جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نشر غیر صنعتی و مسکن های پرخرج


نشر غیر صنعتی و مسکن های پرخرج

یک صنعت ویژگی های زیادی دارد که از مهم ترین آن ها می توان به تولید, درآمدزایی سودآوری و تغییر پیشرفت مداوم اشاره کرد فرض صنعت, بدون تولید فرضی محال است و ساز و کاری که در آن تولید نباشد شاید بتواند تجارت, بازرگانی و نام بگیرد, اما هرگز به آن صنعت گفته نمی شود

بارها دیده و شنیده‌ایم که در ابتدای واژه «نشر» کلمه «صنعت» را به کار می‌برند و ترکیب «صنعت نشر» را می‌سازند. چند سؤال:

۱) آیا این ترکیب، ترکیب درستی است؟ به این معنی که واقعاً نشر بایستی یک صنعت باشد؟

۲) آیا این ترکیب یک ترکیب واقعی است؟ به این معنی که آیا واقعاً در حال حاضر نشر در کشور ما یک صنعت است؟

نویسنده معتقد است که پاسخ به این دو سؤال و اقدام بر مبنای آن، مهم‌ترین نیاز امروز نشر کشور است. اما در مورد سؤال اول:

یک صنعت ویژگی‌های زیادی دارد که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به تولید، درآمدزایی (سودآوری) و تغییر (پیشرفت) مداوم اشاره کرد. فرض صنعت، بدون تولید فرضی محال است و ساز و کاری که در آن تولید نباشد شاید بتواند تجارت، بازرگانی و ... نام بگیرد، اما هرگز به آن صنعت گفته نمی‌شود. در مورد سودآوری نیز باید گفت از آنجایی که کسب درآمد اقتصادی از اهداف اولیه تولد و نضج یک صنعت است، بدون سودآوری هیچ صنعتی سر پا نمی‌ماند و به انقراض خواهد انجامید؛ چنان که در برهه‌ای همین اتفاق برای صنعت نساجی ایران افتاد. همچنین یک صنعت برای حفظ پویایی و عدم حذف در بازار رقابتی موجود، ناگزیر از نوآوری، ارتقاء کیفیت تولیدات و خدمات مرتبط با آن‌هاست.

با این توصیفات برای پاسخ به سؤال اول می‌توانیم در مورد نشر دو نگرش داشته باشیم. اول اینکه نشر را صرفاً فعالیتی بدانیم فرهنگی، و فارغ از اقتضائات اقتصادی، قائل به ادامه حیات آن باشیم و بپذیریم که دراین زمینه نیز همانند دیگر زمینه‌های فرهنگی، دولت می‌بایست هزینه کند و نگاه کسب درآمد و اقتصادی به آن را مخرب و معارض با این نگاه فرهنگی بدانیم. در این صورت به هیچ وجه نباید نشر را به عنوان یک صنعت بپذیریم.

اما نگا دوم، نشر رایکی از زمینه‌هایی می‌داند که «فرهنگ» و «اقتصاد» در آن با هم تلاقی می‌کنند. این نگاه در عین اینکه نشر را یک فعالیت فرهنگی و حتی به خاطر نوع خروجی آن ـ یعنی کتاب به عنوان سلول اولیه فرهنگ ـ از مهم‌ترین و اثرگذارترین فعالیت‌های فرهنگی می‌داند.

درعین حال آن را یک ساز و کار اقتصادی و صنعتی به شمار می‌آورد. چرا که در نشر نیز همانند همه صنایع دیگر کالایی «تولید» می‌شود که باید «توزیع» شده و به «فروش» برسد و از این چرخه درآمدی ناشی شود که بتواند علاوه بر تأمین هزینه‌های این چرخه، تمام مهره‌ها و افراد شاغل در آن را از نظر مالی بهره‌مند سازد. در این نگاه، عدم پذیرش نشر به عنوان یک صنعت خطایی استراتژیک به حساب می‌آید.

● ولی تبعات پذیرش هر کدام از این دو تلقی چیست؟

با فرض اول، ما همواره یک نشر وابسته خواهیم داشت و دولت موظف است پیوسته مکانیسم‌هایی را برای حمایت از نشر در نظر بگیرد و بودجه‌هایی را به آن اختصاص دهد. البته از محاسن این فرض می‌توان به: کاهش قیمت تمام شده و نتیجتاً بهای پشت جلد کتاب، حمایت ویژه و تقویت عناوین و موضوعات خاصی از کتب، پشتیبانی از تولیداتی که نیازمند سرمایه‌گذاری ویژه است (همانند کتب مرجع) اشاره کرد.

معایب این نگرش نیز می‌‌تواند موارد زیر باشد:

ـ از بین رفتن فضای رقابتی برای تولید.

ـ تقویت کتاب‌نویسی برای خریداران کتاب به جای خوانندگان کتاب!

ـ ایجاد زمینه سوء استفاده‌های مالی و رانت‌خواری.

در حوزه نشر.

اما تلقی دوم یعنی پذیرش نشر به عنوان یک صنعت سودآور منجر به افزایش سرمایه‌گذاری در این صنعت و نهایتاً رونق آن خواهد شد؛ ایجاد فضای رقابتی، افزایش تولید برای مخاطب واقعی (تولید مؤثر)، ایجاد قابلیت بکارگیری نیروی انسانی متخصص و مجرب و همچنین امکانات و سخت‌افزارهای جدید و با کیفیت به دلیل توانایی ناشران برای سرمایه‌گذاری بلندمدت در این جهت، افزایش توان اطلاع‌رسانی و تبلیغی به علت درآمدهای مناسب ناشی از این صنعت و ... از محاسن این نگاه است. البته طراحی سیاست‌ها و مکانیسم‌های نظارت هوشمندانه بر این فضای باز در صنعت نشر به دلیل اثرگذاری بسزای فرهنگی آن از نکات بسیار مهم و ظریف پذیرش و ایجاد چنین بستری است.

بدین ترتیب ملاحظه محاسن و معایب این دونگاه، کفه ترازو را در سمت «صنعت نشر» سنگین‌تر می‌کند و صنعتی شدن را به عنوان تنها راه پویایی در نشر پیش پا می‌گذارد.

اما وضعیت فعلی کشور ما و پاسخ سؤال دوم:

(فارغ از ناشرانی که در کار تولید کتاب‌های پرسود درسی‌اند که بحث در موردشان مجال مجزایی را می‌طلبد) به طور کلی ناشران فعال کشور به سه دسته قابل تقسیم‌اند؛ دسته اول ناشران دولتی‌اند که با پشتوانه بودجه‌های دولتی فعالیت می‌کنند. در بین این ناشران، آنانی که بودجه‌های دولتی و تضمین ادامه حیات، آن‌ها را به رخوت نکشانده، تولیدات فاخری عرضه می‌کنند. اما در غیر این صورت اگر تولید خوبی هم وجود داشته باشد ـ چون هیچ ارتباطی بین فروش و حقوق کارکنان برقرار نیست و همواره و تحت هر شرایطی امنیت شغلی و مالی برای آنان وجود دارد ـ به جای رسیدن به دست مخاطبان در انبارهای کتاب خواهد ماند.

دسته دوم، ناشران خصوصی‌ای هستند که تولیدات خوبی هم دارند اما نوعاً برای ادامه حیات خود روابط گسترده‌ای با مراکز عمده خرید کتاب و حامیانی از نوع ارشاد، آموزش و پرورش، شهرداری و ... دارند. درست است که این ناشران خصوصی به حساب می‌آیند اما تضمین ادامه حیات آن‌‌ها با بودجه‌های دولتی است که به طور ویژه غالباً از طریق روابط ناسالم به دستشان می‌‌رسد.

دسته سوم ناشران خصوصی‌ای هستند که همه یا بخشی از تولیداتشان را «آثار زرد» تشکیل می‌دهد. بهترین این ناشران، بخشی از تولیداتشان را به این نوع تولیدات اختصاص می‌دهند تا بتوانند حداقل درآمد لازم برای اداره خود را داشته باشند، در حالی که برخی از آن‌ها نیز اساساً تاجرند تا ناشر. جالب اینکه حرکت به سمت تولیدات زرد ـ که البته خود ناشی از سیاست‌گذاری‌های غلط و کارهای نکرده متولیان مربوطه است هم طیف مذهبی دارد و هم غیر مذهبی. این تولیدات عناوین متنوعی از گنج‌های معنوی، گنج العرش، داروخانه معنوی تا راز زیبای نرگس، چگونه پوست خود را شاداب نگه داریم، آنچه دختران جوان باید بدانند و ... را شامل می‌شود.

البته دسته چهارم هم می‌توان در نظر گرفت که به‌رغم اطلاق لفظ ناشر به آن‌ها، کارشان بیشتر تولید کالای تزئینی است تا کتاب! این دسته از ناشران ـ که به نظر می‌رسد در فعالیت خود به سودآوری نیز رسیده‌‌اند ـ بیشتر اقدام به تولید کتاب‌های لوکس هنری، گرافیک، خطاطی و ... می‌کنند و بهتر است آن‌ها و محصولاتشان را در حوزة کتاب و کتاب‌خوانی به معنای مطالعه کتاب محسوب نکنیم.

حال در چنین شرایطی چقدر احتمال تولید آثار فاخر و رسیدن این آثار به دست مخاطبان واقعی‌شان وجود دارد؟ این وضعیت در واقع تصویری از شرایط واقعی نشر غیر صنعتی کشور ماست. نشری که سالیانه دهها میلیارد تومان به صورت مستقیم و غیر مستقیم توسط دولت به آن تزریق می‌شود اما به هیچ وجه اتفاقی به تناسب این توجه، در آن رخ نمی‌دهد.

به نظر می‌رسد راه برون رفت از این وضعیت، سیاستگذاری، طراحی، ایجاد زیر ساخت، اجرا و نهایتاً حرکت به سمت صنعتی شدن نشر در کشور است. مطمئناً این اقدامات بیش از هر چیز نیاز به ورود، سامان‌یابی و بهره‌گیری از نیروهای متخصص در کلیه حوزه‌های مرتبط با نشر اعم از اقتصاد، بازاریابی، کتاب‌داری، جامعه‌شناسی، روانشناسی، تبلیغات و ... است.

تلاش بر این است تا در مقاله‌های بعدی، تأملاتی درمورد پاره‌ای از این زیرساخت‌ها و سیاست‌گذاری‌های مورد نیاز مطرح شده و حداقل در حد طرح سؤال و نمایاندن «بایسته‌های پژوهش» این حوزه‌ها گام کوچکی برداشته شود.

مجید عبدالهی



همچنین مشاهده کنید