یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر بر نکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
تو به از من، …

خبر از عیش ندارد که ندارد یاری

دل نخوانند که صیدش نکند دلداری

جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد

تا دگر بر نکنم دیده به هر دیداری

یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم

تو به از من، بتر از من بکشی بسیاری

غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد

سوزنی باید کز پای برآرد خاری

می حرام است ولیکن تو بدین نرگس مست

نگذاری که ز پیشت برود هشیاری

می‌روی خرم و خندان و نگه می‌نکنی

که نگه می‌کند از هر طرفت غمخواری

خبرت هست که خلقی ز غمت بی‌خبرند؟

حال افتاده نداند که نیفتد باری

سرو آزاد به بالای تو می‌ماند راست

لیکنش با تو میسر نشود رفتاری

می‌نماید که سر عربده دارد چشمت

مست خوابش نبرد تا نکند آزاری

سعدیا، دوست نبینی و به وصلش نرسی

مگر آن وقت که خود را ننهی مقداری