دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

نان و پروانه ‏


نان و پروانه ‏

از بس که قلبش مهربان بود
پروانه ها را پر نمی داد
او شمع مردم بود و اشکش ‏
بوی گل و پروانه می داد
او خوب بود، او نان خود را ‏
با دیگران تقسیم می کرد
او با خدا بود و خودش را
تنها به او …

از بس که قلبش مهربان بود

پروانه ها را پر نمی داد

او شمع مردم بود و اشکش ‏

بوی گل و پروانه می داد

او خوب بود، او نان خود را ‏

با دیگران تقسیم می کرد

او با خدا بود و خودش را

تنها به او تسلیم می کرد

نان و گل و خواب و خدا را

تنها برای خود نمی خواست

با این همه می دید هر شب ‏

مانند کوهی تک و تنهاست

تنهایی اش را توی یک چاه ‏

او نیمه شب ها داد می زد

او خشم خود را مثل تیری ‏

بر سینه بیداد می زد ‏

او مثل خورشید جهانتاب ‏

تا آخرین لحظه درخشید ‏

تا اینکه جان خویش را هم ‏

مانند نان خویش بخشید ‏

محمد کاظم مزینانی ‏