پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب خیالی


انقلاب خیالی

هابرماس می گوید دانشجویان باید به یاد داشته باشند كه در شرایط غیرانقلابی فعلی , هدف اصلی و اولیه روشنگری از طریق تحمل و استدلال است نه تحریك و توسل به خشونت البته او دو نوع اعمال تحریك آمیز را از هم تمییز می دهد یكی تحریك نمایشی كه هدف آن جلب توجه به استدلالات عقلانی و موجه دانشجویان است و دیگری تحریكی كه هدفش تبدیل قدرت عالیه نهاد دانشجویی به قدرتی آشكار است تحریك نوع اخیر همانند بازی كردن با روش های تروریستی است و از همین رو برای جنبش دانشجویی ناموجه است

● نقد هابرماس‌ برجنبش‌ دانشجویی‌ اروپا

«یورگن‌ هابرماس‌» فیلسوف‌ نامدار آلمانی‌ از اواخر دهه‌ ۱۹۵۰ خواستار اصلاحات‌ دانشگاهی‌ شده‌ بود و نیز در طی‌ دهه‌ ۱۹۶۰ فعالانه‌ و آشكارا از اصلاحات‌ دموكراتیك‌ و آموزشی‌ حمایت‌ كرد. وی‌ همواره‌ تاكید كرده‌ است‌ كه‌ از اهداف‌ كلی‌ دانشجویان‌ حمایت‌ می‌كند و با برخی‌ روش‌های‌ آنان‌ مخالف‌ است‌.

هابرماس‌ در دو مقطع‌ حساس‌ جنبش‌ دانشجویی‌ در اروپا یعنی‌ ژوئن‌ ۱۹۶۷ و ژوئن‌ ۱۹۶۸ نقدها و انتظارات‌ خود از جنبش‌ را مطرح‌ كرد. این‌ فیلسوف‌ آلمانی‌ در ژوئن‌ ۶۷ طی‌ یك‌ سخنرانی‌ در كنگره‌یی‌ به‌ مناسبت‌ بزرگداشت‌ یك‌ دانشجوی‌ آلمانی‌ كه‌ در جریان‌ اعتراض‌ دانشجویان‌ به‌ سفر شاه‌ ایران‌ به‌ برلین‌ توسط‌ پلیس‌ كشته‌ شده‌ بود ضمن‌ تقدیر از نقش‌ روشنگر دانشجویان‌ اظهار داشت‌: دانشگاه‌ها با معمای‌ دشواری‌ روبرو هستند.

یا می‌توانند تولید خود را افزایش‌ دهند و بدین‌ سان‌ خود را در درون‌ نظام‌ كار اجتماعی‌ ادغام‌ كنند و در عین‌ حال‌ خود را از حوزه‌ عمومی‌ سیاست‌ به‌ دور نگه‌ دارند یا اینكه‌ می‌توانند از طریق‌ دموكراتیك‌ كردن‌ خود مواضعشان‌ را در درون‌ نظام‌ دموكراسی‌ ابراز بدارند. هابرماس‌ با انتخاب‌ راه‌ دوم‌ برآن‌ است‌ كه‌ دانشجویان‌ باید بر وارد كردن‌ مسائل‌ سیاسی‌ در درون‌ فراگرد آموزشی‌ و بر حق‌ مشاركت‌ خود در اداره‌ دانشگاه‌ها پافشاری‌ كنند و در عین‌ حال‌ علیه‌ ابزاری‌ كردن‌ آموزش‌ به‌ عنوان‌ موسساتی‌ برای‌ تربیت‌ نخبگان‌ اجتماعی‌ مبارزه‌ كنند. به‌ باور وی‌ در آگاهی‌ دانشجویان‌ مجموعه‌یی‌ از تعارضات‌ و تنش‌ها وجود دارد. تنش‌ میان‌ نظریه‌ و عمل‌ می‌تواند به‌ یكی‌ از دو قطب‌ افراطی‌ بی‌تفاوتی‌ یا عمل‌گرایی‌ خودسرانه‌ بینجامد. همچنین‌ تعارض‌ میان‌ تعهد و درگیری‌ سیاسی‌ و تهیه‌ مقدمات‌ احراز شغل‌ و منصب‌ نیز می‌تواند به‌ دو راه‌ بینجامد. یكی‌ سازش‌پذیری‌ بیش‌ از اندازه‌ برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ منصب‌ و دیگری‌ نفی‌ و رد تفحص اندیشمندانه‌ در درس‌ها و موضوعات‌ مطالعه‌.

هابرماس‌ می‌گوید دانشجویان‌ باید به‌ یاد داشته‌ باشند كه‌ در شرایط‌ غیرانقلابی‌ فعلی‌، هدف‌ اصلی‌ و اولیه‌ روشنگری‌ از طریق‌ تحمل‌ و استدلال‌ است‌ نه‌ تحریك‌ و توسل‌ به‌ خشونت‌. البته‌ او دو نوع‌ اعمال‌ تحریك‌آمیز را از هم‌ تمییز می‌دهد. یكی‌ تحریك‌ نمایشی‌ كه‌ هدف‌ آن‌ جلب‌ توجه‌ به‌ استدلالات‌ عقلانی‌ و موجه‌ دانشجویان‌ است‌ و دیگری‌ تحریكی‌ كه‌ هدفش‌ تبدیل‌ قدرت‌ عالیه‌ نهاد دانشجویی‌ به‌ قدرتی‌ آشكار است‌. تحریك‌ نوع‌ اخیر همانند بازی‌ كردن‌ با روش‌های‌ تروریستی‌ است‌ و از همین‌ رو برای‌ جنبش‌ دانشجویی‌ ناموجه‌ است‌.

هابرماس‌ مخالف‌ برخی‌ از رهبران‌ جنبش‌ درخصوص‌ نقض‌ كلی‌ و بی‌محابای‌ مقررات‌ بود و در واقع‌نگرانی‌ او فقدان‌ اهداف‌ سیاسی‌ مشخص در جنبش‌ دانشجویی‌ بود و اینكه‌ عمل‌ صرفاً بخاطر عمل‌ مطرح‌ شود.

در حالی‌كه‌ اعتراضات‌ دانشجویی‌ در ماه‌ مه‌ ۱۹۶۸ در فرانسه‌ توجه‌ جهانیان‌ را به‌ خود جلب‌ كرده‌ بود؛ در پایان‌ همان‌ ماه‌ در دانشگاه‌ «فرانكفورت‌» آلمان‌ یعنی‌ جایی‌ كه‌ هابرماس‌ در آن‌ تدریس‌ می‌كرده‌ اوضاع‌ سخت‌ متشنج‌ شد و دانشجویان‌ دانشگاه‌ را اشغال‌ كردند و نام‌ آن‌ را به‌ «دانشگاه‌ كارل‌ ماركس‌» تغییر دادند. پس‌ از این‌ حوادث‌ هابرماس‌ در یكی‌ از كنفرانس‌های‌ اتحادیه‌ دانشجویان‌ آلمانی‌ (VDS) در تاریخ‌ یك‌ ژوئن‌، ۵ بحث‌ درخصوص‌ جهت‌ و اهداف‌ جنبش‌ دانشجویی‌ عرضه‌ كرد.

نخست‌ اینكه‌ هدف‌ فوری‌ اعتراضات‌ دانشجویی‌، سیاسی‌ كردن‌ حوزه‌ عمومی‌ است‌. یعنی‌ در حالی‌كه‌ حكومت‌ از راه‌هایی‌ مانند حفظ‌ دموكراسی‌ صوری‌ بدون‌ تحریك‌ مشاركت‌ توده‌یی‌، تبلیغ‌ ایدئولوژی‌هایی‌ كه‌ وفاداری‌ توده‌ها را جلب‌ می‌كنند و تامین‌ وفاداری‌ به‌ نظام‌ با پرداخت‌ پول‌ یا تامین‌ فرصت‌ها سعی‌ در كسب‌ مشروعیت‌ دارد و بدین‌ صورت‌ درصدد رعیت‌ پروری‌ است‌ و می‌خواهد خواست‌های‌ شهروندان‌ خود را به‌ حوزه‌ صرفاً خصوصی‌ محدود سازد، اهمیت‌ جنبش‌ دانشجویی‌ در آنجاست‌ كه‌ مشروعیت‌ جامعه‌ سرمایه‌داری‌ را در ضعیف‌ترین‌ نقاط‌ آن‌ زیرسوال‌ می‌برد و مغلطه‌های‌ ایدئولوژیك‌ را برملا می‌سازد. كوشش‌ برای‌ سرگرم‌ كردن‌ و سلب‌ توجه‌ مردم‌ از مسائل‌ اصلی‌ را نقد می‌كند و مسائل‌ اساسی‌ اقتصاد و سیاست‌ را به‌ بحث‌ می‌گذارد و در یك‌ كلام‌ حوزه‌ عمومی‌ سیاست‌زدایی‌ شده‌ را از نو سیاسی‌ می‌كند.

دومین‌ بحث‌ هابرماس‌ به‌ اهمیت‌ تاریخی‌ جنبش‌ دانشجویی‌ مربوط‌ می‌شود. به‌ نظر او موفقیت‌ این‌ جنبش‌ به‌ ایجاد روش‌های‌ جدید اعتراضی‌ بستگی‌ دارد. وی‌ سه‌ بعد از این‌ مساله‌ را بیان‌ می‌كند. اول‌ مقاومت‌ غیرخشونت‌آمیز است‌ كه‌ بویژه‌ در دوران‌ جنبش‌ حقوق‌ مدنی‌ در امریكا پیدا شد. تاثیر این‌ نوع‌ اعتراض‌ از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ با حداقل‌ خطر، تبلیغات‌ را به‌ حداكثر می‌رساند. دوم‌ شباهت‌ اعتراض‌ دانشجویی‌ با نقد سمبلیك‌ در فرهنگ‌ عامه‌ است‌.

ظاهرا منظور او «تئاتر خیابانی‌» است‌ كه‌ موضوعات‌ مسلم‌ و پذیرفته‌ شده‌ را زیر سوال‌ می‌برد. اینگونه‌ اشكال‌ فعالیت‌ فرهنگی‌، ضربه‌یی‌ ناگهانی‌ وارد می‌كنند و ماهیت‌ آداب‌ و رسوم‌ رایج‌ را برای‌ بیننده‌ برملا می‌سازند. تاثیرگذاری‌ این‌ اشكال‌ بدین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ هم‌ بازی‌ و هم‌ جدی‌ هستند. سوم‌ اینكه‌ روش‌های‌ جنبش‌ دانشجویی‌، خاص‌ یك‌ گروه‌ سنی‌ هستند و با اشكال‌ روانشناسانه‌ و شعارگونه‌ مقاومت‌ در مقابل‌ نسل‌ والدین‌ در پیوندند. هابرماس‌ در سومین‌ بحث‌ خود ریشه‌ اعتراضات‌ دانشجویی‌ را نه‌ در حوزه‌ اقتصادی‌ بلكه‌ در حوزه‌ اجتماعی‌ روانشناختی‌ جست‌وجو می‌كند. جنبش‌ دانشجویی‌ برخلاف‌ مبارزات‌ ضداستبدادی‌ گذشته‌ به‌ منظور كسب‌ بخش‌ بزرگتری‌ از ثروت‌ مبارزه‌ نمی‌كند. بلكه‌ نسبت‌ به‌ نفس‌ مفهوم‌ امتیازات‌ در جامعه‌ سرمایه‌داری‌ معترض‌ است‌. دانشجویان‌ در شرایط‌ عدم‌ نیاز اقتصادی‌ بزرگ‌ شده‌اند و به‌ دلیل‌ همین‌ رهایی‌ از نیازهای‌ فوری‌ این‌ حساسیت‌ خاص‌ را پیدا كرده‌اند.

دو مبحث‌ دیگر هابرماس‌ به‌ نارسایی‌های‌ جنبش‌ دانشجویی‌ در ایدئولوژی‌ و در عمل‌ اشاره‌ دارد.وی‌ در بحث‌ چهارم‌ خود مدعی‌ است‌ كه‌ یكسری‌ جزمیات‌ ماركسیستی‌ كه‌ خوش‌باورانه‌ به‌ عنوان‌ مبنای‌ تحلیل‌های‌ اجتماعی‌ دانشجویان‌ پذیرفته‌ شده‌اند، نظریه‌یی‌ درباره‌ جامعه‌ ساخته‌اند كه‌ نادرست‌ یا مشكوك‌ هستند... و همین‌ باعث‌ شده‌ آنان‌ نتوانند روش‌های‌ منسجم‌ عملی‌ را از نظریه‌ خود بیرون‌ بكشند. از جمله‌ نظریه‌ كاهش‌ نرخ‌ سود كه‌ به‌ باور ماركس‌ به‌ بحرانی‌ منجر می‌گردد كه‌ سقوط‌ سرمایه‌داری‌ را در پی‌ دارد.

هابرماس‌ می‌گوید امروزه‌ دخالت‌ دولت‌، ثباتی‌ برای‌ سرمایه‌داری‌ به‌ ارمغان‌ آورده‌ است‌ كه‌ ظاهرا نظریه‌ بحران‌ در ماركسیسم‌ ارتدكس‌ را بی‌اعتبار می‌كند یا نظریه‌ تضاد طبقاتی‌ كه‌ به‌ نظر هابرماس‌ امروزه‌ دیگر نمی‌تواند مبنای‌ تحلیل‌ جامعه‌ باشد چرا كه‌ سرمایه‌داری‌ در قرن‌ بیستم‌ راه‌هایی‌ هوشمندانه‌ برای‌ از میان‌ بردن‌ كشمكش‌ میان‌ پرولتاریا و بورژوازی‌ پیدا كرده‌ است‌. در واقع‌ كلیه‌ امكانات‌ جامعه‌ از توزیع‌ منابع‌ گرفته‌ تا تبلیغات‌ به‌ كار برده‌ می‌شود تا از بروز كشمكش‌ طبقاتی‌ جلوگیری‌ شود.

وی‌ می‌افزاید: همچنین‌ دانشجویان‌ هوادار نظریه‌یی‌ هستند كه‌ ثبات‌ نسبی‌ جهان‌ اول‌ را وابسته‌ به‌ استثمار جهان‌ سوم‌ می‌داند. وی‌ می‌پذیرد كه‌ از نظر تاریخی‌، امپریالیسم‌ مسئول‌ شرایطی‌ است‌ كه‌ در كشورهای‌ جهان‌ سوم‌ پیدا شده‌ است‌ اما بر این‌ باور است‌ كه‌ اینك‌ استثمار اقتصادی‌ مستقیم‌ جای‌ خود را به‌ اشكال‌ گوناگونی‌ از روابط‌ وابستگی‌ میان‌ ملت‌ها داده‌ است‌.

در غیاب‌ روابط‌ استثماری‌ مستقیم‌ آنچه‌ باقی‌ مانده‌ است‌، صرفا اعتراض‌ و خشم‌ و رنجش‌ اخلاقی‌ علیه‌ جهان‌ اول‌ است‌. جنبش‌ دانشجویی‌ اروپا این‌ خشم‌ و رنجش‌ را به‌ ارث‌ برده‌ است‌. به‌ نظر هابرماس‌ پذیرش‌ این‌ موضع‌ نظری‌ موجب‌ پیدایش‌ دو سوء فهم‌ اساسی‌ در جنبش‌ دانشجویی‌ می‌شود. نخست‌ اینكه‌ اعتراضات‌ جزیی‌ از یك‌ انقلاب‌ است‌. در حالی‌ كه‌ به‌ نظر وی‌ آنچه‌ لازمه‌ انقلاب‌ است‌ وجود ندارد. دوم‌ اینكه‌ دانشجویان‌ به‌ غلط‌ باور دارند كه‌ در مبارزات‌ خود با جنبش‌های‌ ضدامپریالیستی‌ و انقلابی‌ جهان‌ سوم‌ همدست‌ و متحدند. در حالی‌ كه‌ شرایط‌، روش‌ها و پیش‌فرض‌های‌ این‌ دو دسته‌ از جنبش‌های‌ اعتراضی‌ هرگز قابل‌ مقایسه‌ نیستند.

هابرماس‌ در بحث‌ پنجم‌ خود، نتایج‌ ناخوشایند مبحث‌ چهارم‌ را مطرح‌ می‌كند. تحلیل‌ نادرست‌ اوضاع‌ موجب‌ اتخاذ روش‌های‌ عملی‌ شده‌ كه‌ دانشجویان‌ را منزوی‌ و نیروهای‌ پشتیبان‌ دگرگونی‌ دموكراتیك‌ را ناتوان‌ ساخته‌ است‌. رهبران‌ دانشجویان‌ نمادها را با واقعیت‌ خلط‌ و مشتبه‌ كرده‌اند. اشغال‌ یك‌ دانشگاه‌ در طی‌ یك‌ راهپیمایی‌ را نباید با كودتا اشتباه‌ كرد. چنین‌ خلطی‌ میان‌ واقعیت‌ و آرزوها به‌ گفته‌ هابرماس‌ به‌ «انقلاب‌ خیالی‌» می‌انجامد كه‌ در آن‌ شیوه‌های‌ درست‌ روشنگری‌ جای‌ خود را به‌ درگیری‌ بی‌معنی‌ می‌دهد. نتیجه‌ چنین‌ برخوردی‌ هواداری‌ از ایجاد تضاد به‌ هر قیمت‌ است‌. همكاری‌ با گروه‌ها یا دسته‌هایی‌ كه‌ میانه‌روترند و قدر آزادی‌های‌ قانونی‌ موجود را می‌دانند رد می‌شود و در عوض‌ درباره‌ وحدت‌ موهومی‌ میان‌ كارگران‌ و دانشجویان‌ تبلیغ‌ می‌شود كه‌ هیچ‌گونه‌ مبنایی‌ در واقعیت‌ ندارد.هابرماس‌ از دانشجویان‌ دعوت‌ می‌كند كه‌ درباره‌ رابطه‌ میان‌ نظر و عمل‌ اندیشه‌ و تامل‌ كنند و بخاطر آرمانی‌ كه‌ به‌ نظر آنها در آینده‌ مورد تایید توده‌ها قرار خواهد گرفت‌ شتابزده‌ عمل‌ نكنند.

منبع‌ : هولاب‌، رابرت‌، یورگن‌ هابرماس‌ نقد در حوزه‌ عمومی‌، ترجمه‌ حسین‌ بشیریه‌