­های قربانیان را جستجو می­کردند به شیشه کوچک عطر دختر نوجوانی برخوردند و تفنگ آب پاش پسر بچه­ای. آنها همچنین استخوان­های ظریف نوزادی را درون جسد مادری که پا به ماه بود یافتند، مادر با خوش باوری تکه­ای لباس برای نوزادش به همراه داشت.
همه اینها فشار روحی سنگینی به گروه وارد می­آورد. گرانت در این باره می­گوید:" من شوکه شدن اعضا را در آزمایشگاه می­دیدم، برای همه آنها این لحظه خاص عاطفی وجود داشت، هر کسی به شکلی متفاوت آن را تجربه می­کرد." به عنوان مثال پال روبن استاین افسر ارتش، هنگامی که کیفی حاوی جسد کودکی به همراه کفش­های پلاستیکی­اش را باز کرد این لحظه را تجربه نمود، او به یاد داشت که زمانی دختر خودش نیز این کفش­ها را می­پوشید. روبن استاین می­گوید:" وقتی با این مردم ارتباط ذهنی برقرار می­کنید و متوجه می­شوید که آنها هم شبیه شما بوده­اند، این به شدت شما را تکان می­دهد."
بازرسان عراقی برای اثبات جرم نسل کشی نیاز به مدارک شناسایی از قربانیان داشتند که آنها را متعلق به قومیتی خاص معرفی کند. اما حقوقدانان RCLO عقیده داشتند که نیروهای صدام حسین قبل از اقدام به کشتار مدارک شناسایی قربانیان را از آنها می­گرفتند. این وکلای آمریکایی عقاید مذهبی قاتلان را به حساب نیاورده بودند. گرانت و همکارش 16 کارت شناسایی خاک گرفته را از لباس­های زیر زنان یافتند، قربانیان مطمئن بودند که نگهبانان مسلمان آنها را به دقت تفتیش بدنی نمی­کنند. این مدارک تمیز شده و از آنها عکس گرفته شد و سپس در اختیار بازرسان قرار گرفت، آنها با بستگان این قربانیان تماس گرفتند.
گروه گرانت همه لباس­ها را در اختیار آزمایشگاه اشیا فرهنگی قرار می­داد. در آنجا آریانا فرناندز کنگرام (Ariana Fernandez Congram) انسان شناس فرهنگی که سابقه عضویت در دادگاه بین المللی یوگوسلاوی سابق را داشت، روش هوشمندانه­ای برای آزمایش لباس­ها به صورت سه بعدی ابداع کرده بود. او و همکارش لباس­ها را تمیز می­کردند، سپس آنها را بر روی مانکن چوبی با ابعاد مناسب قرار می­دادند. لباس­ها به خوبی حفظ شده بودند بنابراین با نمایش آنها بر روی مانکن­ها تصویری روشن از ظاهر قربانیان به دست می­آمد. تحلیل­گران آزمایشگاه لباس­ها را با پوشش مرسوم زنان کرد مقایسه نمودند، نتایج به دست آمده نشان می­داد که بیش از 80 درصد قربانیان حداقل بخشی از لباس سنتی کردی و یا جواهر آلات و زینت­های کردی را به تن داشتند.
تحلیل گران همچنین اطلاعات حیاتی دیگری را نیز از پوشش قربانیان به دست آوردند. نوع پوشش کودکان برخی اوقات می­تواند در مورد تعیین جنسیت آنها به محققان کمک کند( به دست آوردن جنسیت کودکان زیر ده سال با استفاده از بقایای استخوانی غیر ممکن است). بررسی پارچه همچنین از جای اصابت گلوله و همچنین لکه­های خون پرده برمی­داشت که اینها مدارکی بود برای تعیین علت مرگ. در یک مورد چکمه­های لاستیکی دختر جوانی به روشنی تاریخ فوت او را نشان داد، این چکمه­ها تصویری از یک شخصیت کارتونی محبوب داشتند. نانسی برایتون (Nancy Brighton) باستان شناس آمریکایی با اطلاع از اینکه شکل ظاهری این شخصیت در طول سالها تغییر کرده با تحقیقاتی که انجام داد تاریخ ساخت چکمه­ها را بین 1988-1989 تشخیص داد که همزمان با حادث شدن انفال بود.
همزمان با بررسی اشیا فرهنگی و متعلقات شخصی قربانیان، جرم انسان شناس کریستوفر کینگ (Christopher King) و همکارانش باقیمانده­های استخوانی را در چادری جداگانه بررسی می­کردند. انسان شناسان استخوان­های هر فرد را تمیز می­کردند و به منظور تعیین و اندازه گیری جنس، قد و سن آنها را بر روی تخت­های فلزی قرار می­دادند. این آزمایشات با کشف تکان دهنده­ای همراه شد. از مجموع 114 قربانی دفن شده در گورستان مثنی تنها 30 نفر بزرگسال بودند، 2 نفر مرد و 28 نفر زن. 84 قربانی باقیمانده را کودکان تشکیل می­دادند که درصد بالایی از آنان کمتر از 13 سال سن داشتند. "این به این معنا بود که کسانی که در این گور دفن شده بودند بر خلاف انتظار، مردان و پسران بالغ نبودند." این را کینگ می­گوید. بیشتر مردان این خانواده­ها احتمالاً در اردوگاه-زندان­هایی چون توپزوا کشته شده بودند.
کینگ و همکارانش همچنین متوجه شدند که دستان 27 نفر از قربانیان با طناب یا تکه پارچه بسته شده بوده است. 16 نفر نیز چشم بند داشتند. انسان شناسان بقایای اسکلتی را برای یافتن جای گلوله و دیگر نشانه­های زخم و جراحت آزمایش کردند و سپس استخوان­ها را به پرتونگار گروه یعنی جیم کیستر ( Jim Kister) برای آزمایشات اشعه ایکس سپردند. کیستر توضیح می­دهد که مرگ به وسیله گلوله نشانه­های وحشتناکی بر روی بقایای اسکلت انسان باقی می­گذارد، به عنوان مثال زمانی که گلوله در داخل جمجمه منفجر می­شود، ذراتی از سرب را به جای می­گذارد، حالتی مشابه اینکه فلز به روی استخوان ذوب شده است. این ذرات سربی به صورت نقاط تاریکی در عکس برداری اشعه ایکس نمایان می­شوند.
قاتلان در مثنی در لبه جنوبی گودال ایستادند و از آنجا به میانه صف اسیران آتش گشودند. برخی از قربانیان با وحشت برگشتند تا فرار کنند این باعث شد که هم در قسمت جلو بدن و هم پشت بدنشان آثار جراحت گلوله مشاهده شود. بعضی نیز به صورت غریزی برای دفاع دستانشان را در برابر گلوله­ها گرفتند. همچنین سه چهارم قربانیان زخم­های در اندام تحتانی و پاها داشتند، تاکتیکی که از فرار کردن آنها جلوگیری می­کرد. در مجموع، قربانیان بزرگسال مثنی به طور متوسط برای هر نفر 8 گلوله دریافت کردند و کودکان 4 عدد. کیستر می­گوید: "رنجی که این کودکان تحمل کردند باور نکردنی است".
وقتی کار جرم انسان شناسان و پرتونگار به اتمام رسید، عادل شاکر، پزشک قانونی همه مدارک را بررسی کرد. سپس یک متخصص دو نمونه از DNA قربانیان( که معمولاً یک دندان سالم یا استخوان بازو یا پا است) را برای آزمایش­های احتمالی آینده برداشت نمود. شاکر علت مرگ را برای همه قربانیان به جز چهار مورد قتل تشخیص داد. این چهار مورد را سه کودک و یک جنین تشکیل می­داد که شاکر نتوانست جراحتی نمایان را در آنها مشاهده کند. تریمبل اعتقاد دارد که به احتمال زیاد این کودکان زنده دفن شده­اند و در اثر خفگی جان داده­اند. با بهره جویی از مدارک به دست آمده، گروه قادر بود تا صحنه قتل عام را بازسازی کند. به گفته تریمبل قاتلان ابتدا دو مرد بزرگسال را که احتمالاً رانندگان اتوبوس بودند به همراه پسران بالغ به گور فرستادند، آنها در عمیق­ترین قسمت قرار گرفته بودند. سپس زنان و کودکان را به داخل گودال انداختند. الگوی پراکنش پوکه فشنگ­ها نشان می­داد که تیراندازان که تعدادشان قابل تعیین نیست، در انتهای جنوبی گودال ایستاده بودند و با اسلحه AK-47 به قربانیان شلیک می­کردند.
گروه گزارش نهایی 2000 صفحه­ای گور مثنی را در اختیار بازپرسان عراقی قرار داد. این گزارش به وضوح نشان می­داد که چگونه نیروی سازمان یافته عراقی 114 شهروند کرد را در نقطه­ای دور افتاده به قتل رسانده بودند. اعدام کنندگان با استفاده از تجهیزات سنگین 10 گور دسته جمعی را حفر کرده بودند که همگی آنها در محور شمالی جنوبی قرار گرفته بود. قربانیان که غالباً زنان و کودکان کرد بودند متعلقات شخصیشان را به همراه خود داشتند، به گونه­ای که احتمالاً انتظار آزادی را می­کشیدند.
همه آنها در لحظه کوتاهی در حالی که برخی از آنها دست بند و چشم بند داشتند به قتل رسیدند. با استفاده از این مدارک محکم بازپرسان تصمیم گرفتند صدام حسین، حسن المجید التکریتی و 5 متهم دیگر را به جرم نسل کشی و جنایت علیه بشریت به دادگاه بکشانند.
در سی ام نوامبر 2006 تریمبل به عنوان شاهد متخصص در دادگاه انفال حاضر شد. دادگاه در دفتر مرکزی سابق حزب بعث در بغداد واقع شده بود.  تریمبل با صدایی رسا استوار نامه خود را با مکثی بین جملات برای ترجمه عربی و کردی خواند. پشت دیواری شیشه­ای دو صف از خبرنگاران حضور داشتند. در مرکز اتاق صدام حسین و 6 متهم دیگر در حفاظی فلزی در مقابل 5 قاضی نشسته بودند. صدام که به روشی غربی لباس پوشیده بود دفترچه اش را باز کرد تا چیزی بنویسد.
سه هفته قبل از آن دادگاه عالی عراق صدام حسین را برای به قتل رساندن 150 مرد از روستای دجیل به جنایت علیه بشریت مجرم شناخت و رییس جمهور پیشین عراق را به اعدام با طناب دار محکوم نمود. هر چند که صدام برای آن حکم تقاضای تجدید نظر نمود، در زمانی که در انتظار حکم تجدید نظر بود دادگاه انفال به روند خود ادامه می­داد. در مرحله اول محاکمه، 65 نفر در مورد حمله شیمیایی هواپیماهای عراقی به صدها روستای کرد نشین از جمله گوک تپه و وارا و همچنین دستگیری نجات یافتگان این حملات توسط سربازان شهادت دادند. بسیاری از این اسیران دیگر هرگز دیده نشدند.
تیمور عبدالله احمد، پسر بچه کردی که از گور دسته جمعی در مثنی بیرون خزیده بود، در آمریکا زندگی می­کرد. او به عراق بازگشت تا به دادگاه بگوید که ماموران چگونه مادر و سه خواهرش را به قتل رساندند و او چگونه خود را از مرگ رهانید.
تریمبل که این شهادت را از تلویزیونی مدار بسته مشاهده می­کرد از این سخنان حیرت زده شد. این اولین بار بود که او این داستان را می­شنید. بر خلاف اعضای دادگاه که به روایت او با دیده تردید می­نگریستند به نظر تریمبل داستان تیمور با شواهد یافت شده توسط او و همکارانش کاملاً مطابقت داشت. تریمبل می­گوید:" وقتی شهادت او را دیدم به نظرم رسید سخنان او کاملاً معتبر است، او کسی است که به دست خدا از مرگ نجات یافته است."
وکیل مدافع صدام بر این قضیه پافشاری می­کرد که عملیات انفال عملیاتی کاملاً نظامی با هدف از بین بردن دشمنان ایرانی و خرابکاران کرد صورت گرفته است. بنابراین تریمبل تصمیم گرفت تا این نکته کلیدی را در محاکمه مطرح سازد که جوخه­های اعدام انفال به صورت سیستماتیک شهروندان کرد را که درصد بالایی از آنان را زنان و کودکان تشکیل می­داد قتل عام کرده­اند. برای ارایه هرچه قوی­تر این اطلاعات او و گروهش تصمیم گرفتند تا با استفاده از تصاویر PowerPoint مطالب را ارایه دهند تا هیچ نکته­ای در ترجمه گم نشود. برای این ارایه گرافیکی تریمبل 17 قربانی را از مثنی انتخاب کرد. تریمبل می­گوید: "ما آنهایی را انتخاب کردیم که نماینده جامعه آماری قربانیان انفال بودند."
او به نمایندگی از دیگر اعضای گروه به مدت چهار ساعت شهادت داد. تریمبل روش­هایی را که او و همکارانش استفاده کرده بودند تا مدارک را تحلیل کنند تشریح کرد. سپس او بقایای 17 قربانی را یک به یک بررسی نمود. او عکسهایی از اجساد داخل گور، جراحات گلوله و متعلقات قربانیان را به تصویر کشید، از مهر نماز متعلق به کودکی و کفش­های کوچک قرمز گرفته تا قاشقک کوچک مادری برای اندازه گیری مقدار شیر خشک.  در پایان نیز او تصاویر مانکن­هایی که لباس­های قربانیان را به تن داشتند به حضار نشان داد. هنگامی که مشغول سخنرانی بود او سعی می­کرد تا جایی که ممکن است با قاضی­ها ارتباط چشمی داشته باشد. در این حین او گهگاه می­دید که یک قاضی چشمانش را پاک می­کند. دو قاضی دیگر هم به تدریج به او پیوستند، تریمبل در ابتدا گیج شده بود و فکر ­می­کرد مشکلی وجود دارد، او سپس متوجه شد که چه اتفاقی دارد می­افتد، همه آنها گریه می­کردند.
هفت متهم که در سه صف نشسته بودند و به شهادت گوش می­دادند، پس از اتمام سخنان تریمبل توسط رییس جلسه مجاز شدند تا طبق قانون دادگاهی عراق هر کدام در مقام پاسخگویی سخنانی را ایراد نمایند. همه متهمین به نوبت از جا برخاستند و سخنانی را که گهگاه بسیار بی ربط بود بیان کردند. بعضی از آنها سعی داشتند تا چگونگی مرگ واقعی قربانیان را مشکوک جلوه دهند و دیگران مثل علی شیمیایی که به وضوح انفال را طراحی کرده بود حتی محل گور مثنی را زیر سوال برد و گفت:" شاید این مناطق در عراق باشند و یا شاید در جایی دیگر."
صدام حسین اما تاکتیک متفاوتی اتخاذ کرد. با دفترچه­ای در دست چپ و خودکاری در دست راست، ابتدا آیاتی از قرآن قرائت کرد. او سپس سوال اول خود را مطرح ساخت:  چرا دادگاه به شهادت تریمبل گوش می­دهد؟ "ما به شاهدان انفال گوش می­دهیم، که نامی درست است که برای عملیات نظامی انتخاب شده است. اما سپس مستقیماً به سراغ گور دسته جمعی رفتیم و من به نظرم می­رسد – در صورت اشتباه مرا تصحیح کنید- که گور دسته جمعی پرونده­ای جداگانه از انفال است، اما آنها این دو را خلط کرده­اند، و آمریکایی­ها به عنوان متخصص و شاهد وارد شدند. آیا این به این معنی است که دادگاه عجله دارد و کسی می­خواهد روند آن را تسریع کند و به این دلیل آن را با انفال مخلوط کرده است؟"
رییس قضات چهره در هم کشید و شخصاً به تندی به اتهامات صدام حسین پاسخ گفت:" اگر توجه می­کردید، متوجه می­شدید که پرونده گور دسته جمعی بسیار مرتبط است با پرونده انفال. هیچ پرونده مستقلی برای گور دسته جمعی وجود ندارد." با این وجود صدام به نظر متقاعد نشده بود و گفت:" بگذارید متخصصی بیطرف در مورد گور دسته جمعی تحقیق کند، من گزارشات و شهادت آمریکایی­ها را در این دادگاه نمی­پذیرم."
مدت کوتاهی بعد، در خواست تجدید نظر صدام حسین در دادگاه دجیل رد شد و او توسط دولت عراق در سی دسامبر 2006 به اعدام محکوم شد. اما دادگاه انفال با ورود 4935 سند رسمی دولتی به عنوان مدارک جرم به کار خود ادامه می­داد. این مدارک شامل فرامین امضا شده اعدام برای کردها نیز می­شد. پس از ارایه اسناد و شواهد جرم شناسی به دادگاه برای اثبات گناهکاری متهمان، محاکمه پایان گرفت. در ژوئن 2007 قضات علی شیمیای، سلطان هاشم احمد التال و حسین رشید التکریتی را به نسل کشی و جنایت علیه بشریت مجرم شناختند. آنها به اعدام محکوم شدند، اما طبق آخرین اخبار هنوز در اختیار نیروهای آمریکایی هستند. صابر عبدالعزیز الدوری و فرهان مطلق الهبوری احکام زندان دریافت کردند و دادگاه طاهر توفیق الآنی را از تمامی اتهامات تبرئه نمود.

 شهادت تریمبل در دادگاه انفال پایان پروژه انفال نبود. موضوع مهم باقی مانده بازگرداندن اجساد به خانواده­های کرد بود. RCLO  درخواست تریمبل مبنی بر اختصاص بودجه­ای برای این انتقال را رد کرد. تریمبل می­گوید:" آنها می­خواستند ما از آنجا برویم چون مشکل بودجه داشتند، اما من به آنها گفتم تا هنگامی که این اجساد تحویل مقامات کرد نشود آنجا را ترک نخواهم کرد. کشور ما در گذشته از کشته شدگان بوسنی و کوزوو مراقبت نکرد، ما باید عملکرد بهتری داشته باشیم."
گروه با دقت در مورد مراسم تدفین مسلمانان تحقیق کردند و آموختند که جسد باید در پارچه­ای کتان پیچیده شود و در حالی که سر به سمت مکه است به خاک سپرده شود. پس آنها لوازم مورد نیازشان را تهیه کردند و محل جمجمه را بر روی پارچه علامت گذاری نمودند. لحظه­ای احساسی بود و بسیاری از اعضا که در این مدت با این قربانیان آشنا شده بودند در حین انجام کار گریستند. سپس آنها متعلقات شخصی را در جعبه­ای جداگانه قرار دادند. مقامات کردی بنا داشتند تا این اشیا را در موزه هولوکاست کرد به نمایش بگذارند.
تریمبل همچنین به مقامات ارشد آمریکایی برای یافتن هویت اجساد بی نام راه حلی ارایه کرد. او پیشنهاد کرد که تصاویری از لباس­های قربانیان تهیه کنند و آنها را در مکان­های عمومی مناطق کرد نشین نظیر مساجد به نمایش بگذارند. او می­گوید:" این مردم متعلق به جوامع طایفه­ای هستند، و اگر چه بسیاری از اجناس غربی را می­خرند اما عموماً لباس­هایشان را خود تهیه می­کنند." خویشاوندان قربانیان به راحتی می­توانند لباس­ها را تشخیص دهند.
امروز تریمبل و مالین بویس به آینده نگاه می­کنند، انها امیدوارند تا گروهی دائمی برای کاوش گور­های دسته جمعی تشکیل دهند و به دادگاه­های سراسر دنیا برای مجازات عاملان این جنایات کمک نمایند. پیگیری عدالت در صحراهای عراق زندگی بسیاری از این انسان شناسان و باستان شناسان را دستخوش تغییر نمود و به آنها انگیزه­های تازه­ای داد. مالین بویس می­گوید:" وقتی چنین پروژه­ای را انجام می­دهید، بسیار سخت است که بخواهید به کار دیگری جز این بپردازید."
در ژانویه 2008 دولت منطقه­ای کردستان مراسم تدفین رسمی را برای قربانیان مثنی در پایتخت آن اربیل تشکیل داد. سربازان تابوت­های مزین به پرچم را در خیابان­های شهر به حرکت درآوردند و عزاداران که عکس خویشاوندان  از دست داده­شان را در دست داشتند شیون و گریه سر دادند. رییس جمهور منطقه کردستان مسعود بارزانی در سخنرانی خود گفت:"این مراسم همزمان ما را خوشحال و اندوهگین می­سازد، ما اندوهگینیم چون اجساد قربانیان بیگناه در برابرمان قرار دارد و خوشحالیم چون آنها به خانه به نزد پدران و پدربزرگانشان بازگشتند."

منبع: آرشیو باستان شناسی، موسسه باستان شناسی امریکا 

 Heather Pringle is a contributing editor at ARCHAEOLOGY. Visit her blog Beyond Stone and Bone.

© 2009 by the Archaeological Institute of America
archive.archaeology.org/0901/etc/iraq.html

 

http://archive.archaeology.org/0901/etc/iraq.html

 

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/10253