جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

دموكراسی اروپاییان برای منافع اقتصادی است


دموكراسی اروپاییان برای منافع اقتصادی است

«اوبرودرین» وزیر امور خارجه پیشین فرانسه به سبب تجربه طولانی فعالیت در نهادهای دولتی این كشور و حضور در سمت های متعدد سیاسی دیپلماتیك, به نظریه پردازی صریح اللهجه و عملگرا و تبیین مسائل بین المللی بدل شده است ودرین در سن ۳۴ سالگی به سمت مشاور دیپلماتیك «فرانسوا میتران» رئیس جمهور اسبق رسید, سپس به مقام مشاور مطبوعاتی و نهاد ریاست جمهوری میتران برگزیده شد

در سال ۱۹۹۷ پس از پیروزی حزب سوسیالیست در انتخابات پارلمانی سمت وزیر امور خارجه فرانسه را عهده دار شد. آنچه در پی می آید، گفت وگویی است با این فعال برجسته حزب سوسیالیست فرانسه كه نشریه روسی «سووبودنایامیسل» آن را منتشر كرده است.

* آقای ودرین، آیا نتایج منفی رأی گیری قانون اساسی اروپا به معنی رویارویی دو نظام سیاسی در سطح این قاره است؟

این امر چندان هم قطعی نیست، چرا كه رأی «نه» فرانسوی ها معانی مختلفی دارد. رأی «نه» بخشی از رأی دهندگان علیه دولت، بوروكراتیزه شدن اروپا، ورود تركیه به این اتحادیه و سیاست های اجتماعی اروپای واحد بود. این عوامل ما را از نتیجه گیری در خصوص وجود دو نظام فكری در اروپا باز می دارد. همزمان با اعلام نتایج رأی گیری مسائل بسیار جدی آشكار شدند. اولین موضوع به وزن كشی اروپای متعهد با دولت های ملی باز می گردد و اینكه چگونه باید قدرت بین این دو سیستم تقسیم شود؟ به گمان من پیش نویس قانون اساسی اروپا به این پرسش جواب خوبی داده بود، اما متأسفانه برخی از مردم اروپا با این مسأله موافقت نكردند. این امر یك مسأله فوق العاده جدی سیاسی است كه با مسائل ساختاری اروپا پیوند خورده است.مسأله دوم برای اروپای متحد، انتخاب سیاست های اجتماعی است كه در آن دو سؤال نهفته است، آیا می توان تدوین سیاست های اجتماعی را به نهادهای ضد ملیتی سپرد یا دولت های ملی همچنان باید بر این سیاست ها نظارت كنند؟ دیگر اینكه چه نوع سیاست اجتماعی برای اروپا ضروری است، حمایتی یا آزاد؟ آیا باید دغدغه حفظ منافع كارگران را داشت و رشد فزاینده بیكاری را به كناری نهاد یا اولویت را به عوامل بنیادی تر داد كه از حمایت حداقلی برخوردارند، ولی در ایجاد مراكز كارآفرینی مهمند. این دغدغه مشترك كل دولت های اروپایی است.

* با این شرایط آیا اروپا می تواند گسترش یابد؟

از لحاظ حقوقی، بین تأیید قانون اساسی اروپا و گسترش اتحادیه رابطه ای وجود ندارد، اما از نقطه نظر سیاسی، پیوند این دو امر انكارناشدنی است. در فرانسه و هلند، بسیاری از مخالفین قانون اساسی اروپا به گسترش آن نیز رأی «نه» دادند كه به باور این قشر، اروپا بیش از حد گسترش یافته است. این در حالی است كه مسؤولان اروپا نسبت به این گرایش ها در حال رشد در افكار عمومی بی اعتنایی كردند و وجود سؤالات متعدد موجب طرح مباحث اساسی نشد. این نظر كه گسترش اروپا از بالا فرماندهی می شود هم در شكل گیری نگرش ها بی تأثیر نبود. در كل می توان گفت اروپا از آرمان گسترش خود كناره گیری نخواهد كرد، اما رشد نهادهای اروپایی با وجود چنین رأی های اعتراضی كندتر خواهد شد. همچنان آرمان گسترش اروپا با حس فزاینده خطر در ارتباط خواهد بود. از این رو برای ثبات وضعیت فعلی زمان لازم است. همگرایی اتحادیه اروپا وارد مرحله «تعلیق» می شود.

* آینده اروپا را چگونه ارزیابی می كنید؟ آیا به سمت تقویت اتحاد با ایالات متحده خواهد رفت و یا راه تحكیم ائتلافی درونی را در پیش خواهد گرفت؟

من معتقدم ایده اروپای مؤتلف ایده ای مرده است. این یك رؤیای اتوپیا است كه نقش سازنده خود را پس از جنگ جهانی دوم ایفا كرد.

اما اكنون دیری است به این نتیجه رسیده است كه مردم اروپا تمایلی به ورود به یك ائتلاف ندارند. اروپاییان به زندگی در صلح و نعمت تمایل دارند، می خواهند آزاد باشند و خود را در امنیت ببیند، آنها خواهان حقوق شهروندی گسترده ای هستند كه بر اساس آن مسؤولیت و وظایف سنگین غیرضروری خواهد بود. آن ها همزمان در حفظ ملیت خود تعصب دارند. پس آرمان تشكیل «ایالات متحده اروپا» یا اتحاد فرانسه - آلمان اتوپیایی است. اروپاییان نمی خواهند در یكدیگر ادغام و مستحیل شوند.

* شما معتقدید اروپا نمی تواند تا بی نهایت گسترش یابد، اما مرزهای اروپا كجاست؟ آیا روسیه می تواند وارد اتحادیه اروپا شود؟

فارغ از تجربیات پیشین شخصی ام نمی توانم به شما بگویم كه مرزهای اروپایی تا كجاست. اما معتقدم درك آن ضروری است. بدیهی است این مرزها همچون گذشته، خط های دفاعی ما نخواهند بود. به عنوان مثال، ایالات متحده روابط عالی و پیوندهای اقتصادی مستحكمی با كانادا و مكزیك دارد، اما به آن ها پیشنهاد نمی دهند تا به آمریكا ملحق شوند، این امر حتی نه خواست مكزیكی هاست و نه تمایل كانادایی ها. همین واقعیت با امتناع هلندی ها از پذیرش قانون اساسی اروپا تأیید شد با وجودی كه آن ها ملتی اروپایی و آزاد هستند. مرزهای اروپا وجود دارند، فقط باید بدانیم آنها كجایند. درباره این مسأله جایی برای نگرانی نیست، چرا كه اروپا برای رویارویی با آن هایی كه خارج از مرزهایش هستند، آماده نمی شود. روش های گوناگونی برای همكاری با دولت های غیراروپایی وجود دارد كه حتی مایل نیستند وارد اتحادیه اروپا شوند. اگر روسیه بپذیرد كه وارد نهادی با عضویت ۳۵ دولت شود و با دیگران شرایط برابر داشته باشد، دیگر روزهای خوب امروز را تجربه نخواهد كرد. به نظر من تقدیر روسیه در بازگشت به عرصه جهانی به عنوان بازیگری مستقل و مقتدر است نه در نقش عضو عادی مجموعه اروپا.

* آیا اروپا جهت گیری مشخصی در قبال روسیه دارد؟

در اروپا، سیاست واحدی در قبال روسیه وجود ندارد و هر كشوری خط مشی خاص خود را دنبال می كند. اغلب اروپاییان بر این باورند كه روسیه دلیلی برای پیوستن به اتحادیه اروپا ندارد. عوامل متعددی در این قضاوت دخیلند. برای نمونه، فرانسه به روسیه به چشم یك متحد سیاسی - دیپلماتیك می نگرد، اما از منظر آلمان، روسیه یك همكار اقتصادی مهم است. برخی اولویت را به احیای روند دموكراتیزاسیون مسكو می دهند كه طبق این نگرش نقش اروپا تحكیم و تقویت روند مردمسالاری در روسیه است، اما برخی دیگر، روسیه را همچنان به منزله یك تهدید می نگرند. هر چند، یك و نیم دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می گذرد، اما هنوز هم كشوری چون لهستان از روسیه هراس دارد. در مجموع، نمایندگان ۲۵ كشور عضو شورای اروپا از تنظیم ترتیب اولویت ها در برخورد با روسیه ناتوانند. تكرار می كنم، در قبال مسكو سیاست واحد اروپایی وجود ندارد.

* اروپاییان در برخورد با روسیه ترجیح می دهند وارد مباحث مناقشه برانگیز سیاسی نشوند و پدیده ها را آن گونه كه هست بپذیرند. اما این امر، چگونگی موضعگیری ها در قبال روسیه را توجیه نمی كند، چه این كه واقعیت های موجود جدی تر از آن است كه تصور می شود. شما می توانید تصور كنید كه ایالات متحده یا اروپا بدون تحمل در امور چنین دولتی دخالت كنند؟

این مسأله موضوعی مهم و پیچیده است. اتحادیه اروپا و ایالات متحده تمایل دارند در جهان، مدافع گسترش آزادی، مردمسالاری و حقوق بشر شناخته شوند. در صورتی كه آمریكا برای رسیدن به اهداف خود گزینه های نظامی را رد نمی كند، اما اتحادیه اروپا ترجیح می دهد از كاربرد زور امتناع كند. هم آمریكاییان و هم اروپاییان تلاش می كنند تا منافع خود را شناسایی نمایند. آمریكاییان برای تحمیل دموكراسی به یك كشور دیگر مانعی نمی بینند، اما اگر گسترش مردمسالاری در كشور همسایه خود را به زیان منافع ملی واشنگتن بدانند با آن مخالفت خواهند كرد. همین مشكل برای اروپاییان نیز پیش آمده است. اروپا در ایده آل های خود و واقعیت های غیرقابل كتمان در نوسان است. نمی توان فراموش كرد كه اروپاییان ایده آلیست های راسخی هستند، آنها خیلی مایلند كه دنیا با حركت یك چوب الف به دموكراسی بزرگی تبدیل شوند. اما آنها نمی دانند چگونه به این خواسته برسند. امروز موضعگیری تندی می كنند.اما فردا سكوت می كنند كه این رفتار اثرات نامطلوبی به دنبال خواهد داشت. واقعیت موجود این است كه اروپاییان حاضر نیستند به استقرار دموكراسی در جایی همت گمارند كه منافعی برای آن ها در نظر گرفته نشده است. بریتانیا را در نظر بگیرید، خود را مجاز می داند تا درباره وقایع برمه هم اظهارنظر كند. چرا كه این امر منافع اقتصادی اش را تهدید نمی كند. انتقادهای صریحی علیه دولت زیمبابوه بیان می كند، چون نسبت به سیاست های «رابرت موگابه» بدبین است. این در حالی است كه لندن در بسیاری موارد سكوت اختیار می كند. همین موضوع برای فرانسه نیز صادق است. ما مجبوریم روابط تنگاتنگی با كشورهای آفریقای شمالی و سایرین داشته باشیم. به دیگر سخن سیاست واحدی برای حمایت از گسترش مردمسالاری و حقوق بشر وجود ندارد. من با تأسف اعتراف می كنم اگر شما یك دولت دموكراتیك دارید دیگر نیازی به امید بستن به اروپا نیست. اروپا فقط به شما كمك می كند، اما به سختی می تواند مشكلات شما را حل كند. اتحادیه اروپا درباره دولت هایی موضع صریح و مشخصی دارد كه می خواهد وارد مجموعه اش شوند. در مناطقی مانند بالكان كه اروپا تأثیر تعیین كننده ای دارد، امكان همكاری های چندجانبه وجود دارد. اما آن چه به روابط با دیگر مناطق باز می گردد، ما را وامی دارد تا بین اصول اولیه و منافع خود دست به انتخاب بزنیم.

* ایالات متحده درصدد گسترش آزادی و مردمسالاری در جهان است، اما اروپا نوع خاصی از حكومتداری را پیشنهاد می دهد كه توسط خود شكل گرفته است. فكر می كنید می توان این الگو را در خارج از قاره اروپا نیز پیاده كرد؟

همه چیز آن گونه كه می گویید واضح نیست. من معتقدم آمریكا برنامه ای جهانی دارد و آن برنامه ابرقدرتی آمریكاست. برای آنها، مهم حكومت كردن بر جهان است فارغ از آن كه این جهان چگونه خواهد شد.اروپاییان می خواهند الگویی كه پس از جنگ جهانی دوم شكل گرفته است را در بقیه نقاط جهان گسترش دهند، ولی طریقه اجرای آن را نمی دانند. نمی توان حكم قطعی برای چگونگی صدور شیوه حكومتداری اروپایی در دیگر نقاط جهان صادر كرد، چرا كه اروپاییان همچنان بین ایده آلیسم و رئالیسم مردد هستند. شخصاً مطمئن نیستم كه سیستم اروپایی امكان «تكثیر» داشته باشد. برای مثال روسیه درس های زیادی را باید از اروپا یاد بگیرد، ولی به این نتیجه می رسد كه باید از تقلید كوركورانه شیوه اروپایی در «خاك بیگانه» اجتناب كند.

ترجمه: سرگه بارسقیان