دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

ولایت فقیه و نفی خرد جمعی


ولایت فقیه و نفی خرد جمعی

نظام ولایت فقیه نه تنها یک نظام اقتدار گرا و یکه تاز و خودکامه نیست بلکه یک نظام مردم سالار به معنی واقعی کلمه می باشد

برخی از کسانی که با حکومت در اسلام آشنایی چندانی ندارند معتقدند: «ولایت فقیه همان تقدیم خرد فردی بر خرد جمعی است و این یعنی همان خودکامه‌گی. یعنی انسان را فوق انسان کردن» (حسین سیف زاد، هفته‌نامه آبان ـ مرداد ۱۳۷۷.)

در پاسخ به این پندار ناصواب می‌توان گفت:

به همهٔ فرهنگهای علوم سیاسی که مراجعه شود و با همهٔ محققین علوم سیاسی که صحبت گردد چنین مشخص می‌شود که یک نظام خودکامه و دیکتاتور، نظامی است که حداقل از سه مشخصهٔ زیر برخوردار باشد:

۱) خواست یک فردیا یک حزب مبنای قانون قرار گرفته و بر جامعه حاکم باشد.

۲) حق نظارت، انتقاد و نصیحت نسبت به حکومت ازمردم سلب شده باشد.

۳) مردم در تعیین سرنوشت خود هیچ‌گونه مشارکتی نداشته باشند و مورد مشورت هم قرار نگیرند. (بها‌ء الدین پازارگاد، مکتب‌های سیاسی، تهران، اقبال، ۱۳۴۳ و بهاء الدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی. تهران، زوّار، ۱۳۵۹.)

بنابراین اگر ثابت شود این سه مشخصه در نظام اسلامی مورد قبول نیست معلوم می‌گردد که متصّف کردن نظام اسلامیِ مبتنی بر ولایت فقیه به این اوصاف بی‌انصافی و اتهام نابجا است.

۱) در نظام ولایت فقیه، این قانون الهی است که بر جامعه حاکم می‌شود و ولیّ فقیه به هیچ عنوان حق تخطّی از قانون الهی را ندارد. امام خمینی برجسته‌ترین نظریه‌پرداز نظام ولائی می‌گوید:

اسلام دینِ قانون است، پیامبر هم خلاف نمی‌توانست بکند، البته نمی‌توانستند بکنند. خدا به پیامبر می‌گوید که اگر یک حرف خلاف بزنی رگ وتینت را قطع می‌کنم. حکم، قانون است. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد برای هیچ کس حکومت نیست نه فقیه نه غیر فقیه، همه تحت قانون عمل می‌کنند. هم فقیه و هم غیر فقیه همه مجری قانونند. (روح‌الله الموسوی الخمینی، صحیفه نور، جلد ۱۰ ( تهران: مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۶۱) ص ۶۵، ( ۱۲/۱/۱۳۴۳))

و امام علی علیه‌السلام به همهٔ حاکمهای تاریخ چنین گوشزد می‌فرمایند که اگر در سبیل حکومت بر جامعه «بر اساس کتاب خدا در خشنودی و خشم حکم نشود» هیچ چیز حاکم را سود نخواهد بخشید. (ثلاث ... ان ترکتهن.فلا ینفعک شیء.... [احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲. (قم: مؤسسهٔ نشر فرهنگ اهل بیت. بی‌تا)، ص ۲۰۸].)

در واقع اعمال قانون الهی در جامعه، که برای آزاد زیستن انسان تجویز می‌شود با پذیرش این اصل است که بعد از خداوند هیچ‌کس بر دیگری سلطه ندارد، چرا که همگی در بندگی مساویند و هیچ یک از بندگان بر دیگری تسلّطی ندارد و به طور کلّی کسی که صاحب چیزی نیست بدون اجازهٔ صاحبش بر آن چیز سلطه‌ای ندارد. انسانی که صاحب دیگری نیست بدون اجازهٔ خالق چگونه می‌تواند بر مخلوق سلطه‌ای داشته باشد، پس اگر به واسطهٔ نبوّت، امامت یا علم و ارتباطات دیگر از جانب خداوند حکومت و حاکمیتی به شخص داده شد او حاکمیت پیدا می‌کند و الّا هیچ حاکمیتی ندارد.

اما علی علیه‌السلام نیز معتقدند که اگر انسان در زندگی بشری خود هدفی فوق انسانی دارد پس باید برای قانون الهی محل و جایگاه ویژه‌ای قائل شود. قانون الهی به طور عمده مشتکّل از دستورات الهی است که لازمه‌اش تعبّد به آن است تا وفاداری و عشق به یک شخص یا ارادهٔ همگانی. حضرت می‌فرماید:

«علامت و طریق واضحی که پیامبر اکرم در دسترس شما گذاشته، کتاب پروردگار شماست. این پیام آسمانی، همهٔ مصالح و مفاسد حیات دنیوی و اخروی را بیان کرده است؛ حلال و حرام، فرایض و شایستگی‌ها، ناسخ و منسوخ، مباحات و واجبات، خاص و عام، داستان‌ها و اصول عبرت‌انگیز، امثال و حکم. مطلق و مفید، محکم و متشابه، همه را توضیح داده، حقایق ابهام انگیز را تفسیر کرده و مشکلاتش را روشن ساخته است» (شریف الرضی، نهج‌البلاغه، تحقیق شیخ محمد عبده ( بیروت: دارالمعرفه، بی‌تا)، ص ۳.)

و قابل توجه این‌که تمامی آن‌ها بر اساس فطرت و توحید و اخلاق فاضله بنا شده است. بنابراین یافتن یک «عقیده و قانون حق» برای آزادی افراد و حفظ آن عقیده و قانون حق در برابر تجاوزات عقاید و قوانین بعضاً اکثریت نما برای وضع مطلوب بشر همان قدر لازم و مهم است که محفوظ نمودن مردم در برابر استبداد سیاسی حکمرانان مستبد فردی؛ زیرا قرآن چنین دستور می‌دهد که در میان مردم بنا‌بر آنچه خداوند فرو فرستاده است حکم کن و از هوای نفس آنها پیروی نداشته باش» (قرآن کریم، سورهٔ مائده، آیه ۴۸.)

بنابراین نظام اسلامی هرگز قانونی جز قانون الهی را برای اعمال حاکمیت برنمی‌تابد.

۲) در نظام ولایت فقیه حق نظارت، نتقاد و نصحیت نسبت به حکومت حق مردم است.یکی از نتایج آزادی‌های سیاسی، ازادی نظارت، نقد. نصیحت و امر و نهی نسبت به حکومت است. البته نقد و انتقاد اگر صحیح و سازنده باشد به رفع نقایص و تکامل اجتماع کمک فراوانی می‌کند. امام علی علیه‌اسلام به دولت‌مردان دو توصیهٔ اساسی دارند:

۱) اطرافیانتان را چنان نپرورید که شما را بستایند. (رضهم علی ان لا یطروک.... [شریف الرضی، نهج البلاغه، ج۳، (نامه ۵۳)،ص ۸۸].)

۲) کسانی را به خودتان نزدیک گردانید که سخن تلخ حق را به شما بیشتر بگویند. (ثم لیکن اثرهم عندک اقوالهم بمر الحق لک ...[همان].)

و به مردم توصیه می‌فرمودند که همواره بر کار دولتمردان نظارت داشته باشید، خیرخواه آن‌ها باشید، نصیحت نمودن آن‌ها نه تنها حق، بلکه تکلیف شما است و این حقی است که دولت‌مردان بر گردن شما دارند که اگر این حق برآورده نشود حقوق دولت‌مردان به وسیلهٔ شما پایمال شده است. (من تلک الحقوق حق الوالی عن الرّعیه.....[همان، ج۲، (خطبهٔ ۲۱۶)، ص ۱۹۸].) و هشدار می‌داد که ، هیچ‌گاه از دولت‌مردانِ حق، کناره جوئی نکنید اگر آن‌ها حق باشند سخن تلخ حق شما بر آن‌ها گران نمی‌آید. مواظب باشید آن گونه که با ستمگران سخن می‌گوئید با دولت‌مردان حق سخن مگویید. دولت‌مردان حق نیز نیاز به نظارت، نقد، انتقاد و نصیحت دارند زیرا از خطا مصون و در امان نیستند. (فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطیء.... [همان، ج۲، (خطبهٔ ۲۱۶)، ص ۲۰۱].)

دکتر جهان بزرگی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.