یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

بررسی آخرین تحولات در روابط ایران و آمریكا


بررسی آخرین تحولات در روابط ایران و آمریكا

ایران و آمریكا به لحاظ اقتصادی در دو سپهر كاملا متفاوت سیر می كنند و اقتصادهای آنها معارض یكدیگر نیست حجم اقتصاد آمریكا یا تولید ناخالص داخلی قریب ۱۴هزار میلیارد دلار و حجم اقتصاد ایران حدود ۲۰۰میلیارد دلار است

از زمستان سال گذشته تاكنون در محافل سیاسی و مطبوعات ایران و جهان این پرسش مدام تكرار می‌شود كه آیا آمریكا به ایران حمله خواهد كرد یا نه؟ در این مدت در تهران و واشنگتن هیچ مقام رسمی به گونه‌ای سخن نگفته است كه بتوان آن را استقبال از جنگ ارزیابی كرد.

در مقابل، اظهارنظرهای محتاطانه بسیاری از زبان دولتمردان ایران و آمریكا شنیده شده كه همگی دلالت بر پرهیز از جنگ دارد. به همین دلیل اكنون می‌بایست پرسش را به گونه‌ای دیگر و درقالب چند پرسش جزئی‌تر مطرح كرد:

ایران و آمریكا چه انگیزه‌ها و منافعی برای صلح یا جنگ دارند؟ چیزهایی كه ایران و آمریكا از یكدیگر می‌‌خواهند در شرایط جنگی بهتر محقق می‌شود یا اوضاع صلح‌آمیز؟ هر گونه رویارویی ایران و آمریكا به چه كشورهایی سود و به چه كشورهایی زیان می‌رساند؟ رفتار برندگان و بازندگان جنگ ایران و آمریكا چگونه و تابع چه عواملی است؟

ایران و آمریكا به لحاظ اقتصادی در دو سپهر كاملا متفاوت سیر می‌كنند و اقتصادهای آنها معارض یكدیگر نیست. حجم اقتصاد آمریكا یا تولید ناخالص داخلی قریب ۱۴هزار میلیارد دلار و حجم اقتصاد ایران حدود ۲۰۰میلیارد دلار است. یعنی اینكه در ایالات متحده آمریكا هر سال ۷۰برابر ایران، كالا و خدمات تولید می‌شود. از این جهت هیچ رقابتی بین دو كشور، متصور نیست. كالاها و خدمات آمریكایی غالبا در بازار داخلی این كشور مصرف می‌شود و مقصد صادرات آن عمدتا كشورهای پیشرفته صنعتی هستند.

زیرا موارد مصرف تولیدات آمریكایی در كشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه چندان زیاد و فراگیر نیست. پاره‌ای اقلام حساس كه در آمریكا تولید می‌شود نیز از طریق بخش‌های خصوصی به اینگونه كشورهای جهان منتقل می‌شود و اساساً دولت‌ها در آن مدخلیتی ندارند. تنها عامل پیوند جدی و ملموس اقتصادهای ایران و آمریكا، نفت و گاز است كه در این زمینه می‌توان گفت آمریكا حدود ۲۵درصد انرژی جهان را تولید و در همین حدود هم مصرف می‌كند. پاره‌ای خرید و فروش‌های نفت و گاز در آمریكا نیز موضوع مزیت نسبی است و گرنه بین تولید و مصرف انرژی در این كشور توازن نسبی برقرار است. براساس برخی برآوردها اگر تفاضل سقف و كف بهای هر بشكه نفت خاورمیانه ۳۰دلار باشد، سود و زیان آمریكا از این تفاضل كمتر از ۱۰میلیارد دلار در سال خواهد بود و این رقم در قیاس با حجم اقتصاد آمریكا اساساً صرفه جنگ برای نفت را از بین می‌برد. برنده نفت ارزان خاورمیانه از جمله نفت ایران، بسیار بیش از آمریكا، كشورهایی مانند چین، اروپایی‌ها و مشتریان جزئی ایران در آفریقا و آسیا هستند.

تنها وجهی از اقتصاد كه به روابط ایران و آمریكا تاثیر جدی می‌گذارد ایده بازارهای یكپارچه منطقه‌ای و جهانی است كه تحقق آن احیانا برای آمریكا بیش از دیگر كشورهای جهان سودآور است. زیرا در بازارهای یكپارچه و رقابتی، كشورهای كمی هستند كه می‌توانند در زمینه تكنولوژی برتر (Hi- Tech) با آمریكا رقابت كنند.

نقطه مركزی تقابل اقتصادی آمریكا با كشورهایی مانند ایران بیشتر این موضوع است تا بهای كالایی مانند نفت. بنابراین در بعد اقتصادی ایران و آمریكا انگیزه‌ای برای جنگ ندارند. بلكه موضوع اختلاف آنها بحث بازارهای یكپارچه است. نظیر این اختلاف‌ بین آمریكا و مخالفان پیمان‌های تجارت آزاد در آمریكای لاتین هم وجود دارد. آمریكا با چین و اتحادیه اروپا هم بر سر بازارها و تعرفه‌ها اختلاف دارد. آمریكا با كشورهای عربی هم مدت‌ها است درباره این مساله مذاكره می‌كند و گاه به آنها فشار می‌آورد.

از این جهت اختلاف اقتصادی ایران و آمریكا را می‌بایست اختلافی معمولی و متعارف به شمار آورد، نه تضاد آشتی‌ناپذیر.

تنها موضوع ظاهرا آشتی‌ناپذیر در روابط ایران و آمریكا مساله‌ای سیاسی- ایدئولوژیك و مرتبط با مساله فلسطین است. جمهوری اسلامی به تبعیت از ایدئولوژی انقلاب اسلامی و اشاره تلویحی قانون اساسی، خود را ملزم به دفاع از حقوق آوارگان فلسطینی در برابر اسرائیل می‌داند. اما در همه سال‌های پس از استقرار جمهوری اسلامی، هرگز حمایت رسمی ایران از فلسطینی‌ها از حد حمایت‌های سیاسی و كمك‌های رسمی اعلام شده فراتر نرفته است. ایران حتی اگر احساس تعهدی هم در برابر حقوق فلسطینی‌ها احساس كرده، آن را وارد دكترین رسمی سیاست خارجی خود نكرده و مسوولیت اقدام‌های غیر رسمی را به عهده نگرفته است.

این احتیاط نشان می‌دهد كه در تعریف منافع ملی، حفظ كیان جمهوری اسلامی و ایران همواره بر دیگر مسائل از جمله مساله فلسطین رجحان داشته است. این نگاه به سیاست خارجی، برای آمریكایی‌ها آرامش دهنده است. حتی جنگ لفظی یك سال اخیر ایران و آمریكا بر سر مقوله فلسطین و موجودیت اسرائیل، این چارچوب كلی را تخریب نكرده است.

براساس فروض و استدلال‌های بالا، می‌توان اینگونه فرضیه‌سازی كرد كه روابط تیره ایران و آمریكا، بیش از آنكه برآمده از اراده‌هایی در تهران و واشنگتن باشد، هزینه‌های گریزناپذیر دو كشور در دورانی است كه سیمای جهان در حال دگرگونی است و بازیگران مهم جهانی و منطقه‌ای در پی یافتن راه‌هایی برای تثبیت اوضاع در چارچوب هنجارها و منافع خود هستند. ایالات متحده به عنوان بازیگر موثر و بلكه برتر در سطح جهانی می‌كوشد مدیریت تغییر را در جهان به دست بگیرد. ایران نیز به عنوان بازیگر موثر و برتر در منطقه وسیع خاورمیانه و شمال آفریقا در پی نقشی مشابه است.

آنچه ایالات متحده و ایران را در همه سال‌های پس از انقلاب رو در روی هم قرار داده این هژمونی‌طلبی دوجانبه است.ظاهر چنین معارضه‌ای، آن را آشتی‌ناپذیر نشان می‌دهد. اما رجوع به تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد وقتی داعیه‌های بازیگران، مشابه باشد، امكان مصالحه بیشتر است.

زیرا بازی یكسان، زبان مشابه و دیپلماسی همانند می‌خواهد. آمریكا و ایران تاكنون مدیریت‌های یكدیگر را بر نظم‌های جهانی و منطقه‌ای به رسمیت نشناخته‌اند؛ اما رفتارهای آن حكایت از آن دارد كه به صورت اعلام نشده، واقعیت این مدیریت را پذیرفته‌اند.

همكاری دو كشور در بحران بزرگ دهه ۹۰ در بوسنی و بحران‌های بزرگ افغانستان و عراق در سال‌های اخیر نشانه‌ای از رسمیت‌بخشی عملی به این نقش‌ها است. پا‌به‌پای تقویت یا دست‌كم حفظ این انگاره بین دولتمردان ایران و آمریكا در پاره‌ای حوزه‌های مورد اختلاف‌، تحولاتی در حال شكل‌گیری است كه لاجرم تهران و واشنگتن را به تامل بیشتر درباره دیگری وادار می‌كند. بحران عراق آن‌گونه كه آمریكایی‌های تصور می‌كردند به سرعت حل نشده و پیش‌بینی ایران درباره «باتلاق عراق» درست از آب درآمد. برعكس این وضع در فلسطین رخ داده و حامیان انتفاضه به حامیان دیپلماسی نزدیك‌تر شده‌اند.

در افغانستان نیز وضعی بینابین رخ داده و ایران و آمریكا كمابیش از اوضاع راضی‌اند. اكنون ایران و آمریكا با برد و باخت‌هایی كمابیش همسنگ در عراق، فلسطین و افغانستان برای حل بحران در كشورهای اول و دوم و بقای ثبات در كشور سوم به یكدیگر نیاز دارند. حل این مسائل مشترك، آمریكا را به هدف بازارهای یكپارچه منطقه‌ای و ایران را به هدف بازیگری منطقه‌ای نزدیك‌تر می‌كند. مزیت این دستاوردها برای ایران و آمریكا چنان زیاد و اغواكننده است كه دست رد بر سینه هر گونه اندیشه جنگ‌طلبانه می‌زند.

تنها موضوعی كه باقی می‌ماند، مراقبت دو كشور در زمینه تخریب‌های اطلاعاتی است. زیرا بازیگری جهانی آمریكا و بازیگری منطقه‌ای ایران معارضان بسیاری در سطح جهان و منطقه دارد كه از هر فرصتی برای آشفته‌تر كردن روابط دو كشور استفاده می‌كنند. كم‌تر كردن و حذف رابطه‌ها و پیام‌رسانان، مقدمه جلوگیری از تخریب‌های اطلاعاتی است. از این جهت تماس اخیر محمدجواد ظریف، نماینده دائم ایران در سازمان ملل با سناتورهای آمریكایی را می‌توان شروع مناسبی برای ابهام‌زدایی و اعتمادسازی تلقی كرد.

محمود صدری