چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
نگهبان خویش باشیم
وقتی «جان» در قفس تن، دچار تنگی نفس میشود،وقتی «قلب»، گرفتار فشار وسوسههای ابلیس میگردد،وقتی سلسله اعصاب «خداترسی» و «یاد معاد» از کار میافتد و حس و حیات خود را از دست میدهد و نیش زهرآگین حسد و جراحت کبر و غرور را احساس نمیکند،وقتی «چهره روح» بر اثر تکرار گناهان، زشت میشود،اینها نشانه نوعی بیماری درونی است و باید به فکر «مداوای روح» افتاد و غدههای رذایل را جراحی کرد و «تب شهوات» را پایین آورد و «فشار غضب» را کنترل کرد. ولی... کدام شفاخانه است که جان بیمار را «درمان» میکند؟ و کدام «دارو» است که تشنج روح و افسردگی روان را برطرف ساخته، شور و نشاط و امید میبخشد؟ و کدام طبیب است که «نبض دل» ما را میگیرد و «ضربان هوای نفس» و «تب خودخواهی» را میسنجد و نسخه مناسب برای درمان آن مینویسد؟دشواری کار در آن است که بیماریهای روحی و معنوی، به این زودی خود را نشان نمیدهند و ویروسهای آلودگی باطنی، مرموزتر و پنهانتر از هر میکروبی عمل میکنند و مراعات بهداشت در قلمرو حالات روحی هم دشوار میشود. با کتمان درد هم هرگز مشکلی حل نمیشود و انکار بیماری نیز، خطر را برطرف نمیسازد.
غفلت از آفت درون
نگاهی که فراتر از «ظاهر» باشد، عیبهای «باطن» را هم میبیند. چرا باید همیشه به فکر درمان جسم بود و از آفات روان غفلت کرد؟ دل نیز کور میشود، همچون دیده. دل نیز کدر و غبارآلود میشود، مثل آیینه غبار گرفته. دل هم بسته و قفل میگردد، مانند در. اینجاست که اگر بسته دلان، سنگدلان، کوردلان و تیره دلان ندانند که دچار چه آفت و گرفتار چه دردی شدهاند، این خود، بزرگترین درد و خطرناکترین بیماری است. چه میتوان کرد با دلی که هیچ زاویهای از آن، پذیرای نور حقیقت نیست؟گاهی میشود با اراده و تصمیمی جدی، با «آب توبه» صورت جان را جلا داد و «دیده دل» را شفاف ساخت و زنگارهای دل را زدود و قلب را نیز، آن گونه که جامههای چرک را میشوییم، شست و تمیز ساخت و نگذاشت رسوبات هوای نفس و غبار غفلت بر آن بنشیند و سیمای فطرت را زیر لایههای ضخیم بیخبری بپوشاند. کسانی که گرفتار «دل» میشوند، بیاختیار در راههایی نامطلوب میافتند. چه شگفت انگیز است «دنبال دل»! اگر «امیرِ» آن نباشی «اسیرش» میشوی و اگر «خدا» را مهمانش نسازی، «شیطان» آن را اشغال میکند و در دلت به زاد و ولد میپردازد و آن گاه، «قلبِ» تو «پایگاه ابلیس» و «مرکز رشد هوس» میشود.
دو پنجره چشم و گوش
چگونه میتوان این کانون را «پاک» نگه داشت؟چشم و گوش، دو پنجره گشوده به قلب اند و دیدنیها و شنیدنیهای ما به قلب ما حالت و شکل میدهند و از طریق چشم و گوش و از رهگذر دیدن و شنیدن، مفاهیم و مضامینی وارد این خانه میشود و آنچه میخوانیم و میشنویم، به «باور» تبدیل میشود و همین گونه است که ذهنیات و دیدگاههای ما شکل میگیرند. این «دربانی دل»، گامی برای حفظ سلامت قلب است. کسی که این دو پنجره را بیحفاظ و مراقبت و بدون کنترل و دربان، به روی هر سخن و تصویر و... باز بگذارد، چه تضمینی است که ویروس به درون خانه دل او راه نیابد؟به یکی از بزرگان عرفان گفتند: از کجا به این مرحله و پایه رسیدی؟ گفت: دربان دلم بودم. کیست که به صفای باطن خویش علاقه داشته باشد، اما نسبت به «واردات قلبی» بیتوجه باشد؟وقتی از غذای مسموم و حتی مشکوک پرهیز میکنیم، وقتی از سرنگ و تیغ مصرف شده، به خاطر بیم از انتقال عفونت، اجتناب میکنیم، وقتی میوه و سبزی را شسته، آن گاه مصرف میکنیم، وقتی شانه و حوله دیگری را به سر و صورت خود نمیزنیم، همه و همه برای مراعات تندرستی و خوف از آلودگی است. آیا بهداشت روح و فکر، به اندازه بهداشت جسم برایمان مهم است؟اگر هست، پس نباید دل به هر حرفی بسپاریم و به هر گفتهای گوش بدهیم و به هر صحنهای بنگریم و هر نوشتهای را بخوانیم و هر فیلمی را تماشا کنیم و در هر جلسه و محفلی شرکت کنیم، مگر آنکه از سلامت آن اطمینان داشته باشیم.
ویروس تردید
وقتی «یقین» دچار «شک» شود، یا کسی ما را در روشنترین باورهایمان دچار تردید سازد و ما را بیانگیزه و دلسرد کند، جز این است که ویروسی مهلک را وارد اندام فکر و شریانهای روح ما کرده است؟کافی است که خوره شک به شاخ و برگ عقاید کسی بیفتد و شبههای در باورهای دینیاش پیدا کند و نتواند با آن مقابله کند. کافی است که زمینگیر و فلج شود و بنای امیدش در زندگی در هم فرو ریزد و از رفتن، باز بماند. «یقین»، درخت طیب و طاهری است که از آن، میوه شیرین «عمل صالح» میروید. کسی که جانش از حرارت یقین گرم نشود، گرفتار سردی یأس و تردید میشود. پس باید «باور» را پاس داشت و همچون گوهری از آن مواظبت کرد.
برخی دوست دارند پیش از آنکه روحمان از «زمزم یقین» سیراب شود، ما را سراغ «سراب شک» بفرستند. چرا ما دنبالهرو بیهدف آنان باشیم؟ دمخور بودن و انس گرفتن با «اهل یقین»، ما را در برابر این ویروسها مقاومتر میسازد و رفاقت و همنشینی با آنان - که به مرام خدا و مکتب وحی و انسانهای پاک، دلبسته و وابستهاند - ما را نسبت به این موریانهها مصونیت میبخشند.گوارا باد زندگی با صفا و یقین، بر صاحبانش! سیلاب، از کمترین شکاف، نفوذ میکند و خانهای را ویران میسازد. غبار و دود و هوای آلوده هم از منفذهای کوچک عبور میکنند و فضا و دیوار را تیره و آلوده میسازند. بارانی که بر سقف خانهای میبارد، وجود کمترین شکاف و تَرَک در پشتبام، موجب چکه کردن آب و گاهی فرو ریختن سقف میشود. ورود آلودگیهای فکری و روحی به دلهایی که عایقبندی نشده اند، طبیعی است! در بستن منافذ و شکافها و رخنههایی که از آنها انگیزههای گناه به خانه دل راه مییابد، هرچه دقت و محکم کاری شود، خوب است و جا دارد. «ارتباط»، در ساختار فکری و فرهنگی انسان اثر میگذارد، تا با چه کسی مرتبط شویم و ظرف دل را در اختیار کدام منبع «تغذیه فکری و روحی» بگذاریم.
طبیب روح
اگر از روی سهل انگاری و ساده پنداری «مسمومیت فکری» و «آلودگی اخلاقی» پیدا کردیم، کسی بر ما نمیبخشاید و عذرمان را نمیپذیرد؛ چرا که بهداشت فکر و جان را مراعات نکرده ایم. طب بدن، روز به روز در حال پیشرفت است و پزشکان جسم، هر روز بیشتر و حاذقتر میشوند؛ اما طبیبان روح، کمیابتر میشوند و درمان روان، ضعیفتر میشود. غفلت از تصفیه درون و درمان روح و بهداشت روان، سقوطآور است و انسان را به مرز حیوانات، نزدیکتر میسازد. این، باید ما را برای مراجعه به «طبیب روح» مصممتر سازد. بسته شدن دریچه دل به روی حکمت و معرفت، آدمی را به قساوت، دنیازدگی، بیخیالی، بیتعهدی، بیدردی، خودآرایی، خودنمایی، خودمحوری، خودخواهی و حسادت میکشاند. اگر بخواهیم بهداشت روان داشته باشیم، باید مزرعه روح و جانمان را از این آفتها پاک سازی کنیم: ترس، حقارت نفس، خودْ کم بینی، دونْ همتی، بدگمانی، بد دهانی، عصبانیت، انتقامجویی، تندخویی، بدرفتاری، کینه توزی، حق پوشی، لجاجت، ریاکاری، ناسپاسی، دورویی، طمع، دروغگویی، دوبههمزنی، سخنچینی و...
پیشگیری
آثار گناه، بر چهره روح و جان، باقی میماند، مثل آثاری که بر چهره و اندام یک مصدوم در تصادف یا سوختگی، ماندگار میشود و گاهی تا پایان عمر، گریبانگیر اوست، هرچند از حادثه، جان سالم به در برده باشد و حیات خویش را باز یابد، ولی با آثارش چه میکند؟ اثر، یادگاری از بروز یک سانحه است. آیا رعایت احتیاط و پیشگیری از بروز آتش سوزی یا حادثه و تصادف، بهتر نیست؟مواظبت بر نیفتادن در «باتلاق رذایل» و «ورطه گناه» نیز، نوعی پیشگیری است که هم شرط عقل است، هم نشانه مالاندیشی، عاقبتنگر و هم مصونیت از آثار وضعی. بهتر است اوراق «پرونده دل» را با حوصله و متانت، ورق بزنیم و صفحه به صفحه در جستوجوی آفتها باشیم و بیدرنگ، آن «اوراق سیاه» را پاکسازی کنیم. وگرنه... به جا ماندن این رذایل در پرونده ما، روزی کار به دستمان میدهد و رسوایمان میسازد. این کار، تمرین میخواهد و ریاضت میطلبد. به کاربستن آنچه در آیین ما به عنوان «آداب» و «سنن» مطرح شده است و همه ابعاد زندگی و روابط گوناگون ما را پوشانده، تأمین کننده «بهداشت روان» است. اگر در پی «جام جم» هستیم، آن را در درون فرهنگ خویش بجوییم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست