پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تجربه های عرفانی و شبه عرفانی


مقاله حاضر پس از بررسی ملاك های پیشگفته, به طرح مفهومی نوین و برگرفته از تحقیقات پروفسور لطفی زاده دانشمند ایرانی و برجسته ریاضیات و منطق با عنوان فازی Fuzzy می پردازد و با بهره گیری از پس زمینه مفهومی این اصطلاح, عرفانی بودن را مفهومی فازی معرفی می كند

مقاله حاضر كوشیده ‌است تا تجربه‌های عرفانی براساس معیارهای ویژه‌ای تعریف و شاخص‌بندی شود تا پس از آن بتوان ملاك‌هایی برای تعریف و بازشناسی تجربه‌های شبه عرفانی و وجه ممیزه آن‌ها از تجارب اصیل عرفانی تعیین كرد. بابررسی ملاك‌ها و مشخصه‌هایی كه در مكاتب عرفانی قدیم و جدید و دینی و غیر دینی می‌توان سراغ گرفت، چنین به‌نظر می‌رسد كه دو ملاك نهایی برای عرفانی بودن تجربه‌های معنوی وجود دارد: نخست وحدت‌گرایی و دوم بیان‌ناپذیری. براساس این ملاك‌ها، دو شرط اساسی برای عرفانی بودن یك تجربه معنوی كه به مثابه ملاك‌های لازم و نه كافی برای عرفانی بودن و عرفانی شناختن تجارب معنوی است، فراهم خواهد آمد. مقاله حاضر پس از بررسی ملاك‌های پیشگفته، به طرح مفهومی نوین و برگرفته از تحقیقات پروفسور لطفی‌زاده - دانشمند ایرانی و برجسته ریاضیات و منطق - با عنوان "فازی" (Fuzzy) می‌پردازد و با بهره‌گیری از پس زمینه مفهومی این اصطلاح، عرفانی بودن را مفهومی فازی معرفی می‌كند. طبق این دیدگاه، عرفانی‌بودن، مفهومی وسیع شامل طیفی گسترده از تجارب گوناگون معنوی و متعالی است كه عمیق‌ترین و اصیل‌ترین تجارب دینی تا تجارب ناشی از تمرینات روان - تنی و تجارب ناشی از مصرف داروها و دیگر انواع تجارب فوق‌العاده را دربر دارد. از این‌رو برای تمایز این‌گونه تجارب - كه در این مقاله "شبه‌عرفانی" خوانده می‌شود - از تجارب اصیل عرفانی، علاوه بر دو ملاك لازم برای عرفانی بودن، به ملاكی كافی نیز احتیاج است كه این ملاك كافی عبارت‌ است از سازگاری با شرع یا دینی خاص، عقل و عرف. این مقاله در پایان، با تكیه بر مباحث گذشته، راهكارهایی در باب آسیب‌شناسی تجارب عرفانی پیش‌رو نهاده است؛ به‌گونه‌ای كه بتوان بر مبنای معیارهایی عینی، میان دو دسته از تجارب عرفانی و تجارب شبه عرفانی، تفاوت و تمایزی مشخص قایل شد. به‌این ‌ترتیب طیفی وسیع از تجارب معنوی بشر، با توجه به ملاك‌های عرفانی بودن، مجازی و نا اصیل و آسیب‌رسان خواهند بود؛ هرچند به لحاظ فازی بودن ماهیت عرفان و عرفانی بودن، می‌توان از آن‌ها با عنوان تجربه‌های شبه‌عرفانی در برابر تجارب اصیل و حقیقی عرفانی یاد كرد. واژگان كلیدی: وحدت‌گرایی، بیان‌ناپذیری، عرفان و عرفانی، منطق فازی، تجربه عرفانی و شبه عرفانی. جهان ما، جهانی كه در آن زندگی می‌‌كنیم، امور و وقایع عادی و غیرعادی، طبیعی و غیرطبیعی، متعارف و عجیب و غریب را یكجا هر چند نه به یك اندازه در خود دارد. تقسیم‌بندی امور و وقایع این جهان به عادی و غیرعادی حتی در مورد خود امور غیر‌عادی نیز تكرار پذیر است؛ زیرا پاره‌ای از پدیده‌های جهان گرچه در مقیاس كلی و در قیاس با دیگر پدیده‌ها غیرطبیعی و نامتعارف به نظر می‌رسند، ولی در مقیاس جزئی و درونی و در قیاس با اجزای خویش نیز می‌توانند به طبیعی، غیرطبیعی، متعارف و نامتعارف، تقسیم دوباره پذیرند. یكی از نمونه‌های بارز این پدیده‌ها، "عرفان" و به تبع آن "تجربه عرفانی" است. واژه "عرفان" را به معانی و مفاهیم گوناگونی آورده و اراده كرده‌اند كه شاید بتوان مجموع آن‌ها را در معانی پنج‌گانه روش، بینش، دانش، خوانش و منش خلاصه و در نتیجه عرفان را در قالب‌های ذیل تعبیر و تفسیر كرد: الف. روش نظری برای كسب معرفت یا روشی عملی برای استكمال نفس. ب. بینش كلی و جهان‌شمول به هستی (خدا، انسان و كیهان). ج. دانشی شامل مجموعه‌ای از گزاره‌های منطقاً متوالی و به هم بسته و پیوسته. د. خوانشی باطنی و روایتی ذوقی و معنوی گرایانه از دین. ه‍ . منشی معنویت‌مدارانه و كیش شخصیتی ذوقگرا و تاویلگرا. تعریف عرفان هرچه باشد، آن‌چه مسلم است این است كه واژگان "عرفان"، "عرفانی" و "عارف" و به ویژه مقوله "تجربه عرفانی" در محاورات كنونی عرف عام و عرف خاص به نحو گسترده و چشمگیری دچار كژفهمی، دژگویی و كاربرد نابجا شده است. حتی مكاتب و نظام‌های دینی نیز این واژه را به نحو دقیقی به كار نبرده‌اند. معنای این واژگان در زبان و بیان روزمره چنان تیره و تار گشته كه قدرت آن‌‌ها را در برقراری ارتباط با مفاهیم و مقولات خود، تضعیف یا حتی سلب كرده است. این امر همان‌گونه كه بدان اشاره شد، معلول‌ آن است كه پدیده عرفان و تجربه عرفانی، هم خودبه‌خود پدیده‌ای غیرمتعارف و فرا هنجار است و هم در درون خود این پدیده، تقسیم به دو نوع متعارف و غیرمتعارف و اصیل و غیراصیل واقع می‌شود و این خصلت دوگانگی در عرفان، عرفانی و تجربه عرفانی، كار تشخیص اصیل و تمایز آن از غیر اصیل را دوچندان مشكل و ناهموار می‌سازد. در حال حاضر طیف گسترده و متنوعی از این‌گونه تجارب وجود دارد كه هم‌صاحبان آن‌ها و هم صاحبنظران از آن‌ها به‌عنوان تجارب عرفانی یاد می‌‌كنند؛ ولی به راستی معیار تشخیص تجربه عرفانی در معنای اصیل آن و ملاك تمییز میان اصیل و غیراصیل و به تعبیری اصلی و بدلی چیست؟ و اساساً چرا و چگونه در تجاربی از این دست ما با دوگونه متمایز یا نامتمایز از آن‌ها مواجهیم و چگونه است كه وصف "عرفانی"، یكسان و حتی به یك معنا و مفهوم بر آن‌ها اطلاق می‌شود؟ مقاله حاضر به واقع در مقام پاسخ به این دو پرسش فراهم آمده است و بحث از تجربه عرفانی را از آن جهت مهم و برگزیده می‌داند كه اقبال عام و گسترده كنونی از سوی جوامع جهانی و به‌ویژه جامعه‌اسلامی ایران به مقوله عرفان، تجربه عرفانی و معنویت، آن هم با شدتی بیش از گذشته، جهان مفاهیم ومقولات عرفانی و معنوی را با چالشی جدی مواجه ساخته است؛ زیرا هم وجود تنوع و تحول فرهنگی و دینی جوامع و هم تعدد و گوناگونی تفاسیری كه هر یك از آن‌ها از مقوله‌های دین،فرهنگ، معنویت و بویژه خود عرفان و عرفانی ارائه می‌‌كنند، به‌طور طبیعی طیفی وسیع، دامنه‌دار و پیچیده از سیستم‌ها، رویكردها و روش‌های نظری و عملی درباره پدیده عرفان به وجود آورده است و این امر به نوبه خود، سبب بروز دو پدیده متناقض شده است؛ بدین شكل كه از سویی به‌طور فزاینده بر ابهام، نسبیت، دسترس‌پذیری و در نتیجه توسعه كمی روش‌ها، فنون و بینش‌های معطوف به كسب رفتارها و تجربه‌های عرفانی دامن زده است و از سوی دیگر با همپوشانی عناصر اصیل و غیراصیل در آن، درجه فعلیت‌یافتگی عرفان را كاهش بخشیده و خطر آسیب‌رسانی آن را افزایش داده است؛ گرچه پدیده نخست، ویژگی مثبت و ممتازی است كه عرفان به سبب خصلت ذاتی خود آن را دارا است، ولی شكی نیست كه پدیده دوم ما را ناگزیر از بازخوانی عرفان از منظر آسیب‌شناختی می‌سازد. بار دیگر دو پرسش پیشین را مرور می‌كنیم:

الف. ملاك و معیار كلی یا اكثری برای "عرفانی" بودن یا "عرفانی" دانستن یك تجربه نامتعارف و فوق‌ عادی چیست؟ ب. منطق حاكم بر تجاربی از این‌گونه كه خصلت‌های دوگانه را برمی‌تابند چیست؟


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.