چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
تریلر جاسوسی کم توان
● یک: عبور از چهارراه توافق جمعی
یکی از بدیهای پرکار بودن این است که بعد از مدتی مخاطبان ـ در هر سطح کیفی که کار ارائه دهی ـ کارهایت برایشان عادی میشود یعنی سینماگر، سینماگری عادی میشود؛ حالا اگر سینماگر مشهوری هم باشی دیگر بدتر! دائم با خودت با کارهای گذشتهات مقایسه میشوی مقایسه میشود این کارت، کار جدیدت با همان کارها. «به رنگ ارغوان» کار جدیدی نیست کاری است در محاق مانده. تنها فیلم حاتمیکیا که حتی با جرح و تعدیل هم اجازه اکران نگرفت [آن هم در دورانی که بازسازیهای فیلمهای پیش از ۵۷، با همان فضا ـ یا کمابیش با همان فضا ـ اجازه اکران میگرفت] و امسال ـ به روایت آنها که نسخه اصلی را دیدهاند ـ بدون دست بردن حتی در یک دیالوگ به نمایش عمومی درآمد و واقعاً، اتفاقی هم نیفتاد. سهل است همه از خود پرسیدند این «محاق» به چه دلیل اجتماعی یا سیاسی...؟ «به رنگ ارغوان» را آنهایی که در جشنواره دیدند یا آنهایی که در دفتر تهیهکننده دیده بودند پیشترها، برخیشان، بهترین فیلم حاتمیکیا و برخی دیگر یکی از بهترین فیلمهای حاتمیکیا خواندهاند. اکران عمومی فیلم هم ثابت کرده که نظر مخاطبان عام در مورد این فیلم بشدت خوب بوده البته نه این که فروش میلیاردی داشته باشد اما با توجه به روزهای نمایشاش، از فروش مطلوبی برخوردار بوده. همه نشریات تخصصی سینمایی هم نه تنها به این فیلم پرداختهاند که آن را بهترین فیلم سال یا یکی از بهترین فیلمهای سال معرفی کردهاند.
در جشنواره فیلم فجر هم پر و پیمان جایزه گرفته. خود من فیلم را در سینما کارون سلسبیل دیدم و در آخرین سئانس سهشنبه، با این همه تعداد تماشاگران مطلوب بود و موقعی که فیلم تمام شد موقع خروج شنیدم در پچپچههایی که بدل به دیالوگی جمعی میشد میگفتند: «عجب فیلمی! بعد از مدتها فیلم خوبی دیدیم» اما من با چنین نگاهی، همراه نیستم. به نظر من «به رنگ ارغوان» نه فیلمنامه بسامانی دارد نه کارگردانی موفقی نه حتی بازیهای جذابی [مگر خزر معصومی]؛ خب، پس چرا این «اتفاق نظر جمعی» درباره موفق بودن فیلم وجود دارد؟ سعی میکنم با دو نظر گاه، دلایل خوب بودن فیلم را از دید موافقان آن و دلایل موفق نبودنش را از نگاه خودم بنویسم.
● دو: به رنگ ارغوان فیلم خیلی خوبی است
مخاطبان خاص یا منتقدان با این دید به سراغ فیلم میروند که:
۱) حاتمیکیا موفق شده تابوشکنی کند و به طور مستقیم برود سراغ ایدهای که کس دیگری جرأتش را نداشته، آن را، بدل به فیلم کند [بنابراین ایده بکری بوده ساختن فیلمی درباره یکی از مأموران اطلاعاتی که در تقاطع «دین و عشق» گرفتار میآید و در واقع نمونه امروزی آن «شیخ» و «دختر ترسا» میشود که در متون عرفانی ما آمده]
۲) فیلم به جای «اکشن» شدن در دل یک «تریلر جاسوسی» به یک ملودرام بدل شده که قادر است درونیات یک افسر امنیتی را به خوبی به تماشاگر منتقل کند و از سویی دیگر، «کارگردان ـ نویسنده» سعی کرده از برخورد «سیاه و سفید» با شخصیتها و موقعیت بپرهیزد و بگذارد این آدمها، همانطور که به نظر میرسند و خودشان را نشان میدهند شناخته شوند. حاتمیکیا به دنبال محکوم کردن پدر ارغوان به عنوان یک تروریست نیست بلکه او را در نقش یک پدر ارزیابی میکند [شاید به همین دلیل هم هست که در مجموعه آثار حاتمیکیا میتوان به فیلمی رسید که نامش اشاره مستقیمی به این نگاه دارد: «به نام پدر»]
۳) فیلمنامه، مثل همه فیلمنامههای فیلمهای حاتمیکیا، خوشریتم و روان است و نمیگذارد که مخاطب احساس خستگی کند.
۴) آدمهای داخل فیلمنامه و فیلم، بشدت واقعی و باورپذیرند و میتوانند به مخاطب بقبولانند که جهان فیلم، جهانی بشدت رئالیستی است.
۵ـملودرامی که کارگردان به مخاطب عرضه میکند ملودرامی نیست که اشک به چشم مخاطب بیاورد چرا که روایت خونسردانهای در فیلم جریان دارد و برعکس شخصیتها، که در بخشهایی از روایت، تحت تأثیر «جبر روزگار» سخت متأثر میشوند، کارگردان قصد ندارد مثل «آژانس شیشهای»، مخاطب از شدت تأثر، از دیدن بخشهایی از فیلم پشت پردهای از اشک بازبماند.
۶) قصه از خود فراروی میکند تا یک ماجرای کوچک عاشقانه در دل مأموریتی امنیتی، بدل به «تعریفی مشخص» از جهان ایرانی ما یا حتی بیشتر، «زیست جهان» قرن بیستویکمی ما شود.
۷) بازیهای فیلم، فوقالعاده چفت هم درآمدهاند مخصوصاً حمید فرخنژاد که در نقش یک افسر اطلاعاتی، باورپذیر و غیرمنتظره جلوه میکند.
۸) حاتمیکیا با این فیلم توانسته، تکملهای بر سه فیلم دیگر خود «دیدهبان»، «آژانس شیشهای» و «روبان قرمز» بسازد و کلیدی به دست مخاطب دهد تا در بازبینی این سه اثر، به نشانههای تازهای در محدوده «کلان روایت» جنگ و آدمهایش دست یابد. در واقع «به رنگ ارغوان» را میتوان پشت پرده این سه فیلم تلقی کرد و دید که آدمهای جنگ، با پذیرش منطق جهان مدرن، چطور میتوانند به دنیا نگاه کنند و بشوند «رضا بابک» که حالا آمده تا «فرخنژاد» را چک کند. «رضا بابک» در واقع همان «رضا کیانیان» آژانس شیشهای است که با نام «سلحشور» معرفی شد.
سه: به رنگ ارغوان فیلم موفقی نیست!
خب، این نظر من است و همانطور که گفتم تقریباً همه با این نظر مخالفند! اما دلایل من:
۱) فیلم در اولین قدماش، دچار مشکل است چرا که قادر نیست به «ژانر» وفادار بماند و ما را درگیر یک «تریلر جاسوسی» کند. این منطق هم پذیرفتنی نیست که «کارگردان ـ نویسنده» خواسته از «تریلر» به سوی «ملودرام» نقل مکان کند و سنتشکنی و نوآوری کرده باشد. یک «تریلر جاسوسی» خوب، عمیقاً درگیر ملودرام است اما این ملودرام را در سطح روایت و در چارچوب تظاهرات ژانری به مخاطب عرضه نمیکند بلکه روند حوادث است که ما را به ملودرام میرساند. چه کسی گفته «جاسوسی که از سردسیر آمد»، «پرونده ایپکرس»، «عقرب» یا «نیکیتا»، از ملودرام به دورند؟ [در ادبیات، «جان لوکاره» و «گراهام گرین» واقعیترین و انسانیترین نمودها را در حوزه ژانر «جاسوسی» عرضه کردهاند اما هرگز نخواستهاند«ملودرامنویس»شوند یا این چنین معرفی شوند]
۲) روی این فیلمنامه اصلاً به عنوان یک متن حساب و کتابدار نمیشود حساب باز کرد. وقایع، شخصیتها و انگیزهها در متن، تعریف و بازتعریف نمیشوند. یک مأمور اطلاعاتی که به روایت کارگردان ـ نویسنده پیش از شروع کار وضو میگیرد و نماز میخواند، یحتمل یک تفاوتهایی دارد با مأمورانی که در سینما یا ادبیات جاسوسی میشناسیم و تقریباً فاقد معیارهای اخلاقیاند [چه برسد به ملاکهای دینی] حتی اگر بپذیریم که چنین مأموری شبیه مأموران کشورهای غربی یا شرقی است، حداقل قضیه این است که یک حرفهای است و نباید خودش را درگیر یک ماجرای عاشقانه [آن هم عشقی بیدلیل که فاقد هر نوع «دلیل متنی» برای ظهور در قصه است] کند. حالا فرضاً همه اینها را پذیرفتیم چرا یک غیرحرفهای مثل «ارغوان» باید بعد از دیدن جسد یک زن در خانهاش به یک آدم ظاهراً کمهوش که «شَل» هم میزند اعتماد کند برای سر به نیست کردن جسد؟ چرا باید این قدر خونسردانه با قضایا برخورد کند؟ چرا باید فکر کند که میشود در یک منطقه روستایی، آن همه جای گلوله را یک جورهایی محو کرد؟ چرا باید جسد را توی خانه جا بگذارد؟ چرا باید به خاطر یک بازجویی صحرایی عادی، اسلحه بکشد که «مورد» را که تازه صورتش را هم ندیده بکشد و بعد نکشد؟ چرا باید اسلحه به دست برود ارغوان را بکشد و بعد نکشد؟ [این مأمور که مثل «لئون» دارای این «محدوده اخلاقی ساده» نیست که: «نه زن نه بچه» و البته، یک مأمور است با اعتقادات محکم در حوزه فقه شیعی نه یک قاتل حرفهای] چرا باید آن زن و مرد تروریست که به هر حال حرفهایاند، در حالی که نمیدانند پدر ارغوان کی میرسد ـ امروز یا فردا یا یک هفته دیگر ـ تصمیم بگیرند که ارغوان را بکشند یا اصلاً چرا باید خودشان را نشان ارغوان بدهند یا در حالی که حدس زدن این مطلب که در اتاق ارغوان حتماً شنود هست باید آنطور به صراحت از مأموریتشان چه در پیش دختر و چه در نبودش حرف بزنند؟
۳) حاتمیکیا اصولاً سینماگری «فیلمنامهمحور» است هر وقت که فیلمنامه خوب نوشته شده باشد کارگردانی او هم خوب درمیآید و هر وقت که... قابی که او به ما عرضه میکند جزئیات ندارد مقوایی است و آدم را یاد همان خانه فیلم «بازی» [دیوید فینچر] میاندازد که همه چیزش دکور است واقعی نیست.
روایت کارگردان از ماجرا هم خونسردانه نیست چه در نزدیک شدن دوربین به شخصیتها، چه در تدوین نماها، چه در ساختن فضا و حال و هوا. ۴ـ حاتمیکیا تا به حال نتوانسته یک ملودرام عاشقانه خوب بسازد و توصیه میکنم دوباره هم تلاش نکند بعضی چیزها را باید در همان سنین جوانی تجربه کرد و حاتمیکیا در آن سنین، جنگ را تجربه کرد و در آن حوزه هم، خیلی خوب فیلم میسازد.
یزدان سلحشور
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
روز معلم معلمان ایران رهبر انقلاب مجلس مجلس شورای اسلامی خلیج فارس بابک زنجانی دولت دولت سیزدهم حجاب شورای نگهبان
معلم شهرداری تهران تهران هواشناسی پلیس آموزش و پرورش سیل قوه قضاییه فضای مجازی سلامت دستگیری شورای شهر تهران
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بانک مرکزی ایران خودرو دلار سایپا چین قیمت طلا بازار خودرو تورم کارگران
مسعود اسکویی تلویزیون سریال دفاع مقدس سعید آقاخانی موسیقی سینمای ایران فیلم نون خ تئاتر رسانه ملی کتاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه روسیه عربستان ترکیه نتانیاهو
فوتبال استقلال پرسپولیس رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ قهرمانان اروپا سپاهان تراکتور باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی
وزیر ارتباطات اینستاگرام تبلیغات اپل گوگل ناسا نخبگان همراه اول آیفون ویروس
دیابت کاهش وزن پرستار ویتامین قهوه خواب بیماری بارداری