جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
اوگن فون بوم باورک سرمایه, بهره, زمان
اوگن فون بومباورک (۱۹۱۴-۱۸۵۱) در روزگاری مناسب در جایگاهی مناسب بود تا بتواند نقش مهمی را در بسط اقتصاد اتریشی بازی کند.
در سال ۱۸۷۱ که «اصول علم اقتصاد» کارل منگر منتشر شد، دانشجویی بیست ساله در دانشگاه وین بود. تحصیلات رسمی دانشگاهی خود را در رشته حقوق انجام داد (و به این خاطر در واقع دانشجوی منگر نبود)، اما بعد از این که مدرک دکتری خود را در سال ۱۸۷۵ دریافت کرد، خود را چه زمانی که در اتریش بود و چه هنگامی که در کشوری خارجی به سر میبرد، برای آموزش علم اقتصاد در زادگاهش، اتریش آماده میکرد. گذاری مشابه از حقوق به اقتصاد در زندگی فردریش فون وایزر، همکلاسی (و بعدها برادر همسر) او که بیش از هر چیز با کتاب ارزش طبیعیاش (۱۸۹۳) شناخته میشود، رخ داد. تاثیر شدید نوشتههای منگر بر اندیشه بومباورک، همراه با ارتباطی همیشگی میان او و وایزر، بومباورک را به فردی کارکشته برای شرح و بسط نظریه اتریشی بدل کرد.۱
با این همه زندگی علمی بومباورک فراز و فرودهای زیادی داشت. پراهمیتترین دوره فعالیتهای علمی او سالهایی بود که در دانشگاه اینسبروک (۱۸۸۹-۱۸۸۱) گذراند. در سالهای دهه ۱۸۸۰ بود که او نخستین بار، دو جلد از شاهکار سه جلدیاش، «سرمایه و بهره» را منتشر ساخت. سالهای بعدی زندگی او زیر سایه وظایفش در مقام وزیر دارایی اتریش رفت؛ پستی که هر چند نه به گونهای پیوسته، در سراسر دهه ۱۸۹۰ و پس از آن بر گرده داشت و به خاطر آن به گونهای درخور به او ارج نهادهاند و تصویرش را بر اسکناس صد شیلینگی اتریش نقش زدهاند. پس از کار در این جایگاه و بر عهده گرفتن چند نقش دولتی دیگر، در سال ۱۹۰۴ دوباره به تدریس روی آورد. با داشتن یک کرسی در دانشگاه وین، به همکار وایزر، جانشین منگر بازنشسته بدل شد. جوزف شومپیتر و لودویگ فون میزس در میان دانشجویانی بودند که در دهه پایانی حضور بومباورک در دانشگاه وین (و نیز دهه پایانی عمرش؛ او در ۱۹۱۴ درگذشت) در آن درس خواندند.
در سال ۱۹۵۹ هزار و دویست صفحه از سرمایه و بهره از سوی هانس سنهولز و جورج هانکه به انگلیسی برگردانده شد و در کتابی واحد به چاپ رسید. میزس در گزارشی پیرامون این ترجمه تازه، این «کتاب ماندگار» را «برجستهترین اثر در نظریه اقتصادی جدید» خواند. او گفت که هیچ کس نمیتواند ادعا کند که اقتصاددان است، مگر آن که با اندیشههایی که در این کتاب بیان شدهاند، کاملا آشنا باشد و حتی از این هم پیشتر رفت و - چنان که تنها میزس میتواند بگوید - گفت که هیچ شهروندی که وظایف عرفیاش را جدی میگیرد، تا زمانی که بومباورک نخوانده، نباید حق رایدهیاش را به کار گیرد!
جلد نخست سرمایه و بهره که عنوان پیشینه و نقد نظریههای بهره (۱۸۸۴) را بر خود دارد، کنکاشی فراگیر در رویکردهای گوناگون به پدیده بهره همچون نظریههای استوار بر استفاده، بهرهوری، امساک و بسیاری نظریههای دیگر است. چشمگیرتر از همه در این اثر آغازین، نقد ویرانگر بومباورک بر نظریه بهرهکشی، چنان که کارل مارکس و پیشگامان او میپذیرند، است. بومباورک میگوید که سرمایهدارها از کارگران بهرهکشی نمیکنند، بلکه با فراهم آوردن درآمد برای آنها، بسیار پیشتر از کسب درآمد از محصولی که به تولیدش کمک کردهاند، به آنها یاری میرسانند. بیش از یک دهه بعد بومباورک دوباره با مسائلی که سوسیالیستها پیش کشیده بودند، دست به گریبان شد. در «کارل مارکس و ختم نظامش»،۲ بومباورک نشان داد که مساله چگونگی توزیع درآمد در میان عوامل تولید، از بنیان مسالهای است اقتصادی و نه سیاسی و این پاسخ اتریشی، نظریه ارزشکار و نیز آن چه را که «قانون آهنین دستمزدها» خوانده میشد، به گونهای کارآمد رد کرد.
نظریه اثباتی سرمایه (۱۸۸۹) بومباورک که به عنوان جلد دوم سرمایه و بهره منتشر شد، بنیادیترین و ژرفترین تاثیر او بر درک ما از فرآیندهای زمانبر تولید و پرداخت بهرهای که این فرآیندها در خود دارند، است، اما این کتاب چیزی بسیار فراتر از این را در خود دارد. رویکرد آن به «ارزش و قیمت» بر «اصول» منگر استوار است و روایتی آشکارا اتریشی را از مارژینالیسم به دست میدهد. در این کتاب است که بحث پرآوازه بومباورک را درباره کشاورز کاوشگری میبینیم که باید درباره تخصیص کیسههای غله خود در میان کاربردهای گوناگونشان - به عنوان خوراک اصلی خود، مرغها و طوطیهایش و به عنوان مادهای در ساخت برندی - تصمیم بگیرد. جوهر مارژینالیسم اتریشی با بیان این داستان از سوی بومباورک بازگویی میشود که اگر کشاورز یکی از کیسههای غله خود را از دست میداد، چه میشد؟ این داستان و گونههای بیشمار آن که در دهههای پس از نگارش این کتاب، بارها و بارها از سوی نویسندگان کتابهای درسی بیان شده، در تعارض با توابع مطلوبیت کلی قرار دارند که میتوان دو بار از آنها مشتق گرفت و از مارژینالیسم ویلیام استنلی جوونز و معادلات تعادل عمومی که بر آثار لئون والراس سایه انداخته، ریشه گرفتهاند.
پیوستهای ویرایش سوم جلد دوم (۱۹۱۲-۱۹۰۹) در سال ۱۹۲۱ با نام مقالاتی دیگر درباره سرمایه و بهره در کتابی جدا و به عنوان جلد سوم منتشر شد. بومباورک در این کتاب نوشتههایی را در توضیح، اصلاح و گسترش نظریه خود و نیز پاسخهایی را به منتقدانش به دست میدهد. این نوشتههای پرمایه همچنین نکات زیادی را درباره روشهای خطابی و عالمانه نویسندهشان نشان میدهند. بومباورک همچون یک اقتصاددان میاندیشد و مانند یک وکیل استدلال میآورد. بنیادیترین گفتههایش درباره کسانی است که نظریههایشان بیش از هر کس دیگری به نظریات خود او شبیه است. به عنوان مثال نظریه گوستاو کاسل که بر پایه آن، نرخ بهره، عرضه و تقاضا برای «انتظار» را به تعادل میرساند، یکسره و بیپرده رد میشود و با وجود این که مکتب اتریش به دلمشغولیاش به مسائل روششناختی شهره است، بومباورک رویکردی را برمیگزیند که هیچ چیزی در آن قدغن نیست و هیچ قاعده و محدودیتی بر آن حکم نمیکند. شومپیتر این اصل ضمنی را در آثار بومباورک برمیشمرد: «درباره روش هیچ چیز ننویس یا کم بنویس و در عوض با انرژی هر چه بیشتر با همه روشهای موجود کار کن».
اقتصاد جدید به خاطر بیتوجهیاش به سرمایه به معنای ساختاری بینزمانی از کالاهای واسطهای بدنام شده. تولید زمان میبرد و سرمایه روی زمانی که صورتبندی برنامههای تولید چنددورهای را از برآوردهسازی خواستههای مصرفی جدا میکند، پل میزند. این وجوه واقعیت اقتصادی، اگر در کتابهای درسی جدید اصلا اشارهای به آنها شود، به عنوان «مسائل پردردسر سرمایه» معرفی میشوند؛ عبارتی افشاگر که نشان از برخوردی همراه با بیاعتنایی و بیتوجهی به این موضوع بنیادین دارد. اقتصاد اتریشی هر چند شکافی در اقتصاد جریان اصلی است، تقریبا از روزهای آغازین پیدایی خود اهمیتی ویژه به نظریه سرمایه داده. بومباورک با آگاهی کامل از همه دردسرها، زندگی دانشگاهی خود را بر هدف درک ارتباط میان سرمایه و بهره و گسترش دامنه نظریه ارزش به بافت تخصیص بینزمانی استوار کرد.
بوم باورک از آغاز دوره حرفهای خود پرسشی بنیادین را که هم روزگاران و پیشینیانش بسیار درباره آن گفتوگو کرده بودند، پی گرفت: «آیا هیچ توجیهی برای پرداخت بهره به صاحبان سرمایه وجود دارد؟»۳ از نگاه او توجیه پرداخت بهره بر یک واقعیت ساده استوار است: افراد ارزش بیشتری برای کالاهای کنونی در قیاس با کالاهای آتی، با همان کمیت و کیفیت قائل میشوند. کالاهای آتی با قیمتی کمتر مبادله میشوند، یا به بیانی دیگر، کالاهای کنونی با قیمتی بیشتر خرید و فروش میشوند. پرداخت بهره، بازتاب مستقیم این تفاوت ارزش بینزمانی است. این بهره پرداختشده به صاحبان سرمایه مایه آن میشود که کارگران بتوانند درآمد خود را بههنگامتر از حالتی که در غیر این صورت ممکن میشد، دریافت کنند. «نظریه بهره» بومباورک و دلالتهای آن برای نظریه بدیل «بهرهکشی»، بیتردید برای آنکه مورخان اندیشه اقتصادی او را به رسمیت بشناسند، بسنده بود. اما او با این نظریه دست در زمینی دستنخورده برد و توانست ردیهاش بر اندیشه سوسیالیستی را به درکی تازه از نظام کاپیتالیستی ارتقا دهد. نظریه اثباتی او به یک مدل اقتصاد کلان پیرامون تعادل عمومی میانجامد که از جمله کارکردهایش این است که موضوعات کلاسیک انباشت سرمایه و پیشرفت فنی را شرح میدهد و مشکل نئوکلاسیک وجود و تعیین نرخ بهره را حل میکند.
او نظریه بهره خود را با نظریه ارزش مارژینال منگر ترکیب کرد تا نشان دهد که با نظر به نرخ دستمزدی که بازار پدید میآورد، سرمایهدار-کارآفرین که به دنبال بیشینه کردن سود خود است، در فعالیتهای تولیدی درگیر میشود که نه تنها نیروی کار را به بیشترین اندازه به کار میگیرند، بلکه وجوه معیشت اقتصاد را نیز به طور کامل در خود جذب میکنند.۴ بومباورک با بهکارگیری کهنترین و بنیادیترین بینشهای اتریشی و اتخاذ دیدگاهی به گستردگی کل اقتصاد، ساختار بینزمانی تولید را به ترجیحات بینزمانی کارگران و دیگر کسبکنندگان درآمد پیوند داد. نزدیک به نیم قرن پیش از آنکه جان مینارد کینز بر دیدگاهی مخالف پا بفشارد و باورهای خود را در «نظریه عمومی» به دست دهد، «نظریه اثباتی» نشان داد که بازار نیروی کار و بازار وجوه وامدادنی یا به گونهای گستردهتر، بازار وجوه معیشت میتوانند همزمان به تعادل ویژه خود برسند.
از این رو درمییابیم که بومباورک متخصص اقتصاد کلان، آن هم متخصصی خویشتننگر بود. اقتصاددانان کلاسیک، به ویژه ریکاردو را میتوان با بازاندیشی، متخصصان اقتصاد کلان در روزگاری دانست که هنوز هیچ نشانهای از این تمایز جدید در آن پیدا نبود. خود واژه «اقتصاد کلان» البته نسبتا جدید است. پل ساموئلسن که موضوع علم اقتصاد را بر پایه تمایزی درجه اول میان اقتصاد خرد و اقتصاد کلان بازسازماندهی کرد، رد خود این تمایز را تا راگنار فریش و یان تینبرگن دنبال میکند و پیدایش این واژه در متون اقتصادی را به اریک لیندال در سال ۱۹۳۹ نسبت میدهد. اما بومباورک در مقاله سال ۱۸۹۱ خود درباره «اقتصاددانان اتریشی» مینویسد که «اگر بخواهیم ساخت کلی اقتصادهای توسعهیافته را به درستی درک کنیم، گریزی از مطالعه نمونههای کوچک آن نداریم».۵ آنچه درون این سخن سربسته و محتاطانه روششناختی نهفته است، هم گرایش او به فهم اقتصاد کلان است و هم تشخیص این نکته از سوی او که بنیانهای اقتصاد خرد برای برپایی اقتصاد کلانی ماندنی، حیاتی هستند؛ دیدگاهی که پیشینهاش در جریان اصلی تنها به میانه دهه ۱۹۶۰ بازمیگردد.
بومباورک برای کمک به تفسیر خود از اقتصاد کلان سرمایه و بهره، شکل سیبلمانند خود - الگویی از حلقههای هممرکز که هدف از آنها نشان دادن ساختار زمانی تولید است - را عرضه کرد. تولید با بهکارگیری ابزارهای اولیه (زمین و نیروی کار) در مرکز سیبل آغاز میشود، این فرآیند در گذر زمان به سمت بیرون گسترش مییابد، و محصول نهایی در بیرونیترین حلقه برای ارضای غایات نهایی مصرفکنندگان پدیدار میشود. دو شکل سیبلمانندی که در صفحات متوالی دیده میشوند، برای نشاندن اقتصادی که به خوبی توسعه یافته، در برابر اقتصادی کمتر توسعهیافته به کار میروند. ۶
این نمایش نامتعارف و ویژه را میتوان پیشدرآمدی بر بازنمایی سادهتر چارچوب ابزار-هدفی دانست که در میانه دو جنگ جهانی از سوی هایک عرضه شد. مثلث هایک، خطی بودن ذاتی ساختار تولید را - که البته به معنای انکار وجود غیرخطی بودنهایی معنادار نیست - میرساند. این مثلث که در طول محور زمان به «مراحل تولید» تقسیم میشود، همخوانی زیادی با این سیبل که در طول شعاع به «ردههای پختگی» تقسیم میشود، دارد.
سیبل بومباورک نیز همانند مثلث شناختهشدهتر هایک، هر چند خود ساختاری ایستا دارد، اما هدفش سادهتر کردن تحلیل دگرگونی است. سرشت نیروهای بازار که بر تخصیص منابع در میان حلقههای گوناگون حکم میرانند، چیست؟ تحلیل صوری بومباورک - تصاویری ساده همراه با برخی مثالهای جبری، دامنه این تحلیل صوری او را شکل میدهند - خواننده را در «درک مساله» یاری میکند. با این همه «درک مساله» از نگاه بومباورک، تنها پیشدرآمدی برای «بیان داستان» است. داستانگویی او و تحلیل غیرصوریاش از سرشت فرآیند تغییر، از بند این نمایش ایستا میگریزد. در مورد حالت ایستا، حلقههای هممرکز دو تفسیر دارند: (۱) میتوان به فرآیند تولید این گونه نگریست که در گذر زمان از اولین درونداد تا برونداد پایانی پیش میرود، و (۲) سطح حلقهها میتوانند مقدار انواع گوناگون سرمایه (کالاهای درون فرآیند) را که در نقطهای خاص از زمان وجود دارند، نشان دهد. اما به تصویر کشیدن حالت ایستا، تنها پی ریختن نقطهای آغازین برای بحث تغییر است. بومباورک برای مدتی کوتاه این پرسش را مدنظر قرار داد:«اگر تنها در پی آن هستیم که مقدار سرمایه را در اندازه پیشینش نگاه داریم، چه روندی را باید طی کنیم؟» پاسخ او که بیدرنگ بیان میشود، این پرسش مهمتر را در پی میآورد:«اگر قرار است که سرمایه افزایش یابد، باید چه کرد؟» پاسخ این پرسش کلیدی که اقتصاد کلان اتریشی را از آن چه بعدها به اقتصاد کلان جریان اصلی بدل شد جدا میسازد، متضمن تغییری در ترکیببندی حلقههای هممرکز است. چندین نوع تغییر پیشنهاد میشوند که هر کدام این اندیشه را در خود دارند که پسانداز واقعی به بهای کاهش مصرف و سرمایه در حلقههای بیرونی انجام میگیرد. این پسانداز، گسترش سرمایه را در حلقههای درونی امکانپذیر میسازد. بومباورک نشان میدهد که در اقتصاد بازار، این کارآفرینان هستند که چنین دگرگونیهای ساختاریای را پدید میآورند و تلاشهای آنها به میانجی تغییر قیمت نسبی کالاهای سرمایهای در حلقههای گوناگون هدایت میشود.
پیام بومباورک، صوری یا غیرصوری، روشن است: نباید به گسترش ساختار سرمایه به مثابه افزایش همزمان و متوازن سرمایه در هر یک از ردههای پختگی نگریست. این سازوکار بازار است که برنامههای تولید بینزمانی اقتصاد را با ترجیحات بینزمانی مصرفکنندگان، سازگار و همخوان نگاه میدارد و این نکتهای است که اسلاف بومباورک به آن توجه نکرده بودند و جریان اصلی جدید نیز تا اندازه زیادی از آن چشم میپوشد. اهمیت این سازوکار بازار در بحث بومباورک با جان بیتس کلارک که باور داشت که وقتی سرمایه در جایگاه اصلی و طبیعی خود است، به گونهای خودکار نگهداری میشود و تولید و مصرف به واقع همزمان هستند، جایگاهی بنیادین داشت. هر چند ممکن است خوانندگان جدید نتیجه بگیرند که بومباورک پیروز این جدال بوده و در سالهای بعد نیز هایک به همین سان در مجادلهاش با فرانک نایت پیروز از میدان درآمده، اما بسط اقتصاد کلان جریان اصلی این باور ضمنی را بازتاب میدهد که این کلارک و نایت بودند که پیروز شدهاند.
اقتصاددانان اتریشی جدید به سادگی درمییابند که بومباورک تنها یک گام از بیان نظریه اتریشی چرخه کسبوکار دور بود. این گام که عملا از سوی میزس و هایک برداشته شد، متضمن مقایسهای میان تغییرات ترکیببندی حلقهها بر این پایه میبود که این تغییرات از سلایق نتیجه میشوند یا از سیاستها. تغییری در ترجیحات بینزمانی به گونهای که به افزایش پسانداز بینجامد، سرمایه را به گونهای در میان حلقهها بازتخصیص میدهد که اقتصاد، انباشت سرمایه و رشد پایدار را تجربه میکند و تغییر در اوضاع اعتباری در نتیجه سیاستها یا به بیان دیگر کاهش نرخ بهره به میانجی وامدهی پولی که به تازگی خلق شده، سرمایه را به گونهای نامناسب در میان حلقهها بازتخصیص میدهد، به شکلی که اقتصاد، بحران و رشدی ناپایدار را به خود میبیند.
گسترش نظریه اقتصادی در این جهت به این دلیل ساده از بومباورک فراتر رفت که او خطر نکرد و به وادی نظریه پولی پا نگذاشت. نگرش او به این موضوع در نامههایش به کنات ویکسل،۷ اقتصاددان سوئدی که اندیشههایش پیرامون واگرایی نرخ بهره بازار و نرخ طبیعی آن به بخشی مهم از نظریه اتریشی بدل شد، آشکار است. در ۱۹۰۷ بومباورک مینویسد:«من خود در مقام یک متخصص به مساله پول نیندیشیدهام یا روی آن کار نکردهام و از این رو در این زمینه، موثق نیستم» (ص ۲۵۹). در ۱۹۱۲ میافزاید: «میدانید که درباره نظریه بیاندازه مشکل پول واقعا احساس توانایی نمیکنم» (ص ۲۶۸). همچنین در ۱۹۱۲ با اشاره به «نظریه پول و اعتبار» که میزس در آن، نخستین بار نظریه اتریشی چرخه کسبوکار را بیان میکند، به ویکسل میگوید:
«کتابی درباره نظریه پول که یک دانشمند جوان وینی، دکتر فون میزس نوشته. میزس شاگرد خود من و پروفسور وایزر است که با این وجود به این معنا نیست که من مسوولیت همه دیدگاههای او را بر گردن میگیرم. خود من تازه مطالعه کتاب او را آغاز کردهام و هنوز با محتوای آن آشنا نیستم». (ص ۲۷۰)
و دست آخر در ۱۹۱۳، یک سال پیش از مرگش مینویسد که «هنوز نظریه پول را در موضوع اندیشهام وارد نکردهام و از این رو از داوری درباره پرسشهای دشواری که این نظریه پدید میآورد، اکراه دارم» (ص ۲۷۲).
شومپیتر پنج شاخه عمومی را نام میبرد که بومباورک به برنامه پژوهشی خود وارد نساخت و یکی از آنها پول است: بومباورک «هسته ماندگار حقیقی» در نظریه مقداری را تایید کرد، اما این اندیشه را پذیرفت که پول یک حجاب است. شاخه دومی که از برنامه پژوهشی او کنار نهاده شد - و پس از بازاندیشی، پیامد آشکار شاخه اول خواهد بود - نظریه چرخه تجاری بود: بومباورک باور داشت که بحرانهای اقتصادی «نه درونزا هستند و نه یک پدیده اقتصادی یکپارچه، بلکه پیامد چیزهاییاند که در اصل آشفتگیهایی تصادفی در فرآیند اقتصادی هستند». (سه شاخه مغفول دیگر عبارتند از جمعیت، تجارت بینالمللی و نظریه کاربردی قیمت و توزیع).
به راحتی میتوان بومباورک را به خاطر این قصورها بخشید. هنگامی که اندیشمندی ژرفبین گامی بزرگ به پیش برمیدارد، حق نداریم گلایه کنیم که چرا این گام باز هم بزرگتر نبوده. در برابر باید بپذیریم که پیشرفتهای متوالیای که میزس، هایک و دیگران انجام دادهاند، جلوه بیشتری به نقش بومباورک در این میان بخشیدهاند.ادبیات اولیه و جدید درباره اقتصاد بومباورک، بهاصطلاح گناهان بیشماری را نیز برای او برشمردهاند. بخش بزرگی از این نقدها از درون مکتب اتریش سر بر میآورند: نظریه او به اندازه کافی ذهنگرایانه نبود؛ دفاعش از نظریه بهره، بی آن که نیازی باشد، بر عوامل روانشناختی استوار بود و برآوردش از زمان تولید، به جای آن که آیندهنگر باشد، گذشتهنگر بود.۸ نقدهای واردشده بر بومباورک از بیرون مکتب اتریش، عمدتا از توجه بیجا به مثالهای جبری او و از کوشش برای واگویی نظریهاش به زبان تئوری صوری نئوکلاسیک ریشه میگیرند: عمومیت کاربست نتیجهگیریهای او درباره ارتباط میان نرخ بهره و میزان غیرمستقیم بودن فرآیند تولید، از آنچه که او از ما میخواهد که بدان باور داشته باشیم، کمتر است؛ ساختار بینزمانی سرمایه در اقتصاد را نمیتوان به یک عدد واحد فروکاست؛ و بستگی تعریفی دوره متوسط تولید به نرخ سرمایهگذاری، بخش بزرگی از نظریه او را از اعتبار میاندازد. خوشبختانه این نقدها و شمار زیاد دیگری از آنها اندیشههای بنیادینی را که برای بومباورک و برای گسترش نظریه اتریشی در آینده مهم بودند، دستنخورده رها میکنند.
اقتصاددانی به بزرگی شومپیتر توانست ادعا کند که بهره، پدیدهای غیرتعادلی است و توانست درباره تعادلی درازمدت در جایی که نیروهای بازار نرخ بهره را به صفر رساندهاند، نظرپردازی کند. جان مینارد کینز گمان میکرد که بهره پدیدهای صرفا پولی است. فرانک نایت با آفرینش چیزی که هایک «اسطورهشناسی سرمایه»اش خوانده، به پیروی از کلارک بر این باور بود که تولید و مصرف به گونهای همزمان رخ میدهند، دوره تولید ربطی به این قصه ندارد و نرخ بهره به کلی به میانجی عوامل تکنولوژیکی تعیین میشود. این دست پیچوتابها در دیدگاههای مربوط به سرمایه و بهره در سده بیست، به بینش ماندگار اوگن فون بومباورک اهمیتی فراوان میبخشند.
راجر گریسون
مترجم: محسن رنجبر
پاورقی:
۱- البته بومباورک در محضر کارل کنیز، عضو مکتب قدیمی تاریخی آلمان و آلبرت شافل که پیشتر نوشتههایی را در مخالفت با اندیشه سوسیالیستی نگاشته بود، آموزش رسمی دیده بود. چنانکه کلاوس هنینگز در نظریه اتریشی ارزش و سرمایه: پژوهشهایی در زندگی و نوشتههای اوگن فون بومباورک، ص ۵۴ و صفحاتی دیگر گفته، این اقتصاددانان وینی تاثیری چشمگیر بر بومباورک گذاشتند. به باور جوزف شومپیتر در تاریخ تحلیل اقتصادی، ص ۸۴۶، بومباورک «چنان یکسره مرید پرشور و شوق منگر بود که چندان نیازی نیست که در جستوجوی تاثیر کسی دیگر بر او باشیم».
۲- این ضدحمله در اصل بخشی از کتابی بود که در ۱۹۹۶ در بزرگداشت کارل کنیز نوشته شد و در ۱۸۹۸ به انگلیسی برگردانده شد و در قالب یک کتاب به چاپ رسید.
۳- هنینگز در فصل «سرچشمه یک نظریه» نشان میدهد که این پرسش و پرسشهای مشابه در روزگاری که بومباورک نوشتن را آغاز کرد، «شایع» بود.
۴- ارزیابی خود بومباورک در سال ۱۸۹۱ از این مفهوم اتریشی بسیار بجا و مناسب است. او که بیشتر به نوشتههای خود و کارل منگر استناد میکند، میگوید که اقتصاددانان اتریشی «نظریهای نو و جامع را درباره سرمایه به دست دادهاند و آن را از نظریه تازهای درباره دستمزدها بیرون کشیدهاند و گذشته از آن، بارها و بارها جوابی برای مساله سود و اجاره کارآفرین به دست دادهاند».
۵- این واقعیت که اظهارنظرهای روششناسانه بومباورک تا این اندازه اندک است، این گفته او را بسیار درخور توجه میکند.
۶- این شکلها هر چند در ارزیابیهای جدید از بومباورک به ندرت بازتولید میشوند یا مورد بحث قرار میگیرند، اما جایگاهی بنیادی در تصور او از اقتصادی که سرمایه را به کار میگیرد، دارند. این شکلها در فصل ۵، «نظریه تشکیل سرمایه» از بخش ۲، «سرمایه به مثابه ابزار تولید» در جلد ۲ نظریه اثباتی سرمایه جایگاهی اساسی دارند. شکلهای سیبلمانند در صفحات ۱۰۶ و ۱۰۷ دیده میشوند. یکی از این شکلها در هنینگز، نظریه اتریشی ارزش و سرمایه، ص ۱۳۱ آورده شده است.
۷- چهل نامه از بومباورک به ویکسل (۱۹۱۴-۱۸۹۳) به صورت پیوست در هنینگز، نظریه اتریشی ارزش و سرمایه آمده است.
۸- بر پایه آنچه در کرزنر، مقالاتی درباره سرمایه و بهره، صص ۲۸-۱۲۵ آمده، این سه نقدی که ابتدا بیان شدهاند، بنیان ناخشنودی میزس از نظریه بومباورک را شکل میدهند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست