سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

حقایق دفاع مقدس را به نسل های آینده منتقل کنیم


حقایق دفاع مقدس را به نسل های آینده منتقل کنیم

رویش لاله ها در سرزمین پایداری

زن های دلوار غروب های بندر دور هم جمع می شدند و از مردهایشان که برای نبرد به جبهه جنوب رفته بودند، می گفتند و آخرین اخبار را رد و بدل می کردند.

بچه های همسایه سرگرم تاب سواری بر تنه قطور درخت ابریشم بودند. طنابی ضخیم به دست یکی از پسرهای همسایه به سر شاخه درخت گره خورده بود. ما در عالم بچگی بی خیال گردش روزگار بالا و پایین می رفتیم و نمی دانستیم پسر همسایه چرا ماه هاست که به درخت و به بچه های محله سر نمی زند؟!

یکی از همین بعدازظهرها مادر رضا- پسر همسایه مان- با چشم های بارانی اش وسط کوچه خاکی دلوار ایستاد. همه زن ها دورش حلقه زدند. آن چشم های طوفانی از شیونی خونبار خبر می داد. اما مادر رضا استوار بود و بغضش را فرو می خورد.

عکس پسرش را که بر روی اعلامیه چاپ شده بود در آغوش گرفت و گفت: «پسرم داماد بهشت شده است.»

بعدها که بزرگتر شدیم، اسم کوچه مان شد: «رضا مهاجرپور!»

شب دامادی رضا مهاجرپور، همه جا خاموشی بود. ضدهوایی ها نور قرمز بر قلب آسمان روشن می کردند و موجها که به صخره ها می خوردند، باد در سرشاخه های درخت ابریشم می پیچید. بعدها که بزرگتر شدیم، فهمیدیم دست های رضا گرداننده عزت دلوار و حافظ خاکش بود!

هزاران خاطره از آن سال های خدایی در ذهن و دل مردم این سرزمین جاری است. چطور می توان معبر بهشت و رزمندگان راه امام(ره) و انقلاب را در صفحات تاریخ یادگاری کرد؟ آنها خاطره های نوشته شده و جامانده بر طاقچه نیستند، آنها را باید با همه وجود فهمید و در هوای اهدافشان زیستنی ثمربخش داشت.

دفاع مقدس فصل باز شدن درهای بهشت به سمت اهداف این ملت بود و هنوز هم این معبر بسته نیست، اگر نیک بنگریم.

آن روزها نبرد با اسلحه و تانک و استراتژی نظامی بود واین روزها در جبهه جنگ نرم نیازمند اندیشه و هدف شهدا هستیم تا با آن پشتوانه عظیمی که از پدران رشیدمان به ارث برده ایم، باز هم پیروز میدان باشیم. پس چه باید کرد که حقایق راه شهدا همان گونه که بوده به نسل های بعدی منتقل شود تا از پنجره ای که آنها گشوده اند به خورشید فتح برسیم؟!

هنوز هم معبر بهشت باز است

همسنگر شهید همت می گوید: «اسفند ۶۲ بود. در عملیات خیبر همت را بسیار دلشکسته یافتم. گله مندانه گفت: نمی دانم چه حکمتی است که در این چهار سال حضورم حتی یک ترکش هم نصیبم نشده است! من پاسخ دادم: این چه حرفی است حاجی؟!مگر شما این چهار سال توی سنگر پنهان شده بودید؟ حتما قسمت این است که سالم باشید و بچه ها را هدایت کنید. حاج همت آرام زمزمه کرد: شرمنده روی بچه های بسیجی هستم!»

محمد کوثری، نماینده مجلس شورای اسلامی که زمانی دوشادوش بزرگترین فرماندهان جنگ فعالیت داشته است، می گوید: «مشکلات در مسیر انتقال ارزش های دفاع مقدس به نسل های جدید کاملا مشخص است و چیزی نیست که از نظرها دور مانده باشد و یا پنهان باشد. در دوره های قبلی متاسفانه بودجه های فرهنگی به افرادی که دغدغه شان انتقال حقایق جنگ به نسل جوان است، سپرده نشد. آنها هم که در راس مدیریت بودند خودشان اصلا اعتقادی به کار در این زمینه نداشتند. در شرایط فعلی هم ما باید درست مثل بسیجی ها که در جواب فرمایشات امام(ره) لبیک می گفتند، فرمایشات مقام معظم رهبری را از جان و دل پذیرفته و عملیاتی کنیم، نه این که بنشینیم و تحلیل ارائه دهیم. باید باورمان این باشد که فرهنگ جبهه و بسیجی راهگشای مسائل کشور ما و جهان اسلام است. شاید بگویید که کلی گویی می کنم، اما برای تحقق جزء به جزء این باور باید به سراغ افرادی برویم که خودشان در صحنه بوده اند، اما چون صراحت لهجه دارند و در برابر نقص ها نقد می کنند، بعضا پذیرفته نشده اند و حتی آنها را کنار گذاشته اند. روشن است که چنین افرادی که یک روز در برابر دشمن ایستادگی کرده اند، هر چیزی را قبول نمی کنند. باید آنها را به میدان فرا خواند و با سعه صدر شنونده کلامشان بود.»

وی در توصیف واضح تر شخصیت این افراد می گوید: «این ها اول از خودشان گذشته اند. از من جدا شده و به ما پیوسته اند. از زرق و برق های دنیا دوری جسته و به خدا گره خورده اند. ساده زیستی و سخت کوشی هنوز هم سرلوحه کار آنهاست. این قشر با ایستادگی و توکلی که دارند هنوز هم می توانند مشاوران باتجربه ای باشند، مشکلات را اولویت بندی کرده و راهکار ارائه دهند. آن چنان که در ۸ سال دفاع مقدس طی سخت ترین شرایط ایستادند و با کمترین امکانات برای حل مشکلات راهکار داشتند.» وی به جمله کلیشه ای بعضی افراد اشاره می کند که می گویند: «مگر می شود آن روحیات و رشادت ها را در جامعه فعلی محقق کرد؟! این چیزها افسانه است و در همان مقطع زمانی به وقوع پیوست.» اما محمد کوثری که یک زمانی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله بوده معتقد است، الان هم جوانان مومن و سینه چاک وطن و انقلاب کم نیستند، اگرچه گمنامند.

وی می گوید: «در زمان جنگ هم جوانانی بودند که در رفاه کامل به سر می بردند اما همه چیز را رها کردند و راهی میدان های نبرد شدند. محسن چراغی نوجوانی که در محله دزاشیب- شمال شهر تهران- بزرگ شده بود، به پدرش وصیت می کند که اگر شهید شد، پدرش در دو کوهه حسینیه ای بسازد. شما ببینید که درون این نوجوان چه تحولی رخ داده که هم از جانش مایه گذاشته و هم سفارش می کند مالش را در راه خدا صرف کنند؟»

ارتباط بین نسل جنگ و جوانان امروز

از سال ۶۱ تا ۶۷ در جبهه حضور داشته و دو سال و نیم آن را اسیر بوده است. وی طی عملیات مرصاد اسیر می شود و جانباز ۳۵درصد انقلاب نیز هست.

حاج علی احمد یحیوی، مدرس دانشگاه پیام نور و دانشجوی دکترای حقوق بین الملل معتقد است بین نسل امروز و نسلی که در جبهه ها حضور داشته اند، تفاوت چندانی نیست. شاید تفاوت های عارضی وجود داشته باشد اما تفاوت های مبنایی وجود ندارد. وی می گوید: «همان خمیر مایه را هنوز هم در جوان ایرانی سراغ داریم و می تواند دوباره متبلور شود. باید همان ساز و کارهای دفاع مقدس احیا و اجرا شوند تا امکان تبلور ارزش ها فراهم آیند.»

وی ادامه می دهد: «یکی از رموز موفقیت در زمان دفاع مقدس صداقت دولتمردان و نیز شفاف بودن اهدافشان بود. در حال حاضر نیز باید اهداف نظام با همان شفافیت و صداقت به جوانان شناسانده شود تا آن ارزش ها قابل انتقال باشند. کسانی که احساس تعهد به نظام می کنند و می خواهند ارزش های نظام به صورت جهان شمول در دنیا پیاده شود، اهدافشان را شفاف سازی کنند و این اهداف صد البته باید بر پایه مبانی دین اسلام و شیعه باشد. مدیران نباید در اهداف خود دچار تردید باشند، باید عمیقا به اهدافشان باور داشته باشند. علی القاعده چیزی که موجبات استحکام نظام را فراهم کرده و می کند، از جنس همین باورها و نرم است، از جنس قدرت های مادی و دنیایی نیست.»

وی معتقد است که ما برای برگشت باقیمانده نسل جنگ به بستر جامعه تدابیر خاصی مدنظر نگرفتیم. یحیوی این نسل را به سه دسته تقسیم می کند: «بعضی ها برای برد سبقت گرفتند و دنیازده شدند. عده ای نتوانستند با سرعت پیشرفت دنیا هماهنگ شوند، ایده آلیست شدند و به انزوا رفتند. این ها جا ماندند! عده ای هم کماکان با نظام پیش می روند و همچنان به نظام معتقدند و همین ها هستند که هنوز هم نظام را همراهی می کنند و به برکت وجودشان تا حدودی در هوای ارزش ها و حقایق ناب نفس می کشیم. باید کاری کنیم که بین تجربیات آن نسل و نسل امروز پلی بزنیم.»

خون انقلابی در رگهای جوانان می جوشد

سه سالی به پایان جنگ باقیمانده بود. در منطقه غرب کشور، لشکر عراق کم کم عقب نشینی می کرد. در گیلان غرب دو کوه چغالوند و شیاکوه وجود دارد. لشکر عراق از چغالوند به سمت شیاکوه عقب نشسته بود. حدود ده صبح به همراه همسنگرانم از چغالوند بالا رفتیم. چیزهایی شبیه نور آینه در سینه کوه برق می زد. وقتی به آنها می رسیدیم می دیدیم کاسه سر رزمنده هاست. پلاکشان در کنار آنها افتاده بود.

این سرها حدود چهار، پنج سال همان جا مانده بودند. آفتاب و باران خورده بودند، گاه اجسادشان توسط بعثی ها سوزانده شده بود، اما بعضا برخی اجساد را صحیح و سالم می یافتیم. این صحنه ها چیزی نیست که از یاد کسی برود.

محمد کهندل که از ۱۹سالگی تا پایان جنگ در جبهه ها حضور داشته و با جنگ های چریکی شهید چمران وارد صحنه نبرد شده است، می گوید: «وقتی این صحنه ها را به یاد می آورم، به خود می گویم که درخت انقلاب به همین آسانی ها به ثمر ننشست و با جان نثاری همه اقشارها جامعه تناور شد. هنوز هم به حمایت و همدلی همه اقشار جامعه در پیشبرد اهداف نظام معتقدیم. سال گذشته که فتنه ها با حضور مردم خاتمه یافت، این ادعا اثبات شد. ما حتی برای ملتهای استکبارستیز و مبارز جهان اسلام الگو شده ایم. حزب الله لبنان در حقیقت کپی پیس روحیات رزمندگان ما در زمان دفاع مقدس هستند.»

وی ادامه می دهد: «خیلی ها که نمی خواهند حقیقت دفاع مقدس را بپذیرند خیال می کنند آنهایی که رفتند و شهید شدند، از زندگی دلسرد بودند. درحالی که اتفاقا این قبیل آدمها همیشه برای تحقق اهدافشان تلاش کرده اند و می خواهند به گونه ای زندگی کنند که زندگی شان قیمتی شود. به قول آیت الله بهجت نیامده ایم که به هر قیمتی زندگی کنیم، آمده ایم که قیمتی شویم.

شهید غلامرضا نجف پور در وصیت نامه اش صراحتا اشاره کرده: من به زندگی عشق می ورزم، خیال نکنید از زندگی سیر و دلسردم.

اما این قبیل افراد انگیزه مقاومت را درک کرده بودند. آنها به ارزش های بالاتری رسیده بودند و حتی به بهانه بهشت هم معامله نکردند، فقط خدا را می خواستند و بس.»

محمد کهندل که هم اکنون در زمینه اقتصاد در سنگر دانشگاه تدریس دارد، معتقد است که هنوز هم جوانان این چنینی داریم. وی به یاد می آورد که سال گذشته چه بسیار جوانانی که برای همراهی با بسیج اعلام آمادگی کردند و آنقدر استقبال زیاد بود که بعضا نمی توانستند یک دست لباس کامل بسیجی به تن داشته باشند و درهر جایگاهی با همان لباس خود مدافع ارزش ها شدند. پس نباید از نسل جوان مأیوس بود و رشادت هایش را انکار کرد.

مدیران صادق انتقال دهنده ارزش ها

حاج عباس ورامینی درسال ۶۲ قبل از عملیات والفجر(۴) به حج مشرف می شود. در برگشت بدون آن که فرصت دیدار با خانواده اش دست دهد، یکراست روانه خط مقدم می شود. وقتی حاج همت را می بیند، اشک از گونه هایش سرازیر می شود و می گوید: «حاجی، اجازه بده منم بابچه ها برای عملیات بروم.» اما حاج همت می گوید: «شما رئیس ستاد هستید. باید بمانید و بچه ها را انسجام دهید.»

حاج عباس آنقدر اصرار می کند که بالاخره روانه می شود. عملیات ۴۸ ساعت عقب می افتد. با خانواده اش خداحافظی می کند و دو روز بعد در عملیات شهید می شود.

حاج عباس ورامینی از دانشجویان پیرو خط امام بوده، جایگاه بالایی از لحاظ تحصیلی داشته است. با سوابقی که داشته می توانسته درهر پستی قرار بگیرد.

حتی در جبهه هم ارشد بوده است، اما چرا روبروی حاج همت برای رها کردن همه چیز اشک می ریزد؟! حاج عباس آنقدر الهی شده بود که جز خدا چیزی نمی خواست، چیزی نمی دید و جز به گرفتن جایگاه از خدا راضی نبود.

حجت الله لطفی اهل دزفول که هم اکنون در رشته تربیت بدنی عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی خواجه نصیر طوسی است، می گوید: «دفاع مقدس یک قطعه از بهشت بود که برای همه مردم ایران اتفاق افتاد. ما باید در کارهای فرهنگی مان انعکاس دهنده این حقیقت باشیم که آن روزها به دست همه اقشار جامعه و همه آحاد ملت رقم خورد. بعضا در فیلم ها و سریال هایی که ساخته می شود بیشتر به رزمنده هایی که اهل مرکز بوده اند، می پردازند، درحالی که خیلی از بچه های شهرستان از شمال تا جنوب درگیر قضایا بودند.»

وی که به همراه غلامرضا حداد، خلیل امیدیان، عبدالرضا هردوانه و علی برتر همسنگر بوده و حالا به گفته خودش تنها اوست که از کاروان آنها جامانده می گوید: «ما در سنگر جلسه قرآن داشتیم. بنده خیلی خسته بودم. بعداز پایان جلسه بدون آنکه متوجه باشم قرآن را به جایگاه اصلی اش برگردانم، برای استراحت کف سنگر دراز کشیدم. همسنگرم امیدیان که فقط ۱۹ سال داشت، با احترام اما باکلامی توأم با جدیت مرا متوجه اشتباهم کرد. بچه ها حقیقتا در فضای معنوی جبهه ها خیلی بزرگتر از سنشان فکر می کردند و قدمی کشیدند. آنقدر که گویی کم کم بی واسطه با خدا در همه لحظاتشان صحبت می کردند.

در جاده ام القصر در منطقه پیشانی یکبار از ته دل دعا کردم زخمی بردارم و یا شهید شوم، و در همان لحظه تیرکوچکی به بدنم اصابت کرد. همه زخم ها درد شیرینی داشت و عزت مردان رزم را نشان می داد. هنوز هم به وجود آثار آن زخم ها برتنم می نازم و آنها را درد عاشقی می خوانم.»

وی راه انتقال ارزش ها را صداقت در عمل و کلام دولتمردان و مدیران می داند. این استاد دانشگاه می گوید: «اگر به چیزی که در کلاس درس می گویم، معتقد نباشم و عملم طور دیگری باشد، چه کسی پیروی خواهد کرد؟ هرکسی درهر رده ای که در رأس امور است باید مراقب عملش باشد.»

هنگامه عملیات هر کسی حال و هوای خودش را داشت. یکی در میانه خاکریز زیارت عاشورا می خواند و آن یکی برای عزیزش نامه ای می نوشت. اما آن هایی که عزم رفتن کرده بودند، مثل همه آدم های دیگر کسانی را داشته اند که چشم انتظار برگشتشان بوده اند. به راستی چگونه گذاشتند و گذشتند؟ رفتنشان دلیلی برای دلسردی آنها نبود، اتفاقا گاه باید از همه چیز خود گذشت تا آتش عشق و آرمان ها شعله ور بماند. آنها چیزهای بالاتری را درک کرده بودند که در سایه این ادراک به سرعت روح تشنه شان وسعت می گرفت تا به سرچشمه دلیل حیات می رسید.

صبح عملیات حاج همت سوار بر یک تانک ۱۰۶ به رزمندگان آماده رهسپاری به خط سرکشی می کند. در آسمان ادراک آنها همه یک سطح اند، چه آن رزمنده ای که از روستایی دورافتاده رهسپار شده و چه حاج همت که فرمانده لشکر است. آنها شانه به شانه هم در صف شاگرد اول ها سینه چاک عزت میهن اسلامی و شرافت آرمان های حسینی شدند.

ای مدعیان فرهنگ و خالقان آثار، چطور می توان از عشق نوشت و خود قدم در مسیر کاروان شهدا و عشاق نگذاشت؟ چطور می توان به تصویر درآورد و با حماسه سازان دم خور و هم کلام نشد؟ متاسفانه ضعف ما این است که همیشه دورادور قلم زده ایم و مدعی شده ایم. کدام داستان نویس ژانر مقاومت را سراغ داریم که حداقل چند سالی کوه های جبهه غرب را زیر پاگذاشته باشد و بی شمار مصاحبه با باقیمانده های کاروان حماسه انجام داده باشد؟ کدام فیلم سازی را سراغ داریم که یک فیلم جهانی پیرامون نقش زن در پیروزی های دفاع مقدس ساخته باشد؟

همیشه نقص ها را گفته ایم، اما خود به قدر توانمان قدم در مسیر جهاد نگذاشته ایم. جهاد امروز درک حقایق دفاع مقدس و ارزش های جنگ به نسل امروز است. قلم و دوربین، سلاح امروز ماست. دست پر و با اراده ای راسخ وارد شویم، خط شکنان بی ادعا باشیم.

● از آنهایی بشنویم که خود در خط بوده اند

شاید یکی از مظلوم ترین موضوعات مرتبط با دفاع مقدس معطوف به انعکاس نقش زنان در فراز و نشیب های سال های جنگ باشد. تا همین سال های اخیر و قبل از چاپ کتاب «دا» هیچ گونه صحبت جدی در باب تبیین نقش زنان در دفاع مقدس صورت نمی گرفت.

دکتر لعبت گران پایه، جراح عمومی که در زمان دانشجویی اش با مجروحان جنگی ارتباط تنگاتنگی داشته معتقد است آنچه که از طریق آثار فرهنگی و هنری مرتبط با جنگ دریافت کرده ایم، تنها انعکاس دهنده بخش کوچکی از حقایق آن سال ها هستند. وی تنها راه رسیدن به حقایق آن روزها را مصاحبه با کسانی می داند که خودشان مستقیما در صحنه ها حضور داشته اند و بعد به دلیل مدیریت غلط فرهنگی به سکوت و فراموشی کشیده شده اند.

وی می گوید: «نوجوان مجروحی را به یاد می آورم که یک پایش را از دست داده بود علی رغم جراحات سنگینی که به شکمش وارد شده بود، دائما از کادر بیمارستان عذرخواهی می کرد که وقتشان به خاطر او گرفته شده است! من یاد ندارم که حتی یکبار صدای ناله اش را شنیده باشم. درد برای آنها شیرینی عشقی بود که به جان خریده بودند. اگر این استقامت ها، بردباری ها و ایثارگری ها به بهترین نحو برای نسل امروز روایت نشود، چطور آنها می توانند با حقایق ارتباط برقرار کنند؟»

وی ادامه می دهد: «من که خودم تا حدودی از نزدیک شرایط آن سال ها را درک کرده ام، متاسفانه تنها می توانم از تعداد کمی فیلم های دربردارنده حقایق جنگ نام ببرم. آخرین فیلمی که به دلم نشست خداحافظ رفیق است. چرا باید پس از گذشت دو دهه از جنگ تنها تعداد انگشت شماری فیلم قابل استناد داشته باشیم که محتوایشان کمی به حقیقت نزدیکند؟

به گمان بنده کار کارشناسی پیش از تولید آثار فرهنگی و هنری مرتبط با دفاع مقدس کمرنگ است. حقایق جنگ را از کسانی سراغ بگیریم که خود از نزدیک آن سال ها را تجربه کرده اند. راوی باید مستقیما این افراد باشند.»

این پزشک متعهد معتقد است آدم های جنگ را آن طور که بوده اند نشان نداده ایم، یا آنها را فرشته های بی نقص توصیف کرده ایم و یا خیلی خیلی دست پایین گرفتیم. وظیفه ما این است آنها را همان طور که بوده اند به نسل امروز بشناسانیم.

حقیقت را تحریف نکنیم

مهدی نیرومنش، مستندساز جنگ با حساسیت چالش های پیش روی انتقال ارزش ها و حقایق دفاع مقدس را به نقد می کشد و می گوید: «یکی از چالش ها اطلاع رسانی ناقص است. بنده در یک مدرسه شاهد پیرامون خاطرات جنگ با مدیر جانباز آن مدرسه مصاحبه می گرفتم. دانش آموزی کنارم آمد و گفت: من هرگز نمی دانستم مدیرمان این چیزها را تجربه کرده است! و قبل از شنیدن حرف های او از فرماندهان جنگ تنها در حد یک عکس، پوستر و یک جمله پیش زمینه فکری داشتم.»

وی ادامه می دهد: «دسته دوم کارهای بصری ژانر دفاع مقدس بازبانی نصیحت گونه روایت کرده اند و این گونه اشتیاق دانستن را برای مخاطب از بین برده اند.

دسته سوم هم از حقایق دفاع مقدس، کاملا زاویه گرفتند و تنها به انعکاس پوسته بیرونی جنگ بسنده کرده اند. یک سری شوخی های جنگی ماحصل چنین کارهایی است که اکثرا تاثیرگذاری عمیقی هم ندارند.»

وی معتقد است فرهنگ دفاع مقدس خودش یک دایره المعارف دارد که نباید به سلیقه خود آن را تغییر داد. حتی باید به واژه هایی که آن زمان باب بوده در آثارمان وفادار باشیم. وی توضیح می دهد: «این که تصور کنیم با برخی تغییرات می توانیم برای فرهنگ دفاع مقدس مخاطب پیدا کنیم، سخت در اشتباهیم. اگرچه معتقد نیستم سینما باید کلی گویی داشته باشد و در اکثر آثار یک جزء را محور قرار می دهیم اما دیگر نباید این طور هم باشد که کل آنچه بوده را به گونه دیگری نشان دهیم. برای مثال بنده در حاشیه اکران یکی از فیلم های دفاع مقدس با تهیه کننده فیلم وارد این بحث شدم که لباس رزمنده ای که شما نشان داده اید هرگز آن چیزی نیست که رزمندگان آن زمان به تن می کرده اند. بنده سال ۴ دبیرستان رشته ریاضی را رها کردم و وارد جبهه شدم. هیچ گاه به یاد ندارم همسنگرانم یک تی شرت قرمز چسبان به تن کرده باشند. حجب و حیا از رفتار بچه ها هویدا بود، بعد در این فیلم رزمنده ای را نشان داده بودند که یک تی شرت قرمز رنگ امروز به تن داشت. تهیه کننده اگرچه موضع گیری تندی نسبت به نقد من داشت، اما در پایان گفت باید طوری بسازیم که مخاطب خوشش بیاید!»

این فیلم ساز به موضوع درام های موجود در آثار دفاع مقدس اشاره کرده و می گوید: «حقیقت این است که بسیاری از شهدا نوجوان بوده اند و اصلا ازدواجی نداشته اند، اما در همه آثار این محور ازدواج رزمندگان خیلی پررنگ نشان داده شده است. بنده خانواده مرفهی را می شناسم که برای نرفتن فرزندشان به جبهه همه عوامل را فراهم کردند تا مهر دختری به دل پسرشان بنشیند و پس از ازدواج او را از رفتن منصرف کنند، اما آن جوان تنها زمانی تن به ازدواج می دهد که همسرش با رفتن او موافقت می کند. چرا این انقلاب درونی جوانان آن دوره را محور قرار نمی دهیم؟ آیا همین سوژه نمی تواند بستر یک فیلمنامه خوب باشد؟»

نیرومنش معتقد است تحریف حقایق جنگ گناهی نابخشودنی است. وی می گوید: «یک عده جنگ را بستر یا موضوع فیلم سازی قرار داده اند، اما از جنگ تنها به عنوان پوشش یک درام یا یک داستان غیرواقعی استفاده کرده اند تا به گمان خود مخاطب را جذب کنند. در حالی که بزرگترین ضربات به فرهنگ حقایق دفاع مقدس وارد شده است.» این مستندساز معتقد است در جنگ همه ملت ایران شرکت داشته اند و ما هنوز نتوانسته ایم مشارکت همه اقشار را آنطور که شایسته است انعکاس دهیم.

● الگوسازی از زندگی شهدا را جدی بگیریم

مهدی طوقانی، برادر دو شهید سعید و محمد طوقانی است. وی که کارشناس ارشد رشته عرفان است و در عرصه روزنامه نگاری و نویسندگی هم فعالیت هایی داشته به شدت از برخورد نادرست برخی مدیران نسبت به انعکاس حقایق مربوط به شهدا گله دارد. وی می گوید: «سعید یکی از نخبگان ورزش باستانی بود. قبل از انقلاب در سن خیلی کم بازوبند پهلوانی گرفت و وارد گود زورخانه شد، در حالی که ورود بچه ها به گود ممنوع بود.

وقتی انقلاب شد تحت تأثیر کلام امام(ره) تصمیم گرفت به نشانه اعتراض به پهلوی تا مدتها وارد گود نشود. عکس هایی را که با دولتمردان آن زمان داشت، پاره کرد و وارد لیست ورزشکاران معترض به پهلوی شد.

در همان سن کم (نه سالگی) با امام(ره) دیداری داشت که او را از این رو به آن رو کرد. بعدها در سال ۲۶ با دستکاری شناسنامه اش در ۴۱ سالگی به جبهه رفت و در جبهه ورزش باستانی را همگانی کرد.

چه بسیار افرادی که می گفتند مگر جبهه گود زورخانه است؟! اما او کاری کرد که ورزش در پادگان دوکوهه نهادینه شود. صبح ها رزمنده ها جمع می شدند و ورزشکاران و باستانی کارها به حرکات نرمشی می پرداختند. روحیه رزمنده ها با کارهای سعید بالا می رفت و نشاط به آنها توانی دو چندان می بخشید.»

وی ادامه می دهد: «اتفاقا ورزش باستانی شباهت های تنگاتنگی با رزم دارد. در گود زورخانه فروتنی را می آموزیم. یکی از دلایل کوتاه ساختن در زورخانه و خم شدن باستانی کارها این است که غرور درونشان بشکند. این ورزش نمادهای جهاد اکبرو اصغر را توأمان دارد. حدود ۲۴ شهید باستانی کار از سراسر کشور داریم که هیچگاه درباره شرح حال و زندگی شان نه فیلمی ساخته شده و نه کتابی نوشته شده است. یکبار پیشنهاد دادم که با همکاری فدراسیون باستانی کاران سایتی بزنیم، خاطرات این عزیزان را جمع آوری کرده و به صورت کتاب درآوریم، اما آنها همیشه به بنده جواب سربالایی داده اند.»

مهدی طوقانی معتقد است که در زمینه الگوسازی برای جوانان امروز گام های موثری برنمی داریم، در حالی که شهدای باستانی کار شاخصه های قهرمانی و پهلوانی را با هم داشته اند، لذا انعکاس حقایق زندگی این عزیزان می تواند هم به ارتقای اخلاق ورزشی کمک کند و هم الگوهای موفقی برای جوانان ارائه دهیم.

● انتخاب مدیران براساس تقوا و تخصص

جمله هایش با بغض و این که مدیون شهدا هستیم تمام شد. حسن اختری که در ۰۲ فروردین ۶۶ در منطقه شلمچه یک پایش را از دست داده است، می گوید: «من از بچه های رزمی مهندسی جهاد بودم. فرمانده ما می گفت: میزان پیشروی رزمندگان به خاکریز و جان پناهی بستگی دارد که شما باید شب عملیات بزنید. در حقیقت شما هستید که باید مرز بین کفر و سپاه اسلام را تعیین کنید.

صبح روز عملیات والفجر(۱) حاج همت را با چشم های خودم دیدم که با یک توپ ۱۰۶ به بچه ها سرکشی کرد. یکی از رموز موفقیت دفاع مقدس این بود که فرماندهان دوشادوش رزمندگان بودند و هیچ کس مگر به میزان تقوایش از دیگری برتری نداشت. خدا می داند که چقدر بچه ها با دیدن حاج همت روحیه گرفتند، در حالی که هیچ کجای دنیا فرماندهان جنگ حتی اجازه ندارند از حدی بیشتر قاطی سربازان شوند.»

این روزنامه نگار ادامه می دهد: «در آن زمان ملاک مدیریت تقوا، اهل جهاد بودن، تخصص و گذشت و ایثار بود. متأسفانه در دوره های قبل به ویژه ۸ ساله اصلاحات شکاف عظیمی بین حقایق جنگ و نسل های بعدی ایجاد شد. افرادی در رأس قرار گرفتند که حتی مواضعشان برخلاف ارزش ها بود. هنوز هم تا رسیدن به روند انتخاب مدیران براساس شایسته سالاری فاصله زیادی داریم. اگر مدیریت های میانی و کلان ما براساس فاکتور تقوا و تخصص انتخاب شوند، مطمئنا بسیاری از چالش ها رفع خواهد شد.»