چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

تمایز جنس و جنسیت بنیاد نظریه ی فمینیستی


تمایز جنس و جنسیت بنیاد نظریه ی فمینیستی

وقتی که از ماریا پاتینیو, قهرمان اسب دوانی اسپانیایی, برای شرکت در بازیهای المپیک ۱۹۸۸ خواسته شد که در تست تعیین جنس شرکت کند, او هیچ نگرانی ای نسبت به نتیجه ی تست خود نداشت

وقتی که از ماریا پاتینیو، قهرمان اسب دوانی اسپانیایی، برای شرکت در بازیهای المپیک ۱۹۸۸ خواسته شد که در تست تعیین جنس شرکت کند، او هیچ نگرانی ای نسبت به نتیجه ی تست خود نداشت. وی نه تنها از دید خود، بلکه از دید تمامی افرادی که او را می شناختند نیز یک زن کامل بود و اندام های او تمام ویژگی های ظاهری یک زن را نشان می داد و هرگز پیش آمدی باعث نشده بود که خلاف این قضیه به او ثابت شود. اما روزی که او وارد استادیوم شد تا اولین مسابقه ی خود را انجام دهد از حضور او در مسابقه جلوگیری شد. به این علت که وی در تست تعیین جنس رد شده بود. در واقع در آزمایشی که بر سلول های بدن او انجام گرفته بود مشخص شده بود که وی از لحاظ ژنتیکی یک زن نبود زیرا ژن های او حاوی کروموزوم y بود. ماریا هیچ تفاوتی با زنان دیگر نداشت و ویژگی های جسمی او کاملا با زنان دیگر یکسان بود، غیر از این که بدن او تخمدان نداشت و در واقع تنها تفاوت او با زنان دیگر ناباروری وی بود.

سال های سال مفاهیم جنسی مفاهیمی طبیعی تلقی می شدند. این طبیعی تلقی شدن مفاهیم جنسی باعث شده بود که در طی دهه های اخیر با مشاهده ی نمونه های بسیاری چون مورد ماریا پاتینیو، رابطه ی میان مفاهیم مردانگی و زنانگی و تعاریف بیولوژیک از دو جنس شکل جدیدی به خود گرفت زیرا به نظر می رسید که با توجه به ظاهر زنان و مردان نمی توان به طور قطع در مورد ویژگی های جنسیتی و رفتارهای جنسی آنان قضاوت کرد. مفهوم جنسیت در اوایل دهه ی ۱۹۷۰ بود که متولد شد. در سال ۱۹۷۲ جان مانی و آنکه ارهارد این ایده را پروردند که جنس و جنسیت دو مقوله ی کاملا جدا از هم می باشند. زمانی که از جنس سخن به میان می آوریم منظورمان ویژگی های بیولوژیک بدن است که توسط ژن ها رقم می خورد و غیر قابل تغییر است. اما جنسیت نشان دهنده ی ویژگی های روانی فرد و برداشت او از خود است که در روابط او با اطرافیانش شکل می گیرد. کتاب اوکلی نیز در همان سال به با عنوان جنس، جنسیت و جامعه منتشر شد که در آن جنس را به عنوان تفاوت های مرتبط با اندام های تناسلی و کارکرد تولید مثلی آن ها تعریف می کند و جنسیت را به فرهنگ مرتبط می داند که طبقه بندی اجتماعی مردانه/زنانه را ایجاد می کند.

در واقع فمینیست های موج دوم بودند که مفهوم جنس و جنسیت را از هم جدا کردند. به اعتقاد آن ها سازو کارهای اجتماعی هستند که نابرابری جنسیتی را تولید می کنند و بعد بر تثبیت آن در جامعه پای فشاری می کنند. فمینیست ها معتقدند که هر چند که خصوصیت های جنسی در زنان و مردان به اندام های آن ها کارکردهای بازتولیدی متفاوتی می دهد، تفاوت های جنسیتی که در شخصیت افراد نمود پیدا می کند را محیط و شرایط اجتماعی تعیین می کند نه ژن ها. فمینیست ها در اعتراض به ایده های جهانشمولی فعالیت می کنند که زنان را در موضع ضعف قرار می دهد. جنسیت زنان تحت تاثیر دوانگاری های جهانشمولی شکل می گیرد که سلسله مراتبی ارزشی را نیز به دوش می کشند. دوانگاری هایی چون سوژه/ابژه، طبیعت/فرهنگ، عقلانی/عاطفی، منطقی/شهودی، مستقل/وابسته و فعال/منفعل ساختارهای فکری ناعادلانه ای را به زنان و مردان تحمیل می کنند. در این دوانگاری ها یکی از مفاهیم که همیشه مفهومی است که به زنان نسبت داده می شود وزن ارزشی کمتری دارد.

در دیدگاه فمینیست های لاکانی فرهنگ و معانی فرهنگی عبارتند از نظامی نمادین از این تفاوت های سازمان دهی شده و جامعه و مردمی که تشکیل دهنده ی آن هستند نیز حول محور این معیارهای مردانه سازمان دهی می شوند. آنان ساخته شدن مفاهیمی مانند زنانگی (که عبارت است از شخصیت مادرانه و فرزند پرور و عاطفی در زنان) و مردانگی را به مناسبات اجتماعی موجود میان زنان و مردان نسبت می دهند. در فمینیسم فرویدی نیز شکل گیری مفاهیم زنانگی و مردانگی تحت تاثیر نظامی دوگانه صورت می گیرد. این نظام دوگانه نظام سرمایه دار-پدر سالار است و جایگاه زنان در آن به طبقه اجتماعی و جنس ربط داده می شود. بنابراین تمام جریان های موجود در جنبش فمینیستی، از جریان های سنتی لیبرال، رادیکال و مارکسیست گرفته تا جریان های به روزتری چون پست مدرن ها و پساساختارگراها جدایی مفاهیم جنس و جنسیت را بنیان کار خود قرار داده اند اما هر یک رویکرد متفاوتی را در توضیح عملکرد سازوکارهای جنسیت ساز اتخاذ کرده اند.

به نظر اندیشمندان فمینیست بدیهی است که ویژگی های جنسی زن و مرد تعیین کننده ی هیچ یک ازین مفاهیم نیستند. مثلا توانایی کمتر دختران دانش آموز به نسبت پسران در یادگیری ریاضیات ربطی به فراگردهای ذهنی و تفاوت در مغز ایندو ندارد بلکه نرم های جنسیتی این انتظار را از پسران دارد و فرصت روانی لازم را در اختیارشان قرار می دهد تا به این باور برسند که توانایی لازم را دارند. اما همین سرشت دوانگارانه ی اندیشه در اجتماع و سیاست به این مساله منتهی می شود که مقوله هایی چون کار، فرهنگ و هنر، حوزه ی عمومی، سیاست و نظایر آن با این سلسله مراتب جنسیتی همراه شود و ربط داشتن مردان با حیات و اخلاق عمومی سبب قرار گرفتن آن ها در موضع برتر در جامعه می شود و زنان به حاشیه ی فعالیت های اجتماعی رانده می شوند. اما ادعای فمینیست ها مبنی بر این است که عامل تعیین کننده ی نهایی شخصیت انسان ها در روابط بشری در جوامع امروزی دیگر بیولوژی نیست و جنسیت افراد می تواند بسیار متفاوت از جنس ظاهری آن ها باشد.

فمینست ها معتقدند در جهانی که جنس دیگر تعیین کننده ی رفتار جنسی نیست و جنسیت افراد نه به بدن آن ها بلکه به شرایط روانی و مادی ای که در آن پرورش یافته اند بستگی دارد، زنانگی و مردانگی تعاریف تثبیت شده ی خود را از دست می دهند و هر چه بی معناتر می شوند و این روند از دست رفتن معنای جنسی تا آن جایی پیش می رود که سرانجام به برابری دو جنس و ازبین رفتن تمام و کمال مفاهیمی چون مردانگی و زنانگی در جامعه خواهد انجامید.

نوشته: لادن رهبری