جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آنجا که تو را دیدم


آنجا که تو را دیدم

آنجا که تو را دیدم دیر بود. شاید دیرتر از آن چه خود پنداری،ولیکن ایستادم تا این گونه ببینم. تو را دیدم ایستاده در دور دست – بی دوست و آشنا – زیر سوز برف و سرما- شاید زیر۲۰ درجه – تک تنها …

آنجا که تو را دیدم دیر بود. شاید دیرتر از آن چه خود پنداری،ولیکن ایستادم تا این گونه ببینم. تو را دیدم ایستاده در دور دست – بی دوست و آشنا – زیر سوز برف و سرما- شاید زیر۲۰ درجه – تک تنها خیره به پیچ و شیب جاده – غرق در گوله های برف – این نعمت آسمانی با کتابچه ای در دست نمی دانم چه بود – اطرافت را نگریستم او را دیدم او از شنیدن انتقادهایت خسته شده بود – حرارت گفتارش را لمس کردم و کمی آن طرف تر تو را یافتم تابع مقررات در جدول زمانی که بی جهت در پی تنظیم زمان بودی و چندین بار بی موقع بانگ برداشتی چه ساعتی است !

هر چند ساده ترین واژهای زندگی را در تو نیافتم ولیکن در همه حال – در خوشی و ناخوشی - داستان یکی بود .(بی فکری

)چه خوردی –که این گونه سر به راهی بی فرجام نهادی و چنین پریشان و منحرف از جاده حقیقت فاصله گرفتی – به طور مسلم می دانی این چنین گیج و بی فکر قدم نهادن بر روی این کره خاکی دور از عقل و منطق می باشد و خواهی دید که بی یارو یاور زیر حملات سخن دیگران قرار خواهی گرفت و بی دفاع خواهی ماند زیرا نیمه وقت وارد زیست گاه اصلی کسانی شده ای که حق عضویت را اذعان خود مپندارند و بس!

محمد خداشناس گل افشانی