چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

خوشبختی در گرو اخلاق


خوشبختی در گرو اخلاق

از نگاه فارابی, سعادت آدمی در گرو اخلاقی بودن اوست

با وجود همه پیشرفت‌هایی که در قرون اخیر در حوزه‌های مختلف علمی و فرهنگی صورت گرفته، جامعه بشری همچنان درگیر مشکلات متعددی است که ریشه بسیاری از آنها به شناخت نادرست یا تک‌بعدی از انسان باز می‌گردد. تحقیق پیرامون ابعاد مختلف وجود آدمی و اموری چون خیروکمال و سعادتِ انسانی از دیرباز اندیشمندان را به خود مشغول داشته و همچنان پرسشی گشوده به شمار می‌آید.

از آنجاکه حکمای اسلامی نگاه عمیق و بنیادینی به خدا، جهان و انسان داشته‌اند، نظام‌های فلسفی‌ای از خود به جا گذاشته‌اند که در حوزه‌های مختلف و از جمله انسان‌شناسی، بازخوانی آنها راهگشای بسیاری از مشکلات ما خواهد بود. از جمله بزرگ‌ترین متفکران جهان اسلام، «حکیم ابونصر محمد فارابی» است که به‌حق به عنوان «موسس فلسفه اسلامی» مشهور گشته. تفکرات فلسفی فارابی دائرمدار سعادت انسان است و به‌این سبب کوشیده تا زوایای مختلف وجود آدمی را شناسایی و تحلیل نماید.

روش فلسفی فارابی به این شکل است که ابتدا به جهان‌شناسی پرداخته و پس از حصول شناختی جامع از هستی و آفریننده آن، به مباحث انسان‌شناسی روی می‌آورد. مزیت این رویکرد فارابی آن است که وی با شناخت کلان و جامعی که از جهان به‌دست آورده، توانسته جایگاه هریک از موجودات را در نظام آفرینش دریافته و به شناخت حقیقی آنها نائل گردد.

فارابی موجودات را بر شش دسته‌ عمده تقسیم می‌کند که عبارتند از: ۱ـ سبب اول (خدا). ۲ـ سبب دوم (فرشتگان). ۳ـ عقل فعال (روح‌الامین). ۴ـ نفس. ۵ ـ ‌صورت. ۶ ـ ماده.

فارابی در باب پیدایش جسم انسان معتقد است مواد مختلف و عناصر اربعه به شکل‌های گوناگونی با هم ترکیب شده‌اند و خداوند حکیم و توانا آن ترکیبی که برترین و کاملترین ترکیب بود را برگزید تا روح و نفس‌ناطقه انسانی را در آن قرار دهد.

بر این اساس نفس ناطقه زمانی به وجود می‌آید که جسم قابلیت پذیرش نفس ناطقه انسانی را یافته باشد. در آن مرحله عقل فعال (روح الامین)، از جانب خداوند، نفس ناطقه را به جسم مادی اعطا کرده و به این ترتیب انسان پا به عرصه وجود می‌گذارد.

اولین قوه‌ای که در انسان شکل می‌گیرد قوه غاذیه (تغذیه‌کننده) است.پس از آن و به‌وسیله قوه حساسه (حواس پنجگانه) انسان می‌تواند جهان پیرامونش را ادراک کند. قوه دیگر انسان، قوه نزوعیه است که به وسیله آن انسان به چیزی مشتاق یا از چیزی رویگردان می‌شود. چهارم، قوه متخیله است که در هنر و معرفت بشری نقش‌آفرینی می‌کند، نیرویی است که حافظه انسان را ساخته، سپس محفوظات ذهنی را ترکیب کرده و صورت‌ها و ترکیب‌های جدید از آنها به وجود آورد.

دراین میان مهم‌ترین قوای وجودی آدمی قوه ناطقه است که به وسیله آن انسان تفکر می‌کند، علوم‌ را می‌آموزد، بین کارهای خوب و بد تمایز قائل می‌شود و در یک کلام انسانیتِ انسان را می‌سازد.

فارابی مانند سایر فلاسفه، قوه ناطقه را به دو بخشِ نظری و عملی تقسیم می‌کند. البته این تقسیم‌بندی به این معنا نیست که عقل واقعاً از دو یا چند قسمت مجزا تشکیل شده است؛ چراکه عقل امری غیرمادی و در نتیجه غیرقابل تقسیم و تجزیه است. این تقسیم‌بندی در حقیقت اعتباری و ساخته ذهن ماست که با توجه به کارکرد عقل و برای شناخت بهتر آن، انجام می‌گیرد. به ‌هرحال؛ قوه ناطقه عملی به آن دسته از تفکراتی که ناظر به اعمال و افعال انسان هستند اطلاق می‌گردد، مانند تفکرات اخلاقی، سیاسی و هنری و قوه ناطقه نظری،به تفکرات غیرعملی و نظری محض اطلاق می‌شود، مانند: ریاضیات، طبیعیات و علم مدنی یا علم انسانی. «قوه ناطقه عملی بدان جهت آفریده شده که خادم قوه ناطقه نظری بوده و قوه ناطقه نظری برای آن آفریده شده که راهنمای انسان در رسیدن به سعادت باشد.

به نظر می‌رسد هدف نهایی فارابی از طرح‌ریزی نظام فلسفی‌اش، راهنمایی انسان در تحصیل سعادت باشد. او سعادت را چنین تعریف می‌کند: «سعادت عبارت است از تحول و صیرورت نفس در کمال وجودی خود بدان درجه‌ای که دیگر محتاج به جسم و هیچ چیز مادی دیگر نباشد، و از جمله موجودات روحانی گردد» و «موجود الهی شود بعد از آن‌که موجودی هیولانی(مادی) بود.»

معلم ثانی از سعادت به عنوان «غایتی که همه انسان‌ها بدان شوق دارند» یاد می‌کند، اما با تفسیری که او از غایت و خیر ارائه می‌کند، مفهوم سعادت نسبت به حدود متداول در فلسفه ارسطو و مشائیان فراتر رفته و به معارف والای اسلامی پیوند می‌خورد. او با اشاره به آیه ۴۳ سوره مبارکه «نجم» که از خداوند متعال به عنوان منتهی‌الیه و غایت همه چیز یاد می‌کند، می‌گوید: «واجب‌الوجود بالذات غایت است چراکه همه چیز به او می‌انجامد؛ چنان‌که فرمود: «و إن إلی ربک المنتهی»، و از آنجا که هر غایتی خیر است پس او خیر مطلق است.» و در جای دیگر می‌گوید: «هو الأول و الآخر؛ لأنه هو الفاعل و الغایه».

سعادت انسان از طریق اخلاق نیکو حاصل می‌شود و اخلاق هم آراستگی به فضائل است. از نظر فارابی فضائلی که انسان باید به آنها آراسته شود دو گونه‌اند: خلقی و نطقی. فضائل نطقی، شامل فضیلت‌های‌ نظری‌ و فکری‌اند که ‌مربوط به قوه ناطقه می‌شوند، اموری چون: حکمت، خرد، زیرکی. و فضائل خلقی هم شامل فضائل خلقی‌ و صناعات‌ عملی‌اند که اموری چون: پاکدامنی، شجاعت و عدالت را شامل می‌شوند.

فارابی‌ درباره‌ ترتیب‌ فضیلت‌ها معتقد است‌ که‌ اول‌ فضیلت‌ نظری‌ است؛ زیرا شناخت‌ سعادت‌ آدمی‌ که‌ گام‌ نخست‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ است‌، بر عهده‌ علم‌ انسانی‌ است‌. پس‌ از آن‌ فضیلت‌ فکری‌ است‌ که راه‌های‌ مناسب‌ برای‌ تحصیل ‌سعادت را درمی‌یابد و سرانجام‌ فضیلت‌ اخلاقی است‌ که‌ از طریق آن نفس‌ راه‌ سعادت را می‌پیماید. صناعات‌ عملی‌ نیز همان‌ فضیلت‌ عملی‌ مربوط به‌ حرفه‌های‌ مختلف است‌.

بر این اساس شأن و مرتبه انسانی هرکس بستگی به اخلاق و فضائل و رذائلی دارد که در وجودش ملکه گشته است. ازاین‌رو فارابی براساس‌ ساحت‌های‌ مختلف‌ وجود آدمی‌، فضیلت‌های‌ گوناگونی را ‌تعریف‌ می‌کند. فضیلت‌ فعل‌ انسان‌، انجام‌ افعال نیکوست؛‌ فضیلت‌ نفس‌ انسان مزین شدن به‌ ملکات‌ زیبا‌ و فضیلت‌ ذهن؛ توانایی درک‌ درست‌ مسائل‌ است‌.

از نظر فارابی سعادت هم در دنیا و هم در جهان آخرت برای انسان حاصل می‌گردد با این تفاوت که سعادت در مرتبه پایین‌ترش در این دنیا و سعادت حقیقی در آخرت به‌دست می‌آید.

از نظر فارابی زمانی انسان می‌تواند نسبت به سعادت‌مند بودن خود اطمینان حاصل کند که نه تنها همه اعمالش فاضلانه باشد، بلکه کمترین تمایلی هم به مادیات و امور پست نداشته باشد؛ چراکه «فرق است میان شخص فاضل و شخص خویشتن‌دار. شخص خویشتن‌دار اگرچه کارهای با فضیلت انجام می‌دهد، ولی در همان حال خواهان زشتی‌ها و شرور نیز هست، هر چند با خواهش‌های نفسانی‌اش مقابله می‌کند. ولی شخص فاضل کارهایی که انجام می‌دهد، با تمنیات نفسانی‌اش هماهنگ است و مشتاق به آنهاست.»

● شهر خدا

نقطه نهایی اندیشه فارابی مبحث مدینه فاضله است. جایی که کمالات انسان به بلوغ می‌رسد و فطرت انسانی شکوفا می‌گردد: «مدینه‌ای که مقصود حقیقی از اجتماع در آن تعاون بر اموری بود که موجب حصول و وصول به سعادت آدمی است، مدینه فاضله بود» و «مردمی که از ناحیه چنین ریاست‌هایی اداره می‌شوند، مردمی فاضل، نیکو و سعادت‌مند هستند.»

در نظر فارابی مهم‌ترین کارکرد حکومت برپایی نظامی است که انسان را به کمال و سعادت برساند. از این‌رو معلم ثانی اخلاق را ذیل علم مدنی و در کنار سیاست قرار می‌دهد. روشن است که این نگاه به اخلاق از انسان‌شناسی فارابی نشأت گرفته که آدمی را مدنی‌الطبع و شرط حصول سعادت انسان را حضور در مدینه فاضله بیان می‌کند. به زعم وی یکی از مهم‌ترین کارکردهای علم مدنی«تعریف وظایف حکومتی است که باید سنن فاضله را در مردم به وجود ‌آورد».

فارابی مساله حاکمیت نبوی و گفتمان وحیانی بر مدینه را در نظام فلسفی‌اش تئوریزه کرده و می‌گوید: «ریاست اول مدینه در شخصی است که همه علوم و معارف برای او حاصل شده است و در هیچ امری به کسی که او را راهنمایی کند نیاز ندارد و نیروی ارشاد داشته باشد تا مردم را به اعمال نیک هدایت نماید و وظیفه هرکس را معین و او را در جایگاه مناسب‌اش بگمارد و می‌داند کدام ویژگی نفسانی است که آدمی نیکی‌ها را به وسیله آن پدید می‌آورد و درمان رذائل اخلاقی مردم چگونه ممکن است و چه تدبیری باید به کار برد تا مردم به این درمان خو گیرند... این احوال صرفاً در کسی یافت می‌شود، که به عقل فعال پیوسته و فیوضات الهی را از طریق او برمی‌گیرد. این‌چنین انسانی همان انسانی است که باید گفت مورد وحی الهی واقع شده است.»

در زمان فقدان رئیس اول، فارابی به مساله ریاست تابعه مماثل (به تبعیت از رئیس اول و مثل او) می‌پردازد. او با ویژگی‌هایی که برای این‌گونه ریاست ارائه می‌دهد، فلسفه امامت را در تشیع به نمایش می‌گذارد.

فارابی رهبری و ریاست جامعه در زمان بعد از رئیس اول و رئیس مماثل را هم در نظر گرفته و برای چنین دورانی «ریاست سنت» را مطرح می‌کند: «و هرگاه عصری بیاید که چنین انسانی یافت نشود، باید همان سنت‌ها و قوانین و شرایعی که آن‌گونه افراد مقرر داشته‌اند مورد عمل واقع شود و نظام تدبیر مدینه بر وفق آنها قرار گیرد و در این هنگام آن رئیسی که اداره مدینه مطابق موازین مکتوب و مأخوذ از پیشوایان قبلی به عهده اوست، پادشاه سنت نامیده می‌شود.»

مهدی طاهری تنها



همچنین مشاهده کنید