دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ادب آداب دارد


ادب آداب دارد

در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می‌کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم. قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش‌آموزان به حیاط مدرسه …

در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می‌کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم. قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش‌آموزان به حیاط مدرسه بروند. هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش‌آموزان در حیاط و گفت‌وگوی همکاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود. در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:«با خانم فلانی دبیر کلاس دومی‌ها کار دارم و می‌خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال‌هایی بکنم.» از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: «من «گاو» هستم! خانم دبیر بنده را می‌شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می‌شوند.»

تعجب کردم و موضوع را باخانم دبیر که با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، در میان گذاشتم. یکه خورد و گفت: «ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی‌فهمم.» از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم: « اصلا به نظر نمی‌رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.»

خانم دبیر با اکراه پذیرفت و نزد پدر دانش‌آموز که در گوشه‌ای از دفتر نشسته بود، رفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر سلام داد و خودش را معرفی کرد: « من گاو هستم!». خواهش می‌کنم، ولی ... شما بنده را به خوبی می‌شناسید. من گاو هستم، پدر گوساله ؛ همان دختر ۱۳ ساله‌ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید. دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: «آخه، می‌دونید...» ـ بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می‌دهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می‌گذاشتید. قطعاً من هم می‌توانستم اندکی به شما کمک کنم.