پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

تغییر و تداوم در کنترل تسلیحات روسی


تغییر و تداوم در کنترل تسلیحات روسی

سنن سخت کنترل تسلیحات اتحاد شوروی

رهبران روسیه همواره بر تفاوت های حقیقی میان رژیم اتحاد شوروی سابق و محیط سیاسی و اجتماعی اقتصادی ای که از سال ۱۹۹۱ در فدراسیون روسیه به وجود آمد تأکید می کنند؛ هیچ حزب یا ایدئولوژی تحمیلی وجود ندارد، بازارها آزاد هستند و مردم از آزادی وسیع تر و بیشتری لذت می برند. با این وجود شباهت ها میان رژیم های جدید و قدیم آشکار است. به ویژه در زمینه کنترل تسلیحات شباهت ها آشکار هستند، نه تنها به این دلیل ساده که برخی رژیم های اصلی مذاکره شده میان اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده مثل پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک (Start) هنوز موجود هستند، بلکه روابط دوجانبه روسیه و آمریکا در زمینه استراتژیک را هم تعریف می کنند. مسأله ای که اهمیت یکسانی با مورد فوق دارد این است که سنن کنترل تسلیحات شوروی شامل مفاهیم پایه ای، برداشت ها و متدهای مذاکره هنوز هم راهنمای نخبه های سیاست خارجی و کنترل تسلیحات هستند.

رهبران روسیه همواره بر تفاوت های حقیقی میان رژیم اتحاد شوروی سابق و محیط سیاسی و اجتماعی اقتصادی ای که از سال ۱۹۹۱ در فدراسیون روسیه به وجود آمد تأکید می کنند؛ هیچ حزب یا ایدئولوژی تحمیلی وجود ندارد، بازارها آزاد هستند و مردم از آزادی وسیع تر و بیشتری لذت می برند. با این وجود شباهت ها میان رژیم های جدید و قدیم آشکار است. به ویژه در زمینه کنترل تسلیحات شباهت ها آشکار هستند، نه تنها به این دلیل ساده که برخی رژیم های اصلی مذاکره شده میان اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده مثل پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک (Start) هنوز موجود هستند، بلکه روابط دوجانبه روسیه و آمریکا در زمینه استراتژیک را هم تعریف می کنند. مسأله ای که اهمیت یکسانی با مورد فوق دارد این است که سنن کنترل تسلیحات شوروی شامل مفاهیم پایه ای، برداشت ها و متدهای مذاکره هنوز هم راهنمای نخبه های سیاست خارجی و کنترل تسلیحات هستند.

علی رغم تغییر قابل ملاحظه ای که در ساختار ترکیب بوروکراسی مسئول توسعه و اجرای سیاست خارجی روسیه رخ داد، برخی انتصابات و افرادی که اخیراً عهده دار این سیاست شده اند پیش زمینه قوی ای در نظام اتحاد شوروی دارند. به علاوه، نهادهای آموزشی و تربیتی ای که در حال آماده کردن افراد جدیدی برای وزارت خارجه و دیگر نهادهایی که درگیر تصمیم سازی در کنترل تسلیحات هستند (مثل مؤسسه روابط بین الملل وزارت امور خارجه و مؤسسه امور بین الملل و اقتصاد جهانی آکادمی علوم روسیه)، در کارشان به شدت از متدلوژی ها و تجربیات و پایگاه های اطلاعاتی اتحاد شوروی استفاده می کنند.

سیاست کنترل تسلیحات اتحاد شوروی از طریق مراحل قابل تغییر متعددی منتقل شده است. همیشه برخورد فاکتورهای متحارب، گرایش ها و فعالیت های سیاسی روسیه را شکل داده اند که این فاکتورها عبارتند از: تغییر محیط بین المللی و موازنه قوا با رقبای جهانی، تغییرات در جهت گیری ها و اولویت های ایدئولوژیکی که نتیجه تغییر نسل ها و پنهان ماندن منازعه قدرت در کرملین است، تکامل استراتژی و تکنولوژی نظامی، وضعیت اقتصاد ملی و موجودیت منابع برای اتخاذ سیاست نظامی و خارجی فعال.

پارادایم های مشخص استراتژی کنترل تسلیحات اتحاد شوروی که می تواند مورد شناسایی واقع شود به تأثیر متقابل فاکتورهای خارجی و شرایط داخلی وابسته است. از نظر تاریخی، این پارادایم ها از مواجهه عمومی تا در آستانه برخورد قرار گرفتن، کاهش تنش ها و همکاری های محدود در نوسان بودند.

فدراسیون روسیه در مدت کوتاه، موجودیتش چندین مرحله را در زمینه کنترل تسلیحات طی کرد که شبیه حرکت های نوسانی تجربه شده در سیاست کنترل تسلیحات اتحاد شوروی بود. روی هم رفته، با احتساب برخی تفاوت های حقیقی، تغییرات سیاست روسی در کنترل تسلیحات و در متن مذاکرات از نمونه ها و متدلوژی های توسعه یافته اتحاد شوروی پیروی می کند. در پرتو این شباهت ها، مناسب به نظر می رسد که نگاه دقیقتری به تغییرات و ابهامات سیاست های کنترل تسلیحات و متدهای مذاکره شوروی داشته باشیم.

● ریشه های سیاست های کنترل تسلیحات اتحاد شوروی

از نظر تاریخی، مفهوم و اصطلاح اصلی که اتحاد شوروی برای مقررات تسلیحاتی در روابط با قدرت های خارجی استفاده می کرد خلع سلاح بود. پذیرش اصطلاح کنترل تسلیحات برای روس ها با شروع مذاکرات اتحاد شوروی – آمریکا در زمینه تسلیحات هسته ای استراتژیک در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ توأم بود. امروز روس ها اغلب هر دو اصطلاح خلع سلاح و کنترل تسلیحات را به جای یکدیگر استفاده می کنند، درحالی که همزمان اختلافات مفهومی مشخص میان دو اصطلاح را می پذیرند.

رژیم های کمونیستی مکرراً از شعار خلع سلاح به عنوان یک ابزار اولیه برای تبلیغات داخلی و خارجی استفاده می کردند. مفهوم خلع سلاح به استراتژی همزیستی مسالمت آمیز دولت هایی که دارای نظام های اجتماعی متضاد هستند وصل می شد و منافع فزاینده اتحاد شوروی که در نهایت بوسیله پیمان ها و موافقت نامه ها و با افزایش توانمندی نظامی اتحاد شوروی و متحدانش هم دائمی و هم برگشت نا پذیر می شد را امکان پذیر می ساخت.

درحالی که سیاست اتحاد شوروی از نظر پایه ای با تعصب ایدئولوژیکی هدایت می شد اما رهبران آن همواره در سیاست های روزانه شان عمل گرایی را تحسین می کردند. دیپلماسی برای آنها معمولاً «هنر ممکن» بود. آنها آماده بودند تا از مسیر اصلی حزبی که اطمینان به پیروزی جهانی کمونیسم بود به پیشرفت های تاکتیکی که شامل بد نام کردن رقبا و مخالفین بود منحرف شوند. اوایل در بازی دیپلماتیک، اتحاد شوروی تاکتیکی از مذاکرات را توسعه داد که بر ارزیابی عمل گرایانه از وضعیت بین المللی روسیه و استفاده از هر فرصتی برای دستیابی به منافع نهایی بنا شده بود. شعار معروف لنین یعنی «یک گاه به جلو، دو گام به عقب» ابتدا در مذاکرات سال ۱۹۱۸ با آلمان ها و سپس در کنفرانس ژنو و لاهه، وقتی که اتحاد شوروی، امتیاز تحقیرآمیز اولیه را از بین برد عملی شد. این مفهوم برای چند دهه در مذاکرات به عنوان اصول راهنمای مهمی باقی ماند.

متد مهم دیگر اتحاد شوروی استفاده از تناقضات بین امپریالیستی بود که از این طریق، قدرت های غربی را در مقابل هم قرار می داد و از این عمل، خود اتحاد شوروی سود می برد. مانور سیاسی استالین قبل از جنگ جهانی دوم در اروپا بر پیمان ریبن تروپ – مولوتوف تأکید می کرد که تهاجم آلمان به روسیه را به بهای پیشرفت های آلمان در منطقه اروپا به تأخیر می انداخت.

دیگر ویژگی برجسته وضع دیپلماتیک اتحاد شوروی قبل از جنگ جهانی دوم، بی تفاوتی اش نسبت به تلاش های کشورهای غربی برای سازماندهی مراوده بین المللی براساس اصول مشترک مثل میثاق جامعه ملل بود. جوزف استالین اساساً به شکل اولیه سازمان ملل متحد که از نظر سیاسی و ایدئولوژیکی اتحاد جماهیر شوروی را در مقابل اکثریت کشورهای غربی قرار می داد مشکوک بود.

شوروی ها قبل از جنگ جهانی دوم، چندان بر احتراز از جنگ و ارزش دیپلماسی خلع سلاح در تبلیغات داخلی شان تأکید نمی کردند. سیاست استالین خواستار نظامی کردن و بسیج کردن بیشتر کشور بود. حرکت در جهت محدود کردن برنامه های نظامی از طریق مذاکره با قدرت های خارجی اگر خیانت به منافع کشور نبود حرکتی واقعی هم به شمار نمی رفت.

جنگ جهانی دوم در واقع تنها دوره در تاریخ شوروی است که اتحاد جماهیر شوروی با قدرت های اصلی غربی برای شکست نازیسم متحد شد، اما بعد از جنگ جهانی دوم دوباره خیلی زود با سیاست محدود کردن توسط متحدان سابق غربی اش مواجه گردید. با این وجود، در اواخر دهه ۱۹۴۰ اتحاد شوروی در برخورد با توسعه طبقه جدیدی از سیستم های تسلیحاتی که بر قدرت هسته ای بنا شده بود تأخیر خطرناکی داشت. اتحاد شوروی درحالی که تلاش می کرد در بدست آوردن یک بمب از ایالات متحده پیشی گیرد نشان داد که علاقه چندانی به محدود کردن انرژی هسته ای برای اهداف منحصراً صلح آمیز ندارد.

در سال ۱۹۴۶ شوروی پیشنهاد آمریکا تحت عنوان «طرح باروخ» که بوسیله برنارد باروخ و دیوید لیلینتال ارائه شد را رد کرد. این طرح خواستار کنترل های بین المللی سختگیرانه ای بر انرژی هسته ای به ویژه استفاده نظامی آن شده بود. در پایان سال ۱۹۴۶ استالین با این توجیه که طرح باروخ باعث تسلیم شدن به واشنگتن خواهد شد این طرح را رد کرد و جنگ سرد به طور جدی شروع شد.

● استفاده از خلع سلاح هسته ای جهت دستیابی به برابری

با پیدایش سازمان ملل متحد، اتحاد شوروی در ایجاد حکومت جهانی مورد نظرش ناکام ماند. به علاوه، سازمان ملل بزودی به سکویی برای تشدید رقابت سیاسی و ایدئولوژیکی نه تنها میان غرب و شرق بلکه همچنین میان شمال توسعه یافته و جنوب توسعه نیافته تبدیل شد. رهبران شوروی برخلاف رد اولیه جامعه ملل خواستار ایفای یک نقش مهم در سازمان ملل در بدو ایجاد آن شدند. در شورای امنیت، اتحاد شوروی از حق وتو برخوردار شد و در مجمع عمومی و دیگر قسمت های سازمان ملل متحد اگر چه رهبران اتحاد شوروی بر تعداد کمی از این قسمت ها کنترل داشتند، اما به همراه متحدان سوسیالیست خود بلوک فعال و پرسروصدایی را تشکیل دادند. سرانجام، اتحاد شوروی مهم ترین مسایل که خلع سلاح نیز شامل آنها بود را با کمک بزرگ ترین گروه ملل متحد که کشورهای غیرمتعهد در حال توسعه بودند پیش برد.

در آغاز دوره نیکیتا خورشچف بود که ارزش سازمان ملل درک شد و این رهبر کمونیستی برای فرصت هایی که سازمان ملل می توانست برای تبلیغات و دیپلماسی اتحاد شوروی فراهم کند، ارزش بالایی قایل شد. اتحاد جماهیر شوروی در مذاکرات مربوط به مفاد و صورتبندی خلع سلاح هسته ای که موضوع اصلی سیاست جهانی به ویژه مناظره های سازمان ملل در اوایل دهه ۱۹۵۰ شده بود، فعالانه درگیر شد. این بحث ها زمینه مهمی برای پخش تبلیغات صلح آمیز شوروی فراهم کرد. با این وجود نیاز عملی برجسته برای مسکو در آن مرحله، پر کردن شکاف تکنولوژیکی وسیع در تسلیحات هسته ای و سیستم رویارویی با ایالات متحده بود که اولین بار توسعه، آزمایش و استفاده از تسلیحات هسته ای در میدان نبرد را عملی کرد. در آن زمان پذیرش خلع سلاح واقعی برای اتحاد شوروی که در موضع ضعف قرار داشت، غیرقابل پذیرش بود.

در نهایت، درحالی که اتحاد شوروی برنامه های سلاح های کشتار جمعی خود را شدت بخشید، به مذاکرات خلع سلاح نیز به عنوان ابزار مهمی جهت کاهش تسلیحات پیشرفته آمریکا توجه کرد. خلع سلاح هسته ای یا سیاست های خلع سلاح هسته ای که مؤلفه مرکزی رقابت صلح آمیز دولت ها در مخالفت با نظام های اجتماعی نیز شده بود به وسیله رژیم کمونیست ارتقا داده شد. سیاست مداران و دیپلمات های اتحاد شوروی رویکردی چندلایه در قبال خلع سلاح و کنترل تسلیحات را گسترش دادند. همواره، برنامه ریزی فعال، مجهول و دیگر اقدامات با ارزیابی دقیق از فواید و مضرات اقتصادی، نظامی، استراتژیک اتحاد شوروی در رقابت صلح آمیز با آمریکا و دیگر قدرت های غربی شروع می شد. این مذاکرات در شرایط کاملاً محرمانه بوسیله نظامیان و عوامل حزبی انجام شدند. سپس به نیروی نظامی، دیپلمات ها، ماشین تبلیغات حزبی و... تفهیم شد که اهداف ویژه این اقدامات، دستیابی به توازن و تعادل است.

با این وجود، خرشچف با دادن پیشنهادی در سال ۱۹۵۹ در سازمان ملل متحد که از نظر ایدئولوژیکی کاملاً غیرواقعی بود، خلع سلاح کامل و کلی را خواستار شد که با زرادخانه های موشکی – هسته ای اتحاد شوروی و ایالات متحده می شد اثر منحصر به فردی بر خلع سلاح هسته ای گذاشت. از آن زمان به بعد، شوروی ها اغلب فرایند های مذاکرات را با پیشنهاد دادن ابتکارهایی شروع می کردند که یا شانس کمی و یا هیچ شانسی برای پذیرش از سوی مقابل نداشتند؛ با این وجود، می توانست امتیاز بزرگی در جنگ ایده ها به ویژه در میان افکار عمومی جهان مترقی باشد. دیگر مزیت متدولوژی مذکور این بود که مخالفین را در یک فرایند چانه زنی طولانی مدتی قرار می داد که در نهایت با نشان دادن انعطاف پذیری و عدول از اهداف و تقاضاهای افراطی اولیه به مصالحه دست می یافتند. ابتکارهای جسورانه صلح خروشچف، آشکارا بر پیشرفت سریع برنامه های موشکی و هسته ای اتحاد شوروی دلالت داشتند. نتیجه این تلاش های وسیع این بود که در اکتبر سال ۱۹۵۷ شوروی ها برای اولین بار ماهواره وارد مدار کردند و با این پیشرفت، موشک های شوروی دیگر قادر بودند هواپیماهای آمریکایی را که در قلمرو آمریکا در حال پرواز بودند در هوا مورد اصابت قرار دهند.

بنابراین، تلاش های دیپلماتیک شوروی باعث برگزاری سه جلسه ویژه در مورد خلع سلاح شد، همان طور که کمیسیون های دائمی در مورد موضع خلع سلاح در سازمان ملل متحد نیز تشکیل گردید. در ۲۰ سپتامبر سال ۱۹۶۱ آمریکا و اتحاد شوروی، بیانیه مک کلوی را امضا و طی آن موافقت خود با اصول خلع سلاح را اعلام کردند.

با این وجود، فعالیت هایی که بر بیانیه مک کلوی مبتنی بود، در دستیابی به هر نوع موافقت نامه محسوس بین المللی ناکام ماند. عاملی که باعث بیشترین نگرانی در مرحله اجرا می شد مربوط به مسأله هسته ای و تصویب اقدامات انجام گرفته در زمینه خلع سلاح بود. همچنان که فرایند های مذاکره طی سال ها ادامه می یافت، آشکار شد که خلع سلاح کامل و کلی از طریق یک سند بین المللی جامع به دست نخواهد آمد. این امر قابل توجه است که شوروی ها تلاش کردند نه تنها از طریق دیپلماسی بلکه همچنین از طریق اعمال تحریک آمیز پنهان و آشکار مثل بحران موشکی سال ۱۹۶۲ کوبا، ایالات متحده را در جهت مصالحه سوق دهند.

● پیدایش پارادایم ثبات استراتژیک

حتی زمانی که در روابط آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی تنش ها کاهش یافته بود، دیدگاه مسکو در مورد کنترل تسلیحات دوجانبه به شدت با تصورات قبلی ایدئولوژیکی خدشه دار می شد. شوروی ها همواره معتقد بودند که آمریکا درصدد است مزایای یک جانبه ای برای خودش فراهم کند. وزیر خارجه اتحاد شوروی، آندری گرومیکو در خاطراتش یادآوری کرد که: برای کارتر، همانند همه رؤسای جمهور قبلی آمریکا، همیشه هدف اصلی محدود کردن پتانسیل هسته ای شوروی بود، درحالی که تسلیحات اصلی آمریکا به صورت دست نخورده حفظ می شدند. تنها تلاش زیاد و نفوذ غیرقابل انکار بحث ها و روش سازنده اتحاد جماهیر شوروی که از حمایت وسیع جهانی برخوردار بود، باعث شد که کارتر از دستیابی به مزایای یک جانبه برای ایالات متحده آمریکا دور ماند.

تنها پیشرفت واقعی برای اتحاد شوروی جهت کسب برابری در روابط استراتژیک با ایالات متحده در اواخر دهه ۱۹۶۰ شروع شد؛ وقتی که ایالات متحده به تلاش های اتحاد شوروی برای توسعه سیستم استراتژیک چند موشک بالستیک که پایه سیستم ضد موشکی بالستیک مسکو شد، توجه کرد. ایالات متحده آشکارا از دورنمای مسابقه تسلیحاتی که سیستم های ضدموشک بالستیک را هم در بر می گرفت نگران شد. بر طبق نظر سفیر وقت شوروی در واشنگتن، میان سال های ۱۹۶۴ و ۱۹۶۶، مقامات آمریکایی که وزیر دفاع مک نامارا هم شامل آنها می شد مدام در مورد جهت گیری مسکو در قبال سیستم دفاع ضد موشکی از او پرس و جو می کردند. نظر مک نامارا این بود که سیستم ABM (موشک های ضد بالستیک) بسیار پر هزینه و ناکار آمد خواهد بود و هر دو طرف باید در مورد خودداری دو جانبه از گسترش این سیستم شروع به گفت و گو کنند.

واکنش ابتدایی اتحاد شوروی به این صحبت ها بسیار محتاطانه بود. وقتی که این مسأله در اوایل سال ۱۹۶۴ در کمیته مرکزی حزب کمونیست بحث شد، آلکسی کاسیگین، نخست وزیر، مخالف گفت و گوها در مورد محدود کردن ABM بود زیرا براساس دیدگاه او دفاع از خود در مقابل نگرانی ها موجه است و باید در هر موردی امکان پذیر شود (به عبارت دیگر گسترش ABM برای دفاع از خود ضروری است)؛ البته وزیر دفاع و رئیس کمسیون صنعتی – نظامی نیز به این علت که نتایج تحقیق و توسعه شوروی مثبت بود و این که اگر گسترش این سیستم به خاطر مذاکرات طولانی مدت با آمریکا به تعویق افتد می تواند باعث عقب افتادن شوروی شود، با محدود کردن ABM مخالف بودند.

دبیر کل حزب کمونیست با دیدگاه مک نامارا موافق بود که معتقد بود نظام های دفاعی در مقابل یک حمله موشکی وسیع ناکارآمد خواهند بود، اما نظام های دفاعی محدود هنوز هم برای اهداف محدود ضروری بودند. او جستجوی راهی برای مصالحه را برای دو طرف افراطی پیشنهاد کرد. اما بر طبق دیدگاه او ابتدا، اتحاد شوروی باید در تسلیحات تهاجمی برابری داشته باشد. توصیه های دوبرنین تنها در صورتی که گفت و گوها به تسلیحات هسته ای تهاجمی وصل شود موافق شروع گفت و گو درباره ABM بود.

بر طبق منابع روسی، این اولین ارتباط پیشنهادی نظام های دفاعی و تهاجمی استراتژیک بود و تا نیمه سال ۲۰۰۱ سیاست روسیه این بود که به برابری هسته ای استراتژیک با ایالات متحده به عنوان بخشی از هر موافقت نامه در مورد نظام های دفاعی و تهاجمی نیاز دارد. با این وجود، گفت و گوهای رسمی در این مورد تا مدت ها شروع نشد: هیچ کدام از دو طرف عجله نداشتند. آمریکا سرگرم توسعه کلاهک هایی بود که به جو زمین وارد می شوند و به طور مستقل قابل هدف گیری هستند؛ درحالی که هنوز بر ممنوعیت سیستم های ABM پافشاری می کرد و اتحاد شوروی مشتاق بود که شکاف در تعداد تسلیحات تهاجمی با آمریکا را کاهش دهد. هیچ یک از دو طرف آماده گفت و گو برای محدود کردن مسابقه تسلیحاتی استراتژیک نبودند.

در ژوئن سال ۱۹۶۷، پرزیدنت لیندون جانسون مسأله ABM را در ملاقاتش با کاسیگین نخست وزیر شوروی احیا کرد. جانسون گفت که اگر او بتواند اعلام کند که گفت و گوها با شوروی در مورد موضوع ABM در کوتاه مدت شروع خواهد شد، می تواند استقرار نظام دفاعی آمریکا را به تعویق اندازد. کاسیگین دیدگاه شخصی اش را تکرار کرد: دفاع مسأله ای اخلاقی و تهاجم مسأله ای غیراخلاقی است و نظر دفتر سیاسی حزب یا همان «پولیت بورو» را تکرار کرد که تنها در مقابل محدودیت های تسلیحات تهاجمی می توان در مورد نظام های ABM گفت و گو کرد.

بنابراین، مسکو در مرحله اولیه تصمیم گرفت که منابعش را در سیستم ضدموشک بالستیک هدر ندهد. کاملاً مشخص بود که آمریکا تحت هیچ شرایطی در سیستم دفاعی که اتحاد شوروی در آن ناکام ماند، پیشرفت فنی بدست نمی آورد؛ لذا درنتیجه برتری استراتژیکی که نسبت به شوروی داشتند موافقت کردند که پیمان ABM را امضا کنند. بازگشت کامل کرملین از گرایش اولیه در جهت تنظیم سیستم دفاعی استراتژیک بر یک محاسبه عمل گرایانه بنا شده بود. ایجاد یک مهلت قانونی در توسعه سیستم دفاعی استراتژیک که تا اوایل سال ۲۰۰۰ طول کشید ممکن است به عنوان یک پیروزی جدی برای اتحاد شوروی در زمینه کنترل تسلیحات در نظر گرفته شود.

با انعقاد پیمان ABM و سالت ۱ در ماه می سال ۱۹۷۲، پارادایم «تخریب مطمئن دوجانبه» در روابط استراتژیک شوروی – آمریکا مسلط بود. مذاکرات در مورد محدود سازی تسلیحات اصلی بعدی و پیمان های کاهش تسلیحات (SALT ۲ - SALT ۱ - START ۲) در اعتماد مداوم بر آسیب پذیری دوجانبه از عمل متقابل مبتنی بود.

روس ها ABM را اساس ثبات استراتژیکی در روابط دوجانبه و برابری ژئوپلتیکی میان دو ابرقدرت اعلام کردند.

تجربه های دیپلماتیک اوایل دهه ۱۹۷۰ تأثیرات درازمدتی بر تفکر بعدی شوروی و فعلی روسیه داشت. آنها به کرملین پیشنهاد کردند که:

۱) کنترل تسلیحات یک ابزار به شدت باارزش جهت برابر کردن توانمندی های دو رقیب هسته ای است حتی اگر یکی از آنها در سطوح تسلیحات و توانمندی های تکنولوژیکی عقب افتاده قرار داشته باشد.

۲) موفقیت در مذاکرات به عنوان نتیجه حرکت های ماهرانه و فریبنده شبیه بازی شطرنج، امکان پذیر است.

۳) ارتباط میان سیستم های دفاعی و تهاجمی استراتژیک در جلوگیری از مزایای یکجانبه و در ایجاد توازن در روابط استراتژیک یک اصل اساسی است.

● دگرگونی در مرحله فروپاشی اتحاد شوروی

دلایل و تأثیرات فروپاشی اتحاد شوروی هنوز هم در روسیه مورد بحث قرار دارد. درحالی که همدردی اندکی با سرنوشت رژیم کمونیستی وجود دارد، فروپاشی امپراتوری شوروی از نظر برخی افراد که رئیس جمهور سابق روسیه، پوتین، شامل این افراد می شود «فاجعه قرن» و یک «درام واقعی» برای ملت روسیه بود. حتی میخائیل گورباچف که اغلب متهم اصلی فروپاشی اتحاد شوروی نامیده می شود اخیراً عنوان کرد که «فروپاشی اتحاد شوروی باید و می توانست اجتناب پذیر باشد».

دیدگاه گورباچف در مورد اصلاح نظام کمونیستی و ادغام تدریجی اتحاد شوروی در جامعه ملل متمدن در انحراف از بازی ماهرانه سنتی کنترل تسلیحات پیشینیانش منعکس شده بود. به زودی بعد از ورودش به قدرت در اوایل سال ۱۹۸۵، جوان ترین دبیرکل در تاریخ اتحاد شوروی دیدگاه و اهدافش را حول محور مهار تسلیحات هسته ای اعلام کرد. در سپتامبر سال ۱۹۸۵، او به ایالات متحده کاهش تسلیحات تهاجمی استراتژیک به ۶۰۰۰ کلاهک برای هر دو طرف را پیشنهاد کرد، درحالی که همزمان پیشنهاد نمود گسترش تسلیحات تهاجمی در فضای بیرونی شامل تسلیحاتی که به ماهواره ها پرتاب می شوند ممنوع شود. گورباچف آشکارا به مفهوم MAD (تخریب مطمئن دوجانبه) و موضع سنتی اتحاد شوروی در مورد ارتباط تسلیحات دفاعی – تهاجمی وفادار ماند.

پیشنهادهای گورباچف به ویژه در مقابل برنامه SDI آمریکا – که بوسیله دولت رونالد ریگان در مارس سال ۱۹۸۳ اعلام شد – بود. آمریکا و شوروی در اجلاس دوجانبه ای که در نوامبر سال ۱۹۸۵ در ژنو و در اکتبر سال ۱۹۸۶ در مرکز ایسلند برگزار شد، در مورد پیشنهادهای هم گفت و گو کردند. در این مذاکرات، درحالی که گورباچف با پیشنهاد ریگان مبنی بر کاهش نیمی از تسلیحات تهاجمی استراتژیک موافقت کرد، همچنین تأکید کرد که اگر آمریکا ایجاد سپر دفاعی استراتژیک را شروع نماید دستیابی به این هدف یعنی کاهش نیمی از تسلیحات تهاجمی استراتژیک، عملاً امکان پذیر نخواهد بود. او در این مورد عنوان کرد که اتحاد شوروی بر توسعه توانمندی حمله استراتژیکش برای خنثی سازی سپر فضایی تمرکز خواهد کرد.

در واقع، گورباچف اولین شخصی بود که عقلانی کردن دفاع موشکی ضدبالستیک را پیشنهاد کرد؛ طرحی که اخیراً هم توسط رهبران فدراسیون روسیه به کار گرفته می شود. برای مثال، گورباچف در پیشنهاد آمریکا مبنی شریک شدن با اتحاد شوروی در تکنولوژی ABM هنگامی که آماده استفاده از آن بود تردید کرد. او به آمریکایی ها گفت که «ایجاد یک سپر... یک حمله اولیه بدون عمل متقابل را اجازه خواهد داد». او همچنین گفت که «اتحاد شوروی پیش از این واکنش، SDI را گسترش داد که کارآمد خواهد بود، خیلی کمتر هزینه می برد و در زمان کمی آماده استفاده می شود».

درتلاشی دیگر، گورباچف مجدداً وجود ارتباط جدی میان تسلیحات تهاجمی و تدافعی را تأیید و اعلام نمود که SDI کاهش ۵۰ درصدی در تسلیحات استراتژیک را متوقف کرده است. وی پافشاری کرد که اگر دولت آمریکا می خواهد ذخیره های هسته ای را کاهش دهد باید اقدامی در مورد SDI انجام دهد. آندری کوکوشین که در زمان دیدارهای گورباچف -ریگان به عنوان معاون مدیر مؤسسه مطالعاتی آمریکا – کانادا فعالیت می کرد سال ها بعد تأیید کرد که کرملین با تنوع اعمال متقابل کارآمد و سودآور با دفاع استراتژیک آمریکا موافقت کرده بود، اگر و وقتی که آنها به واقعیت تبدیل می شدند. این مسأله، بحث آن دسته از تحلیل گران روسی را که ادعا می کنند اتحاد شوروی به SDI آمریکا عکس العمل تندی نشان داد و اعتبار هنگفتی برای مقابله با این برنامه آمریکا صرف کرد که در نهایت استخوان اقتصاد شوروی را شکست، کمابیش رد می کند.

گورباچف فشار برای نمایش موافقت نامه های جدید با ایالات متحده را ادامه داد. در دسامبر سال ۱۹۸۷، هنگامی که رهبر اتحاد شوروی برای جلسه جدیدش با ریگان به واشنگتن رسید، هر دو طرف برای امضای پیمانی در مورد ممنوعیت موشک های میان برد در اروپا (INF Treaty) آماده بودند. با این وجود، دوباره گورباچف برای این که برنامه SDI آمریکا را به عنوان یک مانع مطرح کند ناکام ماند و مجدداً ارتباط میان تسلیحات تهاجمی و تدافعی را مطرح نمود.

درنهایت، مصالحه اولیه بدست آمد. هر دو طرف خودشان را به پیمان ABM که در سال ۱۹۷۲ امضا شده بود متعهد کردند. برخی از تحقیقات، توسعه و آزمایش ها مخالف این پیمان نخواهد بود. ایالات متحده و اتحاد شوروی برای مدت مشخصی که تعیین شده بود از این پیمان خارج نمی شدند. ریگان در دیدار ماه می سال ۱۹۸۸ خود از مسکو تأیید کرد که این پیمان را درک کرده است. این مسأله زمینه را برای گفت و گوی بیشتر در مورد کاهش تسلیحات استراتژیک فراهم نمود و در نهایت، منجر به امضای پیمان استارت ۱ در ۳۱ جولای سال ۱۹۹۱ شد.

با این وجود، در جریان آماده سازی استارت ۱، بخشی از توافقی که مربوط به پیمان ABM بود به نوعی از بین رفت. در ۱۳ ژوئن سال ۱۹۹۱، اتحاد شوروی بیانیه یکجانبه ای را منتشر کرد که طبق مفاد آن خروج آمریکا از این پیمان می توانست منجر به امکان پذیری خروج شوروی از پیمان استارت ۱ شود.

حتی مهم تر این که در خود پیمان استارت ۱ هیچ مطلبی در مورد ارتباط این پیمان با پیمان سال ۱۹۷۲ ارائه نشده بود. این غفلت به گورباچف یادآوری شد و او قول داد که در امضای این پیمان شفاهاً یادآوری کند که اگر پیمان ABM لغو شود، اتحاد شوروی خود را ملزم به رعایت پیمان استارت ۱ نمی داند. اما به دلایل نامعلومی او در انجام این کار ناکام ماند. ظاهراً، همان طور که یکی از معاونین گورباچف گفت او نمی خواست فضای شادی را که به وجود آمده بود از بین ببرد. در واقع بنا به عقیده کارشناسان روسی، این یکی دیگر از اشتباهات مهم گورباچف در سال هایی بود که او قدرت را در دست داشت.

در چند سال اول ریاست جمهوری اش، مسأله سیاست خارجی به لحاظ اهمیت جنبه ثانوی و حتی سومین مسأله مهم برای بوریس یلتسین بود که درگیر مسایل داخلی کشور بود. این مسایل شامل شکست هواداران کمونیست و جنگ با شورش در قفقاز بود. یلتسین با خودش سبک خاصی از حکومت را به کرملین آورد که بر پارتی بازی و فرصت طلبی مبتنی بود. آخرین کسی که می توانست با یلتسین حرف بزند اغلب می توانست نقش اصلی را در فرایند تصمیم سازی رئیس جمهور بازی کند. در زمان یلتسین گاهی اوقات ایجاد سیاست خارجی به افرادی واگذار می شد که یا دانش کمی یا هیچ دانشی از دیپلماسی یا موضوعات اصلی نداشتند. برای مدتی، یلتسین تحت نفوذ مسلط وزیر خارجه اش، آندری کوزیروف بود که به شدت از ایده های لیبرال و هوادار غرب حمایت می کرد.

کوزیروف توانست تا حدی یلتسین را متقاعد کند که بعد از فروپاشی شوروی، روسیه هیچ دشمنی از بیرون ندارد. بنابراین، روسیه می توانست تقریباً روابط رقابتی با جهان خارج و سیاست نظامی گری – که به لحاظ سنتی پیش زمینه تاریخی اتحاد شوروی در اتخاذ اهداف سیاست خارجی بود – را رها کند.

یلتسین درحالی که به دیدگاه خوشبینانه جدیدش نسبت به آینده روسیه به عنوان بخشی از جهان غرب تکیه کرده بود، آماده بود که به شدت تسلیحات هسته ای استراتژیک که شبیه یک بار سنگین و انحرافی برای اقتصاد در زمان بحران در همه زمینه های زندگی بود را کاهش دهد. این مسأله به ویژه به وسیله پاول کراچف، وزیر دفاع روسیه که منافع نیروی زمینی را در تشکیلات نیروی نظامی روسیه را نمایندگی می کرد، ارتقا داده شد. کراچف مشتاق بود تا به موقعیت ویژه نیروهای سه گانه که در دوران رژیم کمونیستی از مزایای خاصی بهره می بردند پایان دهد.

در شوق اصلاح طلبی شان، یلتسین و کراچف چندین اقدام جدی برای نوسازی ساختار به شدت سنگین نیروهای مسلح باقی مانده از زمان شوروی انجام دادند. با این وجود، از آن جا که اغلب این تلاش ها ناشیانه و ناهماهنگ بودند آنها نه تنها به تضعیف بیشتر SNF و اجزاء اصلی اش بلکه به تضعیف تسلیحات متعارف هم کمک کردند.

تا اوایل دهه ۲۰۰۰، کارشناسان نظامی و غیرنظامی روسیه هم رای بودند که نتیجه به اصطلاح اصلاحات دائمی که حالا وارد دهه دوم شده، این است که موجودیت نیروهای مسلح به عنوان یک سیستم و سازمان نظامی دولتی متوقف شد و نیروهای مسلح روسیه دیگر مناسب جنگ های معاصر نیستند.

مذاکرات کنترل تسلیحات برای بوریس یلتسین و دولتش همانند اسلافش در رژیم اتحاد شوروی بیشترین اهمیت را داشت. درحالی که یلتسین اصرار داشت ماهیت رژیم جدید فدراسیون روسیه نسبت به گذشته تغییر یابد، به تکیه شدید بر فلسفه تخریب مطمئن دوجانبه در روابط استراتژیک دوجانبه نیز ادامه داد. پیمان ABM همچنان به عنوان اساس ثبات استراتژیکی دوجانبه توسط مسکو ستایش می شد.

برخلاف گورباچف، بوریس یلتسین مجبور نبود کابوس برتری قریب الوقوع ایالات متحد را در سیستم BMD که می توانست موازنه وحشت استراتژیک را بازگرداند، بپذیرد.

بعد از این که جورج بوش پدر، رئیس جمهور آمریکا شد نسبت به اسلافش کمتر به برنامه ابتکار دفاع ستارگان مشتاق بود. حتی قبل از این که اتحاد شوروی فرو بپاشد، وسعت این برنامه کاهش یافت و نام رسمی اش تغییر کرد. حالا دیگر علاقه عملی در آمریکا بر دفاع موشکی متمرکز شده بود. بوش رسماً اعلام کرد که تمرکز آمریکا از ابتکار دفاع ستارگان به حمایت جهانی علیه تهاجم های محدود تغییر کرد. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی دیگر آمریکا با تهدید حمله گسترده شوروی مواجه نبود و مفهوم ابتکار دفاع ستارگان تمام عیار تقریباً از بین رفته بود. بوریس یلتسین انتظار داشت که کنترل تسلیحات مداوم با ایالات متحده به او در جهت کاهش سخت افزارهای اضافی موشک هسته ای کمک کند و در عین حال اهمیت جهانی روسیه به عنوان دومین قدرت هسته ای را در ظاهر حفظ نماید. در ژوئن سال ۱۹۹۲، پرزیدنت بوش و بوریس یلتسین موافقت کردند که پیمان استارت ۱ را دنبال کنند.

در ژانویه سال ۱۹۹۳، پیمان استارت ۲ توسط بوش و یلتسین امضا شد. این پیمان خواستار آن بود که دو طرف کلاهک های استراتژیک شان را به ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ کاهش دهند. شبیه پیمان استارت ۱، پیمان استارت ۲ نیز خواهان حذف ناو هواپیمابر بود نه حذف کلاهک ها.

در مارس سال ۱۹۹۷، پرزیدنت کلینتون و بوریس یلتسین در مورد ساختار پیمان استارت ۳ که انتظار می رفت در مذاکرات دوجانبه آینده نهایی شود به توافق رسیدند. پیش بینی شده بود که سطح کلی کلاهک های هسته ای استراتژیک به ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ کاهش یابد. برخلاف پیمان های قبلی کنترل تسلیحات، پیمان استارت ۳ جهت اطمینان از برگشت ناپذیری کاهش تسلیحات استراتژیک، هم به حذف کلاهک های هسته ای و هم به حذف موشک های حامل تمایل داشت. پیش بینی شده بود که مذاکرات در مورد استارت ۳ بعد از اجرایی شدن استارت ۲ شروع شود؛ که البته استارت ۲ هرگز اجرایی نشد.

کارشناسان روسیه در مورد تصویب پیمان استارت ۲ به چند دسته تقسیم شدند. برای مدتی، این پیمان از حمایت افرادی در مجتمع های صنعتی نظامی روسیه و سربازان موشک استراتژیک برخوردار بود که معتقد بودند بازسازی اساسی مجموعه سه گانه هسته ای روسی نیازمند تبعیت از این پیمان است که سرمایه گذاری فدرال برای برنامه های نوسازی را فراهم خواهد کرد.

مخالفین حکومتی این پیمان عنوان می کنند که پذیرش و اجرای استارت ۲ فروپاشی پیش از موعد تسلیحات استراتژیک روسیه را با محدود شدن توسعه مجموعه سه گانه هسته ای روسیه تسهیل خواهد کرد. علی الظاهر:

۱) فدراسیون روسیه مجبور خواهد بود مدل آمریکایی ساختار نیروی استراتژیک را بپذیرد که هم پرهزینه و هم سکوهای مستقر شده در دریا به صورت بالقوه آسیب پذیر هستند.

۲) با حذف موشک های سنگین و موافقت با دیگر شرایط مثل دور کردن و جداگانه ذخیره کردن کلاهک ها از موشک ها، بازدارندگی هسته ای مسکو وقتی که دکترین نظامی فدراسیون روسیه بر استقلال تسلیحات هسته ای تأکید می کند، ممکن است اعتبار خود را از دست بدهد.

۳) تغییرات اصلی در استارت ۲ قبل از این که روسیه تجهیزات استراتژیکش در عصر پسا شوروی را مورد باز بینی قرار دهد اجرایی خواهد شود.

این نگرانی ها بر گفت و گوهای دومای دولتی در مورد تصویب استارت ۲ و دیگر مسایل استراتژیک تسلط یافت.

شکاف همیشگی میان یلتسین و قوه مقننه مانع از این شد که روسیه همانند آمریکا پیمان استارت ۲ را سریع تصویب کند.

در سپتامبر سال ۱۹۹۷ در نیویورک، یوگنی پریماکف، وزیر خارجه روسیه، موافقت آمریکا را برای افزودن یک الحاقیه به استارت ۲ به دست آورد. این الحاقیه تمدید ضرب العجل برای تصویب پیمان و همچنین شامل شدن بیانیه توافق آمیز در مورد تعیین حدود ABM - TMD بود که همان طور که روس ها برآورد کردند مانع پیشرفت آمریکا در جهت توسعه پتانسیل دفاع استراتژیک خواهد شد.

وقتی که اکثریت جمهوری خواهان در کنگره آمریکا با وضع قانونی از توسعه سیستم دفاع موشکی ملی حمایت کردند، موضع روسیه حتی سرسخت تر نیز شد. در ژانویه سال ۱۹۹۹، آمریکا یک پیشنهاد رسمی برای اصلاح این پیمان ارائه کرد و خواهان این شد که توسعه دفاع موشکی ملی را اجازه دهد. با این وجود، وقتی در فوریه همان سال یک هیأت نمایندگی برای گفت و گوهای مقدماتی به مسکو آمد، روس ها نظر خود را اعلام کردند و گفتند که هیچ تغییری در این پیمان امکانپذیر نخواهد بود.

به زودی بعد از آن، هم کنگره و هم سنای آمریکا قاطعانه به تعهد آمریکا برای استقرار دفاع موشکی ملی به محض این که به لحاظ فنی امکانپذیر باشد رای دادند. با این وجود، مهم برای روسیه، کلماتی بود که در پیشنهاد مجلسین آمریکا به کار رفته بود و خواستار این شد که آمریکا باید به گفت و گوهای کنترل تسلیحات با روسیه ادامه دهد.

احساس این که در رویکرد دولت کلینتون مقداری دودلی وجود دارد باعث شد که مسکو تصمیم به اعمال فشار سیاسی گرفت و آشکارا تهدید کرد که اگر آمریکا پیمان ABM را ترک کند روسیه نیز از استارت ۱، پیمان INF و محدودیت های تسلیحات متعارف در اروپا (CFE) خارج خواهد شد.

به نظر می رسید که فشار روس ها تأثیر موقتی داشته باشد. در ژوئن سال ۱۹۹۹ در پی دیدار کلینتون و یلتسین در مسکو بیانیه مشترکی امضا شد که بیان کرد پیمان ABM اساس تقویت ثبات استراتژیک و کاهش تسلیحات تهاجمی استراتژیک است. همچنین دو طرف به تعهدشان در قبال این پیمان و پیشرفت قابلیت و کارآمدی آن در آینده، تأکید کردند.

در حدود همان زمان، مسکو گسترش برخی توافق ها با دولت آمریکا در مورد مسأله ABM را انتخاب کرد. در آگوست سال ۱۹۹۹، آمریکا و روسیه موافقت کردند که گفت و گوهای تسلیحات استراتژیک را ادامه دهند که هم محدودیت بیشتر در تسلیحات استراتژیک و هم امکانپذیر بودن اصلاح پیمان ABM را شامل می شد که به آمریکا اجازه استقرار محدود دفاع موشکی ملی را داد. با این وجود، بعد از این که یلتسین در دسامبر سال ۱۹۹۹ آشکارا از مقام خود کناره گیری کرد، دیگر هیچ گفت و گوی واقعی انجام نشد. در مجموع، اثر یلتسین در زمینه کنترل تسلیحات مایوس کننده و مناقشه برانگیز بود.

● تصمیم سازی کنترل تسلیحات: ساخت، منافع، رفتار

پیشنهادهای خلع سلاح و رفتار غیر معقول خروشچف، نه تنها حاکی از سبک فردی اش بلکه همچنین حاکی از تفکر و تصمیم سازی اتحاد شوروی بود. در این کشور توتالیتر عقاید ایدئولوژیکی به شدت حاکم بود. با این وجود، اولویت های شخصی یا خصوصیات اخلاقی رهبران و صاحب منصبان رده بالا اگر اهمیت بیشتری از عقاید ایدئولوژیکی نداشت حداقل دارای اهمیت برابری بود.

در اوایل شکل گیری رژیم اتحاد شوروی، لنین اعلام کرد که «چارچوب ها اصلاً تصمیم نمی گیرند»؛ به این معنی که روند تصمیم سازی در روسیه شوروی باید امتیاز ویژه بوروکرات های انتخاب شده ای باشد که در به وجود آمدن رژیم کمونیستی نقش به سزایی داشتند. در زمان استالین، بوروکراسی های دولتی به ویژه VCHK-NKVD-OGPU-KGB بر همه امور زندگی مردم اتحاد شوروی کنترل داشتند. پیچیدگی و اتخاذ تصمیم های ویژه در سیاست خارجی و به ویژه در کنترل تسلیحات، معمولاً بر همه چیز تقدم داشت، یا به همراه روش های پیچیده شامل مؤلفه های مختلف سلسله مراتب سیاسی و بوروکراسی های نظامی (وزارت دفاع، KGB) و غیرنظامی مرتبط (وزارت خارجه، وزارت اتمی) بود. با این وجود، انتخاب نهایی میان گزینه های سیاسی موجود برعهده کمیته مرکزی حزب و بیشتر بر عهده دبیرکل حزب کمونیست بود. گه گاهی تصمیمات مهم برای مثال در طول دوره ای که بحران موشکی کوبا آشکار شده بود، به شیوه ای متزلزل به وسیله رهبر قدرتمند اتخاذ می شد.

رژیم اتحاد شوروی به سختی تنظیم کرده بود که چگونه، چه زمان و چه کسی می تواند بیانیه های مرتبط با مسایل سیاسی را آشکار سازد. در موضوعات و مسائل نظامی شامل خلع سلاح، یک گروه نخبه و ممتاز از سخن گویان قابل اعتماد اجازه داشتند سیاست خارجی اتحاد شوروی را در درون کشور، موردپسند عامه جلوه دهند.

با این وجود، همان طور که بعد از فروپاشی رژیم اتحاد شوروی آشکار شد، حتی اکثر صاحب منصبان حزبی و سران نظامی، پرسنل دیپلماتیک و اطلاعاتی که عهده دار توسعه ابعاد مختلف سیاست های امنیتی و نظامی ملی و یا برگزاری مذاکرات کنترل تسلیحات بودند هم شامل محدودیت های مخفی تحقیرآمیز و مستبدانه ای شدند.

یک خصیصه ویژه تاریخ دیپلماسی اتحاد شوروی، تکیه زیاد به کادر قدیمی ای بود که از طبقه متوسط و بالای امپراتوری روسیه و طبقه روشنفکر (مثل گئورگی چیچرین، لئونید کراسین، مارسیم لیتوینف) بودند. این تخصص و آشنایی با فرهنگ غربی در به دست آوردن پیروزی های مهم دیپلماتیک برای رژیم اتحاد شوروی استفاده شدند. بعداً برخی از این افراد قربانی سرکوب گری های استالین گشتند.

در طول و بعد از جنگ جهانی دوم، تسلط کادر جدید قابل اعتماد بر هسته مؤسسه های دیپلماتیک شوروی شروع شد. افرادی که به عضویت کمیته مرکزی درآمدند باید از شرایط سخت ویژه تبعیت کنند. این افراد اغلب کسانی بودند که از طبقه کارگری بودند و آموزش سیاسی ندیده بودند.

سابقه آموزشی و تجربه حرفه ای، اهمیت کمتری داشت؛ برای مثال آندری گرومیکو که برای دهه ها به عنوان وزیر خارجه شوروی کار کرد یک کشاورز بود که تجسم نسل دیپلمات های روسی که کشاورز بودند به شمار می رفت.

سفیر شوروی در آمریکا، آناتولی دوبرین، قبل از این که برای آموزش های دیپلماتیک فرستاده شود، یک مهندس هواپیما بود.

شکل گیری نخبگان اتحاد شوروی ماهیت قبیله ای، خویشاوندی و پارتی بازی داشت، لذا عجیب نیست که اولاد، دوستان و انجمن های نزدیک به این نسل اول صاحب منصبان سیاست خارجی اتحاد شوروی، اکثریت نسل بعدی مؤسسه ها و آکادمی های سیاست خارجی شوروی را شکل دادند که در حال فعالیت در مسایل سیاست خارجی (که کنترل تسلیحات نیز شامل آن می شود) بودند. به ویژه در زمان لئونید برژنف که طی سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۲ در شوروی حکومت می کرد، ماهیت افرادی که به سیاست خارجی دسترسی داشتند مبتنی بر رابطه قبیله ای و خانوادگی بود.

یکی از ویژگی های ویژه این نوع افراد که باعث می شد جایگاه سودمند منحصر به فردی را در اتحاد شوروی به دست آورند، ابتدا به خاطر فرصتی بود که آنها برای مسافرت و کار در خارج داشتند و سپس به خاطر آموزششان در مؤسسه هایی مثل مؤسسه روابط بین الملل وزارت امور خارجه بود. یک بخش مهم در میان نخبه های سیاست خارجی به نمایندگان سرویس های اطلاعاتی و نظامی تعلق داشت که دارای مهارت های لازم بوده و به اطلاعات طبقه بندی شده ای دسترسی داشتند که برای مذاکرات دیپلماتیک حساس ضروری بودند.

دیسیپلین حزبی یکی از ارکان فعالیت های نخبگان سیاست خارجی اتحاد شوروی بود. اکثریت مطلق بیانیه ها و انتشارات در زمینه مسایل سیاست خارجی و کنترل تسلیحات در زمان اتحاد شوروی با ضرب المثل های دوپهلو و دوفکری بیان می شدند. برای افراد ناآشنا، این نوشته ها بازگوی بی پایان تفکر رسمی حزب بودند. تنها افرادی که با دقت این نوشته ها را مطالعه می کردند می توانستند تفاوت های این نوشته ها را آشکار سازند. خودسانسوری هوشیارانه، که به خاطر ترس از اتهام متقابل و اخراج از گروه نخبگان انجام می شد، به اندازه سانسور رسمی جهت جلوگیری از ورود افکار مخالف به قلمرو عمومی مؤثر عمل می کرد.

پیش بینی می شد که آگاهی و تفکر طبقه ای بر دیدگاه اتحاد شوروی نسبت به دستور کارهای کنترل تسلیحات و پویایی های مذاکرات تسلط یابد. این مورد همچنین تلاش های تحقیقاتی و نوشته ها را نیز هدایت می کرد.

فروپاشی نظام اتحاد شوروی تغییرات مهمی در ترکیب نخبگان کنترل تسلیحات در پی داشت. اکثر مقامات ارشدی که برای دهه ها درگیر مبادلات دیپلماتیک بودند یا بازنشسته شدند یا این که موقعیت برتر خود را از دست دادند. در مرحله قریب الوقوع بودن فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دو گروه اقتدارگرای سیاست خارجی، وزارت های خارجه روسیه و اتحاد شوروی در خطوط موازی شروع به فعالیت کردند. برای مدتی، وزارت خارجه روسیه در دوران آندره کوزیرف تنها قدرتی نمادین داشت. با این وجود، به محض این که بوریس یلتسین با عنوان رهبر ملی روسی، قدرت قاطعی به دست آورد، وزارت خارجه اش تحت رهبری کوزیرف اقتدار وزارت خارجه شوروی را از آن خود کرد. در زمان کوزیرف کسانی که در سطح دوم سلسله مراتب اتحاد شوروی بودند ناگهان خودشان را در رأس تشکیلات بوروکراتیک جدید دیدند.

وزارت خارجه کوزیرف از میان نخبه های روسی که سابقاً در امور خارجه از آنها استفاده نمی شد افراد جدیدی را برای کار دیپلماتیک جذب کرد. منابع تصمیم گیری روسی به طرز مهمی در زمان دموکراسی سازی یلتسین متنوع شده بود. تمرکز زدایی مرزی در فقدان همبستگی و وابستگی که سبک حکومت مداری یلتسین بود باعث پیدایش منابع رقابتی مختلف سیاست سازی و صداهای مخالفی شد که ادعای نمایندگی فدراسیون روسیه را داشتند. این مسایل اغلب سیاست های کنترل تسلیحات، نظامی و خارجی روسیه را برای همتایان خارجی غیرقابل پیش بینی کرده بود.

خروج بوریس یلتسین، پایان سبک ساده سیاست سازی در روسیه بود. سبک اقتدارگرایانه حکومتی ولادیمیر پوتین هیچ جایگاهی به افکار چندگانه نداد و تنها مکانیسم های تصمیم سازی موازی در دولت اجازه حضور یافتند.

وزیر خارجه فدراسیون روسیه در زمان پوتین به سرعت فرایند کسب ویژگی های سنتی سرویس دیپلماتیک سبک اتحاد شوروی، که اطاعت مستقیم محافظه کاری و فقدان شفافیت بود را شروع کرد.

در زمان پوتین وزارت خارجه روسیه یک وزارتخانه بانفوذ بود و منافعی که این وزارتخانه آمادگی داشت از آنها دفاع کند، به آن واگذار شد. این وزارتخانه علاقمند بود نظام جامع مذاکره با ایالات متحده در مورد کنترل تسلیحات و دیگر مسایل چندجانبه و دوجانبه را احیا کند. مقامات وزارت خارجه دائماً از علاقه مندی به حفظ و به روز کردن موافقت نامه های کنترل تسلیحات موجود و مذاکره در مورد موضوعات جدید صحبت می کردند.

● کانال هایی برای ارتقای منافع کنترل تسلیحات روسی

از زمان مسابقه تسلیحاتی کلاسیک و مذاکرات کنترل تسلیحات در زمان جنگ سرد، با گسترش جنبش های ضدجنگ و ضدهسته ای و گروه های لابی کننده در آمریکا، مسکو جایگاه مهمی در سیاست های آمریکا به دست آورد و منابع مهمی برای طرح ریزی یک تصویر بی خطر از ابتکارات و سیاست های کنترل تسلیحات شوروی در آمریکا اختصاص یافتند.

در طول سال ها، اقتدارگرایان کمونیستی نظام جامعی از سازمان های عمومی مستقل ایجاد کردند که در مورد خلع سلاح صحبت می کردند مثل کمیته صلح اتحاد شوروی، صندوق صلح، کمیته صلح دانشمندان روسی در مقابل خطر جنگ اتمی، ژنرال ها و دریاسالاران صلح و خلع سلاح و... که تحت کنترل مستقیم مالی، دولتی و ایدئولوژیکی سلسله مراتب کمیته مرکزی حزب و کا گ ب فعالیت می کردند. درحالی که اعمال اعلام شده اصلی آنها بسیج افکار عمومی اتحاد شوروی برای صلح و علیه جنگ بود، اغلب آنها همچنین در خارج از کشور از طریق شبکه وسیعی که وابسته و شریک سازمان هایی در غرب و کشورهای جهان سوم بودند، در جهت ایجاد یک سابقه خوب برای سیاست های رسمی اتحاد شوروی در زمینه خلع سلاح، کنترل تسلیحات و مسایل مربوط به آن در سطح وسیعی فعالیت می کردند.

شوروی ها از آنجایی که به ارتقای کار تبلیغاتی و دیپلماتیکشان در زمینه خلع سلاح و دیگر مسایل مهم اصرار داشتند، شبکه ای از مؤسسات غیردولتی ایجاد کردند که با سازمان ملل متحد در ارتباط بودند.

این سازمان های عمومی مستقل توسط اتحاد شوروی به عنوان کانال های پشتیبانی برای دیپلماسی پنهان استفاده می شدند. برای مثال کمیته صلح اسپانسر کنفرانس دارموس، یک گفت و گوی غیررسمی اما در رده بالا میان اتحاد شوروی و ایالات متحده بود و رهبران کشوری و سیاسی رده بالای دو کشور در آن حضور داشتند.

اخیراً مسکو منابع خود برای فعالیت عمومی یا سیاسی وسیع در خارج از کشور را از دست داده است. با این وجود، از نزدیک بحث های داخلی آمریکا در مورد موضوعات استراتژیکی مثل بازبینی وضع هسته ای، استقرار عناصر دفاع موشکی بالستیک در اروپای شرقی و... را دنبال، و از آنها برای اهداف تبلیغاتی اش استفاده می کند.

اهداف دوگانه روسیه عبارتند از اثبات این مسأله که روسیه نیاز دارد آمادگی نظامی اش را افزایش دهد، و دوم این که موانع سیاسی و موانع دیگری برای اجرای برنامه های پیش بینی شده آمریکا ایجاد کند. برای مثال مقابله با طرح دفاع موشکی در لهستان و جمهوری چک و ایجاد اتحاد بین المللی در مقابل قرار دادن تسلیحات در قلمرو بیرونی، از جمله اقدامات روسیه برای ایجاد مانع در مقابل عمل آمریکا در مورد استقرار سپر دفاعی در اروپای شرقی می باشد.

نویسنده: آندری - شومیخین

مترجم: سید رضی - عمادی

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - تاریخ شمسی نشر ۰۵/۱۱/۱۳۸۸ - به نقل از www.nipp.org