یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

مدیریت فرهنگ سازمان


مدیریت فرهنگ سازمان

نقش عمده ی مدیران درهمه ی شرایط,بویژه شرایط فعلی اقتصادی کشور,بوجودآوردن جوی مولدوعلاقمنددرکارخانه هاست,به نحویکه بتوانندکالاهایی تولیدوبه بازارعرضه کنندکه ازنظرکیفیت وقیمت,باکالاهای وارداتی قابل رقابت باشند

● چکیده

سیاست تعدیل اقتصادی وآثارآن براستراتژی واحدهای عمده ی صنعتی کشوروایجاداین فکرکه تغییروتحول ساختارهای سازمانی،تعدیل نیروی انسانی وضرورت کاراترشدن سازمانها،لازمه ی توفیق دراین شرایط است،همچنین دشواری آماده کردن اذهان کارکنان سازمانهابه لزوم این تغییروتحول،باعث میشودکه مطرح کردن مبحث مدیریت فرهنگ سازمان بامفهومی که دراین نگارش آمده است،درشرایط فعلی بهنگام جلوه کند.

دراین مقاله سعی شده است ضمن ارائه ی تعاریفی ازفرهنگ وفرهنگ سازمان،تدبیری تحت عنوان مدیریت فرهنگ سازمان معرفی گردد. دراین نگارش،مدیریت فرهنگ سازمان،ازطریق اعمال تدابیری ویژه،به مفهوم همسوکردن باورهای مدیریت عالی سازمان(باورهای استراتژیک)وباورهای مشترک کارکنان سازمان(باورهای روزمره ی عملیاتی)مطرح گردیده است.

▪ فرایندی که برای اعمال مدیریت فرهنگ سازمان توصیه شده است،شامل مراحل چهارگانه ی زیرمیباشد:

۱) استفاده ی بهینه ازفرهنگ موجود؛

۲) تشخیص باورهاوهنجارهای ناسازگار؛

۳) تغییرباورهای ناسازگار؛

۴) تثبیت باورهای همسوباباورهای استراتژیک؛

فرضیه ی اصلی نگارش حاضراینستکه اگراین باورهاهمسونشوند،احتمال موفقیت سازمانهابسیارکاهش خواهدیافت.

● مقدمه

دنیای اقتصاد،صنعت وبازرگانی امروزباچنان سرعتی درحرکت است که حتی غفلت جوامع فراصنعتی درحفظ وافزایش تحرک خودوعقب ماندن ازاین رقابت خشن وسهمناک،آنهاراازحفظ موقعیت پیشروواستراتژیک خویش بازمیدارد،چه رسدبه کشورهای درحال توسعه که درشرایط نامساوی توانایی اقتصادی وتکنولوژیک درمیدان دشوارمبارزه ورقابت،فرصتهای کمتری برای عرض اندام خواهندداشت.

▪ دراین صحنه ی رقابت نابرابر،درشرایطی که ناگهان یک نظام اقتصادی نیمه برنامه ای درجهت پذیرش رفتارنظام اقتصادآزادتغییرجهت میدهدومدیران، خودرابامشکلات بسیاری مواجه میبینند،طبعادوپرسش برای آنهامطرح میشود:

۱) پیشروان صنعت وتجارت جهان چه کرده اندوچه میکنندکه به این درجه ازتوانائیهای علمی،اقتصادی وابزاری دست یافته اند؟

۲) درشرایطی که ماقرارداریم چه بایدکرد؟

درواقع جایگاه اقتصادی،بویژه موضع صنایع مابایدبرای مدیران فعلی جامعه کاملاروشن باشدوچگونگی رسیدن به اهداف این جایگاه نیزترسیم شود. وگرنه تمام کوششهابیهوده وتمام دلسوزیهانقش برآب خواهندشد.

برخی ازپاسخهای ایندوپرسش،درسطح کلان مطرح است که به سیاستگذاریهای ملی وارتباط تنگاتنگ آن بانوع مالکیت صنایع،عوامل تولید،تدارک کنندگان داخلی وخارجی،مصرف کننده ومشتری وچندین عامل دیگرداخلی وجهانی نیازدارد،که میتوان عنوان مدیریت فرهنگ اجتماعی- اقتصادی رابرای این تدابیربرگزید.

باهمه ی پیچیدگی وتعاملات گوناگون متغیرهای تاثیرگذاردرصحنه ی تولید،پرسش عمده ی دیگری نیزمطرح است وآن اینکه نحوه ی بهره برداری ازعوامل تولیدی سازمانهاچگونه است؟ آیاتولیدباراندمان وکیفیت قابل رقابت انجام میگیرد؟ اگرضایعات زمانی،پولی ومواداولیه،قیمت تمام شده ی کالاهای تولیدی رادرسطح غیرقابل رقابت بالامیبرد،دراینصورت علت یاعلل عمده ی آن چیست؟ وخلاصه اینکه چگونه میتوان بر همه ی مشکلاتی که مدیران امروزصنعت باآن مواجهندفائق آمد؟

مسلماعوامل تاثیرگذارمتعدداست،اماتجربه ی دنیای پیشرفته ی صنعتی نشان میدهد،عامل عمده ایکه باعث حرکت وسرعت بخشیدن به افزایش توان تولیدی واقتصادی سازمانهاونهایتاجامعه میگردد،منابع انسانی استکه بخشی ازاین منابع تحت عنوان مدیران،منابع استراتژیک هرسازمان راتشکیل میدهند.

نقش عمده ی مدیران درهمه ی شرایط،بویژه شرایط فعلی اقتصادی کشور،بوجودآوردن جوی مولدوعلاقمنددرکارخانه هاست،به نحویکه بتوانندکالاهایی تولیدوبه بازارعرضه کنندکه ازنظرکیفیت وقیمت،باکالاهای وارداتی قابل رقابت باشند.

▪ برای جهت دادن سازمانهای تولیدی درسمت وسوی موردنظر،دوعامل عمده ی زیرنقش حساسی برعهده دارند:

۱) خواستن[۵]انسانهایی که دریک مجموعه ی صنعتی همکاری میکنند،که این خواستنهاازباورها،ارزشها،انگیزه هاوفرهنگ آنهاسرچشمه میگیرد،که تاکیدنگارش حاضربراین مبانی است.

۲) توانستن یادانش ومهارتهای انسانهائیکه درمجموعه های تولیدی برای تحقق هدفهایی گردهم آمده اند. این توانائیهاباهمه ی اهمیتی که دارنددرصورتیکه درجهت تمایلات وباورهایابه تعبیردیگرهمسوی باخواسته هاقرارنگیرند،هرگزازقوه به فعل درنخواهندآمد.

کسب دانش ومهارت،قطعایکی ازبایدهای توسعه ی اقتصادی- اجتماعی استکه اغلب درسازمانهاوجوددارد،ولی چه بساانگیزه های لازم وتمایل روانی قابل ملاحظه ای دراستفاده ی بهینه ازاین امکانات وازقوه به فعل درآوردن آنچه که دراختیاراست،وجودنداشته باشد.

مقدمه ی یادشده رابه اینصورت میتوان خلاصه کردکه اگرباورها،ارزشها،انگیزه هاوشوق وذوقهاکه همه ی اینهارامیتوان درکلمه ی فرهنگ سازمان خلاصه کرد،بصورت منسجم ویکپارچه شکل بگیرند،سازمانهامعمولاباامکانات موجودخودمیتواننددرمقابل رقبای داخلی وحتی بین المللی قدبرافرازند.

بوجودآوردن ارزشهای مشترک،باورهای عمیق ومحکم،همسوکردن باورهای راهبردی(استراتژیک)وباورهای کاربردی روزمره ی سازمان که دراین نگارش،مدیریت فرهنگ سازمانی نامیده شده است،نرم افزاری است تعیین کننده برای کاهش کاستیهای موجودوحرکتی است مطمئن ولی کندبرای کاهش مشکلات رقابتی وسخت صنایع وواحدهای تولیدی درشرایط کنونی کشور.

دراین نگارش سعی شده است به نقش همسوبودن ارزشهاوباورهای افرادیک سازمان،بویژه باورهاونگرشهای مدیران تصمیم گیرنده ی رده های بالای سازمان بامدیران میانی وپرسنل اجرایی،درموفقیت موسسات اقتصادی وتولیدی وپاره ای ازفنون وشگردهای مدیریتی درایجادچنین شرایطی،اشاره شود[۶].

● واقعیتهای فرهنگی

"توجه به این نکته ضروری است که فرهنگ سازمان یک پدیده ی واقعی وقدرتمنداست وتغییردادن آن بسیاردشوارووقت گیرخواهدبود. هنگامیکه درصددتغییری عمده درسازمان هستیدوبناچاربایدمقابل فرهنگ موجودسازمان قرارگیریدواجبارابامسائل فرهنگی مواجه میشوید،بایدبارعایت ملاحظات کافی قدم برداریدوتوقع خودراتعدیل کنید".

درهفتم اکتبرسال۱۹۸۳مجله فورچون مطلبی رامطرح کردکه پاراگراف بالاازآن گرفته شده است. درآن مقاله مطلب تازه ای مطرح شدوآن تاکیدبراین نکته بودکه شرکتهای بزرگی که مدتهاتوجهشان به واقعیتهای تکنیکی سازمانهامعطوف بودوبه چگونگی سخت افزارهانظرداشتند،متوجه نرم افزارعمده ای شدندکه برای موفقیت سازمان بسیارضروری است؛که این همان مدیریت فرهنگ سازمان است.

درموردفرهنگ سازمان،درمتون جدیدمدیریت مطالب بسیاری به اشکال گوناگون مطرح شده است که خودفهرستی طولانی خواهدبود. دراین مقاله به بعضی ازنکات مهم این نرم افزاراشاره میکنیم،تاتوجه مدیران رابه یک عامل عمده ی رهبری جلب نمائیم.

● توجه به فرهنگ سازمان درسالهای اخیر

تغییرات وسیعی که درمحیط اقتصادی جهان بوجودآمده وشدت فشارهای رقابتی،باعث شده است به نقش مدیریت راهبردی(استراتژیک)واجرای صحیح آن بسیارتوجه شود. طراحی استراتژی مناسب برای سازمانهاواجرای سریع وموثراین استراتژیها،معرف برتری نسبی یک شرکت به حساب میاید. برای کسب این برتری،شرکتهابایدبتوانندسریع حرکت کنند؛ومهمترین عامل موفقیت یاشکست دراین حرکت،فرهنگ سازمان است.

تاکیدویژه براستراتژی وفرهنگ سازمان به عنوان دووسیله ی عمده درهدایت واجرای عملیات ناشی ازتحولات شدیداقتصادی است. این پدیده درحال حاضردرهمه ی کشورهاازجمله کشورخودمان کاملاچشمگیراست. خیلیهاتغییرات اخیررابنیادی واساسی تلقی میکنند. به عقیده ی پاره ای ازنظریه پردازان این نوع تحول فقط هرپنجاه یاصدسال یکباررخ میدهد. درموردکشورهای پیشرفته ی صنعتی گفته میشود: مادرعصرفراصنعتی ومبتنی برخدمات عمل میکنیم،ولی شرکتهای ماباالگوهایی اداره میشوندکه برای اداره کردن دوره ی صنعتی ایجادشده بودند. این همان حالت راداردکه یک اقتصادصنعتی راباالگوهای دوره ی کشاورزی اداره کنیم. بنابراین عدم کفایت مدلهای موجوددرپاسخ دادن به تحولات جاری آشکاراست[۷]. اگردرموردکشورهای به اصطلاح صنعتی چنین اظهارنظرشده است،بایددیدکه کشورهای جهان سوم درچه شرایطی بسرمیبرند؛واین تصادفی نیست که تئوریهای سنتی مدیریت بعلت غیرقابل انعطاف بودن وناهماهنگی بازمان،موردانتقادقرارگرفته وفرهنگ بعنوان یک عامل مهم تشخیص داده شده است.

نویسنده:دکترناصرمیرسپاسی