جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بیهقی و ساختار روایت


بیهقی و ساختار روایت

تاریخ بیهقی از آثار ماندگاری است كه توانسته است در برابر زمانها تاب آورد و خود را به ما برساند, پویایی نثر این كتاب, زمانهای بسیاری را در نوردیده است و گویی مركب قلم بیهقی خشك ناشدنی و همچنان جاری است

تاریخ بیهقی از آثار ماندگاری است كه توانسته است در برابر زمانها تاب آورد و خود را به ما برساند، پویایی نثر این كتاب، زمانهای بسیاری را در نوردیده است و گویی مركب قلم بیهقی خشك ناشدنی و همچنان جاری است. سیالی جوهرش حتی به قلم معاصران ما هم رسیده است؛ اما با وجود سَیَلانی این نثر تاكنون قلمهای ما، نتوانسته به گونه‌ای شایسته به توصیف و تبیین و تدقیق نثر بیهقی بنشیند.

روایت چیست؟

روایت (Narration Narrative) نقل و بیان حوادث در رمزگانی متفاوت است. این حوادث می‌تواند منشأ واقعی،‌ تاریخی یا خیالی داشته باشد. در بلاغت جدید، روایت به عنوان یكی از انواع بیان محسوب می‌شود و تعریف آن چنین است: «روایت، نوعی از بیان است كه با عمل، با سیر حوادث در زمان و با زندگی در حركت و جنب و جوش سر وكار داشته باشد، روایت به سؤال «چه اتفاق افتاد؟» جواب می‌دهد و داستان را نقل می‌كند.»۱

روایت در همه اشكال خود به گزارش داستانی متعلق است و دقیقاً به همین دلیل «شناخت ساختار روایی داستان یكی از مهم‌ترین نكته‌ها در پژوهش ادبی است و از دوران فرمالیستهای روسی در مركز توجه پژوهشگران قرار داشت.»۲ روایت‌شناسی (Narratology) یا نقد روایت، به این اصل متكی است كه می‌خواهد مناسبات و تركیب درونی یك اثر روایی را درك كند تا به ساختار نهایی یك روایت دست یابد. روایت‌شناسی در تجزیه و تحلیل خود می‌خواهد به همه عناصری كه در شكل‌گیری روایت دخیلند، دست یابد؛ بر این اساس می‌تواند به تحلیل روایت، شكل روایت، راوی و همه تغییرات زبان‌شناسی در حین روایت توجه كند: از عناصر زبانی تا عناصر فرازبانی، از سبك تا همه برجستگی نحوی در ساختار اثر، از مؤلف تا خواننده و مخاطب. بنابراین، با توجه به گستردگی مؤلفه‌های روایت و نقش مایه‌های آن در ساختار یك اثر روایی، روایت‌شناسی تاریخ بیهقی در حد یك مقاله ناممكن است.

نگارنده در بخش سوم كتاب متن در غیاب استعاره با عنوان «تاریخ بیهقی به مثابه داستان» به نقش عناصر و امكانات داستانی در تاریخ بیهقی پرداخته است.۳ این مقاله قصد دارد به گونه‌ای دیگر به تبیین ساختار روایی تاریخ بیهقی بپردازد. تبیینی كه بیشترین توجه را به راوی و خالق تاریخ بیهقی معطوف كند تا شاید به هستی‌شناسی بیهقی نزدیك شود و آنگاه نگاهی هر چند گذرا به ساختار روایت در تاریخ بیهقی داشته باشد. تاریخ بیهقی از یك جهت حسب حال و وقایع‌پردازی بیهقی است؛ این اثر جدا از اینكه می‌تواند یك منبع موثق تاریخی باشد، شكل روایت آن بسیار برجسته است. پیدا كردن ساز و كار روایت در تاریخ بیهقی می‌تواند، زاویه‌های خاموش این اثر را روشن كند و شاید پرتوی به راز پویایی نثر این كتاب بیفكند.

زمان و روایت در تاریخ بیهقی

رفتار بیهقی با تاریخ در روایت‌شناسی‌اش مشخص می‌شود. او تاریخ را نه به عنوان گذشته‌ای فراموش شده بلكه همچون پاره‌ای از زمان می داند كه با هستی‌اش گره خورده است؛ بنابراین شناخت تلقی روایت از نظر بیهقی در حقیقت، دست یافتن به هستی‌شناسی بیهقی است. تاریخ بیهقی در واقع ادراك بیهقی از تاریخ روایت است و برای اینكه تاریخش حركت كند و چرخش زمان را نشان دهد، باید تلقی خود را از طرح و گزینش به نمایش بگذارد و همچنین در مقابل مخاطب یا مخاطبانی، حداقل فرضی، بنشیند؛ پس هر مورخ یك راوی است. در بررسی ساختار روایی تاریخ بیهقی ، هم باید به مخاطبان تاریخی توجه كرد و هم به مخاطبانی كه در پویش زمان به آن می‌پیوندند، در اینجاست كه تلقی بیهقی از فلسفه تاریخ، مورد توجه قرار می‌گیرد.

چیزی كه تاریخ بیهقی را از آثار تاریخی دیگر جدا می‌كند، درگیری با زمان در حال روایت است یا به تعبیر درست‌تر، درگیری بیهقی با گذشته از دست رفته است و بی‌تردید این مسئله مهم‌ترین عاملی است كه این اثر را به سمت یك اثر ادبی تأثیرگذار سوق می‌دهد و خواننده به گونه‌ای با ساختار روایت و عناصر زبانی و فرازبانی آن درگیر می‌شود و این درگیری همیشه به بازیهای زبان‌شناسی و تظاهرات بلاغی قلم بیهقی متصل نیست. بلكه این عناصر با درك شهودی و زبان فراتر از واقعیتهای لو رفته، عجین است و این گونه مخاطب تاریخ بیهقی با هویتی دیگرگونه به دور از تظاهرات استعاری ـ استتاری و صناعاتی كه حقیقت را در خود گم می‌كند، این همانی می‌كند. بیهقی می‌داند كه «روایت به تجربه ما از زمان، بیان مشخصی می‌دهد و زمان با روایت به زبان درمی‌آید.»۴ و چیزی كه در تاریخ بیهقی اتفاق افتاده است یكی شدن زمان با زبان است. روایت بیهقی از زمان و گذشته، روایت فعالانه است، نه روایت منفعلانه؛ به همین دلیل خواننده در خوانش تاریخ بیهقی نه تنها با خودآگاه ابوالفضل بیهقی مواجه است بلكه با ناخودآگاه او نیز درگیر است.

تاریخ بیهقی روایتی است كه از ذهن و زبان بیهقی گذشته است؛ یا به تعبیر برجسته‌تر، همه كلمات تاریخ بیهقی با هستی بیهقی عجین گشته است؛ هر هنری كه با پاره‌های هستی هنرمندی ساخته شود به یقین هستی مخاطب را با خود دعوت می‌كند. بیهقی همچون حافظ اگر چه كلماتی را از دیگران به گوش می‌گیرد و ساعتها كلمات استادش بونصر را با قلم نوازش می‌دهد، اما این كلمات، دست خالی به كتاب تاریخش برنمی‌گردند، بلكه همه از آنچه بیهقی كشف كرده است، می‌گویند؛ این است كه این كتاب به تاریخ راضی نمی‌شود و به سوی یك رمان حركت می‌كند. رمانی بی‌دخالت راوی، كه انسانها را در موقعیت و وضعیتها نشان می‌دهد؛ اینجاست كه ذهن خواننده، امین بودن بیهقی را به یاد می‌آورد. داستان بلند بیهقی قهرمانی دارد، محوری‌ترین آنها مسعود و نیز شخصیت‌هایی كه خواننده در برابرشان جبهه می‌گیرد و آنگاه جهانش در ستیز بوسهل‌ها و حسنك‌ها، معنایی هشداردهنده دارد:

«او رفت و این قوم كه این مكر ساخته بودند نیز برفتند رحمه الله علیهم. و این افسانه‌یی است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مكاوحت از بهر حطام دنیا به یك سو نهادند. احمق مردی كه دل درین جهان بندد كه نعمتی بدهد و زشت باز ستاند.»۵

جهان متن تاریخ بیهقی بریده ذهن بیهقی است، به همین دلیل بیهقی به عنوان راوی‌ای نیست كه در زمینه قرار گیرد؛ او همیشه در میان متن است. روایت استقرایی و جزءنگرانه بیهقی از نوع جزءنگری‌ای بیهقی از نوع جزءنگری‌ای مو به مو نیست. بنابراین، نمی‌توان به راحتی به این مسئله كه بیهقی اصرار درعلمی كردن تاریخ دارد، گردن نهاد. جزءنگری بیهقی جزءنگری حسب حالی است و همین امر تاریخ بیهقی را به اعترافات بیهقی نزدیك می‌كند. گاهی در بررسی تاریخ بیهقی به این مسئله اشاره شده است كه روایت بیهقی به گفتمان علمی وامروزی روایت تاریخ نزدیك است، به نظر نگارنده این امر بعید است كه بیهقی در قرن پنجم توانسته باشد با روش‌شناسی علمی، گفتمان غالب را دگرگون كند و به گونه شالوده‌شكنانه به روایت تاریخ بپردازد؛ اگر این نوع نگاه، خودآگاهانه و با تأمل علمی بود، بی‌تردید، سنتی در تاریخ به جا می‌گذاشت.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.