پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
نگاهی نو به کینه های کهنه فلسطینیان و اسرائیلی ها
هنگامی که عرفات پس از سالها مبارزه و مذاکره، چشم از جهان فرو بست، با جانشینی رهبری جدید محمود عباس ـ ابومازنـ به جای او، امیدها به برقراری صلح افزایش یافت؛ شاید رهبری جدید بتواند برای دو ملت فلسطین و اسرائیل چیزی را ارمغان آورد که سالها انتظارش را میکشیدند! اما باید فرض نهفته در آن دلگرمی را به چالش کشید: آیا آنچه که به رفتار دو ملت نسبت به یکدیگر برمیگردد، در توان مذاکره یک رهبر ـ ولو توانمند و خواهان صلح ـ میگنجد؟ اگر چه تصمیمات خطیر بسیاری از رهبران بزرگ در سرنوشت مردمشان تعیین کننده نشان داده، ولی آن هرگز کافی نبوده است. رهبری هر جامعهای در بلندمدت تنها میتواند در چارچوب خرد جمعی و منشی که روح جمعی یک جامعه برمیگزیند، حرکت کند. ابومازن با درایت و شجاعت توانست فلسطینیان را از بنبستی فرسایشی که در آن گرفتار شده بودند، نجات بخشد و در حالی که از یک سو با فشار گروههای مبارزهطلب فلسطینی و از سوی دیگر فشارهای نظامی و انتظاراتی که دولت اسرائیل برای آزادسازی تدریجی مناطق فلسطینی از او دارد، مواجه است، به آرامی به سوی آرزوی دیرینه تشکیل کشوری فلسطینی نزدیک شود. اما آیا مهارت حرکت روی لبه تیغ او تداوم خواهد داشت؟ تا آنجا که به پیش برد صلحآمیز مذاکرات از طریق دیپلماسی مربوط میشود، حتی طرفهای اسرائیلی نیز به تطابق گفتار و رفتار ابومازن و جدیتش در تداوم راهی که در پیش گرفته است، باور دارند. ولی هیچ دولتمردی بدون اراده مردمش، راه زیادی را نخواهد پیمود.
عرفات نیز فلسطینیان را تا نیمه راه تشکیل کشوری فلسطینی پیش برد، ولی خود هرگز چنان روزی را ندید. زندگی و مرگ او، نگارنده را به یاد شباهتهای سرنوشتش با موسی انداخت. پس از آن که موسی قوم یهود را با فراز و نشیبهای بسیار به دروازههای سرزمینی رساند که خداوند به ایشان وعده داده بود، خود (موسی) نیز از ورود به سرزمین موعود نهی شد: «... چشمان خود را به طرف مغرب، شمال، جنوب و مشرق بلند کرده به چشمان خویش ببین، زیرا که از این اردن عبور نخواهی کرد»[۱]. هنوز هنگامی که این جملات را که خداوند در کتاب مقدس خطاب به موسی گفته است، میخوانم، مو بر بدنم سیخ میشود. خداوند این عبارات را به شخصی میگوید که پیامبر اوست و تمامی زندگی و امیدش را در راه فرامین او فدیه داده (با خود میاندیشم، وای به حال ما) و به سبب خطاهای قومش، چهل سال آواره بیابانها شده است! آن کس که عهد عتیق خود دربارهاش گواهی میدهد: «موسی مرد بسیار صبوری بود، بیش از جمیع مردمی که بر روی زمین اند»[۲]. او سنگ آسیابی بود که از دو سوی تحت فشار بود. از سویی فرامین خداوند و از سویی دیگر، خواستههای هر روزه قوم خویش. او باید میتوانست مدام این دو افق موازی و دور از یکدیگر را به هم نزدیک سازد و چنین نیز کرد. اگر او سرزمین موعود را ندید، اما خود زمینهساز تحقق آن شد. فرجام کارهای مردان بزرگ همواره در طول زندگیشان طلوع نخواهند کرد، اما آن به معنای بیثمری یا کمبهایی تلاشها و اهدافشان نیست، بلکه حتی میتواند بنا به تأویلی به زحماتشان ارزشی چند چندان دهد، چرا که آنها خود میوه مبارزه و گذشتشان را نچیدند و آن را به دیگران بخشیدند. ولی تحقق وعدههای خداوند در مورد قوم یهود، به موسی بستگی نداشت، بلکه آن به مردمی برمیگشت که در گزینشهای خویش باید به ثبوت میرساندند، استحقاق چنان بشارتهایی را داشتهاند یا نه. اما آن خطاب تند در عهد عتیق بر اهمیت اصلی اصرار میورزد که بر آگاهی یافتن ایمان آورندگان از آن تأکید دارد. به بیان دیگر، منع موسی از ورود به ارض موعود در عهد عتیق، حامل رازی است که به نظر میرسد برای آیندگان به ودیعه گذاشته شده است!؟ رازی که حاوی قانونی الهی است، به طوری که حتی پیامبرانش نمیتوانند از آن تخطی کنند. برای کشف رمز آن بایست به دورانی عطف کنیم که وعدههای خداوند به قوم یهود محقق میگردد؛ یعنی عصر سلیمان. هنگامی که سلیمان به جای این که شکست دشمنان و پیروزی در جنگ را طلب کند، از خداوند خواست به او دل فهیم عطا کند تا مردم را به عدالت داوری کند[۳]. و خداوند صراحتاً به او میگوید که چون دولت برای خود و جان دشمنات را از من نخواستی، هم دل حکیم به تو داده خواهد شد و هم دولت و جلال[۴]. چون سلیمان به جای انتقام کشیدن و زهر چشم گرفتن، راه عدالت ورزیدن را جستجو کرده بود. در زمان اوست که بسیاری از وعدههای عهد عتیق به یهودیان محقق میشود. بسیاری در عهد عتیق به دنبال اسمی هستند که وعدهها در زمان او به وقوع پیوسته باشد، غافل از این که راز آن در منشی است که اشخاص اختیار میکنند. در بسیاری از آیات کتب مقدس دیگر نیز میتوان آن را کشف رمز کرد. همچون جایی که ابراهیم از خداوند برای فرزندانش طلب برخی از وعدههایی میکند که به او داده است و خداوند خطاب بهوی میگوید: «... عهد من به ستمکاران نمیرسد»[۵].
یهودیان و فلسطینیان در پی آناند که هر یک حقانیت خویش را بر زمینی که در آن ساکن اند، به ثبوت برسانند. با فرض صحت ادعای هر یک، دینشان به آنان این اجازه را نخواهد داد که حتی اگر آن، سرزمین تنها یکی از دو قوم باشد، هر اقدامی نسبت به طرف مقابلشان مرتکب شوند. جایی که در تورات میگوید: «و بر شخص غریب ظلم منمائید، زیرا که از دل غریبان خبر دارید، چون در سرزمین مصر بیگانه بودید»[۶] و در جایی دیگر میافزاید: «و چون غریبی با شما در زمینتان مأوا گزیند، او را میازارید. غریبی که در میان شما مأوا گزیند مثل متوطن از شما باشد و او را مثل خود محبت نمائید، چون که شما در سرزمین مصر بیگانه بودید...»[۷]. در بخشی دیگر آن گونه سخن میگوید که پنداری هشداری به آیندگان میدهد: «برای شما که اهل جماعت هستید و برای غریبی که نزد شما مأوا گزیند یک فرضیه باشد. فرضیهای ابدی در نسلهای شما، مثل شما به حضور خداوند مثل غریب است. یک قانون و یک حکم برای شما و برای غریبی که در میان شما مأوا گزیند خواهد بود»[۸]. و اما قرآن: «و به یاد آرید هنگامی که عهد گرفتیم از شما که خون یکدیگر نریزید و یکدیگر را از خانه و دیار خود نرانید، پس بر آن عهد اقرار کرده و گردن نهادید و شما خود بر آن گواه هستید. سپس با این عهد و اقرار باز شما به همان خوی زشت اسلاف خویش هستید که خون یکدیگر را میریزید و گروه ضعیف را از دیارتان بیرون میکنید و در بدکرداری و ستم بر ضعیفان کمک و پشتیبان یکدیگر هستید و هر گاه اسیرانی بگیرید برای آزادی آنها فدیه میطلبید، در صورتی کهاخراج کردن آنان برای شما حرام شده است (چه رسد به قتل ایشان)...»[۹].
اما به نظر میرسد هر دو گروه یهودیان و فلسطینیان، خود را محق دانسته و دیگری را ستمکار میانگارد و از این روی جنگ بین آنها شعلهور است. ولی باز کتب مقدس در این مورد مواخذههایی شنیدنی دارند: «ای اهل کتاب چرا در آئین ابراهیم با یکدیگر مجادله میکنید...»[۱۰]. در زمان پیامبر اسلام(ص) نیز پیروان سایر ادیان الهی از وی درباره علل تمایزات بین شریعت اسلام با سایر شریعتهای ادیان الهی پرسشهایی میکردند و پاسخ قرآن این بود:«ای اهل کتاب نبود ابراهیم یهودی و مسیحی، بلکه حنیف و مسلم بود...»[۱۱]. واژه مسلم در اینجا برخلاف تصور رایج اسم خاص و به معنی مسلمان نیست، بلکه مسلم، به معنای حقیقی آن واژه نظر دارد که به مفهوم تسلیم بودن است و واژه اسلام نیز از آن گرفته شده است؛ به بیان دیگر مسلمان واقعی، کسی نیست که پدر و مادرش مسلمان باشند یا حتی شهادتین را گفته باشد، بلکه کسی است که تسلیم حق باشد. و اگر واژه مسلم را در آیات مذکور غیر از آن تأویل کنیم، نقض غرض آن آیات است؛ چرا که آن آیات درصددند تا به ما بگوید با واژه شریعت، برچسبها، واژگان و هر ملاک قراردادی و ظاهری دیگری به مانند اسامی مسیحی، یهودی و حتی مسلمان نباید انسانها، ادیان و حتی متدینان حقیقی را از یکدیگر تفکیک کرد.
ولی ممکن است هر یک از طرف های درگیری اسرائیلی و فلسطینی مدعی شوند که گروه دیگر باید به دین ایشان برگردد. اما کتب مقدس هرگز از چنین برهانی استفاده نمیکنند. قرآن در این خصوص سخنی مثال زدنی دارد:«ای اهل کتاب بیائید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم و به جز خدای یکتا را نپرستیم و چیزی را با او شریک نسازیم و برخی از ما به جای خداوند برخی دیگر را به ربوبیت نگیریم، پس اگر روی گردانیدند، پس بگویید گواه باشید که ما تسلیم فرمان خداوندیم. ای اهل کتاب چرا در آئین ابراهیم با یکدیگر مجادله میکنید و تورات و انجیل نازل نشدند، مگر پس از ابراهیم، آیا نمیفهمید؟»[۱۲] در اینجا خداوند در قرآن مدام بر فصل مشترک ادیان برای وحدت تلاش دارد و مدام نیمه پر را میبیند و مصر است تا اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و مسلمانان) با تأکید بر اختلافات به منازعه با یکدیگر نپردازند، بلکه از طریق توجه به مشترکات با مسالمت در کنار هم زندگی کنند. حتی تغییر قبله نیز درسی بود برای ایمان آورندگان که بدانند، حتی مقدس ترین موضوعهای دینی نباید عاملی برای مخاصمه بین آنان شود و اگر بخواهد چنین شود باید تدبیری دیگر ولو با انعطاف یکی از دو طرف اتخاذ کرد تا مانع از آن شود. مگر این که مخاصمان، آیاتی از طرف خود برای مشروعیت اعمالشان آورده باشند!؟ چنان که قرآن اشاره میکند: «و بعضی از عوام که چیزی نیاموخته و نوشتن نتوانند و کتاب (کتاب خدا) را جز آمال و آرزوی باطل خود نپندارند و تنها پا بست خیالات خام و پندار بیهوده خویش اند. پس وای بر آن کسان که کتابی از پیش خود نوشتهاند و آن را به خداوند متعال نسبت میدهند تا آن را به بهایی اندک بفروشند، پس وای بر آنها از آنچه نوشته و آنچه بدان کسب میکنند.»[۱۳] دقت کنید در این آیات منظور قرآن، جعل رسمی کتب مقدس نیست، به همین سبب تشریح میکند که آنان بیسوادند و قادر به نوشتن نیستند تا روشن سازد، منظورش احکامی است که برخی در کتاب نانوشته ذهن خویش صادر میکنند و عجب که آن را به خداوند نیز نسبت میدهد، در حالی که در حقیقت پندارهای خویش را تعقیب میکنند.
اما ممکن است کسانی مدعی شوند که در کتب مقدس آیاتی در خصوص جهاد نیز هست و نگارنده تنها آیاتی را گزینشی برای هدف خویش برگزیده است. ولی به نظر میرسد که قرآن این بهانه از این نوع باورمندان را پیشبینی کرده و پاسخ آن را آماده دارد: «... چرا به برخی از کتاب (احکام) ایمان آورده و به بعضی دیگر، کافر میشوید، پس جزای چنین مردم بدکرداری چیست به جز ذلت و خواری در زندگی این جهان و سختترین عذاب در روز قیامت، و خدا غافل از کردار شما نیست»[۱۴]. جوابهای از پیش تعبیه شده قرآن و کتب مقدس آنقدر روشناند که به نظر میرسد، جملگی ما باید نگران روز قیامتمان باشیم.
شاید ضروری باشد چند بار دیگر کتب دینیمان را با دقت بخوانیم. یا شاید مشکل از جای دیگری است و ما تنها برخی از آیات کتب مقدسمان را میبینیم!؟ قرآن در این مورد سخنان تکان دهندهای دارد. جایی که در سورهآلعمران عنوان میکند، هر کس از آیات، کتب مقدس، آن چیزی را تأویل میکند که بدان تمایل دارد و آنانی که دردلشان کجی است، متشابه آن را برای طلب فتنه پیروی میکنند. آیات آن به قرار ذیلاند: «اوست خدایی که کتاب(قرآن) را بر تو فرستاد که برخی از آیات آن (کتاب) محکم است که احتمال و اشتباهی در آن راه نیابد که آنها اصل و مرجع سایر آیات کتاب خواهد بود و برخی دیگر آیات متشابه است که به سهولت درک معنی و مقصود از آن نشود تا آن که گروهی که در دلهای شان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در این راه شبه و فتنهگری پدید آرند، در صورتی که تأویل آن کس جز خداوند نداند و ثابت قدمان گویند ما به همه آن کتاب ایمان آوردیم که همه محکم و متشابه آن از جانب خداوند ما آمده است و به این دانش پی نبرند مگر خردمندان»[۱۵]. اما ممکن است برخی منتقدان اذعان کنند که آیات مذهبی مشکلگشا نیستند و چنین عباراتی سالهاست که در کتب دینی دوطرف خوانده میشود و تغییر و تحولی را نیز پدید نیاورده است. امروز، بحث از دیپلماسی و سیاستهای مزورانهای است که اجحاف شدگان را بیش از پیش قربانی میسازد. اما اگر هر کسی بتواند این گونه طفره رود، مذهبیان هر یک از دو طرف، نمیتوانند. آنان مخاطبان اصلی آن آیات هستند و جای تعجب اینجاست که مذهبیون طرفهای درگیر بیش از سیاستمدارانشان به راههای خشونتآمیز و غیر صلحآمیز تمایل نشان میدهند!! دقت کنید، آیات قرآن و کلیه کتب آسمانی برای این نازل نشدهاند، که باورمندان آیاتشان را چون قصهای خوانده و سینه به سینه به چرخانند، و از آنها به عنوان وسیلهای برای درگیری و کشت و کشتار یکدیگر استفاده برند، بلکه چنان که قرآن اعلام میکند، برای آن آمدهاند که ابتدا در دلهای باورمندان نفوذ کرده و سپس آنان را به گونهای متأثر سازد که تغییر رفتار دهند. آنجاست که ایمان آورندان حقیقی از توهم زدگانی که خود را باورمند میپندارند تفکیک شده و راز شأن نزول آیات متشابه در قرآن آشکار میشود. آری؛ تا آنانی که از ته دل به نیکیها تمایل دارند از آنانی که خوبیها را تنها زمانی که به نفع آنهاست، میجویند، متمایز سازد.
آیا عاقبت فرزندان ابراهیم یاد خواهند گرفت که در کنار یکدیگر زندگی کنند، بدون این که یکی از آنها بخواهد دیگری را نابود کند، یا بر دیگری چیرگی یافته یا زهر چشم بگیرد!؟ درست است که هیچ انسانی در هنگام استیصال از پناه بردن به انتقام مبرا نیست، و ما نیز که اینک از خونهای ریخته شده تنها سخن میگوییم، هرگز قادر نیستیم تا خود را به جای آنان قرار دهیم و گفتگو از صلح در شرایطی که ما از آن برخورداریم کار سادهای است، اما حتی اگر ما تاکنون قادر به چنین کاری نبودهایم، تنها راه معقول آن است که به تدریج سعی کنیم از سایه انتقام دور شویم. چنان که کتب دینی مان به ما سفارش میکنند. در این راه دو گزینش انسانی و حقانی جلوی طرفهای درگیر هست. به مجازات رسانیدن مجرمان و جنایتکاران از طریق دادگاه صالح بینالمللی یا گذشت، که هر دو به طریق صلح دست یافتنی است. اجرای عدالت متضمن تنبیه مجرم و ظالم و ادای حق مظلوم و متضرر است. کسانی که متضرر شدهاند و قادر نیستند تا ضایع کنندگان حقوقشان را ببخشایند، از آن طریق آرام میگردند و به حقوقشان میرسند. چرا که در عفو و بخشش اجبار نیست و حقی را که از انسانی قربانی شده، هیچ کس حتی خداوند نیز نمیتواند بدون رضایت وی، بیامرزد.
راه دیگر با بخشایش بدست میآید. دشواری این هدف به معنای آن نیست که نتوان به تدریج از چنگال انتقام رهاشد، دیگر به پشت سر نگاه نکرد و خرابهها را از نو ساخت. فلسطینیان درگیر، اگر به کشته شدگان بسیار بها میدهند، باید بدانند که کشتهشدگان تنها به دیروز تعلق ندارند، و کشتگان فردا نیز با تداوم روال گذشته در راهاند، و فلسطینیان، کشتگان گذشته را نمیتوانند زنده کنند، ولی کشتگان فردا با گذشت و درایت آناناند که نجات خواهند یافت. آنها باید به خاطر آیندگان و جلوگیری از خونریزیهای بیشتر به زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر بیاندیشند؛ به خصوص پیروان ادیان الهی که به کرات به عدالت و گذشت توصیه شدهاند. و نمونه بارز گذشت در صدر اسلام را میتوان در فتح مکه دید. بسیاری که بدنبال حجتی برای صلحطلبی دین اسلام میگردند، صلح حدیبیه را مدرکی دال بر آن میدانند و آنانی که اسلام را با نگاهی خشونت طلب میبینند، جهادهای پیامبر و آیات مربوط به آن را معرفی میکنند. اما هیچ یک از آنها راهگشای پرسش پشت آن پاسخها نیستند. زیرا جهادهای مسلمین و پیامبر میتوانست به سبب دفاع از خود باشند و صلح حدیبیه نیز در زمانی صورت گرفت که مسلمانان در نقطه ضعف بودند، و جنگ طلبان بسیاری هستند که در موضع ضعف راغب به صلح میشوند و هنگام برتری بر دیگران، شیفته جنگ. اما در فتح مکه، پیامبر و مسلمانان در موضع قدرت بودند. برای تمام کسانی که حقیقتاً در درون خود (نه برای پاسخهای مصلحت جویانه) بدنبال کشف این پرسشاند که آیا اسلام دینی صلح طلب است یا جنگ طلب و شأن نزول هر یک از آنها کدام است، فتح مکه آزمونی راهگشاست (آن دم خروسی است که نیاز به هیچ قسم حضرت عباسی ندارد). چرا که پیامبر با قشونی مسلح و برتر از دشمن، آماده فتح مکه است و قریشی که از هیچ جنایتی در حق مسلمانان فروگذار نکردند، هنگامه قصاصشان فرا رسیده است تا از آن طریق عدالت اجرا شود. از این روی، بسیاری از مسلمانان گفتند: «امروز روز در هم شکستن حرمت است»، اما پیامبر در میان تعجب همگان میگوید: «امروز روز رحمت است». پیامبر حتی میتوانست به عنوان اجرای عدالت، کسانی که حقوقشان را ضایع کرده بودند، مجازات سازد و نه احکام اسلام و نه حتی قوانین مدنی امروزین (در حال حاضر، جوامعی که در آنها دیکتاتوریها ساقط میشوند و حکومتهایی مبتنی بر دموکراسی به قدرت میرسند، پس از دستگیری جنایتکاران پیشین، آنان را محاکمه و مجازات میسازند) میتوانست پیامبر را منع کنند، اما او راه رحمت را با تمامی دشواریاش بر میگزیند. پیامبر اسلام حتی قاتل عمویش که قرآن آن را سید الشهدا نامید، میبخشد. برای این که دریابیم پیامبر تا چه حد دندان به روی جگر میگذارد، باید درخواستش را از قاتل عمویش مورد تأمل قرار دهیم. او قاتل عموی خود را میبخشد، ولی از او میخواهد تا جلوی دیدگان وی نباشد. آن به خوبی نشان میدهد، محمد(ص) تا چه حد بر احساسات درون خویش لجام زده است و کسی را میبخشد و قصاص نمیکند که حتی دیدارش او را آزار میدهد، و نه قانون و نه دین جلوی او را میگیرند، ولی با این همه، راه گذشت نسبت به او را بر میگزیند. آن هنگام بود که نگارنده دریافت که دین اسلام و پیامبرش حقیقتاً (نه برای مصلحت) صلح طلباند، گرچه، همان گونه که قرآن میگوید، همواره کسانی که میل به شر داشته باشند میتوانند موافق میل خود نیز در آن یافته و از پی "متشابه" آن تأویل و عمل کنند.
امروز برای چنین تصمیمی، اگر چه رهبری شایسته ضروری است، اما هرگز کافی نیست، بلکه این مردم دو جامعه هستند که باید برای این همزیستی تصمیم بگیرند و گرنه هیچ موسی، محمد، ابومازنی یا هنیه به تنهایی نخواهند توانست آنها را به سرزمین امنشان هدایت کنند. یا شاید لازم است سه هزار سال دیگر با یکدیگر به جنگاند؟! آن به انتخاب و میزان ظرفیت مدارای آنان بستگی خواهد داشت، ولی اگر هر یک با بیاعتنایی نسبت بهدیگری، تنها در پی انتقام گرفتن از دیگری است، بدانند که به عجوزه انتقام پناه بردند. در حالی که اسلام قصاص را بهجای انتقام سفارش میکند. هنگامی که شخصی از یکی از قبایل اعراب جاهلیت توسط قبیلهای دیگر کشته میشد، ده تای طرف مقابل را به نشانه انتقام میکشتند. در چنین شرایطی حکم قصاص نازل شد که در آن زمان اصلی مترقی بود و میگفت اگر یک تن از شما بناحق کشته شد، تنها در مقابل باید خون یک نفر را طلب کنید، نه ده نفر را.
توجه به نکتهای دیگر نیز ضروری است. یهودیان و مسیحیان میتوانند به ادیان پس از خود، ایمان نداشته باشند، اما مسلمانان به هر دو دین به عنوان بخشی از هویت دین "خود" ایمان دارند؛ از این روی قادرند نقشی را ایفاء کنند که دو دین دیگر نمیتوانند. به عبارتی، مسلمانان با پذیرش بخش وحدتبخش دو دین دیگر به عنوان بخشی از تاریخ و هویت دین خود، قادرند صلحی را مشروع دانسته و تحقق بخشند که دو دین دیگر از چنین ظرفیت بالقوهای برای آن تصمیم معنوی بزرگ برخوردار نیستند. مشابه چنین تصمیم خطیری پیش از این نیز برایمان پیش آمده است؛ زمانی که قطعنامه سازمان ملل را برای صلح پذیرفتیم. در آن زمان نیز بسیاری تصور میکردند، پیروزی بر دشمن با تصرف بخش بزرگی از خاک آن یا سقوط دولتاش اتفاق میافتد، اما چنین نشد و وقایع بعدی به ما درسی را آموخت که هرگز نباید فراموش کنیم. صدام با غرور همان صلح (با تصور فرار از دست عدالت) به کویت حمله کرد و همه میدانیم پس از آن به چه سرنوشتی دچار شد. او که پیش از این با جنایت متعددی که در حق بشریت کرد، نبرد معنوی را باخته بود، اما حتی در تاریخ نیز نتوانست به عنوان یک فاتح بر تخت خود تکیه زند و به سرنوشتی حتی بدتر از دیکتاتورهای مشابه خود فرو افتاد. او حتی شجاعت کشته شدن در درگیری یا انفجار انتحاری (که دیگران را به انجام اش تشویق می کرد و به خانواده آنان مدال می داد) خود را نیز نداشت و به سربازانی که مخفیگاه او را یافتند با ترس گفت: شلیک نکنید، من صدام حسین هستم. ولی مدعی بود که اگر هزار فرزند نیز داشت برای همان جنگ فدامیکرد!! اینک شاهد تأثیر هیچ یک از کشورهای فاتح در منطقه نیستیم، تنها شاهد فرهنگ و تمدنی هستیم و خواهیم بود که از انسانیت و معنویت خویش به مردم منطقه عطا میکنند. پیروز نبرد فلسطین و اسرائیل نیز کسی نخواهد بود، که اگر با سنگی به در خانه او زدند با بمبی به درون خانه دیگری میکوبد (جمله صدام و منطق او). پایان بخش جنگ بین آن دو نیز کشوری نیست که از زور و سلاح بیشتر یا حتی موشک و بمب هستهای برخوردار باشد؛ منجی حقیقی مردم تمام منطقه در این جهان، چه مسلمان، چه یهودی و چه مسیحی، آن گزینش معنوی است که با وجود داشتن بغض عزیزان از دست رفتهاش در گذشته، به خاطر آیندگان و به خاطر برخورداری از دینی انسانی و الهی (نه دینی غیرانسانی و زهرچشم گیرنده از دیگران) به ایثاری بزرگ به نام "صلح" رضایت دهد و منجی آن جهانی همگی ما تنها خداست که نه برحسب شعارهای ما، بلکه با داوری بر اساس صمیمانهترین عواطف واخلاقیاتمان ـ یعنی وجدانمان ـ درباره ما قضاوت خواهد کرد. بدین سبب هر انسان باوجدان و عدالتخواهی با آن که به پیروزی زمینی و تاریخی حق و عدالت میاندیشد، مهمتر از آن نباید فراموش کند که نبرد اساسی و بزرگ ما، در آزمونی معنوی است؛ همان آزمونی که حسین با وجود شکست در نبرد زمینی، پیروز معنوی آن بیرون آمد. انگار که راه رستگاری اخروی در این نبرد زمینی، از سریر اشکهای خودمان (نه اشک و خونی که از دیگری فرو ریزیم) میگذرد و غسل تعمید معنوی ما، پیروزی در آن آزمون معنویمان با داوری از خود و گذشت به خاطر نجات دیگری و برای رضای خداست!؟
تعهد دینی ما وادارمان میسازد که مهمتر از دشمنان، خویشتن را داوری کنیم. ما امروز شاهد آنیم که علاوه بر فلسطینیان، یهودیانی غیرنظامی و حتی بعضاً زنان و کودکان یهودی بر اثر حملههایی که قربانیانشان را نمیشناسیم، کشته میشوند! فراموش نکنیم ما پیروان همان دینی هستیم که میگوید اگر تنها یک نفر را به ناحق بکشیم، انگار که همه مردم جهان را کشتهایم. بیشک آن آیات تنها برای خواندن در ایامی خاص با صوتی زیبا نازل نشدهاند. آن آیات برای کسانی نازل شدهاند که به آن ایمان دارند تا از آن طریق تغییر رفتار دهند و خود را با جهت گیریهای آن همراهسازند. ما پیروان همان دین انسانی هستیم که، پیامبرش مشرکان و حتی کافرانی که پیش از آن مسلمانان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند، پس از فتح مکه بخشید. من میترسم، بسیار میترسم که روز قیامت نه ناباوران که ما ایمان آورندگان را به سبب تفاوت بین آنچه گفتیم با آنچه کردیم و عمل نکردن به آیاتی که مدعی پیروی از آن بودیم، محکوم کنند و ما بهت زده هر دو دنیا را باخته باشیم!؟
اما گزینش اصلی با داغداران و قربانیان آن نبرد است. اگر کسانی هستند که همچون پیامبرانشان نمیتوانند دشمنانشان را ببخشند و فراموش کنند (بسیاری از پیامبران حتی قاتلان خویش را بخشیدند و از خداوند نیز خواستند تا آنان را ببخشاید)، شاید بتوانند همچون انسانهای بزرگی چون نلسون ماندلا بگوید: «بخشیدم، اما هرگز فراموش نمیکنم.» یا شاید کسانی که همچون نگارنده آنقدر از وسعت وجود برخوردار نیستند که بدان نیز رضایت دهند، داوری و محاکمه را به خداوند واگذارند، و به صلحی به نام دین و به خاطر راه حق رضایت دهند، حتی اگر آن موجب نجات تنها یک کودک از مرگ شود. فراموش نکنیم که امام حسن چنان که خود نیز اذعان کرد، به خاطر صلاح اسلام و مسلمین حتی با معاویه نیز بیعت کرد و حتی امام حسین نیز با معاویه نجنگید تا آن که یزید خواست از او و دیگران به زور بیعت بگیرد و امام حسین چنان که فرمود تنها زمانی از خود دفاع کرد که، «یزید بین شمشیرهای آخته یا تن به خواری سپردن، راه دیگری برای او باقی نگذاشته بود». عدهای دیگر از مسلمانان داغدار فلسطینی نیز حتی اگر راه مبارزه را در پیش میگیرند، میتوانند به مبارزه منفی امام حسین و قیام ضدخشونت وی روی آورند و بدنبال انتقام گرفتن از غیرنظامیان نروند.
امروز ایران میتواند نقشی کلیدی در منطقه ایفاء کند (منظورم به پا کردن هیاهو و گرفتن جشن نیست). بسیاری از برادران اهل تسنن در سردرگمی به سر میبرند و نمیدانند باید چه گزینشی را در پیش گیرند. تا بدان حد که عدهای نادان و متعصب حتی صدام را شهید نامیدند و عدهای دیگر برای ایستادگی به خوانش غیرانسانی و حتی غیردینی بنلادنی رو کردند و اکثریت نیز که هیچ یک از دو گزینش دیگر را نپسندیدند، راهی جلوی پای خود نمیبینند، از این روی تماشاچی باقی ماندند. امروز ما میتوانیم به کمک دو بازوی مبارزه منفی حسین و بخشایش امام حسن، راه را به آنان نشان دهیم. گاه با دشمنی روبهروییم که تنها با نابودی و کشتن مظلومان و عزیزانمان آرام میگیرد، در چنین موردی بخشایش خطاست و حتی اگر از خود دفاع نمیکنیم، وظیفه وجدانی و انسانی حکم میکند که از عزیزان و مظلومان دفاع کنیم. اما اسرائیل اینک به زندگی در جوار اعراب و مسلمانان رضایت داده است و میتوان به توافق صلح امیدوار بود. بد نیست بدانیم که پس از جنگ ۳۳ روزه اسرائیل دریافته است که به زودی دیگر نخواهد توانست با ابزار نظامی، خواستههای خود را پیش برد و به همین سبب برای صلح تعجیل میکند. اسرائیل نیز هیچ گاه تا بدین حد از طرف آمریکا برای دستیابی به صلح تحت فشار نبوده است. حتی در اسرائیل نیز صلح طلبان توسط تندروهای یهودی تحت فشار هستند و از این روی اهمیت دستیابی به توافق صلح نیز هدفی کلیدی است. محمود عباس نیز انصافاً با وجود فشارهایی که از هر طرف بر او وارد است و حقیقتاً تنها مانده است، او نه به راههای غیرانسانی روی آورده و نه تا این لحظه ذرهای از حقوق فلسطینیان گذشته است. حمایت ایران از صلح نیز موجب تقویت این سوی موازنه صلح و تضمین آن میگردد. تا خواست خداوند چه باشد؛ باشد که او همه ما را بیامرزد، چرا که "ما هیچ یک سبحان یا معصوم نیستیم، بل جملگی گناهکارانیم".
پانوشتها
[۱]ـ عهد عتیق (کتاب مقدس)، سفر تثنیه، باب سوم، بخشی از آیه ۲۷.
[۲]ـ عهد عتیق (کتاب مقدس)، سفر اعداد، باب دوازدهم، آیه ۳.
[۳]ـ رجوع شود به عهد عتیق (کتاب مقدس)، کتاب اول پادشاهان، باب سوم، آیات ۵ ـ ۱۵.
[۴]ـ همانجا.
[۵]ـ قرآن مجید، سوره بقره، بخشی از آیه ۱۲۴.
[۶]ـ عهد عتیق (کتاب مقدس)، سفر خروج، باب بیست و سوم، آیه ۹.
[۷]ـ عهد عتیق (کتاب مقدس)، سفر لاویان، باب نوزدهم، آیات ۳۳ ـ ۳۴.
[۸]ـ عهد عتیق (کتاب مقدس)، سفر اعداد، باب پانزدهم، آیات ۱۵ ـ ۱۶.
[۹]ـ قرآن مجید، سوره بقره، آیه ۸۴ و بخشی از آیه ۸۵.
[۱۰]ـ قرآن مجید، سوره آلعمران، بخشی از آیه ۶۵.
[۱۱]ـ قرآن مجید، سوره آلعمران، بخشی از آیه ۶۷.
[۱۲]ـ قرآن مجید، سوره آلعمران، آیات ۶۴ ـ ۶۵.
[۱۳]ـ قرآن مجید، سوره بقره، آیات ۷۸ ـ ۷۹.
[۱۴]ـ قرآن مجید، سوره بقره، بخشی از آیه ۸۵.
[۱۵]ـ قرآن مجید، سوره آلعمران، آیه ۷.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای فلسفه و مطالعات ادیان از تگزاس آمریکا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست