دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

سرمایه داری رقابتی


سرمایه داری رقابتی

با شکل گیری سازمان تجارت جهانی, یکی از قواعد قدیمی روابط بین الملل تغییر کرد تا قبل از آن تحولات داخلی کشورها بندرت تحت تأثیر تصمیمات و سیاست گذاریهای یک نهاد بین الملل قرار می گرفت

در سالهای اخیر شورای امنیت سازمان ملل متحد از طریق تصویب چند قطعنامه، موفق شده است که بر سیاست های داخلی چند کشور تأثیرگذار باشد. تقریباً تمام سازمان های بین المللی که تصمیمات آنها لازم الاجراء هستند به روابط بین دولت ها می پردازند. در میان آنها بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، توصیه های ارشادی را برای وام گیرندگان خود اعلام می دارند. اما با شکل گیری سازمان تجارت جهانی، کشورهای عضو آن می پذیرند که نه تنها سیاست های آن را به اجراء درآورند بلکه نهادها و قوانین درونی خود را با تصمیمات و سیاست های آن نهاد منطبق سازند. چنانچه کشور عضو نتواند و یا نخواهد این انطباق سازی را انجام دهد باجرائمی سنگین مواجه خواهد شد. بر این اساس بسیاری معتقد هستند که به وجود آوردن یک ساختار و یک فرهنگ جهانی در حوزه فعالیت های اقتصادی و بویژه تجارت از وظایف اصلی سازمان تجارت جهانی است. اگرچه این بدان معنا نخواهد بود که فرهنگی خاص و ساختاری خاص (مربوط به یک کشور خاص) مدّ نظر سازمان نیست، اما در عمل آن عضو و یا اعضاء که از توان اقتصادی و خلاقیت اقتصادی بیشتری برخوردار هستند، از موقعیت تأثیرگذاری بیشتری نسبت به دیگر اعضاء برخوردار هستند. این درست است که همه اعضاء این سازمان دارای حق رأی برابر هستند، اما عملاً کشورهای قدرتمند از توان تأثیرگذاری به مراتب بیشتری برخوردار هستند. لذا، تحت این شرایط، هر چقدر که شرایط اقتصادی، تجاری از یکسوی و نحوه تصمیم سازی و تصمیم گیری یک کشور تازه عضو شده از سوی دیگر با چارچوب ها و ساختارهای سازمان متفاوت تر باشد، آن کشور باید انتظار تغییرات بیشتری را در درون سیستم اقتصادی و حتی سیاسی خود داشته باشد.روح و ماهیت عمده تغییرات پیشنهادی سازمان تجارت جهانی در مسیر کاهش نقش عوامل غیراقتصادی بر روند فعالیت های اقتصادی در درون کشورهای عضو یا بین آنها در سطح جهانی است. این نتیجه چهل سال تحولات درونی موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت بود که اعضای آن در نیمه دوم دهه هشتاد میلادی به این واقعیت رسیدند که در راه افزایش تجارت بین کشورها موانع جدی در درون ساختار اقتصادهای اعضاء وجود دارد که از طریق توصیه و توافق های بدون توان اجرایی امکان برطرف سازی آنها نیست. بنیانگذاران این سازمان بر این باور هستند که سود اقتصادی و نهایتاً رفاه عمومی مردم اعضاء باید صرفاً از طریق فعالیت های شفاف اقتصادی حاصل شود. این در حالی است که کشورهای متعددی با وضع سوبسیدهای پنهان و آشکار، وضع قوانین دست و پاگیر، در تلاش هستند تا مزیت نسبی تولیدکنندگان کشورهای رقیب را که حاصل توان و خلاقیت های اقتصادی آنهاست از آنها سلب کنند. بر این اساس می توان ادعا نمود که یکی از مهمترین و بنیانی ترین اهداف سازمان تجارت جهانی آن است که تجارت بین الملل بطور خاص و فعالیت های اقتصادی در درون کشورهای عضوبر را مبنا و حول محور مزیت های نسبی ناشی از عوامل تولیدی هدایت نماید. در این چارچوب است که چنانچه محتوا و روح اصلی حاکم بر سازمان تجارت جهانی به خوبی درک و مفهوم نشود و یا بطور عمد و آگاهانه در جهت مقابل آن حرکت کنیم، نه تنها عضویت در این سازمان برای کشور مفید فایده نخواهد بود، بلکه بجرأت می توان گفت که اقتصاد کشور دچار بحران های بزرگ خواهد شد. با سخنی دیگر راز موفقیت در سازمان تجارت جهانی و بهره بردن از شرایط ایجاد شده توسط آن پذیرش تحولات ساختاری توصیه شده آن سازمان در کشورهای عضو، بویژه آنهایی که در حال توسعه هستند، است. پیام اصلی و محور موفقیت در سازمان تجارت جهانی، توانایی در خلق، تولید و باز تولید مزیت های نسبی اقتصادی در تمام سطوح تولیدی در درون کشور است.

در حدود یکصد و پنجاه سال پیش، ریکاردو راز پنهان شکل گیری و تداوم تجارت بین کشورها و درون کشورها را در یک اقتصاد آزاد کشف نمود. او بر خلاف پدر اقتصاد سرمایه داری، آدام اسمیت، بر این عقیده بود که علت اصلی تداوم تجارت وجود مزیت نسبی در تولید کالاها میان تولیدگران مختلف است. با اثبات این نظریه و برای همیشه اصل مطلق گرایی و تمامیت خواهی توسط تولیدگران بویژه دولت ها، با چالشی عظیم مواجه شد. اگرچه دولت های متعددی در جهان در یکصد سال گذشته سعی کرده اند تا با انکار این واقعیت توسعه اقتصادی و نتیجتاً رفاه عمومی را برای مردم خود به ارمغان بیاورند، اما به دفعات با شکست های مفتضحانه مواجه شده اند. از آنجائی که مزیت های اقتصادی شامل دو نوع طبیعی و اکتسابی است، نظریه مزیت نسبی معتقد است راز توسعه صنعتی و افزایش سهم بازیگران در تجارت در خلق، مدیریت و بازتولید مزیت های نسبی اکتسابی است.

پس از جنگ جهانی دوم، هر یک از کشورهای صنعتی جهان غرب سعی داشتند تا با ایجاد تحولات عمده در سیاست های اقتصادی و شیوه های تولید کالایی خود مسابقه تولید و حفظ مزیت های نسبی را به سود خود هدایت کنند. در همان زمان عمده کشورهای در حال توسعه با تداوم اتکاء به مزیت های نسبی طبیعی خود (که ناشی از مزیت های ناشی از طبیعت است) نه تنها نتوانستند فاصله خود را با کشورهای صنعتی کاهش دهند بلکه، حتی در تأمین مایحتاج و نیازهای اولیه مردم خود نیز ناتوان تر و ناکام تر شدند. در این راستا، پیشرفت کشورهای صنعتی به مرحله ای رسید که تداوم توسعه اقتصادی آنها در گرو گسترش تجارت در میان کشورها گردید. همزمان به دلیل وجود تفاوت در سطح رشد و توسعه اقتصادی کشورهای صنعتی از یک سوی و اصل تنوع در تقاضا و تولید از سوی دیگر، تنوع مزیت های نسبی آنچنان رشد کرد که نرخ تجارت میان کشورها از نرخ توسعه اقتصادی آنها فزونی گرفت. این روند، وابستگی تداوم توسعه اقتصادی آنها به گسترش تجارت را به وجود آورد. در مواجه با این واقعیت، مرزهای سیاسی و یا به عبارت دیگر جغرافیای سیاسی کشورهای صنعتی و غیرصنعتی به مانعی بزرگ بر سر راه گسترش تجارت تبدیل شد.بر این اساس در جریان دور اوروگوئه گات در نیمه دوم دهه هشتاد و با حرکت به سوی تأسیس سازمان تجارت جهانی، سعی شد تا با وضع قوانین و مقررات جدید اجازه ندهند تا دولت ها و بنگاه ها در پشت مسایلی چون امنیت ملی و تفاوت های فرهنگی و غیره متوسل به ایجاد موانع حقوقی و غیرحقوقی برای از بین بردن مزیت نسبی دیگر کشورها بشوند. بنابر این اقتصادهایی که همچنان ثروت و توانایی اقتصادی خود را، اساساً بر مبنای مزیت های طبیعی خود تعریف و ساماندهی می کنند، نه تنها محکوم به شکست هستند بلکه پس از مدتی همان مزیت های طبیعی خود را نیز از دست می دهند و نتیجتاً به مصرف کننده ای فقزیر و عاجز تبدیل می شوند. تجربه غالب کشورهای ثروتمند افریقایی چند دهه پیش که اینک در زمره کشورهای فقیر هستند مؤید این واقعیت تلخ است.

سازمان تجارت جهانی موفق شده است که در دهه اول حیات خود، نه تنها تعداد کشورهای عضو خود را به نزدیک یکصد و پنجاه برساند، بلکه حجم تجارت انجام شده که تحت پوشش این سازمان هستند به بیش از نود درصد کل تجارت جهانی بالغ گردیده است. اگرچه این سازمان توانسته است که موانع بسیاری را برای گسترش تجارت از سر راه خود بردارد، اما این بدان معنا نیست که عضویت غالب کشورها در این سازمان باعث رشد اقتصادی آنها گردیده است.

نکته مهم این است که صرف عضویت نمی تواند تضمین موفقیت در روند اقتصادی کشور عضو گردد. به همین دلیل باید پرسید که کدامین عوامل از مهمترین عوامل مؤثر در موفقیت در تعامل با سازمان تجارت جهانی هستند. به عبارت دیگر چگونه یک کشور می تواند بستر لازم را برای تولید و باز تولید مزیت نسبی در بخش های مختلف اقتصادی خود فراهم کند. باید توجه داشت که در روند تولید اقتصادی و یا به عبارت دیگر در روند تولید کالا، عواملی چون نیروی انسانی، ماشین، منابع خام سرمایه، تکنولوژی و مدیریت بطور همزمان نقش آفرین هستند. در واقع حوزه شکل گیری مزیت های نسبی نیز در میان همین عوامل قابل تعریف است. البته اگر به دقت به روندهای تولید کالا توجه شود، تمام عوامل تولید، بطور اجتناب ناپذیری، در چارچوب یک ساختار سازمان یافته امکان فعال شدن را دارند. با سخنی دیگر بستر اصلی شکل گیری مزیت نسبی در انتخاب درست ساختار تولیدی باشد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.