یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

لاله‌ی پرپر


لاله‌ی پرپر

دید دشمن، فاطمه جان علی است
بلکه با جانش، نگهبان علی است
گفت باید جان حیدر را گرفت
از علی دخت پیامبر را گرفت
دید جان مرتضی پشت در است
از امام خویش هم تنهاتراست
پای تا سر، بغض و …

دید دشمن، فاطمه جان علی است

بلکه با جانش، نگهبان علی است

گفت باید جان حیدر را گرفت

از علی دخت پیامبر را گرفت

دید جان مرتضی پشت در است

از امام خویش هم تنهاتراست

پای تا سر، بغض و خشم و کینه بود

کینه‌هایش کینه دیرینه بود

بغض حیدر ، شعله وردرسینه داشت

سنگ بود وجنگ با آیینه داشت

سنگ آیینه نمی‌دانم چه شد؟

آتش و سینه نمی‌دانم چه شد؟

آرزوی حیدرآنجا کشته شد

هم پسر، هم مادرآنجا کشته شد

برگلستان ولایت تاختند

غنچه رابا لاله پرپر ساختند

لاله زیرخار و خس افتاده بود

باغبان هم از نفس افتاده بود

گشت در باغ ولایت برگ برگ

بود در فصل بهارش شوق مرگ

گاه رفت ازتاب و گه در تاب شد

لحظه لحظه، قطره قطره آب شد

گرچه آتش داشت آهش سرد بود

ناله بود و سوز بود و درد بود

درد حیدر در وجود خسته‌اش

یک جهان غم، دردل بشکسته‌اش

غلامرضا سازگار ـ کتاب مظلوم ترین مادر

تهیه وتنظیم: منیرالسادات موسوی