پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
اقتصاد سیاسی کارکرد نومحافظه کاران در آمریکا

بررسی رابطه امنیت - اقتصاد و دولت - بازار اصلیترین دغدغه دیسیپلین اقتصاد سیاسی در دو سطح ملی و بینالمللی است که فراز و نشیبهای متعددی را پشت سر گذاشته است. از این رابطه در برخی متون اقتصاد سیاسی به تعامل میان منطق ژئوپولیتیک و منطق ژئواکونومیک تعبیر شده است. جهانی شدن پس از مقوله تکنولوژی و ارتباطات بیشترین تأثیر خود را بر حوزه اقتصاد و رابطه دولت و بازار گذاشته است. در دنیای جهانی شده امروز کاهش هزینه مبادلات تجاری، مالی و اقتصادی بینالمللی شرایط مساعدی را برای حاکمیت منطق لیبرالیستی بازار بر منطق رئالیستی امنیت/ قدرت فراهم آورده است. ولی پیدایش معماهای امنیتی نوین پس از ظهور نئوکانها در دستگاه تصمیمگیری ایالات متحده و تثبیت آنها ژس از وقوع واقعه یازدهم ستامبر ۲۰۰۱ تردیدهای متعددی را در مورد استمرار حیات نظام نئولیبرالیستی ژاکینزی و احتمال بازگشت گفتمان امنیتی رئالیستی و سیطره آن بر گفتمان اقتصادی لیبرالی بهوجود آورده است. در همین حال برخی تحلیلگران تحتتأثیر ایده جهانشمولی لیبرال - دموکراسی، اقتصاد بازار آزاد و دلت حداقلی را الگوی نهائی اقتصاد سیاسی بینالملل میدانند که امنیتی شدن ساختار نظام بینالملل پس از واقعه یازدهم سپتامبر خللی در آن وارد نکرده است.
● مقدمه
یکی از مسائل عمده مورد بحث در پژوهشهای علوم انسانی بهطور کلی و در اقتصاد سیاسی بینالملل بهطور خاص، بررسی یک جریان فکری - عملی از حیث استمرار (Continuity) یا وقوع گسست (ظهور و افول گفتمانی ـ Discontinuity) در گزارهها، آموزهها یا اصطلاحاً مشکلههای ـ Problematic) مطرح شده در آن است (کوهن ۱۳۸۳: ۵۱-۵۲). اقتصاد سیاسی بینالملل نیز به مثابه یک دیسیپلین مستقل در روابط بینالملل از این مباحث مبرا است نبوده و برررسی وجود تداوم یا گسست معنائی در جریانهای اصلی آن مهم و قابل تأمل تلقی میشود. با در نظر گرفتن این فمروض پرسش اساسی را که این مقاله درصدد پاسخ به آن برآمده این است که چگونه میتوان امنیتیتر شدن جهان و افزایش نظامیگری در سیاست خارجی آمریکا را پس از گذشت دو دهه از احیاء تفکرات نئوکلاسیک اقتصادی، بازگشت به اصول بازار آزاد، جهانی شدن اقتصاد و در یک کلام جهانی شدن نئولیبرالیسم توجیه و تبیین کرد؟ بهعبارت دیگر امنیتی شدن دنیای جهانی شده پس از روی کار آمدن نومحافظهکاران (نئوکانها) در هیئت حاکمه جرج دبلیو بوش از منظر اقتصاد سیاسی بینالملل چگونه تبیین و تحلیل میشود؟ در پاسخ به این پرسش اساسی دو فرضیه رقیب مطرح میشود.
یک فرضیه قدرتیابی نئوکانها در آمریکا را بهویژه با در نظر گرفتن واقعه یازدهم سپتامبر به مثابه گسست در جریان طبیعی و آزاد اقتصاد جهانی به سمت همگرائی ارزیابی میکند و فرضیه دیگر حاکمیت و تثبیت قدرت نئوکانها در هیئت حاکمه ایالات متحده را در راستای تکمیل بعد نرم قدرت (توانمندی اطلاعاتی، رهبری ایدئولوژیکی و قدرت اقتصادی) و تحقق ایدهها نئولیبرالیستی با پشتوانه نظامی - امنیتی بهشمار میآورد.
در این مقاله میکوشیم ضمن اشاره به درونمایه اصلی فکری نئولیبرالیسم و نومحافظهکاری (Neo-Conservatism) از منظر اقتصاد سیاسی (رابطه دولت/ بازار، سیاست/ اقتصاد) ماهیت تحولات بهوجود آمده در جریان اقتصاد سیاسی بینالملل را تحتتأثیر ظهور و تثبیت نئوکانها در آمریکا مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
الف) اصول نئولیبرالیسم و نومحافظهکاری
۱) نئولیبرالیسم
پس از دگرگون شدن نوع رابطه و تعامل میان دولت، سرمایه و نیروی کار در دهه ۱۹۷۰ و افزایش تقاضا برای نظام نوین اقتصاد سیاسی در پی شکست لیبرالیسم درونی شده (۱) که موجب زیر سؤال رفتن کارآمدی دولت رفاه و سیاستهای حمایتگرایانه پس از جنگ جهانی شد، نئولیبرالیس بهعنوان پروژهای جدید بهمنظور ترسیم و سامانبخشی نظام اقتصاد بینالمللی متولد گشت: بهعبارت دیگر دوره آرام تغییر تقسیم کار بینالمللی در کشورهای پیشرفته صنعتی که از حمایت دولتها برخوردار بود با آغاز دهه ۱۹۸۰ و متهم شدن دولت رفاه و اتحادیه بهکارگری بهعنوان عاملان اصلی بحران رکود و بدهی در کشورهای غربی به سرآمد و حکومتهای کشورهای پیشرفته صنعتی، آرام آرام از توافق فوردیستی تولید انبوه (Mass Production) که پس از جنگ جهانی دوم حاصل شده بود خارج و وارد مرحله پسافوردیستی (Post Fordism) و انعطافپذیری در چرخه تولید شدند. این حکومتها به سمت کاهش مسئولیت دولت در اقتصاد تولید، نظام جهانی و تعامل حرکت کردند و به این باور رسیدند که بازار باید نقش فعالتری از آنچه که در طول دوره شکوفائی اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم داشت ایفاء کند. حکومتها برای آنکه خود را از نوسانات بازار حفظ کنند به سوی مقرراتزدائی اقتصاد خود گام برداشتند. حسین پوراحمدی در مقاله درباره کشورهای کمتر توسعهیافته (روزنامه اطلاعات ۸۷/۴/۷۷) مینویسد که تاچریسم در انگلستان و ریگانیسم در آمریکا به ترویج آرمان اقتصاد نئوکلاسیک که عمدتاً بدون هیچ قید و بندی عمل میکند پرداختند.
براساس اقتصاد نئوکلاسیک برچیدن نظارتها و آزادسازی بازارها برای رسیدن به توسعه شتابان ضروری است. از این رو، دولت باید کمترین نقش را در بازار داشته باشد. صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در ابزار مهم نهادی و سازمانی سیاستهای نئوکلاسیکی در سطح جهان هستند و در واقع نئولیبرالیسم شکل سازمانی و نهادینه شده اقتصاد نئوکلاسیک در جهان است. در حقیقت نئولیبرالیسم با بازگشت به اصول اقتصاد کلاسیک غالباً بهعنوان یک دکترین اقتصادی مورد توجه است که رابطه خوبی با قدرت حکومت ندارد و با تأکید بر ایدئولوژی بازار ـ Markel Ideology) درصدد جدا کردن مسیر حرکت اقتصاد و بازار از مسیر سیاست و قدرت و تحدید قلمرو و فعالیت حکومت و سیاست است (Ong ۲۰۰۶:۲). بنابراین، حاکمیت بازار در تعیین مقررات اقتصاد، آزادسازی تجارت در داخل و خارج و دولت کوچک و اقتصاد غیرحمایتی را میتون از اصول مهم نئولیبرالیسم برشمرد.
۲) نومحافظهکاری
شکل امروزی نومحافظهکاری در آمریکا و انگلیس حاصل تطور و تکمیل صورتبندیهای مختلف محافظهکاری در طول تاریخ معاصر است. از این منظر و در سطح کلان، محافظهکاری سه شکل اصلی برگرفته از سه مرحله تاریخی را تجربه کرده است:
اول) محافظهکاری لیبرال که در دوران رواج لیبرالیسم رفته رفته از تأکیدش بر مالکیت ارضی و پدرسالاری اجتماعی و سیاسی کاست و اصول اقتصادی لیبرالیسم را پذیرفت.
دوم) محافظهکاری پدرسالانه که با پیدایش دولتهای مدخلهگر و بحران در اقتصاد بازاری بار دیگر به اصول پدرسالاری اجتماعی بازگشت و از دولت فراگیر حمایت کرد.
سوم) محافظهکاری نو که بار دیگر به اصول اقتصاد آزاد بازگشته و در ترکیب با نئولیبرالیسم آمیزهای جدید به نام راست نو ـ New Right) را پدید آورده است (عبدالله خانی ۱۳۸۳: ۲۱۳).
بهطور کلی محافظهکاران نیمه اول قرن بیستم تحتفشار رادیکالیسم، سوسیالیسم و اقتصاد کینزی به حمایت از نقش پدرسالارانه دولت متمایل شدند. از آن پس تا دهه ۱۹۷۰ تأکید بر مسئولیت دولت در تأمین رفاه عمومی جزء اصول اندیشه محافظهکاری محسوب میشد. بدین سان در این دوران ایدئولوژی محافظهکاری عملاً گرایش کینری یافت و بر عدالت اجتماعی، تأمین اشتغال کامل و خدمات رفاهی تأکید میکرد.
۳) پیوند میان نومحافظهکاری و نئولیبرالیسم
دردهه ۱۹۷۰ ایدئولوژی محافظهکاری متحول شد؛ بروز رکود و تورم در کشورهای غربی در کارائی سیاستهای کینزی و دولت رفاهی تردید بهوجود آورد و در واکنشی به این تحولات - ضمن اینکه زمینههای ظهور نئولیبرالیسم فراهم میشد - محافظهکاران به اصول نظام بازار آزاد بازگشتند. تاچریسم در انگلستان مظهر کامل چنین بازگشتی بود که به مثابه یک مجرای گذار نومحافظهکاری را با لیبرالیسم پیوند داد. به این ترتیب تحتتأثیر ظهور راست جدید در دهه ۱۹۷۰ نومحافظهکاری و نئولیبرالیسم به یکدیگر نزدیک شدند. این راستگرایان جدید تحت نفوذ اندیشههائی قرار گرفتند که بر سودمندی بازار آزاد برای آزادی اقتصادی و سیاسی تأکید میکنند. اصول عمده فلسفی این گروه را میتوان در آثار هایک (Hayek) اقتصاددان اتریشی و میلتون فریدمن اقتصاددان آمریکائی یافت. شعار اصلی نومحافظهکاری، بازار آزاد و دولت نیرومند بود. و از این حیث که علت اصلی بحران اقتصادی را مداخلات دولت در اقتصاد میدانست و بر مخالفت خود با افزایش بیرویه نقش اتحادیههای کارگری تأکید میکرد کاملاً با دیدگاههای نئولیبرالیستی همپوشانی داشت. بهطور خلاصه اندیشه اصلی نومحافظهکاران از حیث اقتصادی خودگردانی، خصوصیسازی و دولت کوچک یا حداقلی بوده است (بشیریه ۱۳۷۸: ۱۷۴-۲۲۶). و همهٔ اینها از اصول نئولیبرالیسم پس از رکود اقتصادی دهه ۱۹۸۰ محسوب میشوند.
این تحولات فکری در اقتصاد سیاسی محافظهکاران که به ظهور نومحافظهکاران در دهه ۱۹۷۰ منجر شد. تأثیر زیادی بر فرآیندهی سیاسی پایان این دهه بهویژه در انگلستان و، یا به قدرت رسیدن دولت ریگان، در ایالات متحده بهجای گذاشت. تأثیر مارگارت تاچر در این زمینه به حدی است که استوارت هال در اواخر دهه ۱۹۸۰ عنوان تاچریسم را بر آن نهاد و بعدها به سیاستهای اقتصادی - اجتماعی تاچر از ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ در فرهنگ رسانهای اطلاق شد (مک لین ۱۳۸۱: ۸۰۹).
بدین شکل دهههای آخر قرن بیستم را باید دوران پیوند لیبرالیسم و قرائت لیبرالی از محافظهکاری (نومحافظهکاری) با یکدیگر در چارچوب سیاست و حکومت کشورهای غربی دانست که محصول آن به شکل راست نو ظاهر شد. همانگونه که گفتیم در دهه ۱۹۸۰ بسیاری از دولتهای غربی در واکنش به بحران اقتصادی دهه ۱۹۷۰ با رها کردن سیاستهای کینزی به سیاستهای راستگرایانه روی آوردند. راست نو، رادیکالیسمی دست راستی است که بهطور تلفیقی اصول خود را از لیبرالیسم و محافظهکاری میگیرد و در توصیف مواضع اقتصادی نولیبرالها و نومحافظهکاران توأمان بهکار میرود.
بهطور کلی راست نو از لحاظ اقتصادی و سیاسی لیبرال است یعنی بر آزادی اقتصاد، کاهش مالیات، بازار آزاد و دولت محدود تأکید میکند. ولی از نظر اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی محافظهکار است و از حفظ نابرابریهای طبیعی، جلوگیری از تضییع حقوق اجتماعی شهروندان، دولت نیرومند، اصول مذهبی، خانواده وتضعیف اتحادیههای کارگری دفاع میکند. راست نو زمانی که مداخله اقتصادی دولت را مغایر با آزادیهای فردی میداند، گرایش لیبرالی دارد ولی زمانی که آن را با تداوم نابرابری طبیعی در جامعه مغایر میبیند، محافظهکار میشود. در حقیقت در راست نو حکومت از لحاظ اقتصادی ضعیف و کمحجم ولی از نظر سیاسی یعنی تأمین نظم و امنیت تقویت میشود و بهگونهای ظریف مداخله اقتصادی دولت را تا زمانی منع میکند که نابرابریهای طبیعی مخدوش نشود (عبداللهخانی ۱۳۸۳: ۲۲۱-۲۲۲).
در واقع نئوکانها یا نئولیبرالها در مورد وجود بازارهای آزاد و تجارت آزاد هم عقیده هستند ولی نئوکانها بسیار بیشتر از نئولیبرالها به ترکیب رویکرد عدم مداخله دولت در بازار با رویکرد مداخله حکومت در قانونمند کردن شهروندی ـ Regulation of Citizenry) به نام امنیت عمومی ـ Public Security) گرایش دارند.
با مقایسه اصول نومحافظهکاری در خصوص رابطه میان دولت و بازار در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ و اصول نئوکانهای دولت بوش پس از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ با یکدیگر پرسش اصلی که این نوشتار درصدد یافتن پاسخی مناسب برای آن است این است که چگونه میتوان رفتار نظامی - امنیتی نئوکانها در آمریکا بهویژه پس از آن رویداد را توجیه و تبیین کرد؟ به بیانی روشنتر آیا ظهور نئوکانها در آمریکا و تثبیت حاکمیت آنها و نوع رفتاری را که آنها از خود در سالهای ابتدائی دههٔ اول هزاره سوم نمایش دادند باید پایانی برای همزیستی نئولیبرالسیسم و نومحافظهکاری و پایان راه راست نو و گسستی در حرکت جهانی به سمت همگرائی و جهانی شدن اقتصادی دانست یا اینکه میتوان آن را ادامه همان اصول اقتصاد سیاسی بینالمللی نئولیبرال و نومحافظهکاری دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ با شرایط و مقتضیات جدید جهان پس از واقعه یازدهم سپتامبر ارزیابی کرد؟
ب) حاکمیت نئوکانها در آمریکا به مثابه وقوع گسست
۱) شکست پروژه نئولیبرالیسم؛ پایانی بر آغاز حاکمیت نئوکانها
همزمان با طرح نظریه پایان تاریخ و اعلام جهانی و فراگیر شدن لیبرال دموکراسی توسط فرانسیس فوکویاما، نئولیبرالها با تأکید بر فراتاریخی و راهگشا بودن اصول بازار آزاد جهانی، اقتصادهای محلی ادغام شده در یک بازار واحد جهانی و مداخله حداقلی دولتها در اقتصاد، نئولیبرالیسم را بهعنوان تنها و آخرین الگوی حاکم در تبیین صحیح اقتصاد سیاسی جهانی معرف یکردند. معهذا، نادرستی این دیدگاه پس از گذشت دو دهه آشکار شد. در حقیقت با شکستهای ایدههای اقتصادی نئولیبرالیسم و آشکار شدن گرچه بیشتر آن پس از فروپاشی شوروی شاهد افزایش فاصله طبقاتی، توزیع نامتقارن ثروت و قدرت در میان طبقات اجتماعی و مالاً کاهش نرخهای رشد اقتصادی در کشورهای شمال و جنوب هستیم که نمونه آن را میتوان در بحران مالی اواسط دهه ۱۹۹۰ و از همپاشیدگی اقتصاد تکمحصولی برخی کشورهای آْریقائی در اثر اعمال سیاستهای تعدیل (Adjustement Policies) مشاهده کرد.
در توضیح چگونگی عملکرد نئولیبرالیسم در توزیع ثروت تحتتأثیر جهانی شدن اقتصاد دو چشمانداز رقیب و مجزا از یکدیگر یکی خوشبینانه و دیگری بدبینانه ظاهر شدهاند. دیدگاه اول انعکاس تفکری است که توسط نهادهای مهم بینالمللی وابسته به ایده اقتصاد نئولیبرالیستی مانند بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان جهانی تجارت حمایت میشود در حالیکه دیدگاه دوم از پشتیبانی توسط سازمان ملل متحد و بیشتر آژانسهای تخصصی وابسته به آن برخوردار است. رویکرد اصلی این مقاله در این بخش مبتنی بر دیدگاه بدبینانه (دیدگاه دوم) و بر این باور است که برخلاف ادعای نهادهای مالی بینالمللی که مدعی هستند شکاف موجود میان داراها و ندارها تحتتأثیر الگوهای اقتصادی نئولیبرالیستی در حال کاهش است شکاف میان فقرا و ثروتمندان بهطور پیوسته در حال گستردهتر شدن میباشد (خور ۱۳۸۳: ۱۶۰).
اگرچه نهادهای مالی بینالمللی تصویر امیدوارکنندهای را در مورد کاهش فقر در جهان ترسیم میکنند ولی بانک جهانی اعتراف میکند که نگاه خوشبینانه جهانی توأم با نوعی بدبینیهای منطقهای است. چنین دیدگاهها و ایستارهائی بر این واقعیت استوار است که تعداد مردم فقیر همچنان رو به افزایش است و در اغلب کشورهای جهان سوم متوسط تولید ناخالص داخلی برای هر فرد در سال ۲۰۰۰ (همزمان با افول الگوی اقتصادی نئولیبرالیستی) در سطحی پائینتر از ۱۹۸۰ (سال آغازین ظهور نئولیبرالیسم) قرار دارد (خور ۱۳۸۳: ۱۶۰).
نهادهای وابسته به سازمان ملل مانند شورای اقتصادی و اجتماعی (United Nations) Economic and Social Council))، برنامه توسعه سازمان ملل (United Nations Development Program) و یونیسِف (United Nations Educational, Scientific and Cultural Organization) پس از گذشت بیش از یک دهه از حاکمیت تفکرات اقتصادی نئولیبرالیستی تغییری نو و یکپارچه از فقر جهانی داشتهاند که برخلاف دیدگاه نهادهای مالی وابسته به جریان جهانی شدن اقتصاد بر تناقضات موجود در نظام نوین جهانی پس از فروپاشی بر تون وودز تأکید دارند. بهطور کلی برخلاف امیدواری اقتصاددانان نئولیبرال از اواسط دهه ۱۹۷۰ به بعد مبنی بر مطلوبیت افزایش سرمایههای در گردش به نفع توسعه اقتصادی، باید افزایش تحرک سرمایه تحتتأثیر اندیشههای نوکلاسیک را یک تحول کاملاً منفی و نامطلوب ارزیابی کرد. آثار جانبی تحرک آزادانه سرمایه موجب فشار مضاعف بر فقیرترین و ضعیفترین اقشار آن جامعه میگردد. در واقع امیدواری بانک جهانی در مورد دستاوردهای مثبت آزادسازی اقتصاد در چارچوب سیاستهای تعدیل اقتصادی و ایجاد فرصتهای تازه برای بازارهای توسعهنیافته به نتیجه نرسیده است (World Bank ۲۰۰۰:۳) بهعبارت دیگر در شرایط تحرک سرمایه اگر حکومتهای دوستانه تسلیم اصول جهانی بازار آزاد نئولیبرالیستی نشوند، شرکتهای چندملیتی و بانکهای بینالمللی، سرمایههای خود را به موقعیتهای مولد مطلوبتر در جهت برآورده شدن ملاحظات اقتصادیشان سوق خواهند داد. به همین دلیل شرکتهای چندملیتی علاقهمند هستند تا تسهیلات مالی و سرمایهای خود را به دولتهائی عرضه کنند که در آن کشورها دستمزدها، استانداردهای محیطزیستی و مالیاتها در سطوح پائینتری قرار دارد (Sklair ۱۹۹۸:۲۹۲).
صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی بهعنوان بازارهای نهادی اقتصادی نئولیبرالیستی از طریق آزادسازی سریع و کورکورانه اقتصادهای ابتدائی و از نظر فناوری عقبمانده و اتصال آنها به اقتصاد جهانی، این کشورها را مجبور کردند که طبق مزیتهای نسبی تعیین شدهشان در بازار بینالمللی تولید کنند. بنابراین کشورهای توسعهنیافته باز همان محصولات پیشین را تولید کردند، و همان بخش صادرات کالاهای ابتدائی و سنتی برای آنها باقی ماند. هیچ انگیزشی برای نوسازی یا تغییر جهت بهسوی تولید محصولات و خدمات جدید و از نظر فنی پیچیدهتر وجود نداشت (ریورو ۱۳۸۴: ۹۴). به بیانی دیگر، شکست عقاید و وعدههای اقتصادی نئولیبرالها زمینهٔ احیاء تفکر نئوامپریالیستی و پرورش نئوکانها را با اصولی متفاوت از اصول اقتصاد سیاسی بینالملل نئولیبرالیستی فراهم کرده است. برای مثال هانا آرنت معتقد است که امپریالیسم نوین امریکا چزی بیش از احیاء دوباره امپریالسیم بریتانیا در سه دهه آخر قرن نوزدهم در مکان و زمان دیگری نیست (Arent ۱۹۶۸:۲۸).
بدینسان گزاره پایان نئولیبرالیسم و آغاز حیات سیاسی - اقتصادی نئوکانها درصدد نشان داد این موضوع اساسی است که نئوکانهای دولت بوش گردانندگان صحنه جدیدی از رابطه امنیت و اقتصاد هستند که موضوع اصلی این نوشتار است.
در حقیقت گذار از جهانگرائی بازار ـ Market Globalism مدنظر نئولیبرالیستها به جهانگرائی امپراتوری ـ Imperial Globalism در اندیشه و عمل نئوکانهای آمریکاگسستی در اقتصاد سیاسی بینالمللی لیبرال تلقی میشود که ریشه در تغییر ایدئولوژی بازار بدون رهبر ـ Leaderless Market به زبان و ادبیات امپراتوری آمریکائی دارد. بهعبارت دیگر، برخلاف ادعای نئولیبرالها مبنی بر حرکت اقتصاد و بازار، مستقل از روند و رهبری سیاسی در جهان، رفتار نظامی و امنیتی نئوکانهای ایالات متحده نشان داد که حرکت بازار و سرمایه نمیتواند خودمحور و مستل از سیاست و امنیت ادامه یابد. در این دیدگاه ظهور جهانگرائی امپراتوری محصول شکست در ادامهٔ پیوند ناقص و ناتمام بین نئولیبرالیسم اقتصادی دهه ۱۹۹۰ و برنامه امنیتی نومحافظهکاران و در واقع شکست راست نو در دهه نخست هزاره سوم است (Steger ۲۰۰۵a:۳۱-۴۶).
پذیرش این مطالب به این معنا است که در عصر حاکمیت نئوکانها در آمریکا نومحافظهکاری همانند گذشته در خدمت لیبرالیسم و سیستم اقتصاد سیاسی بینالملل لیبرال قرار ندارد. در واقع تنقضات درونی پدرد آمده میان آزادی اقتصادی و عدالت اجتماعی از یک سو و بازگشت به اصول لسهفر و تأمین رفاه شهروندان از سوی دیگر حاکمیت تفکر نئوکانها را بهعنوان فصل جدید در باز تعریف رابطه دولت/ بازار، سیاست/ اقتصاد و امنیت/ بازار فراهم آورده است.
در این فصل جدید برخلاف ایده اساسی نئولیبرالیستی مبنی بر کم شدن حجم حکومت و کاهش میزان دخالت آن در بازار، شاهد بزرگ شدن دولت در داخل و مداخله نظامی در خارج هستیم (Tabb ۲۰۰۴:۱-۲).
۲) سیطره گفتمان امنیت بر اصول بازار آزاد
یکی از روشهای بررسی صحت و سقم گزاره گسست در جریان جهانی نئولیبرالیستی مطالعه ادبیات گستردهای است که در خصوص رابطه جدید میان امنیت، حاکمیت و جهانی شدن اقتصاد بهوجود آمده و گسترش یافته است. بهعبارت دیگر در شرایط کنونی جهان پس از واقعه یازدهم سپتامبر مقوله امنیت به مثلث دولت، بازار و جهانی شدن اضافه شده و به همین دلیل رابطه میان سه مقوله امنیت، حاکمیت و جهانی شدن بیش از هر زمان دیگری پیوند بین مطالعات امنیتی با مطالعات اقتصاد سیاسی بینالملل را اجتنابناپذیر ساخته است.
دیدگاه اساسی کسانی که قدرت سیاسی نئوکانها در ایالات متحده را بر هم زننده جریان آزاد اقتصاد لیبرالیستی به سمت جهانی شدن و در نتیجه ایجادکننده وقفه در آن میدانند این است که هیئت حاکمه فعلی آمریکا دستورالعمل اقتصادی نئولیبرالیسم (Economic Agenda of Neo liberalism) را با تغییر نگرش خود به رابطه بین حاکمیت و امنیت در عرصه اقتصاد جهانی لیبرال، به سوی امنیتی شدن ـ Securitization) سوق داده است (Higgott ۲۰۳:۲). البته این تغییر نگرش از اواخر دوره دوم ریاست جمهویر کلینتون و هم زمان با روی کار آمدن دولت بوش بهوجود آمده است، ولی پس از واقعه یازدهم سپتامبر زمینه عملی شدن آن در عرصه داخلی و خارجی بیش از پشی فراهم شده است. در حقیقت واقعه یازدهم سپتامبر به دیدگاه خوشبینانه مبتنی بر همکاری و جهانگرائی اقتصادی در سیاست خارجی پایان داد. به دنبال آن رویداد، امنیت ملی و بینالمللی در اولویتهای سیاستگذاریهای دولت بوش قرار گرفت بهطوری که موجب فاصله گرفتن آمریکا از جهانی شدن اقتصاد شد. در واقع غلبه رویکرد امنیتی - ژئوپولیتیکی در دولت بوش بر رویکرد اقتصادی - ژئواکونومیک دولت کلینتون را باید مانعی در راه جهانی شدن تجارت و مالیه و جریان بدون ضابطهٔ سرمایه و پول تحتتأثیر فضای امنیتی مبارزه با تروریسم بینالمللی ارزیابی کرد (Harvey: ۲۰۰۴:۴).
تغییری اساسی که نئوکانها در اقتصاد سیاسی نئولیبرالیستی دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ بهوجود آوردهاند ترکیب دستور کار یا برنامه امنیتی با مهمترین مبنای فکری نئولیبرالها یعنی جهانی شدن اقتصاد آزاد است. در این دستور کار جدید، جهان شدن اقتصاد نه بهعنوان یک منفعت صرف بلکه بیشتر و بهعنوان یک مسئله امنیتی مورد توجه قرار مییرد. در حقیقت نئوکانها ادبیات جدیدی را در خصوص نوع ارتباط بین مطالعات اقتصاد سیاسی بینالملل معاصر و مطالعات امنیتی پدید آوردهاند که درآن تفاوت بارزی را که نئولیبرالها - بهعنوان نقطه قوت پروژه اقتصادی خود بین مسیر حرکت امنیت و اقتصاد جهانی قائل بودند از میان بردهاند.
حاکمیت امنیت محوری در دیدگاه نئوکانهای آمریکا این ادعا یاساسی فریدمن و سایر جهانگرایان نئولیبرالها را زیر سؤال برده که جهانی شدن اقتصاد پدیدهای مستقل از اراده دولتها و سیاست بوده است و هیچ دولت با قدرت سیاسی خاصی نمیتواند مسئولیت آن را بهعهده بگیرد. (Steger ۲۰۰۵b:۱۱-۳۰). در حقیقت واقعه یازدهم سپتامبر پایبندی نئومحافظهکاری به ایده خودتنظیمی بازار ـ self-Organizing Market. تحت عناوین تاچریسم و ریگانیسم را با تردید مواجه کرده است.
امنیتی شدن دنیای جهانی شده پس از این واقعه در تلاش است که نشان دهد بقا و استمرار جریان آزاد اقتصاد و بازار جهانی بستگی به تضمین امنیت جهانی شدن و همگرائی اقتصادی تحت رهبری ایالات متحده دارد. بدین سان در این چارچوب حفظ زنجیره جهانی شدن، بازار، آزادی و همگرائی نیاز به پشتوانه نظامی - امنیتی پیدا کرده است و رهبری آنگلو - امریکن (Anglo - American leadership) از این فرصت بهنحو مطلوب بهره برده است (Steger ۲۰۰۰۵b). رابرت کگان از پایهگذاران و نظریهپردازان نومحافظهکاری و هدایت کننده پروژه رهبری آمریکا در قرن ۲۱ معتقد است که زمان برای تصور دیدگاههای مشترک اروپائیها و آمریکا در خصوص جهان به سرآمده است. به نظر او در حالیکه اروپا تحتتأثیر ایده صلح دائمی امانوئل کانت به ورای قدرت سخت و پایبندی به قوانین و همکاری بینالمللی میاندیشد، آمریکا همچنان در نگاه هرج و مرجانگارانههای هایزی به جهان گرفتار مانده است. کگان استدلال میکند که اروپا در حال روی گرداندن از قدرت و بهعبارت بهتر حرکت بهسوی فراسوی قدرت و بهشت پساتاریخی صلح و رفاه نسبی، یعنی محقق کردن صلح دائمی است که امانوئل کانت آن را پیشبینی کرده بود. این در حالی است که آمریکا برخلاف اروپا، با توسل به زور و جنگ از بهشت آرمانی و رفاه نسبی فاصله میگیرد و در مقایسه با راوپا از بردباری کمتری در بهکار بستن دیپلماسی برخوردار است. بر این اساس نئوکانهای فعلی دولت بوش ارتقاء یک نظام لیبرالی را منوط به تصاحب و به کارگیری قدرت نظامی میدانند (کگان ۱۳۸۲: ۱۱-۱۳).
رضا سلیمانی (دانشجوی دکترای رشته روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی)
پانوشتها
۱) واژه لیبرالیسم درونی شده اولین بار توسط جان راگی مطرح شده است. وی این اصطلاح را برای توصیف نظام اقتصاد بینالملل پس از جنگ دوم جهانی میان کشورهای سرمایهداری به کار برده است. در چارچوب چنین نظامی ضمن اینکه لیبرالیسم در قالب پیمانهائی مانند گات نهادینه میشود، دولتهای عضو نظام حق دارند استقلال خود را در امور اقتصاد داخل حفظ کنند.
منابع:
بشیریه، حسین (۱۳۷۸). تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم: لیبرالیسم و محافظهکاری، جلد ۲ (تهران: نی).
پوراحمدی، حسین (۱۳۸۰). اقتصاد سیاسی بینالملل و نتایج اقتصادی - سیاسی واقعه یازدهم سپتامبر در آمریکا. فصلنامه مطالعات دفاعی - امنیتی (پائیز).
(۱۳۸۳). مفاهیم قدرت و هژمونی در پارادایمهای رئالیسم ساختاری و ماتریالیسم گرامشین. رهیافتهای سیاسی و بینالمللی ۶.
خور، مارتین (۱۳۸۳). جهانی شدن و جنوب: برخی مباحثات انتقادی. ترجمه احمد ساعی (تهران: قومس).
ریورو، اسوالدود (۱۳۸۴). افسانه توسعه: اقتصادهای ناکارآمد قرن بیست و یکم. چاپ دوم. ترجمه محمود عبدالله زاده (تهران: اختران).
عبداللهخانی، علی (۱۳۸۳). کتاب آمریکا: ویژه محافظهکاران در آمریکا (تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر).
کگان، رابرت (۱۳۸۳). بهشت و قدرت: آمریکا و اروپا در نظم نوین جهانی. ترجمه محمود عبداللهزاده (تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی).
کوهن، توماس اس (۱۳۸۳)، ساختار انقلابهای علمی. ترجمه عباس طاهری (تهران: قصه).
مک. لین، ایان (۱۳۸۱). فرهنگ علوم سیاسی اکسفورد. ترجمه حمید احمدی (تهران: میزان).
هولاب، رابرت (۱۳۷۵). یورگن هایرمس:نقد در حوزه عمومی. ترجمه حسین بشیریه (تهران: نی).
(Arent, H. (۱۹۶۸). Imperialism (New York: Harcourt
Cox, Robert (۱۹۸۷). Production, Power and World Order: Social Force in the Making of History (NewYork: Columbia University Press).
Foster, john Bellamy and Robert W.MrChesney (ed). (۲۰۰۴).Pox Americana: Exposing the American Empir (London: Pluto Press)
Friedman, T. (۲۰۰۳). Longitndes and Attitudes: The World in the Age of Terrorism (New York: Anchor Book Press).
Harvey, David (۲۰۰۳). The New Imperialism (London: Oxford University Press).
(۲۰۰۴). Neoliberalism and Restoration of class Power. CUNY Graduate Centre (http://www.Princeton.edu).
Hervey, Sicherman (۲۰۰۲). The Revival of Geopolitics. The Intercollegiate Review, Spring.
Higgott, Richard (۲۰۰۳). American Unilateralism, Foreign Policy and the Securitisation of Globalisation. CSGR working Papers No. ۱۲۴/۰۳http://www.warwick, ac.UK
Keohane, Robert and Joseph S.Nye (۲۰۰۱). Power and Interdependence. ۳rd ed. (London: Longman).
Mann, M.(ed) (۲۰۰۳). Incoherent Empire (Londone:Verrso Press).
Steger, Manfred B.(۲۰۰۳). Incoherent Empire (London:Verrso Press).
Steger, Manfred B.(۲۰۰۵a). From Market Globalism to Imperial Globalism to Imperial Globalism: Ideology and American Power After ۹/۱۱. Globalization ۲.
-------- (۲۰۰۵b).Ideologies of Globalization. Journal of political Ideologies ۱۰:۱.
Sklair, L.(۱۹۹۸).Social Movements and Global Capitalism in the Culture of Globalization (Us:Duke University Press).
Tabb, W.K.(۲۰۰۴). Mr. Bush and Neoliberalism (http://www.netydem.org).
White House (۲۰۰۲). NSSUS (http://www.white house.gov).
world Bank (۲۰۰۰). Development Report (۱۹۹۹/۲۰۰۰). (http://www.worldband.org.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست