یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

جغرافیای تاریخی داستان حضرت لوط ع


جغرافیای تاریخی داستان حضرت لوط ع

این مقاله درباره مبعوث شدن حضرت لوط ع به پیامبری قوم شهر سدوم , و مسیر مهاجرت آن حضرت , و اقوال گوناگون در این باره , به انضمام ماجرای نقل شده در قرآن کریم و مقایسة اجمالی آن باداستان منقول در کتب عهدین سخن گفته است

یکی‌ از پیامبران‌ الهی‌ که‌ ماجرای‌ او و قومش‌ به‌ تفصیل‌ در قرآن‌ کریم‌ بیان‌ شده‌، حضرت‌ لوط‌ (ع)‌ است‌که‌ به‌ گفتة‌ صاحب‌نظران‌، خویشاوندی‌ ایشان‌ با حضرت‌ ابراهیم‌(ع)‌ نیز قطعی‌ و مسجل‌ است‌. داستان‌حضرت‌ لوط ‌(ع)‌ با اختلاف‌ قابل‌ توجهی‌ در تورات‌ نیز به‌ چشم‌ می‌خورد که‌ قطعات‌ زیادی‌ از آن‌ جعلی‌ ودور از شأن‌ این‌ پیامبر عظیم‌الشأن‌ است‌.

این‌ مقاله‌ دربارة‌ مبعوث‌ شدن‌ حضرت‌ لوط‌ (ع)‌ به‌ پیامبری‌ قوم‌ شهر سدوم‌، و مسیر مهاجرت‌ آن‌حضرت‌، و اقوال‌ گوناگون‌ در این‌ باره‌، به‌ انضمام‌ ماجرای‌ نقل‌ شده‌ در قرآن‌ کریم‌ و مقایسة‌ اجمالی‌ آن‌ باداستان‌ منقول‌ در کتب‌ عهدین‌ سخن‌ گفته‌ است‌.

● مقدمه‌

در نگاه‌ نخست‌ به‌ متن‌ قرآن‌ کریم‌، یکی‌ از مواردی‌ که‌ چشمان‌ جست‌وجوگرِ حقیقت‌ را مجذوب‌ خویش‌ می‌سازد،وجود چشمگیرِ داستان‌های‌ انبیای‌ الهی‌‰‌ و سرگذشت‌ اقوام‌ ستمکارشان‌ است‌ که‌ برای‌ صاحبان‌ خرد سراسرموعظه‌ و پند و اندرزند.

از جمله‌ پیامبرانی‌ که‌ سرگذشت‌ ایشان‌ و قومشان‌ در قرآن‌ به‌ تفصیل‌ بیان‌ شده‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌ است‌. آن‌حضرت‌ با ابراهیم‌(علیه السلام)‌ نیز رابطة‌ خانوادگی‌ دارند و در میان‌ قومی‌ مبعوث‌ شدند که‌ به‌ عمل‌ زشت‌ همجنس‌گرایی‌(لواط‌ و مساحقه‌) می‌پرداختند.

در مقالة‌ حاضر دربارة‌ جغرافیای‌ تاریخی‌ سرزمین‌ قوم‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌ و داستان‌ آن‌ حضرت‌ در قرآن‌ کریم‌سخن‌ می‌گوییم‌. همچنین‌ این‌ داستان‌ را با داستان‌ منقول‌ در کتب‌ عهدین‌ به‌ اجمال‌ مقایسه‌ می‌کنیم‌.

● واژة‌ لوط‌ در معاجم‌ و لغتنامه‌ها

ابن‌ منظور در تعریف‌ این‌ واژه‌ می‌نویسد: «لوط‌ نام‌ پیامبری‌ است‌... و لاط‌ الشی‌ء لِواطاً و لاوط‌َ یعنی‌ اینکه‌ کسی‌ عمل‌قوم‌ لوط‌ را انجام‌ داد».۲

طریحی‌ نیز در مجمع‌ البحرین‌ ذیل‌ این‌ واژه‌ می‌نویسد: «لوط‌ پیامبر» و او نخستین‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌ایمان‌ آورد. می‌گویند او پسر هاران‌ بن‌ تارخ‌، و پسر برادر ابراهیم‌ خلیل‌(علیه السلام)‌ است‌، و نیز گفته‌اند وی‌ پسرخالة‌ابراهیم‌(علیه السلام)‌ است‌ و ساره‌، همسر ابراهیم‌(علیه السلام)‌، خواهر لوط‌(علیه السلام)‌ بوده‌ است‌.۳

دهخدا می‌نویسد: «نام‌ پیغمبری‌ است‌(علیه السلام)‌، به‌ مؤتفکات‌».۴

مؤلف‌ منتهی‌ الاءرب‌ نیز ایشان‌ را پسر برادر ابراهیم‌(علیه السلام)‌، یعنی‌ پسر هاران‌ بن‌ تارخ‌ معرفی‌ می‌کند.۵

همچنین‌ مؤلف‌ مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌ گوید: لوط‌ بن‌ هامان‌ بن‌ آزر، برادرزادة‌ ابراهیم‌ که‌ با عم‌ّ خویش‌ از بابل‌ مهاجرت‌ کرد. قوله‌ تعالی‌: فَآمَن‌َ لَه‌ُ لُوطٌ وَقال‌َ اءِنِّی‌ مُهاجِرٌ اءِلی‌ رَبِّی‌اءِنَّه‌ُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم‌ُ (عنکبوت‌، ۲۶) و از بابل‌ به‌ حرّان‌ رفتند و به‌ شام‌، و از آنجا به‌ زمین‌ فلسطین‌ رفتند؛ جایی‌ که‌ مؤتفکات‌خوانند؛ و آنجا پنج‌ پاره‌ دیه‌ بود و قوم‌ لوط‌ آنجا بودند... . خدای‌ تعالی‌ لوط‌ را پیغامبری‌ داد بر آن‌ پنج‌ دیه‌ و نام‌ آن‌]ها[ صنعه‌ وصعوه‌ و عمره‌ و دوما و سدوم‌ ]بود[.۶

در کتاب‌ مفردات‌ راغب‌ اصفهانی‌ نیز آمده‌ است‌: «لوط‌، نام‌ معروف‌ لوط‌ پیامبر است‌ و اشتقاقش‌ از ـ لاط‌ الشی‌ء بقلبی‌یلوط‌ لوطا ولیطاً ـ است‌ یعنی‌ وابستگی‌ به‌ دل‌ و جان‌».۷

● واژة‌ لوط‌ در قرآن‌ کریم‌

نام‌ این‌ پیامبر، که‌ در زبان‌ عبری‌ به‌ معنای‌ «پوشش‌»۸ است‌، در چهارده‌ سورة‌ قرآن‌ کریم‌ و ۲۷ بار ذکر شده‌است‌ که‌ عبارت‌اند از: سوره‌های‌ انعام‌، ۸۶؛ اعراف‌، ۸۰؛ هود، ۷۰، ۷۴، ۷۷، ۸۱ و ۸۹؛ حجر، ۵۹ و ۶۱؛ انبیاء، ۷۱ و۷۴؛ حج‌، ۴۳؛ شعراء، ۱۶۰، ۱۶۱ و ۱۶۷؛ نمل‌، ۵۴ و ۵۶؛ عنکبوت‌، ۲۶، ۲۸، ۳۲ و ۳۳؛ صافات‌، ۱۳۲؛ ص‌، ۱۳؛ ق‌،۱۲؛ قمر، ۳۳ و ۳۴؛ و تحریم‌، ۱۰.

● لوط‌ در تورات‌

در تورات‌ نیز داستان‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌ به‌ منزلة‌ یکی‌ از انبیای‌ الهی‌ آمده‌ است‌؛ ولی‌ تفاوت‌هایی‌ با داستان‌ نقل‌شده‌ در قرآن‌ دارد که‌ در جای‌ خود به‌ آنها خواهیم‌ پرداخت‌. دربارة‌ واژة‌ لوط‌ در قاموس‌ کتاب‌ مقدس‌ چنین‌ آمده‌ است‌:«لوط‌ (پوشش‌) پسر حاران‌ برادر ابرام‌ است‌ که‌ در اورکلدانیان‌ جایی‌ که‌ پدرش‌ درگذشت‌ متولد گردید. پس‌ لوط‌، ابرام‌ وتارخ‌ را پیروی‌ نموده‌ به‌ اتفاق‌ ایشان‌ به‌ بین‌النهرین‌ آمد».۹

بر اساس‌ نوشتة‌ قاموس‌ کتاب‌ مقدس‌ لوط‌ پس‌ از رسیدن‌ به‌ بین‌النهرین‌، تصمیم‌ گرفت‌ به‌ سرزمین‌ کنعان‌ یا به‌احتمال‌ قوی‌ مصر مسافرت‌ کند.۱۰

● لوط‌(علیه السلام)‌ از منظر صاحب‌نظران‌ و مفسران‌ قرآن‌

میان‌ مفسران‌ قرآن‌ کریم‌ و لغت‌دانان‌ مشهور است‌ که‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌ پسر برادر حضرت‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌، و پسرهاران‌ بن‌ تارخ‌ بود. عده‌ای‌ نیز گفته‌اند که‌ لوط‌ پسر خالة‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌ بوده‌، و بنابر این‌ قول‌، ساره‌ خواهر لوط‌ بوده‌است‌.۱۱ گفته‌اند لوط‌ از پیغمبرانی‌ بوده‌ که‌ ختنه‌ شده‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌.۱۲

صاحب‌نظران‌ بر آن‌اند که‌ حضور لوط‌(علیه السلام)‌ در کنار حضرت‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌ در سفر آن‌ حضرت‌ مسلّم‌ بوده‌ وآن‌ دو در سرزمین‌ فلسطین‌۱۳ یا اردن‌۱۴ فرود آمده‌اند.

● مهاجرت‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌

در باب‌ مهاجرت‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌، این‌ مطلب‌ که‌ او پس‌ از ایمان‌ به‌ حضرت‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌ با ایشان‌ مهاجرت‌کرده‌، مورد اتفاق‌ است‌، ولی‌ دربارة‌ مکان‌هایی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ از آنها عبور کرده‌ تا به‌ محل‌ قوم‌ لوط‌ رسیده‌، اختلاف‌ نظروجود دارد.

بنابر نقلی‌، حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌ به‌ همراه‌ حضرت‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌ از سرزمین‌ بابل‌ به‌ حرّان‌ و از آنجا به‌ شام‌ وسپس‌ به‌ فلسطین‌ رفته‌ است‌؛۱۵ و بنابر نقلی‌ دیگر، آن‌ حضرت‌ پس‌ از عبور از نهر فرات‌ در عراق‌، به‌ سوی‌ شام‌و سپس‌ به‌ کنعان‌ که‌ شامل‌ نواحی‌ سوریه‌، نهر اردن‌، بحر المیّت‌، لبنان‌ و فلسطین‌ است‌، مهاجرت‌ کردند.۱۶

در منابع‌ دیگر، مسیر سفر آن‌ حضرت‌ از بابل‌ به‌ فلسطین‌۱۷ یا از مصر به‌ فلسطین‌۱۸ ذکر شده‌است‌؛ در حالی‌ که‌ ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ قاموس‌ کتاب‌ مقدس‌ مهاجرت‌ آن‌ حضرت‌ را از اورکلدانیان‌ به‌ بین‌النهرین‌ و سپس‌به‌ کنعان‌ یا به‌ احتمال‌ قوی‌ به‌ مصر و از آنجا به‌ اردن‌ ذکر کرده‌ است‌.۱۹

آنچه‌ از مطالعة‌ متون‌ به‌ دست‌ می‌آید این‌ است‌ که‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌، پیش‌ از مهاجرت‌ و هنگامی‌ که‌ در بابل‌بوده‌، هنوز به‌ پیامبری‌ مبعوث‌ نشده‌ بود و بعثت‌ ایشان‌ پس‌ از ورود به‌ سرزمین‌ فلسطین‌ یا اردن‌ بوده‌ است‌.۲۰

● مؤتفکات‌ (شهرک‌های‌ قوم‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌)

واژة‌ مؤتفکات‌، محل‌ نهایی‌ مهاجرت‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌، سه‌ بار در قرآن‌ تکرار شده‌ که‌ دو بار آن‌ به‌ صورت‌ جمع‌ ویک‌ بار به‌ شکل‌ مفرد آمده‌ است‌:

أَلَم‌ْ یَاْتِهِم‌ْ نَبَاُ الَّذِین‌َ مِن‌ْ قَبْلِهِم‌ْ قَوْم‌ِ نُوح‌ٍ وَعادٍ وَثَمُودَ وَقَوْم‌ِ اءِبْراهِیم‌َ وَاَصْحاب‌ِ مَدْیَن‌َ وَالْمُوْتَفِکات‌ِ؛[۲۱] آیا گزارش‌ ]حال‌[ کسانی‌که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند: قوم‌ نوح‌ و عاد و ثمود و قوم‌ ابراهیم‌ و اصحاب‌ مَدیَن‌ و شهرهای‌ زیر و رو شده‌، به‌ ایشان‌ نرسیده‌ است‌؟

وَجاءَ فِرْعَوْن‌ُ وَمَن‌ْ قَبْلَه‌ُ وَالْمُوْتَفِکات‌ُ بِالْخاطِئَة‌ِ؛[۲۲] و فرعون‌ و کسانی‌ که‌ پیش‌ از او بودند و ]مردم‌[ شهرهای‌ سرنگون‌شده‌ ]سدوم‌ و عاموره‌[ مرتکب‌ خطا شدند.

وَاَنَّه‌ُ اَهْلَک‌َ عاداً الاُْولی‌ * وَثَمُودَ فَما اَبْقی‌ * وَقَوْم‌َ نُوح‌ٍ مِن‌ْ قَبْل‌ُ اءِنَّهُم‌ْ کانُوا هُم‌ْ اَظْلَم‌َ وَاَطْغی‌ * وَالْمُوْتَفِکَة‌َ اَهْوی‌؛[۲۳] و هم‌اوست‌که‌ عادیان‌ قدیم‌ را هلاک‌ کرد؛ و ثمود را ]نیز هلاک‌ کرد[ و ]کسی‌ را[ باقی‌ نگذاشت‌؛ و پیش‌تر ]از همة‌ آنها[ قوم‌ نوح‌ را، زیراکه‌آنان‌ ستمگرتر و سرکش‌تر بودند؛ و شهرها]ی‌ سَدُوم‌ و عاموره‌[ را فرو افکند.

دربارة‌ موقعیت‌ جغرافیایی‌ مؤتفکات‌ گفته‌اند آن‌، اردن‌ فعلی‌۲۴ است‌ که‌ بلاد قوم‌ لوط‌ بوده‌ است‌ و زمین‌ِ آن‌ رامقلوبه‌ می‌خوانند.۲۵

البته‌ عده‌ای‌، از جمله‌ حمدالله مستوفی‌ قزوینی‌، بلاد قوم‌ لوط‌ را بنا به‌ اکثر روایات‌، فلسطین‌، واقع‌ در جنوب‌ شرقی‌بیت‌المقدس‌ می‌دانند. وی‌ می‌گوید: «و بلاد قوم‌ لوط‌ به‌ اکثر روایات‌ در فلسطین‌ بوده‌ است‌، در جنوب‌ بیت‌المقدس‌مایل‌ به‌ شرق‌...».۲۶

وی‌ همچنین‌ به‌ روایت‌ دیگری‌ اشاره‌ کرده‌، می‌نویسد: «و ]بنا[ به‌ بعضی‌ روایات‌ این‌ بلاد در مفازه‌ بوده‌ که‌ مابین‌کرمان‌ و قهستان‌ است‌، و تمشیت‌ قطاع‌الطریق‌، و این‌ روایت‌ ضعیف‌ است‌».۲۷

ولی‌ قول‌ صحیح‌ همان‌ است‌ که‌ پیش‌تر بدان‌ اشاره‌ شد؛ یعنی‌ اردن‌ هاشمی‌ در سواحل‌ دریای‌ میّت‌.

برای‌ مؤتفکات‌ دو معنا ذکر گردیده‌ که‌ عبارت‌اند از:

۱) بادهایی‌ که‌ از مسیر خود برمی‌گردند؛۲۸

۲) زیر و زبر شده‌ و فرو افکنده‌.۲۹

دهخدا نیز مؤتفکات‌ را فلسطین‌ فعلی‌ می‌داند.۳۰ ولی‌ از آنجا که‌ باستان‌شناسان‌، آثار قوم‌ لوط‌(علیه السلام)‌ رادر اردن‌ پیدا کرده‌اند، قول‌ اردن‌ صحیح‌ است‌؛ مگر اینکه‌ بخواهیم‌ این‌ دو قول‌ را به‌ این‌ صورت‌ جمع‌ کنیم‌ که‌ کشوراردن‌ واقع‌ در شرق‌ فلسطین‌، شاید روزگاری‌ به‌ همراه‌ فلسطین‌ کشوری‌ واحد بوده‌ است‌.

دربارة‌ سفر حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌ به‌ مؤتفکات‌ اقوال‌ مختلفی‌ مطرح‌ شده‌ است‌ که‌ اختلاف‌ بارزی‌ میان‌ داستان‌ آن‌حضرت‌ در تورات‌ با داستان‌ نقل‌ شده‌ در منابع‌ اسلامی‌ و کتب‌ تفسیری‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.

در قاموس‌ کتاب‌ مقدس‌، پس‌ از بیان‌ مسافرت‌ حضرت‌ ابراهیم‌ و لوط‌ به‌ مصر و کنعان‌ آمده‌ است‌:

و چون‌ (ابراهیم‌) از مصر مراجعت‌ نمود، اموال‌ و مواشی‌ و حواشی‌ خود و لوط‌ را برون‌ از حوصلة‌ حساب‌ دیده‌، از لوط‌ درخواست‌نمود که‌ از وی‌ مفارقت‌ گزیند؛ چه‌ که‌ حوصلة‌ آن‌جناب‌ جنگ‌ و نزاع‌ شبانان‌ خود را با شبانان‌ لوط‌ برنتابید لوط‌ را بر اختیار هرجا که‌ به‌ نظرش‌ نیکو آید مخیّر فرمود. بنابراین‌ لوط‌ مرغزار اردن‌ را که‌ بهترین‌ و نیکوترین‌ علفزارهای‌ اردن‌ بود اختیار کرد....[۳۱]

مشابه‌ این‌ داستان‌ را مؤلف‌ کتاب‌ قصص‌ قرآن‌ این‌ گونه‌ روایت‌ می‌کند:

ابراهیم‌ از مصر کوچ‌ کرد و لوط‌ را در آن‌ سفر همراه‌ برد، و با ثروتی‌ سرشار و اندوخته‌ای‌ بی‌شمار به‌ سرزمین‌ فلسطین‌ فرودآمدند، و دیری‌ نگذشت‌ که‌ آن‌ سرزمین‌ بر اغنام‌ و احشامشان‌ تنگ‌ شد. از این‌ رو لوط‌ از سرمنزل‌ عمویش‌ ابراهیم‌ کوچ‌ کرد ودر قریة‌ «سدوم‌» منزل‌ گزید.[۳۲]

علامه‌ مجلسی‌ داستان‌ مهاجرت‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌ را این‌گونه‌ نقل‌ می‌کند که‌ مردم‌ ماجرای‌همجنس‌بازی‌ قوم‌ لوط‌ را به‌ حضرت‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌ خبر دادند و به‌ آن‌ حضرت‌ شکایت‌ کردند، و ایشان‌ حضرت‌لوط‌(علیه السلام)‌ را به‌ سوی‌ آنان‌ فرستاد تا ایشان‌ را از عذاب‌ الهی‌ بیم‌ داده‌، انذارشان‌ کند.۳۳

در جایی‌ دیگر آمده‌ است‌ که‌ حضرت‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌ پس‌ از ورود به‌ سرزمین‌ شام‌ به‌ سوی‌ کنعان‌ رهسپار گردید وچون‌ متوجه‌ شد مردم‌ شهر سدوم‌ و شهرک‌های‌ اطراف‌ دریای‌ میّت‌ دچار انحراف‌ جنسی‌ شده‌اند، برادرزادة‌ خودلوط‌(علیه السلام)‌ را ـ که‌ در این‌ سفر همراه‌ ابراهیم‌(علیه السلام)‌ بود ـ به‌ سوی‌ مردم‌ آن‌ دیار روانه‌ ساخت‌ تا به‌ هدایت‌ و ارشادمردم‌ بپردازد.۳۴

مؤتفکات‌ به‌ چه‌ شهرهایی‌ اطلاق‌ می‌شد؟

در باب‌ اطلاق‌ مؤتفکات‌ به‌ شهرها یا شهرک‌ها، اختلاف‌ ناچیزی‌ وجود دارد. برخی‌ آن‌ را چهار شهر و برخی‌ پنج‌ شهر یاولایت‌ می‌دانند. در قاموس‌ کتاب‌ مقدس‌ به‌ این‌ مسئله‌ اشاره‌ رفته‌ که‌ عذاب‌ الهی‌ بر شهرهای‌ سدوم‌، عموره‌، ادمه‌،صبوئیم‌ و بالع‌ که‌ همان‌ صوغر است‌، نازل‌ شد.۳۵ ملاحظه‌ می‌شود که‌ این‌ کتاب‌ پنج‌ ولایت‌ برای‌ مؤتفکات‌برشمرده‌ است‌.

به‌ نظر می‌رسد مؤلف‌ کتاب‌ باستان‌شناسی‌ و جغرافیای‌ تاریخی‌ قصص‌ قرآن‌، نظر قاموس‌ کتاب‌ مقدس‌ را تأیید کرده‌است‌؛ با این‌ تفاوت‌ که‌ وی‌ «سدوم‌» را شهر، و عموره‌ و ادمه‌ و صبوئیم‌ و بالع‌ (صوغر) را شهرک‌های‌ اطراف‌ سدوم‌ ودریای‌ میّت‌ (دریای‌ لوط‌) به‌ شمار آورده‌ است‌.۳۶

عباس‌ مهرین‌ شوشتری‌ در تعریف‌ مؤتفکات‌ می‌نویسد: «مؤتفکات‌ (اشاره‌ به‌ شهرهای‌ قوم‌ لوط‌ است‌ به‌ نام‌ سدوم‌و گومره‌ Sodom - Gomorrah)».۳۷

یوسف‌ حریری‌ نیز می‌نویسد: «بنابر قصص‌، سرزمین‌ سدوم‌ مرکب‌ بود از شهرهای‌ سدوم‌، عموره‌، صوغر، صبوئیم‌(و بالع‌ و یا ادمه‌)».۳۸

به‌ نظر می‌رسد وی‌ مرتکب‌ اشتباهی‌ شده‌ و آن‌ اینکه‌ بر اساس‌ دیگر منابع‌، بالع‌ همان‌ صوغر است‌؛ در حالی‌ که‌ وی‌صوغر را شهری‌ غیر از بالع‌ می‌داند. همچنین‌ وی‌ سرزمین‌ سدوم‌ را متشکل‌ از چهار شهر یاد شده‌ دانسته‌، در حالی‌ که‌بهتر بود به‌ جای‌ سرزمین‌ سدوم‌، نام‌ سرزمین‌ مؤتفکات‌ را به‌ کار می‌برد.

آیت‌الله جعفر سبحانی‌ چنین‌ می‌نویسد:

حضرت‌ لوط‌ از کسانی‌ است‌ که‌ به‌ ابراهیم‌ ایمان‌ آورده‌ بود و هم‌زمان‌ با مهاجرت‌ ابراهیم‌ از بابل‌، او نیز مهاجرت‌ کرد، و هر کدام‌به‌ نقطه‌ای‌ رفتند. لوط‌ به‌ سرزمینی‌ که‌ قرآن‌ از آن‌ به‌ «مؤتفکات‌» یاد می‌کند و از چهار شهر به‌ نام‌های‌ سدوم‌، عموره‌، صوغر وصبوئیم‌ تشکیل‌ یافته‌ بود، مهاجرت‌ کرد.[۳۹]

وی‌ سپس‌ به‌ جغرافیای‌ تاریخی‌ این‌ سرزمین‌ اشاره‌ کرده‌، می‌نویسد:

امروز در سرزمین‌ اردن‌ دریایی‌ است‌ به‌ نام‌ «بحرالمیّت‌». محل‌ این‌ دریا قبلاً خشکی‌ بوده‌ و به‌ خاطر زلزله‌ها، در گودی‌ فرو رفته‌و آب‌ دریا به‌ آنجا کشیده‌ شده‌ است‌ و اخیراً در ساحل‌ این‌ دریاچه‌، شهرهای‌ قوم‌ لوط‌ پیدا شده‌ است‌.[۴۰]

دهخدا نیز همان‌ گونه‌ که‌ پیش‌تر اشاره‌ شد، مؤتفکات‌ را پنج‌ پاره‌دیه‌ اعلام‌ می‌کند که‌ البته‌ اسامی‌ این‌ پنج‌ پاره‌ دیه‌تفاوت‌هایی‌ با اسامی‌ معروف‌ موجود در دیگر کتب‌ دارد که‌ نام‌ آنها صنعه‌ و صعوه‌ و عمره‌ و دوما و سدوم‌است‌.۴۱

به‌ نظر می‌رسد اسامی‌ صنعه‌ و صعوه‌ و عمره‌ و دوما که‌ در مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌ و نیز در لغت‌نامه‌ دهخداآمده‌،۴۲ همان‌ اسامی‌ای‌ هستند که‌ امروزه‌ با عناوین‌ عموره‌، ادمه‌، صوغر و صبوئیم‌ نامیده‌ می‌شوند. شایدعمره‌ همان‌ عموره‌، دوما، همان‌ ادمه‌، و صعوه‌ و صنعه‌ همان‌ صوغر و صبوئیم‌ باشند.

در جایی‌ دیگر، این‌ اسامی‌ به‌ صورت‌های‌ دیگری‌ آمده‌ است‌: «و آن‌ (مؤتفکات‌) بزرگ‌ترین‌ بلاد و دارای‌ پنج‌ ولایت‌بود به‌ نام‌های‌: صعبه‌، صغر، غمره‌، ادماه‌ و سدوم‌».۴۳

در اینجا نیز به‌ نظر می‌رسد صعبه‌ همان‌ صبوئیم‌، صغر همان‌ صوغر، غمره‌ همان‌ عموره‌ و ادماه‌ همان‌ ادمه‌ باشند.

بنابراین‌ دربارة‌ شهرک‌های‌ مؤتفکات‌ بر روی‌ چهار شهر اتفاق‌ نظر وجود دارد؛ ولی‌ دربارة‌ یک‌ شهر، برخی‌ آن‌ راجزو شهرک‌های‌ مؤتفکات‌ دانسته‌اند و برخی‌ نه‌.

سدوم‌

این‌ شهر همان‌ دیاری‌ است‌ که‌ حضرت‌ لوط‌(علیه السلام)‌ عازم‌ آن‌ شد تا قوم‌ ستمکارش‌ را از اعمال‌ زشتی‌ که‌ انجام‌می‌دادند، برحذر دارد. دربارة‌ ویژگی‌های‌ این‌ شهر گفته‌اند:

نام‌ قریه‌ای‌ از قریه‌های‌ قوم‌ لوط‌، که‌ قاضی‌ِ آن‌ را «سدوم‌» می‌گفتند، و این‌ دلالت‌ می‌کند بر آنکه‌ وی‌ اسم‌ شهر است‌ نه‌ قاضی‌،ولی‌ قاضی‌ آن‌ شهر مورد مثل‌ گردیده‌ است‌. در آن‌ْ درختان‌ و چشمه‌های‌ بسیار بود، و در این‌ زمان‌ مقلوب‌ است‌ و در زمین‌ آن‌گیاه‌ و زرع‌ نروید، و زمینش‌ سیاه‌ باشد و مفروش‌ به‌ سنگ‌های‌ سیاه‌، و گویند آن‌ سنگ‌هایی‌ است‌ که‌ بر قوم‌ لوط‌ باریده‌ شده‌بود. شهر «سدوم‌» اکنون‌ «اسدم‌» نامیده‌ می‌شود.[۴۴]

نویسنده: علی‌ حسینی‌ فاطمی

کتاب‌نامه‌

. قرآن‌ کریم‌.

. ابن‌ بابویه‌، محمد بن‌ علی‌ بن‌ حسین‌، علل‌ الشرایع‌، ج‌ ۲، دار الحجة‌ للثقافة‌، ]بی‌جا[، ۱۴۱۶ ه. ق‌.

. راغب‌ اصفهانی‌، حسین‌، ترجمه‌ و تحقیق‌ مفردات‌ الفاظ‌ قرآن‌، ج‌ ۳، انتشارات‌ مرتضوی‌، تهران‌، ۱۳۷۲.

. افریقی‌ مصری‌، جمال‌الدین‌ محمد بن‌ مکرم‌ بن‌ منظور، لسان‌ العرب‌، ج‌ ۷، دار صادر، بیروت‌، ]بی‌تا[.

. انجمن‌ کتاب‌ مقدس‌ ایران‌، کتاب‌ مقدس‌ (عهد عتیق‌ و عهد جدید)، ترجمة‌ انجمن‌ کتاب‌ مقدس‌، چاپ‌ فرهنگ‌، تهران‌،۱۹۸۷ م‌.

. بی‌آزار شیرازی‌، عبدالکریم‌، باستان‌شناسی‌ و جغرافیای‌ تاریخی‌ قصص‌ قرآن‌، انتشارات‌ دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامی‌، تهران‌، ۱۳۸۰.

. حریری‌، یوسف‌، فرهنگ‌ اصطلاحات‌ قرآنی‌، انتشارات‌ هجرت‌، قم‌، ۱۳۷۸.

. حکیم‌، سیدمحمدباقر، القصص‌ القرآنی‌، نشر المرکز العالمی‌ للعلوم‌ الاسلامیة‌، قم‌، ۱۳۷۷.

. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه‌، ج‌ ۱۳، انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌، تهران‌، ۱۳۷۷.

. رضایی‌، زهرا، اماکن‌ جغرافیایی‌ در قرآن‌، انتشارات‌ پارسایان‌، قم‌، ۱۳۷۹.

. سبحانی‌، جعفر، منشور جاوید (پیرامون‌ قصص‌ انبیاء)، ج‌ ۱۱، نشر مؤسسة‌ الامام‌ الصادق‌(علیه السلام)‌،

قم‌، ]بی‌تا[.

. صدر بلاغی‌، صدرالدین‌، قصص‌ قرآن‌، انتشارات‌ امیرکبیر، تهران‌، ۱۳۴۵.

. صفی‌پور، عبدالرحیم‌ بن‌ عبدالکریم‌، منتهی‌ الاءرب‌ فی‌ لغة‌ العرب‌، ج‌ ۳ و ۴، انتشارات‌ کتابخانة‌ سنائی‌، ]بی‌جا[، ]بی‌تا[.

. طباطبایی‌، سید محمدحسین‌، ترجمة‌ تفسیر المیزان‌، ترجمة‌ حجة‌ الاسلام‌ والمسلمین‌ سیدمحمدباقر موسوی‌ همدانی‌، ج‌ ۱۰، دفتر انتشارات‌اسلامی‌، قم‌، ]بی‌تا[.

. طریحی‌، فخرالدین‌، مجمع‌ البحرین‌، ج‌ ۴، دار و مکتبة‌ الهلال‌، بیروت‌، ۱۹۸۵ م‌.

. قرشی‌، سید علی‌اکبر، قاموس‌ قرآن‌، ج‌ ۶، دار الکتب‌ الاسلامیة‌، تهران‌، ۱۳۷۲.

. قمی‌، علی‌ بن‌ ابراهیم‌، تفسیر القمی‌، تصحیح‌ و تعلیق‌ سیدطیب‌ موسوی‌ جزائری‌، ج‌ ۱، مؤسسة‌ دار الکتاب‌ للطباعة‌ والنشر، قم‌، ۱۴۰۴ ه. ق‌.

. مجلسی‌، محمدباقر، حیوة‌ القلوب‌ (تاریخ‌ پیامبران‌)، ترجمة‌ سیدعلی‌ امامیان‌، ج‌ ۱، انتشارات‌ سرور، قم‌، ۱۳۷۸.

. مؤلفان‌ نامعلوم‌ قرن‌ ششم‌، مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌، به‌ تصحیح‌ ملک‌ الشعراء بهار، به‌ همت‌ محمد رمضانی‌، ]بی‌جا[، ]بی‌نا[، ]بی‌تا[.

. هاکس‌، جیمز، قاموس‌ کتاب‌ مقدس‌، انتشارات‌ اساطیر، تهران‌، ۱۳۷۷.

. مستوفی‌، حمدالله، نزهة‌ القلوب‌، به‌ اهتمام‌ و تصحیح‌ گای‌ لیسترانج‌، دنیای‌ کتاب‌، تهران‌، ۱۳۶۲.

. معرفت‌، محمدهادی‌، علوم‌ قرآنی‌، انتشارات‌ سمت‌، تهران‌، ۱۳۷۹.

. مهرین‌ شوشتری‌، عباس‌، فرهنگ‌ کامل‌ لغات‌ قرآن‌، انتشارات‌ گنجینه‌، تهران‌، ۱۳۷۴.

۱ کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.

۲ . جمال‌الدین محمد بن مکرم بن منظور افریقی مصری، لسان العرب، ج ۷، ص ۳۹۶، ذیل واژه «لوط».

۳ . فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۴، ص ۲۷۲، ذیل واژه «لوط».

۴ . علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج ۱۳، ص ۱۹۸۲۰، ذیل واژه لوط.

۵ . عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی‌پور، منتهی الإرب فی لغة العرب، ج ۳ و ۴، ص ۱۱۵۸، ذیل ل و ط.

۶ . مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانی، ص ۱۹۲.

۷ . حسین راغب اصفهانی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج ۳، ص ۱۷۱، کتاب اللام.

۸ . یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص ۲۸۳، ذیل واژه «لوط».

۹ . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۱.

۱۰ . همان.

۱۱ . ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج ۱۰، ص ۵۳۲؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۴، ص ۲۷۲، ذیل واژه «لوط».

۱۲ . محمدباقر مجلسی، تاریخ پیامبران (حیوة القلوب)، ج ۱، سیدعلی امامیان، ص ۴۱۵.

۱۳ . صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص ۷۴.

۱۴ . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۱.

۱۵ . علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج ۱۳، ص ۱۹۸۲۱.

۱۶ . عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص ۱۶۷.

۱۷ . یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص ۲۸۴.

۱۸ . صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص ۷۴.

۱۹ . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۱.

۲۰ . سیدعلی‌اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج ۶، ص ۲۱۶.

۲۱ . توبه(۹)، ۷۰.

۲۲ . حاقه(۶۹)، ۹.

۲۳ . نجم (۵۳)، ۵۰ - ۵۳.

۲۴ . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۱؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید (پیرامون قصص انبیاء)، ج ۱۱، ص ۲۹۷.

۲۵ . زهرا رضایی، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۱۲۱.

۲۶ . حمداللَّه مستوفی، نزهة القلوب، به اهتمام و تصحیح گای لیسترانج، ص ۲۷۱.

۲۷ . همان.

۲۸ . عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص ۱۶۹.

۲۹ . عباس مهرین شوشتری، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص ۴۴۱، ذیل واژه مؤتفکات.

۳۰ . علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج ۱۳، ص ۱۹۸۲۱، ذیل واژه لوط.

۳۱ . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۱، ۷۷۲.

۳۲ . صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص ۷۴.

۳۳ . محمدباقر مجلسی، حیوة القلوب، ج ۱، ص ۴۱۷.

۳۴ . عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص ۱۶۷، ۱۶۸.

۳۵ . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۲.

۳۶ . عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص ۱۶۷.

۳۷ . عباس مهرین شوشتری، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص ۴۴۱، ذیل واژه مؤتفکات.

۳۸ . یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص ۲۸۴، ذیل واژه لوط.

۳۹ . جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۹۷.

۴۰ . همان.

۴۱ . علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج ۱۳، ص ۱۹۸۲۰؛ به نقل از: مجمل التواریخ و القصص، ص ۱۹۰ - ۱۹۲.

۴۲ . مجمل التواریخ و القصص، ص ۱۹۱؛ علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج ۱۳، ص ۱۹۸۲۰؛ به نقل از: مجمل التواریخ و القصص، ص ۱۹۰ - ۱۹۲.

۴۳ . زهرا رضایی، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۱۲۱.

۴۴ . همان، ص ۱۳۵.

۴۵ . حجر (۱۲)، ۹.

۴۶ . «فما ورد فی القرآن من أخبار وحوادث هی أمور وحقائق ثابتة لیس فیها کذب أو خطأ أو اشتباه، کما حصل فی کتب العهدین؛ لأن القرآن وحیٌ إلهیٌ، واللَّه لا یعزب عن علمه ذرّة فی السماء والأرض، ویعلم خائنة الأعین وما تخفی الصدور، والحاضر والماضی والمستقبل عنده سواءٌ. ویؤکد هذه الحقیقة ما ورد فی الآیة السابقة من قوله تعالی: ...ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری‌... (یوسف، ۱۱۱)». السید محمدباقر الحکیم، القصص القرآنی، ص ۲۵.

۴۷ . محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص ۲۸۹.

۴۸ . ر.ک: انجمن کتاب مقدس ایران، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه انجمن کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب سوم و چهارم، ص ۴، ۵.

۴۹ . ر.ک: همان، سفر پیدایش، باب نهم، ص ۱۲، که به نوشیدن شراب و مست شدن آن حضرت و عریان شدن ایشان پس از مستی اشاره دارد.

۵۰ . ر.ک: همان، سفر پیدایش، باب سیزدهم، ص ۱۶، که بنا به نقل آن، ساره، همسر حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام، در حضور آن حضرت به عقد و نکاح فرعون مصر درمی‌آید.

۵۱ . همان، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص ۲۵، ۲۶.

۵۲ . در تورات آمده است: پس لوط بیرون رفته با دامادان خود که دختران او را گرفتند مکالمه کرده گفت برخیزید و از این مکان بیرون شوید زیرا خداوند این شهر را هلاک می‌کند؛ اما به نظر دامادان مسخره آمد (ر.ک: همان، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص ۲۴؛ جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۱).

۵۳ . هود (۱۱)، ۷۹.

۵۴ . ر.ک: کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص ۲۴.

۵۵ . ر.ک: هود (۱۱)، ۷۷.

۵۶ . ر.ک: کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص ۲۴.

۵۷ . ر.ک: هود (۱۱)، ۷۸.

۵۸ . سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۰، ص ۵۳۶، ۵۳۷.

۵۹ . اعراف (۷)، ۸۰، ۸۱.

۶۰ . اعراف (۷)، ۸۲.

۶۱ . عنکبوت (۲۹)، ۳۰۲۹.

۶۲ . هود (۱۱)، ۷۷ - ۸۰.

۶۳ . هود (۱۱)، ۸۱.

۶۴ . ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۳۱۲.

۶۵ . عنکبوت (۲۹)، ۳۳.

۶۶ . جعفر سبحانی، منشور جاوید، ص ۳۱۳.

۶۷ . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۲. این گونه ترجمه را در کتاب باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، نوشته دکتر عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، ص ۱۷۲ می‌توان مشاهده کرد.

۶۸ . شعراء (۲۶)، ۱۷۳.

۶۹ . وَأَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ...؛ «و سنگ‌پاره‌هایی از [نوع‌] سنگ گِل‌های لایه لایه، بر آن فرو ریختیم. [سنگ‌هایی‌] که نزد پروردگارت نشان زده بود... » (هود (۱۱)، ۸۲، ۸۳).

۷۰ . هود (۱۱)، ۸۲.

۷۱ . حجر (۱۵)، ۷۳.

۷۲ . جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۳۱۶، ۳۱۷.

۷۳ . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۷۲.

۷۴ . یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص ۲۸۴.

۷۵ . عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص ۱۷۲، ۱۷۵.

۷۶ . علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح و تعلیق سیدطیب موسوی جزائری، ج ۱، ص ۳۳۶.

۷۷ . ر.ک: محمد بن علی بن حسین بن بابویه (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج ۲، ص ۲۷۳.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.