دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به فیلم «هیچ کجا هیچ کس»


نگاهی به فیلم «هیچ کجا هیچ کس»

فیلم «هیچ کجا » در زمره تلاش های گاه به گاهی سینمای ما در جهت تجربه روایی تازه تر البته در قیاس با روال مستمر و عمومی روایتگری در سینمای ایران است به این ترتیب, قاعدتا باید از این تجربه نیز استقبال کرد لیکن آیا برخورد مناسب همان تایید و شادمانی از این اتفاق و اتفاقات مشابه آن است یا باید جدی تر به مساله نگاه کنیم

فیلم «هیچ کجا... » در زمره تلاش‌های گاه به گاهی سینمای ما در جهت تجربه روایی تازه‌تر {البته در قیاس با روال مستمر و عمومی روایتگری در سینمای ایران} است. به این ترتیب، قاعدتا باید از این تجربه نیز استقبال کرد. لیکن آیا برخورد مناسب همان تایید و شادمانی از این اتفاق و اتفاقات مشابه آن است یا باید جدی‌تر به مساله نگاه کنیم؟

مدعای فیلم تعهد به فرم روایت است؛ در واقع از ابتدا فیلم تکلیف خود را روشن می‌سازد و مخاطب را از هر نوع انتظار کشیدن، جهت پند و اندرز شنیدن یا صدور احکام قطعی اخلاقی یا بیانیه‌های آبکی سیاسی- اجتماعی فراری می‌دهد. روایتگری دغدغه اول این فیلم می‌شود و نهایتا به قدری در این مسیر راه افراط را طی می‌کند که بازی‌های فرمی به وسواس اجباری فیلم تبدیل می‌شود. اگر مشخصا از خود فرم روایی شروع کنیم به نکته خاصی می‌رسیم.

اینکه، روایت فیلم قرار است یک داستان تقریبا خطی را به شیوه‌یی خلاقانه‌تر غیر خطی سازد، روایتی که اگر قرار بود به صورت خطی بیان شود، می‌توانست نهایتا با چند فلاش بک به عرصه بیان درآید؛ اما ترجیح سازندگان فیلم بر این بوده که خلاقیت را از مدخل روایتگری بروز دهند. در واقع با گذشت بخش اولیه فیلم و شاهد بودن تداوم این تصادفات فرمی، ما به این نتیجه می‌رسیم که انتخاب مدخل روایت برای عرضه خلاقیت یک ترجیح صرف سازندگان فیلم نبوده، لیکن اصرار آنان بوده. سازندگان فیلم بر وسواس خود نسبت به حفظ شکوه بازی‌های روایی مصرند و تاکید دارند. به همین دلیل می‌توان همان پرسش ساده‌دلانه را که در اکثر موارد اینچنینی می‌توان پرسید را بازگو کرد؛ اساسا، از ابتدا چه دلیلی بر غیرخطی بیان کردن داستان سر راست فیلم بوده؟!

«هیچ کجا، ...» با روایت برهم خورده خود، مخاطب را گمراه می‌کند. به نظر می‌رسد که بخشی از این تاکتیک تعمدا انتخاب شده، اما برخلاف انتظار سازندگان فیلم، به هیچ‌وجه تسری این گمراهی مخاطب در طول فیلم تماما انتخاب شده و از پیش برنامه‌ریزی شده نیست. مخاطب در چند دقیقه اول گیج می‌شود، با تصاویری روبه‌رو است که گاه به هم نامربوطند و بعدها معلوم می‌شود که به مداخل متفاوت زمانی مربوطند. این گیجی تا حدی بسیار جزیی و ناچیز وابسته به محتوای فیلم است. همان شعار معروف که به چشمان خود اعتماد نکن، یا، پیش از دیدن دقیق تمام زوایا دست به تصمیم‌گیری اخلاقی نزن! محتوای فیلم، تاکیدی است بر دخالت قضایای بی‌شمار منطقی و غیرمنطقی در وقوع اتفاقات، پس انتظار عاقلانه این است که به شیوه‌یی ناگهانی و شورمندانه در کوران این دخالت‌ها تصمیمات بازگشت‌ناپذیری نگیریم. مثلا، عقلانی‌تر آن است که هنگام کینه‌ورزی نسبت به پسری که او را مسبب شوربختی دخترمان می‌دانیم، از پشت شیشه و ناگهانی و از سر خشم بی‌مورد شلیک نکنیم، بلکه بهتر است که بدانیم، خود آن پسر مغضوب هم قربانی این ماجراست. خلاصه اینکه «هیچ کجا، ...» قصد دارد که قاطعانه تصمیم‌گیری را به پرسش گذارد، تصمیم‌گیری بر مبنای پیش‌فرض و نهایتا بدون دخالت دادن شرایط پیش‌بینی‌ناپذیری که به ابطال تصمیمات ناگهانی منتهی می‌شود.

مدت‌هاست که این جانمایه اصلی، یعنی عدم قطعیت در فرآیند تصمیم‌گیری شکل‌دهنده روایت مخصوص خود شده. به نوعی فیلم‌های پست مدرنیستی از این قماش مضامین را به فرم ویژه خود پوشش می‌دهند. در سیر پوشش دادن صورت ویژه، ما با برخوردهای اخلاقی و بیانیه‌های شبه فلسفی هم روبه‌رو می‌شویم. پس برخلاف تصور ما که هیچ حکم اخلاقی‌ای در این گونه نو سینمایی روا نیست، عملا با صدور بی‌شماری از بیانیه‌ها و احکام روبه‌روییم، نکته در ظرافت خاص این احکام است که این ظرافت خود بخشی از فرم روایی منحصر به فرد متناسب با این مضامین است. «هیچ کجا، ...» با پیچیده ساختن غیر ضروری روایت، سعی در گمراه ساختن مخاطب دارد، قطعا بخشی از این فریب دادن مخاطب تعمدی است {بنا به محتوای ویژه فیلم که به عدم قطعیت در وقوع حوادث می‌پردازد} لیکن بخش عمده این فریبدهی ناخواسته و تصادفی بوده. به همین دلیل روایتی که می‌توانست به صورت خطی بیان شود و‌ای بسا برای لحظاتی سرگرم‌کننده هم می‌شد، به روایتی غیرخطی و کسل‌کننده بدل شده که تنها نتیجه آن پس از گذشت لحظاتی، برای مخاطب گیجی و عصبانیت به جهت از دست دادن عنان داستان و گمراهی بی‌مورد است.

در آخر اینکه، گاه پر بها دادن به جنبه‌یی، سعی در لاپوشانی و پنهان ساختن جنبه‌یی دیگر است. به این معنی که، شاید غرق شدن و وسواس افراطی به خرج دادن، جهت روایتگری پیچیده و به اصطلاح نوآورانه، تلاشی محترمانه جهت پوشاندن حفره‌های محتواست. در واقع گاهی، غرق در روایت شدن، راهی متمدنانه برای فرار از درگیر شدن با محتواست. پس این اصرار نوظهور جهت تاکید بر فرم در سینمای ما، بهترین و مقتصدانه‌ترین روش برای فرار از حفره‌های محتوا و جان داستان است.

آرش اسدی