چهارشنبه, ۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 26 February, 2025
«میگرن» خانمانه است, نه فمنیستی

«مانلی شجاعی فرد» به واسطه آشناییاش با دنیای ادبیات، ذهن فرهیختهای دارد؛ با ادبیات کلاسیک و مدرن آشناست و از سبکهایی که دوستشان دارد، در نگارش فیلمنامههایش استفاده میکند.
همین آشنایی او با فضاسازیهای داستانی و مطالعات مستمر سبب شده در نخستین تجربه بلند سینمایی خود، دست به ساخت فیلمی بزند که به دلیل پرداخت چندوجهی به موقعیتهایی حساس از نگاهی روزمره، حداقل بسیار بالاتر از حد و اندازههای یک فیلم اول است.او همچنین با بهرهگیری از دکوپاژها و میزانسنهایی در خدمت صحیح روایت، توانسته گام بلندی در همین شروع حرفهای خود بردارد.
با این کارگردان جوان به صحبت مینشینیم تا از «میگرن» و نگاه خاصی که به این دنیای روتین و روزمره شده، از او بپرسیم و پاسخهای او را بشنویم.مطالعه این گفتوگو را به شما پیشنهاد میکنیم.
● مانلی شجاعی فرد، نویسنده و کارگردان فیلم «میگرن»
خانم شجاعی فرد، در نخستین تجربه کارگردانی فیلم بلندتان، کارگردان هوشمندی ظاهر شدید و همچنین نویسندهای آشنا به تکنیکهای داستانی مدرن، کمی در مورد سابقه کاریتان در سینما برای مخاطبین ما توضیح میدهید؟
سابقه کاری من برمیگردد به ۱۸، ۱۷ سال پیش، به محض اینکه دیپلم گرفتم، از همان ایام دورههای گریم هم میدیدم و اساساً با گریم وارد دنیای سینما و تلویزیون شدم.از آنجایی که دیدم گریم در حوزه کاری نیست که ادامهاش برای من دلپذیر باشد، از همان زمان در این فکر بودم که چگونه میتوانم به کارگردانی برسم.
من در آن زمان مشغول تحصیل در رشته مترجمی زبان انگلیسی بودم و طبق مشاورههایی که انجام دادم، متوجه شدم که بهترین کار برای رسیدن به کارگردانی، این است که کارم را به شکل عملی و تجربی و به صورت پله پله آغاز کنم.از منشی صحنه و دستیاری و بخشی هم به استعداد خودم بازمیگشت که بتوانم خودم را محک بزنم که آیای توانایی انجامش را دارم یا نه.
در ابتدا منشی صحنه شدم و بعد هم به دستیاری صحنه رو آوردم، بعد هم به عضویت کانون دستیاران و برنامهریزان خانه سینما درآمدم تا سال ۸۰ که به کانون اعلام کردم که دیگر دستیاری نمیکنم. از من دلیل این تصمیم را پرسیدند که در پاسخ گفتم میخواهم وارد حوزه فیلمبرداری شوم.اگرچه کار کردن در حوزه گروه فیلمبرداری امر رایجی در سینمای ایران نیست اما من کارم را در این مقطع آغاز کردم و وارد گروه فیلمبرداری شدم و بدین ترتیب، کارم را با این هدف، از نور و کابل آغاز کردم تا بتوانم به کارگردانی برسم.
من در همین زمان میدیدم که معضل عمده فیلمها، ناآگاهی کارگردان نسبت به دوربین و متعلقات آن نظیر نور، لنز و... بود و همین باعث میشد تا جدلهای بسیاری در سر صحنه به وجود بیاید. حدود ۹، ۸ سال به شکل حرفهای، کار در مقام فوکوس و تراولینگ را انجام دادم و بسیاری از دوستان، من را در آن حوزه میشناختند.در همان ایام، من خارج از فیلمنامهنویسی، داستان و شعر هم مینوشتم چون در خانهای بزرگ شده بودم که هم پدرم نویسنده است و هم مادرم. جو فرهنگی باعث شد که این موضوع نوشتن در خانه ما، مثل غذا خوردن، ثابت و مهم باشد.در همان مقطع بود که فیلمنامههایی نوشتم، فیلمنامههایم وارد جشنواره شده بود و توانسته بودم در آن جشنوارهها برنده شوم واین شد که براساس آن فیلمنامهها، فیلمهای کوتاهی ساختم.
نخستین فیلم کوتاهم، «رنگها چه تقصیری دارند» بود، بعد به فیلم کوتاه «یکی نبودم» رسیدم و سومین فیلم کوتاهم، «مثل آب خوردن» بود.بعد از این فیلمهای کوتاه، به سراغ ساخت فیلمهای مستند رفتم.کارهای مستندی با نامهای «تلاش»، «کیمیاگران خاک» و «آواهای آهنی» ساختم، بعد از این مستندسازیها بود که فیلمنامهای از من توانست از طرف شبکه دوم سیما مجوز بگیرد.بعد از ساخت این تله فیلم، تله فیلم دیگری برای شبکه اول سیما به من پیشنهاد شد و همه اینها پله پله برای من اتفاق افتاد تا بتوانم به حوزه سینما و فیلم «میگرن» برسم.
با توجه به سمتهایی که عنوان کردید، در چه فیلمهای شاخصی حضور داشتید؟
در تمام کارهای آقای کاهانی بجز دو کار آخر ایشان (اسب حیوان نجیبی است و بیخود و بیجهت) به عنوان تراولینگ حضور داشتم، همچنین در کارهای آقای سامان سالور یعنی فیلمهای «ساکن سرزمین سکوت» یا «سیزده ۵۹» که تمام کارهای حرکتی تراولینگش با من بود نیز حضور داشتم و خیلی کارهای دیگر، که نمیشود تمام آنها را اسم برد.
قبول دارید که «میگرن» به لحاظ کارکردهای دراماتیک، فیلمی کاملاً زنانه است؟
فیلم زنانه به این معنا که میآید قصه چند تا زن را تعریف میکند، یعنی محوریت قصه میشود چند داستان خانمانه، بله، اما به معنی فمنیستی اش، نه اصلاً قبول ندارم.
اتفاقاً باید قبول داشته باشید.ببینید در خانه اول، زن نان آور است، در خانه دوم، باز این زن است که در حضور مرد، از راه سرخ کردن سبزی، نان آور خانه است و در خانه سوم هم این زن است که تصمیمات به ظاهر معقولی دارد و در مقابل، مردها در این فیلم به عنوان انسانهایی بیخیال، کسانی که به دنبال سرگرمیهای خود و حرف دلشان هستند، نشان داده میشوند؛ به نظر شما این نوع نگاه، نگاه فمنیستی نیست؟
نه نیست چون وقتی ذهن کسی به این مفاهیم نیست، قطعاً نمیتواند چنین فیلمی بسازد. معتقدم فیلم من قصههای خانمها را تعریف میکند اما در همین تعریف قصههای خانمانه، هر جا اگر مردهای قصهمان را از فیلمنامه حذف کنیم، در هر سه قصهمان، روند روایت به درستی پیش نمیرود. رعنا(هنگامه قاضیانی) زن تنهایی است در خانه که به دلیل نبود مرد، دچار یک سری معضلات شده و زندگی بیرون از خانه و کاریاش، که مردانه است، مشکلاتی را برایش ایجاد کرده. داستان این خانم کاملاً با داستانهای دو زن دیگر فیلم، متفاوت است؛ در واقع در یک خانواده، زن، شوهر و دو بچه حضور دارند و این زندگی با وجود بودن یک مرد، به یک ماجرا میرسد، برعکس زندگی رعنا و در زندگی سوم بحثِ یک پسر مجرد است که، موقع زن گرفتنش است و تفاوت نسلیاش باعث شده نتواند با مادر و مادربزرگش دیالوگ برقرار کند و این نبود دیالوگ سبب شده او به راهکاری سوق پیدا کند که منطق دیگری دارد که به صورت شخصی با آن دختر مواجه شود در حالی که مادرش معتقد است او باید دختر مناسب را پیدا کند.
رعنا در پایان، حال خوبی دارد.این میتواند بواسطه یک خبر خوشایندی از طرف توکا باشد که برایش نوشته، من دیشب جایم را خیس نکردم، خودم وسایلم را برداشتم، خودم تغذیه مدرسهام را برداشتم و گذاشتم تو بخوابی و در کنار این خبر خوش، از طرف آقای کیانیان هم خبر خوش دیگری میرسد. من اگر نقش هر کدام از این آقایان را با توجه به اینکه تعداد سکانسهایشان خیلی کمتر از خانمها است را دربیاورم، اصلاً قصهام پیش نمیرود.
بگذارید از دریچه دیگری به این موضوع وارد شوم.شما حتی این نوع نگاه فمنیستی را در رابطه دختر و پسر ۹ ساله فیلمتان هم به رخ میکشید مثلاً زمانی که توکا، آن حیوان را برای پسر همسایه میبرد و در جایی پنهان میشود تا پسر او را نبیند، نگاه کنید این سکانس، دال بر اندیشمندی دختر و سبکسری پسر است، این اتفاق حتی در نگاههای این دختر و پسر در آن سکانس هویدا است.در این فیلم مردها با رفتار خاص خود، به مثابه نردبانی شدهاند تا شایستگیهای زنانه، بیشتر خود را نشان دهند.
نه من اینطور فکر نمیکنم، من به عنوان یک خانم در جامعه کنونی دارم زندگی میکنم و با یک سری ماجراهای روزمره که در «میگرن» نیز به آنها اشاره شد، درگیر هستم. عابربانک، ماشین، جمعیت داخل خیابان و... اینها چیزهایی است که همه ما در طول زندگی، لمسشان میکنیم و وقتی لمسش میکنیم، اگر آدمی هستیم که میخواهیم از آنها فیلم بسازیم، یعنی این مقوله، مقولهای است که ما به عنوان کارگردان از آنها ایده گرفتهایم و صادقترین راه آن است که در ابتدا، به چیزهایی که در اطرافت است مراجعه کنی و چیزی را به دروغ نسازی؛ چیزی که حسش میکنی و حضورش ممکن است منِ زن را به خستگی بکشاند را به تصویر بکشی.به همین دلیل است که خانمها، این فیلم را بیشتر دوست دارند چون دلیلش آن حسی است که خانمها با آن روزمرگی که در «میگرن» جریان دارد برقرار میکنند.
من اگر قرار باشد برعکس چنین روندی را فیلم بسازم قطعاً آن زمان، دیگر کسی به من نمیگوید فمنیست.آن موقع به من میگویند شما یک داستان مردانه ساختید.من هرگز حکم صادر نمیکنم چون اصلاً جایگاه هنر، جایگاه حکم صادر کردن نیست.من فقط نگاه خودم را به اتفاقات اجتماعی دوروبرم در داستان سه زن روایت کردم.این میتواند در فیلم بعدی من برعکس شود و سه مرد را ببینیم که دارند به این طریق عمل میکنند.من نخواستهام داستانی بنویسم که همه بگویند فلانی در خانهاش نشسته و زندگی ایدهال و توپی دارد و بدون هیچ استرس و نگرانی، پایش را روی پای دیگرش انداخته و گفته که میخواهم این داستان را بنویسم.لااقل چنین موضوعی برای من رخ نداده است. من در بیرون از خانه، به مانند تک تک زنان «میگرن» درگیرم؛ من اگر بخواهم ماشین بگیرم، درگیرم، وقتی میخواهم از عابربانک استفاده کنم، درگیرم، در برخوردم در جاهای مختلف با خانمها و آقایان درگیرم و با هزار ماجرای شهری که تجربه مشترکی است بین همسالانم، درگیرم، من به تنها چیزی که فکر نمیکنم، خط کشی کردن است چون حسی که به من دست داده برای ساخت چنین فیلمی، همین است.
من حتی در حس خودم هم نخواستم دخل و تصرف کنم.خیلی چیزها را نباید در فیلم نشان داد اما من به حس خودم اعتماد کردم چون حسی است که لمسش میکنم و وقتی برایم صادق و قابل لمس است و وقتی میفهمماش و برایم دغدغه است و وقتی دیدم ذهنم را درگیر خودش کرده، آن را در قالب «میگرن» ارائه دادم.من اصلاً فکر نکردم که باید یک خط کشی بگذارم که حالا که رعنا میخواهد چنین کاری کند، آقای کیانیان باید فلان کار را انجام دهد.این منطق شخصیتی رعنا بود که من را رساند به آقای کیانیان.منطق شخصیتی هدایت هاشمی بود که من را رساند به محبوبه و فکر میکنم من فقط خواستم با چیزی که حس کردم، صادق باشم.من اصلاً به این خطکشی حتی در زندگی شخصیام هم اعتقادی ندارم.
نوع روایت فیلم و به تصویر کشیدن مشکلات مختلف و متعدد زنان، ایجاب میکرد تا شکل ساختاری فیلمنامه را اپیزودیک ببندید؟
من چون داستان مینویسم یا بهتر بگویم یکی از کارهایم، داستان نویسی است، وقتی میخواهم ماجراهای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، خانوادگی و... را به اسم داستان در دفترم پیاده کنم، ابتدا شروع میکنم به نت برداشتن و یک چارچوبی از آن در میآورم.وقتی ایده به ذهنم آمد، سریع فیلمنامه را نمینویسم بلکه داستانش را مینویسم و بعد از مشورتهای زیادی که با بچههای نویسندهای که دور وبر من زیاد هستند، انجام میدهم، تصمیم میگیرم این داستان را انتخاب کنم و به عنوان کاری که میخواهم به شکل فیلمنامه برگردانم و آن را به تهیه کننده ارائه کنم و از روی آن، پروانه ساخت بگیرم، بنویسم.ساختار اپیزودیک، از همان ابتدایی که به آن فکر میکردم، اتفاق افتاده نه اینکه از ابتدا به این فکر کنم که چه مشکلاتی را میخواهم بگویم و بر اساس آن مشکلات، شروع به نوشتن کنم.من حس اولیهام را زیاد دستکاری نمیکنم که مثلاً سه قصه را به یک قصه تبدیل کنم یا یک قصه را به سه قصه تبدیل کنم.
چیزی که از ابتدا در ذهن من شکل گرفته، یک داستان و یک روایت این شکلی بوده که هیچ کدامش را از اول تا آخر نیامدم روایت کنم و بعد بروم سراغ قصه بعدی.من اینها را به موازات هم دیدم، این در دل هم بودن، از همان ابتدا در ذهن من شکل گرفته بود وگرنه من یک قصهاش را انتخاب میکردم و به آن بال و پر داده و چند قصه دیگر را هم به آن اضافه کرده و یک ماجرا را روایت میکردم اما آن، باز، حسِ من نبود و دستکاری میشد. من اتفاقی که در نخستین موقعیت در ذهنم شکل گرفته را روی کاغذ پیاده کردم.
قبول دارید که «میگرن»، داستان کلاسهبندی شدهای مشتمل بر آغاز، میانه و پایان مشخصی نیست؟
بله قبول دارم. این فیلم اصلاً قصه پردازی نمیکند.
بنابراین میتوانیم بگوییم فیلم شما داستانگو نیست.در این فیلم، تنها برخی مشکلات زنان مطرح شده و نه مفری برای آنها اندیشیده میشود و نه نتیجهای از دل آن بیرون میآید.گویا هدف، تنها نشان دادن این مشکلات بود.
شما وقتی مینویسید و فواید داستان نویسی معاصر را دنبال میکنید، نه فقط در ایران بلکه وقتی کتب مختلف را میخوانید، یک سری تکنیکهای داستاننویسی به تو اجازه میدهد تا در هر نقطهای، زمان را بشکنی.داستان به تو اجازه میدهد توضیحات اضافه را برداری و آن توضیحات را در نشانه و جزئیات خلاصه کنی.ممکن است دو صفحه دیالوگ را در یک حرکت خلاصه کنی، داستان نویسی مدرن، این اجازه را میدهد.تمام دنیا دارد به این سمت جلو میرود و ما هم اگر میخواهیم با این جریان جلو برویم، باید مطالعاتمان طبق روز جلو رود.اگر من بیایم و داستان اصیل کلاسیک و قدیمی را روایت کنم، آن موقع میگویند داستان کهنه است اما با توجه به خواندههایم، معتقدم سینمای ما نیامده از داستانهای مختلف، این جنس فیلم را که فقط با نشانه حرف بزند، را کار کند یا زیاد در این حوزه کار نکرده است.
اینکه تو بیایی به جای حرف زدن، روی ریشههای فرش فوکوس کنی، آن وقت یک لایهای از معنا در اینجا به کار میرود که این میشود اینسرتهای معناداری که بشدت در ادبیات امروز دنیا جریان دارد.من این کمبود را احساس کردم که چقدر دلم میخواهد سینمای من این شکلی باشد و تمام تلاشم را هم کردم که این اتفاق بیفتد.اما به هر حال تجربه اولم است و همانگونه که من سینما را بدون هیچ کمک و سفارشی، خودم پاشدم، افتادم، تجربه کردم و یاد گرفتم، طبیعتاً وقتی بعد از چند ماه که از زمان اکران فیلمم گذشت، دوباره فیلم را نگاه میکنم، حرفها را میشنوم، نقدها را میخوانم، تعاریف را میشنوم، نظرات منتقدان را دریافت میکنم و... که تمام اینها به این منجر میشود که باز درس بگیرم و یک پله بالاتر بروم.این فیلم با همین مشکل، یعنی نظر این کارگردان و سازنده فیلم بوده که علاقه داشته با نخستین کار خود، وارد سینمای حرفهای شود.
با این حساب، تکلیف عطفها و فرازهای داستانی چه میشود؟
ما دو جنس سینما داریم؛ یکی سینمای داستانگو و دیگر سینمایی که از همین نشانهها، به داستان گریز میزند.کسی که میتواند این کار را انجام دهد و با مقوله نگارش آشناست و داستان میخواند،لابد این قدرت را هم دارد که بیاید و طبق یکی از اپیزودها، مثلاً از داستان محبوبه و آرش، استفاده کرده و به قصه پردازی دست بزند. مثلاً این زوج، دو بچه دارند، مرد میخواهد برود خارج از کشور و زن دوست ندارد، به همین دلیل بینشان اختلاف میافتد و موقعیتها و فرازهایی از درام به آن میدهم مانند کتک زدن و هزار قصه حاشیهای دیگر و در نهایت هم میرسم به یک پایان که این جریان، با خرده ماجراها توضیح داده میشود. درست مثل اینکه شما برای من تایپ کنید که به من «اسام اس» دادهاید و در دفعه دیگر برای من تایپ میکنید که به من «اس» دهید؛ این میشود «نشانه».شما اگر نشانه درستی در فیلم استفاده کنید، آن نشانه از لحاظ کاربردی میتواند جای کار داشته باشد.
وقتی وسواس رعنا در مرتب کردن ریشههای فرش و خرید گل مریم و یک سری وسواسهای دیگر را به صورت ممتد نشان میدهم و سعی میکنم این وسواس را در قاب دوربین به مخاطب بنمایانم، که البته این وسواس را میتوانم در قالب دیالوگ هم نشان دهم که مثلاً او از این وسواس اذیت میشود و پیش دکتر میرود و... من میآیم تمام این چیزها را خلاصه میکنم.این یک جنس از سینماست که خیلی آن را دوست دارم.این جنس را حتی در کتابها و ادبیات هم دوست دارم.
این بدان معنی نیست که چون این جنس از سینما را دوست دارم، قصه پردازی در فیلم را دوست نداشته باشم، شاید ممکن باشد فیلمنامه بعدی ام، کاملاً در جهت تعریف یک قصه باشد.این حکم نمیکند که من دارم حرف درستی میزنم، من نظر خودم را دارم بیان میکنم و در مورد علاقه خودم حرف میزنم.
و به عنوان پرسش پایانی، چه زمانی باید منتظر دومین فیلم بلند سینماییتان باشیم؟
فیلمنامه کار سینمایی بعدیام را دادم به انجمن تهیه کنندگان که آنها آن را خواندند و جواب مثبت هم دادند اما به لحاظ زمانی، من نمیتوانستم فیلم را شروع کنم و به جشنواره فجر برسانم بنابراین بهتر دیدم پیشنهاد پروانه ساخت، فعلاً به ارشاد ارائه نشود و کار به شروع نرسد تا ما مجبور نشویم آن را تمدید کنیم بلکه ترجیح دادم آن را نگه دارم تا از نظر زمان بتوانم اوایل سال آینده، روی آن برنامهریزی کنم. این فاصله زمانی، این فرصت را به من داد که مستند بلندی که خیلی وقت است دوست داشتم آن را کار کنم، بسازم.
یک مستند ۶۰ دقیقهای است که کار تصویربرداریاش تمام شده و سعی میکنم کار تدوین، موسیقی و صداگذاریاش را انجام دهم تا به جشنواره فجر برسد.موضوع این مستند، یک زندگی شهری روستایی است از زبان کارمندی که در شهر است و ما گریزی میزنیم به نوستالژی هایش که روستایش است و محل زادگاهش بوده و به واسطه این نوستالژی، ما یک سری اله مان شهری روستایی کنار هم کار میکنیم.تمام کار هم در استان گیلان و در مناطق رشت، سیاهکل، دیلمان و روستاهای اطراف فیلمبرداری شده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست