پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
چهار قسمت اول سریال کلاه پهلوی چگونه بود

«سریالهای تاریخی» در سالهای اخیر مهمترین محصول فرهنگی- هنری صدا و سیما بودهاند؛ محصولی که به واسطه آن، مسوولان تلویزیون سالهای سال مخاطبان را در انتظار نگه داشته و هنگام آماده پخش شدن این سریالها نیز مانور تبلیغاتی گستردهیی را درباره این سریالها ارائه کردهاند.
چندی پیش در گزارشی با عنوان «قدیمیترین سریال تاریخ تلویزیون بازنشسته شد» را درباره این سریال خواندید. کلاه پهلوی این روزها در حال پخش از شبکه یک سیماست و این روزها در حال پخش از شبکه یک سیماست.
این سریال روزهای پنجشنبه نیز از شبکه چهار سیما بازپخش میشود تا مخاطبانی که جمعهشبها، شنبهها و روزهای دوشنبه امکان تماشای آن را ندارند، پنجشنبهشبها و یک روز پیش از پخش قسمت جدید این سریال، مخاطب قبلی آن باشند.
در گزارشی که میخوانید، چهار قسمت اول این سریال که تا تاریخ چهاردهم مهر پخش شده، از جنبههای مختلف بررسی و تحلیل شده است.
مشکل تمام مسوولان سیما و کارگردانهایی که در زمان پخش خود را به آثارشان سنجاق میکنند و از این رسانه به آن رسانه برای دفاع از کار خود سیر و سلوک میکنند، دقیقا همین است که تصور میکنند مخاطبان هم در مقام و موضع «مدیران تلویزیون» هستند و باید با متنی اینچنینی ارتباط برقرار کرده و در تخیل خود برای آن «تصویرسازی» کنند.
● روشنگری اقدامات انگلیسیها
چندی پیش و در حاشیه برگزاری مراسم تقدیر از بهترین برنامههای سیما در ماه مبارک رمضان، معاون سیما در گفتوگو با خبرنگاران به دفاعی قاطع و صریح از سریال «کلاه پهلوی» ساخته سیدضیاءالدین دری پرداخت و این سریال را «اثری قابل تامل در نمایش روشنگری تلاش سازمانیافته بیگانگان با محوریت انگلیس در زمینه ترویج فرهنگ برهنگی» عنوان کرده و از همین منظر کلاه پهلوی را اثری «قابل تقدیر» دانست.
علی دارابی معاون سیما در این نشست گفت: «کلاه پهلوی که به تازگی پخش آن از شبکه اول آغاز شده، به عنوان یکی از بهترین سریالها در راستای روشنگری تلاش سازمانیافته بیگانگان با محوریت انگلیس است. آنها میخواستند فرهنگ برهنگی را در جامعه ایران نهادینه کرده و با اسلام مبارزه کنند.»
دارابی همچنین به این نکته اشاره کرد که تبیین و روشنگری نسبت به دوران پهلوی اول و دوم که بخش زیادی از عقبماندگی جامعه مربوط به این دوران است، در تلویزیون بسیار مورد توجه قرار گرفته و تاکنون بیش از ۴۵ سریال و ۵۰ فیلم در این باره تولید شده است.
● سریالی با واکنشهای منفی
پخش سریال کلاه پهلوی از همان آغاز با واکنشهای فراوانی همراه شد. وقتی برای ساخت سریالی اینچنینی مدت زمانی نسبتا طولانی صرف میشود، خواه ناخواه توقع بالایی از آن به وجود میآید. برای مخاطب امروز تلویزیون که همزمان با شبکههای داخلی، به شبکههای فارسیزبان فراوانی دسترسی دارد، یک سریال نمایشی باید آنقدر شاخص و برجسته باشد که در همان قسمت اول او را جذب خود کند.
به نظر میرسد در شرایط امروز تلقی کارگردانها از آثار نمایشی و طرح این دیدگاه که «سریال از قسمت چهارم به بعد موتورش روشن میشود» دیگر عملا محلی از اعراب ندارد و آثار نمایشی اگر در همان قسمت اول خود مخاطب را درگیر نکند، احتمال کمی وجود دارد که در ادامه بتواند تاثیر زیادی بر مخاطب بگذارد.
ظاهرا واکنشهای منفی به همان قسمت اول آنقدر زیاد بوده که سیدضیاءالدین دری در مصاحبهیی به آن پاسخ دهد. دری در فاصله کوتاهی پس از پخش سریال کلاه پهلوی در گفتوگو با روزنامه بانیفیلم گفت: «قضاوت نابهنگام دوستان با پخش اولین قسمت این مجموعه، گاه میتواند از سر تنگنظری باشد- که البته امیدوارم دوستان از من نرنجند- و میتواند خدای ناخواسته قصد و غرضهای شخصی با سازمان باشد که من پاسخی به این نوع حرفها نمیتوانم داشته باشم جز اینکه به آنهایی که دغدغه دین انقلاب و مملکت را دارند و آنها که واقعا از صمیم قلب مومن هستند و ایمان دارند، بگویم خودم از سادات هستم.
کاری نکنند که سریال وقتی جلوتر رفت، مجبور باشند بیایند و از ما حلالیت بطلبند. همیشه میشود دری و کارش را تخریب کرد. این خیلی کار پیچیدهیی نیست. تخریب خیلی ساده است و اصلا دیر نمیشود. کاری نکنند که خودشان بعدها پشیمان شوند.» البته در کنار انتقادهای مخاطبان عام به این سریال، «مخاطبان خاص» نیز نسبت به این سریال دیدگاههایی داشتهاند که ظاهرا به مذاق کارگردان سریال چندان خوش نیامده است.
مثلا امام جمعه مشهد که آثار فرهنگی- هنری را همواره با دقت خاصی دنبال میکند و درباره این آثار دیدگاههای تحلیلی فراوانی دارد، با انتقاد شدید از پخش سریال کلاه پهلوی گفته است: «آیا برای تبیین مسائل دوره رضاخان باید بیعفتی و بیحجابی را ترویج دهید؟»کارگردان سریال کلاه پهلوی به تازگی هم نسبت به منتقدان و مخالفانش واکنش تازهیی نشان داده و در برنامه «هفتاقلیم» رادیو فرهنگ گفته است: «متاسفانه اشکال در ایران این است که وقتی میآییم و فیلم میسازیم یا هله هوله میسازیم یا پرت و پلا میگوییم یا فیلمی میسازیم که نمیدانیم که یک کار سرگرمی است یا یک کار انتقال پیام رسمی و جدی.
تکلیف در جامعه ما هنوز روشن نیست.»نکته جالب توجه دفاع «محمدرضا ورزی» از کارگردان کلاه پهلوی در هفتههای اخیر است. ورزی که خود به ساخت سریالهای تاریخی شهره است- که البته همواره با انتقادهای فراوانی هم مواجه میشود- در یادداشتی درباره کلاه پهلوی عنوان کرده است: «در شرایطی که سمپاشیهای پلید رسانههای بیگانه، نسل جوان ما را هدف گرفته و مزدوران خارجی به قصد تحریک جامعه ما دائم از انقلابی که متعلق به مردم است، انتقاد میکنند و از سلاطین پهلوی بت میسازند، باید از تولید آثار مستند و افشاگرانه چون «کلاه پهلوی» حمایت کرد و آنها را ارج نهاد.»
ورزی در ادامه یادداشت خود تصریح میکند: «چنین سریالهایی با تکیه بر انبوهی از مستندات تاریخی و مشاورههای چهرههای آگاه و خبره ساخته شدهاند و کمترین خللی در مضمون آنها وارد نمیشود. فیلمنامه ایشان با پشتوانه تحقیقی فراوان نگاشته میشوند و نیاز به صبر و حوصله و تمرکز دارد. بر همین اساس از منتقدان و مخاطبان گرامی درخواست میکنم در نقد این آثار در کنار معیار وجدان، شاخصههای تولیدی را نیز در نظر بگیرند.»
● کارگردانی که به سریال سنجاق شده است
مخاطبان تلویزیونی معمولا وقتی به تماشای سریال یا فیلمی مینشینند، آخرین مصاحبه کارگردان سریال را دم دست ندارند که حین تماشای اثر ابهامهای خود را با مطالعه آن مصاحبه برطرف کنند. سریال و فیلم دیدن یک چیز است و مجله خواندن هم چیزی دیگر که متاسفانه مرز میان این دو همیشه به هم میریزد و کارگردانهایی که احساس میکنند قادر به بیان برخی حرفها در آثار نمایشی خود نیستند، این حرفها را برای مصاحبههای رسانهیی خود نگه میدارند و توقع دارند تکتک مخاطبان آنها با دقت خاصی مصاحبههایشان را دنبال کرده و بر اساس استدلالهای مطرحشده در آن مصاحبهها کمبودهای اثر را بر آنها ببخشند.
متاسفانه چنین فضایی درباره سریال کلاه پهلوی هم رخ داده و این بار هم مانند سریال «یوسف پیامبر»، کارگردان به میدان آمده تا تمامقد از این سریال دفاع کند؛ شیوهیی کاملا خلاف جهت سریال «مختارنامه» که در زمان پخش سریال کارگردان شاید به تعداد انگشتان یک دست هم مصاحبه نکرد و اجازه داد سریال مسیر عادی خود را طی کند.
بخشی از فضای شکلگرفته حول و حوش سریال کلاه پهلوی ناشی از عدم مدیریت درست اطلاعات و اخبار آن است و در چنین فضایی است که کارگردان مجبور است خودش را به اثرش سنجاق کند و در دفاع از سریال مصاحبه کند و مخاطبان را به تماشای سریال دعوت کند.
● ضعفهای محتوایی کلاه پهلوی
سریال کلاه پهلوی نه بهترین اثر نمایشی تلویزیون است و نه یکی از بهترین آثار نمایشی تلویزیون. این سریال اثری معمولی است که صرفا با آب و تاب فراوان و هیجانهای کاذب رسانهیی ساخته شده و تماشای چهار قسمت اول آن نشان میدهد قرار نیست در ادامه سریال هم مخاطبان شاهد اثری عجیب و خاص باشند.
مهمترین نقطه قوت سریال، حضور پرتعداد بازیگرانی است که شاید در هشت سال قبل میتوانست امتیازی برای سریالی تلویزیونی محسوب شود اما این روزها این حجم از بازیگران دیگر مساله غیرقابل دسترسی نیست و مخاطب میتواند حتی در یک جُنگ تلویزیونی، بخشی از آنها را در کنار هم تماشا کند. به نظر میرسد سریال کلاه پهلوی تلاش فراوانی کرده تا بر مسائل مضمونی خود تاکید کند و همین تاکید ناشیانه، غیرهنرمندانه و گلدرشت بر محتوای سریال باعث بروز ضعفهایی جدی در اثر شده که در همین قسمتهای اول نیز قابل رویت است.
سریال قصد دارد به «استعمار و تاثیرات آن بر جامعه ایران» بپردازد؛ موضوعی که از دوره صفویه و با حضور استعمارگران پرتغالی در ایران به یکی از مسائل اساسی جامعه ایران تبدیل شد. استعمار در طول تاریخ معاصر ایران با دستکشی مخملی، مشتهای آهنی فراوانی بر پیکره سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران زده است. حتی در مطلبی با عنوان «توجه صدا سیما به حکومت پدر و پسر» که در روزنامه اعتماد منتشر شد، به این مساله اشاره شد که بهتر است صدا و سیما به جای ساخت سریال درباره دوره پهلوی، به سراغ ساختن سریالی با مضامین ضداستعماری برود و در این خصوص برای نسل جوان روشنگری کند.
استعمار نوین با یک برنامهریزی دقیق و پیچیده پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی در خاورمیانه، با استفاده از عناصری همچون رضاخان کمکم جای پای خود را در کشورهای خاورمیانه محکم کرد، در میان آنها بذر نفاق کاشت، در تقسیمبندیهای مرزی زمینههایی برای را مناقشههای بعدی ایجاد کرد و اینچنین است که حتی زمینههای جنگ ایران و عراق نیز از همین دوره ایجاد میشود و به گفته بسیاری از مورخان، قابل اثبات است.
تاثیر استعمار تنها محدود به ایران نبوده و درباره کشور عراق نیز این موضوع بهشدت قابل لمس است. میتوان این مطلب را با چنین اطلاعات تاریخیای ادامه داد و شما به عنوان مخاطب میتوانید با مطالعه این مطلب اطلاعات فراوانی کسب کنید اما وقتی پای تلویزیون و رسانه تصویری به میان میآید، برای نمایش این نکات باید وارد «حوزه نمایش» شد و از حوزه «مقاله» عبور کرد.
مشکل تمام مسوولان سیما و کارگردانهایی که در زمان پخش خود را به آثارشان سنجاق میکنند و از این رسانه به آن رسانه برای دفاع از کار خود سیر و سلوک میکنند، دقیقا همین است که تصور میکنند مخاطبان هم در مقام و موضع «مدیران تلویزیون» هستند و باید با متنی اینچنینی ارتباط برقرار کرده و در تخیل خود برای آن، «تصویرسازی» کنند.
بر اساس همین تفکر است که در سریالی مانند «کلاه پهلوی» برای نمایش نقشههای پیچیده و شوم استعمار برای کشور ایران، به جای ورود به حوزه «نشان دادن»، کارگردان در میزانسنهایی تکراری و کلیشهیی بازیگرانش را دور میز مینشاند و از آنها میخواهد به نمایندگی از دولتهای استعماری نقشههای خود را تشریح کنند! چنین سادهانگاری مهمترین علت عدم ارتباط مخاطب با سریالی اینچنین میتواند باشد و عملا باعث میشود مخاطب فهم و درکی مشخص از قصه و محتوای آن نداشته باشد.
● دوبله و مشکلات آن
«دوبله» همیشه بهترین راهحل برای کاستن از هزینههای تولید یک اثر است. صدابرداری سر صحنه معمولا انرژی و توان زیادی از گروه میگیرد و اگر سازندگان یک اثر بتوانند از این موضوع صرف نظر کنند، با سرعت بیشتری امکان تصویربرداری خواهند داشت.
بخش مهمی از بازیگران سریال کلاه پهلوی در قسمتهای اولیه آن، فرانسوی هستند؛ بازیگرانی که گهگاه برای اینکه لهجه فرانسوی خود را به رخ بکشند، جملاتی بیان میکنند اما در بخش عمده کار با دوبله «لهجه فرانسوی» بازیگران تخریب شده و با قرار گرفتن صدای دوبلورهای حرفهیی روی چهره این بازیگران، به فضای صوتی کار لطمه فراوانی وارد شده است.
قطعا بخشی از مشکلات این سریال به دلیل انتخاب دوبله برای این سریال است. شاید اگر این بخشها با زیرنویس نمایش داده میشد، سریال باورپذیری بیشتری داشت.
● بازیگران و نقشهایشان
سریال کلاه پهلوی تعداد زیادی از بازیگران سینما و تلویزیون را به خدمت گرفته است. در اغلب سریالهای اینچنینی بازیگران مشهور در نقشهایی کوتاه حضور مییابند و نقش اصلی معمولا بر عهده بازیگران کمترشناختهشده است. در این سریال نیز «امیرعلی دانایی» نقش اصلی را ایفا میکند.
به نظر میرسد دانایی توانایی چندانی در برقراری ارتباط با مخاطب ندارد و شاید به دلیل اینکه نمیتواند با مخاطب خود همذاتپنداری کند، مخاطب نیز به دنبال کردن سریال اشتیاقی جدی نشان نمیدهد. در سریال کلاه پهلوی همیشه نام «امین حیایی» به عنوان بازیگر اصلی مرد ذکر شده و حالا مخاطبان فراوانی منتظر آغاز بازی او هستند تا شاید از این رهگذر به دنبال کردن سریال علاقهمند شوند.
● فضاسازیهای ضعیف
مشکل عمده سریالها و فیلمهایی که مخاطب با آنها ارتباط برقرار نمیکند، «فضا سازی» است. این مساله سبب میشود مخاطب باور نکند قصه در فضایی واقعی روایت میشود.
«ضعف فضاسازی مکانهای خارجی» یکی از گرفتاریهای مهم اغلب فیلمها و سریالهای ایرانی است. کارگردانهای ایرانی معمولا با حضور در فضاهای خارجی از خود بیخود شده و فراموش میکنند چنین فضاهایی برای مخاطب در درجه چندم اهمیت است و مخاطب چنین فضاهایی را در سریالهای خارجی مختلف دیده است و مهم، روایت داستان است.
در سریال «کلاه پهلوی» تاکید فراوانی بر این مساله شده که آنچه به تصویر کشیده میشود، اروپای بعد از جنگ جهانی اول است. مخاطبان تلویزیون در سریالهای مختلفی همچون «ارتش سری» فضای جنگ و پس از جنگ اروپا را دیدهاند اما سریال کلاه پهلوی تفاوت فراوانی با آن فضا دارد.
کارگردان در بازسازی این فضا صرفا خیابانی را نشان میدهد که فرخ در آن زندگی میکند؛ خیابانی که همیشه مردی در آن در حال پختن چیزی روی گاز است که معلوم است غذایی بیکیفیت و بد است. در همین خیابان همیشه یک مرد دیلاق لنگلنگان راه میرود و کتش هم روی دوشش است و چند بیخانمان که کنار خیابان زندگی میکنند که ظاهرا قرار است بیانگر فقر و بدبختی در پاریس باشد. زن صاحبخانه هم اغلب اوقات سیگار میکشد و امیدوار است فرخ موفق به پرداخت کرایه خانهاش نشود تا در مقابل اغواگریهای او کوتاه بیاید و تسلیم او شود!
در این فضای تصویری، لباسهای تمام شخصیتهای داستان از شدت نو بودن برق میزند. از لباس زن صاحبخانه گرفته تا فرخ و حتی پستچی که نامه میآورد! اتومبیلهای به کار گرفتهشده در این فیلم نیز بهشدت نو است و از شدت تازگی برق میزند و در مجموع تصویری که از پاریس ارائهشده، به گونهیی است که انگار نه انگار این شهر درگیر جنگ بوده است.
در تمام این قسمتها ترسیم شرایط اروپای پس از جنگ- که میتواند نقشی تعیینکننده در تبیین انگیزه استعمارگران از چپاول کشورهایی همچون ایران داشته باشد- در کلام اتفاق میافتد. پاریس در قسمتهای اولیه این سریال بیشتر جایی برای عرض ارادت کارگردان محترم به دغدغههای شخصیاش بوده است.
مثلا فیلم «سگ آندلسی» در سینما نمایش داده میشود و بخش مهمی از یک قسمت را به خود اختصاص میدهد؛ اتفاقی که به نظر میرسد صرفا به این دلیل است که کارگردان میخواهد به مخاطب خود شیرفهم کند برخلاف تبلیغات غربیها درباره وجود آزادی بیان در جهان غرب، سالها قبل برخی فیلمهای سینمایی در پاریس به عنوان مهد تمدن هم با سانسور مواجه میشد.
البته در سریال «در چشم باد» هم چنین اتفاقی رخ داد و مسعود جعفریجوزانی بخش عمدهیی از یکی از قسمتهای سریال را به نمایش فیلم «بربادرفته» اختصاص داد تا علاقه خود به این فیلم را نشان دهد اما به نظر نمیرسد چنین شیوهیی درست و منطقی باشد. ضعف فضاسازی سریال کلاه پهلوی در نمایش ورود فرخ به ایران نیز وجود دارد و تصویری حقیقی و قابل لمس از ایران در آن مقطع ارائه نمیشود.
مخاطبان علاقهمند به تاریخ میتوانند در آثار مکتوب همچون «سفرنامهها» تصاویر بهتر و جذابتری از این دوره را ببینند. نکته قابل تامل دیگر درباره این سریال این است که با وجود اطلاع کارگردان از محدودیتهای تلویزیون، باز هم برای نمایش برخی مسائل تاکیدی خاص وجود دارد! در تلویزیون ایران حتی برای به تصویر کشیدن یک میهمانی ایرانی هم محدودیت وجود دارد و حالا وقتی قرار است یک میهمانی در پاریس و با معیارهای اروپایی رخ دهد، قاعدتا این محدودیت چند برابر میشود.
به همین دلیل مخاطب در قسمت سوم این سریال با میهمانیای مواجه میشود که در آن، همه لباسهای پوشیده بر تن دارند که طی چند نمای بسته آدمها در کنار پنجره یا دور میز نشستهاند. پس از آن، کار فضاسازی را یکی از شخصیتهای سریال تکمیل میکند و میگوید: «چه میهمانی خوبی!» اما مخاطب چیزی از این میهمانی ندیده است. در همین قسمت وقتی بلانش قرار است فرخ را که دچار بیماری شده نجات دهد، روی پله میایستد و میگوید: فرخ! فرخ!
او حتی در کشوری مانند فرانسه نیز نمیتواند به فرخ نزدیک شود و حالا نکته اصلی این است که وقتی نمیتوان نشان داد که زنی به سراغ مردی میرود تا او را نجات دهد، چه اصراری به نمایش چنین صحنههایی است؟در موردی دیگر «شادی» یکی از شخصیتهای داستان در قسمت سوم، نامزدش را در پارک با دختری دیگر در حال گفتوگو میبیند و همین مساله باعث به هم زدن رابطهاش با نامزدش میشود و در ادامه سکانس در رفتاری سانتیمانتالی همان جا رابطهاش را با نامزدش تمام میکند و قاب عکس خود و نامزدش را هم خرد میکند.
در اوج غافلگیری مخاطب از شدت سردستی بودن این صحنه، در ادامه داستان «بلانش» که به عنوان راوی قصه را روایت میکند، در حال تایپ مطلب به این مساله اشاره میکند که این یک توطئه زنانه بوده است تا آن زن با علاء نامزد شادی، در مسیر هر روزه شادی قرار بگذارد و به این طریق شادی را از میدان به در کند. حالا این سوال برای مخاطب پیش میآید که چطور علاء پس از نامزدی با شادی نمیدانسته مسیر هر روزه نامزدش کجاست و چطور در این مسیر با دختری دیگر قرار گذاشته است؟
ضعف عمده دیگر سریال در این قسمتها نمایش پاریس به عنوان شهری بسیار خلوت است. بیننده با آدمها در این شهر مواجه نمیشود، گویی در این شهر طاعون آمده که اینچنین خلوت به نظر میرسد. دری با وجود سفرهای مکرر به پاریس تصوری از این شهر ندارد و گویی صرفا توجهش به این مساله معطوف بوده که حتما «برج ایفل» در گوشهیی از کادر دوربینش باشد تا مخاطب باور کند اینجا پاریس است. چنین استفادهیی از برج ایفل بهشدت یادآور علاقه برخی تولیدکنندگان کیف، چمدان و ساک به درج تصویر «برج آزادی» روی محصولاتشان در سالهای قبل است؛ محصولاتی که با مزین شدن به بنایی که «نماد تهران» بود، حس خوشی را در صاحب آن وسیله ایجاد میکرد.
این نماد شهری برای سالهایی طولانی مورد علاقه مسافران تهران هم بود و افراد زیادی به محض پیاده شدن از اتوبوس در میدان آزادی، عکسی هم با این میدان به عنوان نماد تهران میانداختند! در قسمت سوم سریال، آپارتمانی نشان داده شد که در پسزمینهاش برج ایفل بود و معلوم بود هزینه زیادی برای آن صرف شده است اما وجود این ساختمان کمکی به انتقال مفاهیم داستان نمیکرد.
از نمونه این فضاسازیها میتوان به نمایش صبحانه خوردن مرد فرانسوی در تختخواب اشاره کرد که ظاهرا قرار است نوعی اشرافیت را القا کند اما به نمایش «سانتیمانتالیسم تاریخ گذشته و ضعیف» منجر میشود که در سریالهای خارجی و ایرانی متعدد تکرار شده است. «کلاه پهلوی» هرچند محصولی است که برای ساخت آن زمان و هزینه زیادی برای آن صرف شده اما به نظر میرسد به دلیل تاخیر بسیار زیاد در آماده نمایش شدن این اثر، مخاطب امروز با اثری مواجه است که بخشهای زیادی از آن، «کهنه» است.
در سالهایی که دستاندرکاران این سریال با فراغ بال مشغول ساخت سریال بودند، فضای فرهنگی- هنری تفاوت فراوانی کرده است. مخاطبان پس از تجربه «امکان تماشای سریالهای خارجی روی دیویدی» حالا چند سالی است میتوانند روزانه دهها ساعت سریال خارجی با دوبله فارسی تماشا کنند. حتی تکنولوژی هم در این سالها تغییر فراوانی کرده و این روزها تلویزیونهایی به بازار ایران عرضه شدهاند که قابلیت تشخیص صدای مخاطب را دارند و با صدای مخاطب دستورهای او را اجرا میکنند.
سریالی مانند کلاه پهلوی چه تناسبی با این فضا دارد و تا چه اندازه به نیازهای چنین مخاطبی میتواند پاسخ دهد؟ پاسخ این سوال را به مخاطبان واگذار میکنیم اما باید نگران سریالهایی بود که قرار است دوباره با چنین شکلی تولید شوند و امروز ساخته شوند تا در فردای بسیار دور و مبهمی نمایش داده شوند که مخاطب با امکانات پیچیدهتری مواجه میشود. آیا تلویزیون به فکر و ذهنیت چنین مخاطبانی احترام خواهد گذاشت و آیا خواهد توانست اثری در شأن آنها عرضه کند؟
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست