دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

از دغدغه های دینی تا تجددگرایی افراطی


از دغدغه های دینی تا تجددگرایی افراطی

مطلب حاضر مروری است بر دو كتاب منتشر نشده از شیخ ابراهیم زنجانی, از سران نهضت مشروطیت و البته از طیف تجدد طلبان مشروطه خواه مهمترین شهرت زنجانی, دادستانی محكمه ای است كه منجر به صدور حكم اعدام برای شیخ فضل الله نوری شد

مطلب حاضر مروری است بر دو كتاب منتشر نشده از شیخ ابراهیم زنجانی، از سران نهضت مشروطیت و البته از طیف تجدد طلبان مشروطه خواه. مهمترین شهرت زنجانی، دادستانی محكمه ای است كه منجر به صدور حكم اعدام برای شیخ فضل الله نوری شد.

اهمیت مكتوبات بر جای مانده از وی از آنجاست كه می توان با توجه به نقش مهم وی در یك طیف از مشروطه خواهان به مبانی نظری و فكری این طیف پی برد. نوشته ای كه از پی می آید علاوه بر این كه كتاب« مكالمات با میرزا یعقوب» را برای نخستین بار در تاریخ نگاری معاصر معرفی می كند، به روابط محتوایی و همسویی های این دو كتاب به خصوص كتاب دوم، با برخی از كتاب های مشهور چاپ شده در دوره مشروطه مانند «رؤیای صادقانه» و «مكالمات با نور الانوار» نیز می پردازد.

تاكنون به شیخ ابراهیم زنجانی تنها از یك منظر نگریسته شده؛ ارتباطات او با كانون های پنهان ماسونی و نقش او، به عنوان دادستان «محكمه انقلابی»، در شهادت شیخ فضل الله نوری (۱۳ رجب ۱۳۲۷)؛ نقشی كه به انزوا ی كم نظیر وی انجامید.

تحول زنجانی از عالم دینی به فراماسونی تمام عیار را می توان در دو رساله اوّلیه او بررسی كرد؛ رساله اوّل «بستان الحق» نام دارد و به سال ۱۳۲۳ ق. نگاشته شده؛ در آستانه نهضت مشروطیت. رساله دوّم، «مكالمات با میرزا یعقوب»، به چهار سال بعد، به دوران پس از انحلال مجلس اوّل تا سقوط محمدعلی شاه، یعنی به سال های ۱۳۲۶- ۱۳۲۷ ق.، تعلق دارد. در این سال ها، زنجانی، نماینده خمسه و زنجان در مجلس اوّل، با محافل تجددگرای افراطی و فراماسون تهران پیوندی عمیق یافته و تحولی ژرف در بینش و اندیشه او رخ داده است.

● رساله «بستان الحق»

نسخه ای از رساله خطی «بستان الحق» در ۴۷۸ صفحه در كتابخانه مجلس موجود است. نام نویسنده رساله بر آن درج نشده و محققین پیش تر از نویسنده آن به عنوان «نویسنده مجهول و گمنام بستان الحق» نام می بردند. نگارنده در بررسی زندگی شیخ ابراهیم زنجانی وی را به عنوان نویسنده رساله فوق شناسانید و مستندات خود را عرضه كرد. (بنگرید به مقاله «زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی» كه در فصلنامه مطالعات تاریخی، از انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، منتشر خواهد شد.)

زنجانی در این رساله از موضع عالم دینی اصلاح طلب و منتقد وضع سیاسی و اجتماعی موجود جهان اسلام سخن می گوید كه در پی كشف و معرفی علل انحطاط مسلمین و شناسائی و شناسانیدن راه اعتلای دنیای اسلام است؛ به رغم این كه نطفه های اوّلیه تحولات پسین فكری او را می توان در همین رساله نیز دید.او می نویسد:

«در این عصر ،نور علم و اطلاعات و صنایع و عدل و انتظام، عالم را چنان احاطه كرده كه عقل حیران است و به حقیقت اگر ملاحظه تواریخ اعصار سالفه و آثار سابقه نمایی ،خواهی دید كه وضع عالم هیچ نسبت به سوابق ندارد. كانه كلیه عالم بشری در زمان طفولیت بوده [و] الان به سن جوانی رسیده... این ترقی و اوج كه در این عصر دیده می شود بدو و نشو آن از اهالی اروپا و فرنگ و در میان مسیحیان شده كه فی الحقیقه مركز و دایره نصف النهار آفتاب علوم و نظامات و قدرت و كمالات همان قطعه است كه شمس تمدن و تمكن در آن قطعه، كه كوچكترین قطعاًت معموره زمین است، در منتهای تابش و نورپاشی است كه از پرتو آن به قطعات دیگر هم رسیده و شعاع آن به هر جانب دامن كشیده است. و اوایل شروع آن اقوام به ترقیات و علوم مقارن واقع شده به شروع تنزل ممالك اسلامیه، در حالی كه این ممالك آفتاب شرف و افتخار و تمدن و اقتدار و عدل و فضل و كمال را مركز بود و از پرتو نور اسلامی سایر ممالك كسب ضیا می نمود.»

به این ترتیب، زنجانی طلوع تمدن جدید غرب را، كه در برابر «درخشش» آن سخت مبهوت است، مقارن با افول جهان اسلام می بیند؛ اسلامی كه در زمان ظهور خود دنیای عقب مانده آن زمان را به سوی مدنیت رهنمون شد و این تمدن در اندلس به اوج شكوفایی رسید. از این زمان «اسلامیان» در «غفلت و عیش و عشرت» مستغرق شدند و آنگاه تهاجم صلیبی رخ داد.

«در همان اوقات... بربریت و وحشیت اهالی اروپا و جهالت و هجمیت طوایف فرنگ به نهایت رسیده و مثل سگ و گرگ دیوانه یا شیر از زنجیر درآمده، مثل درندگان بی تربیت و متهورانه محض تعصب مذهبی به هیئت اجتماعیه حمله به ممالك اسلامیه نمودند و جنگ های صلیبی واقع شد كه معروف است. و از طرف دیگر دولت اسلامیه در اندلس، كه یك جزء از اروپا است، در نهایت ترقی در علوم و تمدن رسیده بود. جماعتی از مسیحیان حمله به آن ملك نمودند.»

مسیحیان صلیبی پس از برانداختن تمدن اندلس علوم و دانش های اسلامی را اخذ نموده و بر این اساس و با اتكا بر تلاش و «خودسازی» تمدن خود را بنا كردند:

«چون اساس علم را بر بنیاد صحیح محكم نهادند، اولا در میان خودشان بی اطلاع رقیبان، در خانه را به روی خود بسته به خودسازی مشغول گردیدند [و] تدریجاً نواقص خود را اصلاح نمودند. اولا دانستند كه حقایق علمیه به انفراد و تنهایی حاصل دست نمی دهد، بنا كردند كه با جمعیت و اتفاق كافی به هر مقصد اقدام كردند و دانستند ترقی موقوف است بر این كه علم را عمومی كنند و افكار را آزاد نمایند. مطالب علمیه را تعمیم دادند و افكار و اذهان و مقالات و ارقام را آزادی دادند. دانستند تا عدل و مساوات و راستی و درستی و محبت هموطنان و هم مذهبان نباشد هیچ قوم زنده نمی شود، اقدام به آنها كردند. با كمال شادی به هرچه دست زدند پیش بردند. حریص تر و امیدوارتر به بالاتر از آن شده، قدم فراتر گذاشتند. اگر تامل كنی با عمل به قوانین اسلامیه زنده شدند و ترقی و اوج گرفته در جمیع مراتب علمیه و مطالب مدنیت یكی در صد از سوابق از زمان كلیه دنیا پیش افتادند.»

غربیان، پس از «دوران خودسازی» و رفع نقایص و تكمیل مدنیت خود، تهاجم تجاری و سیاسی و نظامی را آغاز كردند و به این ترتیب دوران سیطره استعمار اروپایی بر جهان اسلام فرارسید:

«چون آن قوم در ملك و خانه و وطن خود نقصی ندیدند و استعداد غلبه بر كلیه ممالك را فراهم كردند، شروع كردند بر این كه كلیه قوم خود را مولا و آقا و مالك رقاب بر تمام طوایف دیگر نمایند، زیرا همه را در نزد خودشان مثل حیوانات وحشیه كه باید مسخر كرد و به خدمت واداشت دیدند... حالا به مقدار چهار صد سال است كه مشغول اند. خصوصا در دویست سال و خصوصا صد سال اخیر كه عبارت است از قرن نوزدهم مسیحی تدریجاً املاك اسلامی به تحت تصرف ایشان آمده و اسلامیان رعیت ایشان گردیده تا این ازمنه كه اوایل قرن بیستم است محققا دو ثلث بلكه سه ربع ممالك اسلامیه داخل حوزه تصرف ایشان گردیده... عمده ممالك اسلامیه در تحت تصرف مسیحیان داخل شده، زیرا تمام جزایر اسلامیه از جزیره خضرا گرفته تا جاوه، همه ملك مسیحیان است و چند دولت اسلامیه محو شده مثل دولت اندلس و دولت عظیمه هندوستان و امارات اسلامیه افریقا و نوبه و سودان و زنجبار و مصر بلكه افریقا كه اسلام در آنجا از همه جا پهن تر بود. اصلا امیر و سلطان باقی نمانده جز دولت مراكش كه فعلا اسیر چنگال فرانسه و مورد طمع آلمان و ایتالیا و دیگران گردیده محققا از چنگال این گرگان خلاصی ندارد. و جزیره تونس را هم فرانسه برده و نمانده جز دولت عثمانی و ایران و افغانستان كه به اسم استقلال خوانده می شوند. اما كلیه ماوراء النهر و امراء بخارا و خیوه و املاك تاتار و تركمان كلا به تصرف روس آمده. اما عثمانی با این كه علی الاتصال در تجربه است و اكثر املاك او مثل بلغارستان وصربستان و یونان و مصر و تونس و غیرها مسخر مسیحیان شده و باقی املاك او مثل كشتی كه در گرداب بلا به چهار موجه فنا گرفتار باشد علی الاتصال از پولتیك و تدابیر دول فرنگ آسودگی ندارد كه خودسازی نماید و همه این دول قویه همت بر تجزیه و افناء او گماشته اند و لامحاله چندان مدتی نمی خواهد كه او را مضمحل خواهند ساخت و بعد از اضمحلال عثمانی دیگر اسلام تمام است، زیرا كه ایران فعلا در معنی ملك متصرفی روس یا مقسوم میانه روس و انگلیس محسوب است و قوت استقامت دو ماه را ندارد. اما افغانستان با این كه رعیت انگلیس محسوب است، باز هر وقت میل انگلیس بر فنای او باشد مدتی نمی خواهد. پس آنچه از دول و امارات اسلامیه ظاهراً باقی شمرده در معنی رفته است.»

دغدغه زنجانی در «بستان الحق» هنوز دغدغه یك عالم دینی است. زنجانی می خواهد ثابت كند كه، برخلاف ادعای «جمعی كثیر از عقلا و سیاسیون» و «حتی بعضی از غافلین اهل اسلام»، ترقی غرب و عقب ماندگی جهان اسلام ناشی از اصرار مسلمین در حفظ دین خود و اجرای احكام آن نیست؛ بلكه، به عكس، دوری از اسلام و احكام اسلامی است كه این انحطاط را سبب شده است. مثلاً، زنجانی می نویسد:

«[آیا] مذهب فرمود كه هر ظلم و فسق و فجور و غصب املاك و ندادن حقوق و طلب مردم و ضرب و قتل نفوس و هزار بالاتر از اینها اگر از امرا و آنها كه با بی حیایی و بی شرمی خود را از بزرگان و علما و اعیان نامیده اند از خود و بستگان ایشان صادر شود بحثی نیست و اگر از رعایا و فقرا صادر شود به یك خطا صد مقابل جزا... را افترا زده آنها را فنا می كنند؟ آیا مذهب فرمود كه نصف اهل ایران بلكه دو ثلث بیكار مانده مسلط به آن ثلث دیگر كسب كننده بیچاره شوند [و] با دزدی و تعدی و ظلم و سئوال و تكدی ایشان را مضمحل و خود عیش كنند؟ [آیا] مذهب فرمود روسا امور را، از امرا یا علما، همه با رشوه حقوق را پامال نمایند؟ [آیا] مذهب فرمود اصلاح راه ها نكنید و در تجارت تقلب نمائید؟»

بررسی اندیشه های زنجانی در رسال «بستان الحق» به بحثی مشروح نیاز دارد. اجمالاً، زنجانی در این رساله اسلام را تنها راه نجات مسلمین و رفع استیلای غرب می داند؛ هر چند، چنان كه گفتم، می توان نطفه های اوّلیه انحراف فكری پسین او را در این رساله نیز ردیابی كرد.

عبدالله شهبازی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.