جمعه, ۱۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 7 June, 2024
با مبتلایان به سرطان چطور صحبت کنیم؟
نگویید: می توانست سرطان بدتری باشد
مریم، 35 ساله حدود چهار سال پیش و زمانی که در حال سفر با قطار بود، به علت دل درد شدید ناچار شد در اولین ایستگاه، از قطار پیاده شود و یکراست به بیمارستان رفت. همان زمان بود که متوجه شد توموری سرطانی در شکم دارد و لازم است جراحی کند. مریم درباره بدترین خاطره اش از کسانی که پیش از جراحی به دیدنش آمدند، می گوید: یکی از افراد فامیل به من گفت، باید خوشحال باشم چون تومور در شکم به اندازه بعضی دیگر از سرطان ها مثل سرطان استخوان سخت و دردناک نیست! او می گفت من شانس آورده ام، اما این حرفش بشدت دل مرا شکست. مریم با شنیدن این حرف ها ناراحت شد چون به چشم او و دیگر بیماران، انواع سرطان قابل مقایسه نیست و بیماری هر کس برای خودش سخت، دردناک و مهم است و مقایسه انواع سرطان با هم کمکی به بهبود حال بیمار نمی کند.
مریم می گوید، ای کاش او به جای مقایسه بیماری من با بقیه انواع سرطان می گفت، اگر دوست داری درباره بیماری ات برایم توضیح بده؛ حالا برنامه ات برای درمان چیست؟
نگویید: چه بلایی سرت آمده
مهرداد 43 ساله است. او هم چندین سال پیش، سرطان مثانه گرفته و اکنون کاملا بهبود پیدا کرده است. او می گوید، مردم هی می گفتند موهایت ریخته، زیر چشمت گود افتاده، چقدر وزن کم کرده ای... حرف های آنها من را عصبی می کرد هرچند می دانستم از سر دلسوزی است. فراموش نکنید که هر بیمار سرطانی خودش می داند در طول درمان، مژه ها، ابروها یا موهای سرش را از دست داده یا پوستش به خوبی گذشته نیست یا لاغر شده است. پس نیازی به شنیدن دوباره این اخبار از جانب شما ندارد. مهرداد می گوید، ای کاش به جای حرف زدن درباره چیزهایی که از دست داده ام، فقط می گفتند از این که دوباره یکدیگر را دیده ایم، خوشحالند یا به نظر می رسد که بهتر شده ام.
نگویید: کلی برایت گریه کردم
ثریا، 50 ساله یکی از بیماران مبتلا به سرطان پستان است. او توصیه می کند آدم های بیش از حد احساساتی را از اطراف بیماران مبتلا به سرطان دور کنیم. آنها با گریه و زاری و بی تابی، حال بیمار را بدتر می کنند و باعث می شوند او افسرده یا مضطرب شود.
طبیعی است که هر انسانی حق دارد احساساتی مثل اندوه، غم یا حتی ناامیدی را گاهی اوقات تجربه کند، اما در نظر داشته باشیم، لزومی ندارد جلوی یک بیمار بدحال این احساسات را نشان بدهیم، چون با این کار او حال بدتری پیدا می کند. ثریا می گوید: زمانی که در حال شیمی درمانی بودم، یکی از بستگان بیش از حد احساساتی آمده بود بالای سرم و زار می زد. همین رفتار باعث شد از اتاقم بیرونش کنم! ثریا می گوید، ای کاش به جای این که او بیاید بالای سرم و گریه کند، به من می گفت کنارت هستم، مراقبتم، ناراحتم که بیماری و اگر دوست داشته باشی، می توانی کنارم گریه کنی یا با من حرف بزنی.
نگویید، تو خیلی قوی هستی
حامد در 26 سالگی سرطان مثانه گرفت. این سرطان برای سن او خیلی زود بود و به همین خاطر او کاملا خودش را باخته بود. حالا 10 سال از آن تاریخ می گذرد، اما حامد هنوز از دوستانی که می گفتند، غصه نخور، تو خیلی قوی هستی، عصبانی است. او می گوید، در آن شرایط دلم می خواست گریه کنم و از غم هایم بگویم، اما این حرفشان که من قوی هستم، باعث می شد جرات نکنم از دردهایم با کسی حرف بزنم و این دردها حالم را بدتر می کرد. حامد می گوید: ای کاش به جای این که دائم بگویند من قوی هستم، می گفتند چه خوب است که با جرات برای خوب شدن اقدام کرده ای.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
ویزای تضمینی ایتالیا کانادا
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 دولت شورای نگهبان شورای امنیت شورای حکام فرانسه ریاست جمهوری دولت سیزدهم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ آژانس بین المللی انرژی اتمی
هواشناسی تهران ترافیک هلال احمر شهرداری تهران سلامت قتل سازمان هواشناسی بارش باران پلیس راهور خانواده قوه قضاییه
چین قیمت خودرو قیمت طلا خودرو حقوق بازنشستگان همستر کامبت قیمت دلار دلار بانک مرکزی بازار خودرو سهام عدالت قیمت سکه
مجید قناد عمو قناد فضای مجازی بازیگر رسانه ملی سینمای ایران موسیقی تلویزیون سینما سریال درآمد
هواپیما اینترنت
رژیم صهیونیستی روسیه غزه اسرائیل آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین ترکیه لبنان حماس برجام
فوتبال ایران استقلال پرسپولیس تیم ملی فوتبال ایران تیم ملی ایران تیم ملی والیبال ایران والیبال لیگ برتر باشگاه پرسپولیس رئال مادرید باشگاه استقلال
هوش مصنوعی اینستاگرام گوگل سامسونگ بازی تلگرامی اپل ناسا
چاقی سلامت مغز ویتامین زوال عقل سازمان غذا و دارو پشه آئدس دیابت گرمازدگی کبد چرب