پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا

حكومت در نهج البلاغه


حكومت در نهج البلاغه

مسئله حكومت در نهج البلاغه, مانند ده ها مسئله مهم دیگر زندگی, در این كتاب عظیم به شیوه ای غیر از شیوه محققان و مؤلفان مطرح شده است

۱) مسئله حكومت در نهج البلاغه، مانند ده‏ها مسئله مهم دیگر زندگی، در این كتاب عظیم به شیوه‏ای غیر از شیوه محققان و مؤلفان مطرح شده است. البته چنین نیست كه امیر المؤمنین (ع) فصلی در باره حكومت باز كرده باشد و با ترتیب مقدماتی به نتیجه‏گیری برسد. شیوه سخن او در این باب هم، مانند ابواب دیگر، شیوه‏ای حكیمانه است، یعنی عبور از مقدمات و قرار گرفتن بر روی نتیجه. نگاه امیر المؤمنین (ع) به مسئله حكومت، نگاه یك حكیم بزرگی است كه با منبع وحی متصل و مرتبط است.

دیگر آنكه مسئله حكومت در نهج البلاغه، به صورت یك بحث تجریدی نیست. علی (ع) با امر حكومت درگیر بوده و به عنوان یك حاكم، سخن گفته، به عنوان كسی كه با مشكلات اداره كشور اسلامی، با همه مشكلاتش و با همه مصیبتها و دردسرهایش روبرو بوده، و به جوانب گوناگون این مسئله رسیدگی كرده است. توجه به این امر برای ما كه در شرایطی مشابه شرایط علی (ع) قرار داریم، بسی آموزنده است. بنده با یك سیر كوتاه در نهج البلاغه، مسائلی را به عنوان رءوس مطالب، یادداشت كرده‏ام كه در اینجا بیان می‏كنم.

۲) مسائل عمده‏ای كه باید در این زمینه مورد توجه قرار گیرد به قرار زیر است: اول ببینیم كه آیا «حكومت» از دیدگاه امام (ع) به همان معنائی است كه در فرهنگ متداول جهان كهن و جهان امروز از آن فهمیده می‏شود، یعنی حكومت مترادف‏است با فرمانروایی، سلطه، تحكّم و احیانا برخورداری حاكم یا حاكمان از امتیازاتی در زندگی یا نه، «حكومت» در فرهنگ نهج البلاغه، مفهوم دیگری دارد در این باب از چند كلمه و اصطلاح مشخص در نهج البلاغه استفاده می‏كنیم، كه عنوان «امام»، «والی» و «ولّی امر» برای حاكم و عنوان «رعیّت» برای مردم از آن قبیل است.

مطلب بعدی، مسئله ضرورت حكومت است. این یك بحث است كه آیا برای جامعه انسانی، وجود فرماندهی و حكومت، امری ضروری است یا نه استنتاج از این بحث به معنای التزام به لوازمی در زندگی جمعی است و صرفا منحصر به این نیست كه ما قبول كنیم حكومت برای جامعه لازم است، بلكه نتیجه بحث ما در شیوه فرماندهی و در شیوه فرمانبری و در اداره جامعه نیز مشخصات و خطوط ویژه‏ای ترسیم خواهد كرد.

۳) منشأ حكومت است. آیا منشأ حكومت از نظر نهج البلاغه چیست آیا یك امر طبیعی، نژاد، دودمان، نسب، زور و اقتدار (اقتدار طبیعی و اقتدار مكتسب) است یا نه، منشأ حكومت و آنچه به حكومت یك انسان یا یك جمع، مشروعیت می‏بخشد، یك امر الهی یا یك امر مردمی است مسئله ۴) این است كه آیا حكومت كردن، یك حق است یا یك تكلیف حاكم حق حكومت دارد یا موظف است كه حكومت كند و كدام انسانی است كه می‏تواند یا می‏باید حكومت كند از نظر نهج البلاغه، حكومت هم حق است و هم وظیفه. برای آن كسی كه از شرایط و معیارها و ملاك‏های حكومت برخوردار است، در شرایطی وظیفه است كه حكومت را قبول كند، و نمی‏تواند این بار را از دوش خود بر زمین بگذارد.

۵) مسئله پنجم این است كه آیا حكومت كردن برای فرد یا جمع حاكم، یك هدف است یا یك وسیله و اگر وسیله است، برای چه هدفی است حاكم به وسیله حكومت، به چه مقصدی می‏خواهد برسد و جامعه را برساند.

۶) مسئله ششم، مسئله شورانگیز روابط حاكم و رعیّت است. این روابط، مبتنی بر چه مبنایی و چه اساسی است آیا حقی یكجانبه است كه حاكم را بر گرده مردم سوار می‏كند یا یك حق متقابل است از جمله اساسی‏ترین و پرمعناترین و پرنتیجه‏ترین مباحث حكومت در نهج البلاغه، این مسئله است.

۷) مسئله هفتم، مسئله مردم در حكومت است. باید ببینیم كه در فرهنگ نهج البلاغه، مردم در برابر حكومت چه كاره‏اند تعیین كننده‏اند شروع كننده‏اند اختیاردار تامّ‏اند هیچ كاره‏اند چه هستند این از ظریفترین مسائلی است كه در نهج البلاغه عنوان شده است و امروز فرهنگ‏هایی كه بر ذهنیّت مردم در بخش‏ها و تقسیم‏بندی‏های مختلف سیاسی حاكم است، هیچكدام منطبق با فرهنگ نهج البلاغه نیست.

۸) مسئله هشتم كه از لحاظ اصولی یك مسئله درجه دو، اما از لحاظ عملی مسئله بسیار پر شور و پر اهمیّتی است، نحوه برخورد دستگاه اداری است با مردم. اجزا و اعضای حكومتی چگونه باید با مردم برخورد كنند آیا طلبكار از مردمند آیا بدهكار به مردمند اخلاق دستگاه حكومت با مردم چگونه است مسئله نهم كه باز از آن مسائل بسیار جالب است، رفتار حاكم نسبت به خویشتن است. آیا برای رفتار حاكم در جامعه، محدودیتی وجود دارد آیا می‏توان به حسن رفتار او با مردم بسنده كرد یا نه، ماورای نحوه ارتباط حاكم با مردم، چیز دیگری وجود دارد كه آن، نحوه ارتباط حاكم با خود است زندگی شخصی حاكم چگونه باید بگذرد و نهج البلاغه در این مورد چه نظری دارد مسئله دهم، شرایط حاكم است. چگونه انسانی بر طبق فتوای نهج البلاغه می‏تواند بر جامعه بشری حكومت كند اینها عناوین مسائلی است كه در نهج البلاغه آمده است و ما می‏توانیم آنها را مطرح كنیم و مورد بحث قرار دهیم. از اول شروع می‏كنیم و به تناسب امكان و فرصت، بحث می‏كنیم و هر مقدار كه پیش نرفتیم به عهده برادران و خواهران جوان می‏گذاریم كه در نهج البلاغه بگردند و از این دنیای معنا و معرفت بهره بگیرند و سر رشته تحقیق و تفكر را دنبال كنند و به ما و دیگران بیاموزند.

۱) مسئله اول، مسئله مفهوم حكومت است. در تعبیرات رایج در زبان عربی، برای حاكم، این تعبیرات و عناوین وجود دارد: سلطان و ملك.

كلمه سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاكم است. یعنی آن كسی كه حاكم است، از بعد سلطه‏گری مورد توجه است. دیگران نمی‏توانند در شئون مردم و امور مردم دخالت كنند، اما او می‏تواند.ملك، ملوكیّت، مالكیّت، متضمن مفهوم تملّك مردم یا تملك سرنوشت مردم است.

در نهج البلاغه از حاكم جامعه اسلامی هرگز به عنوان ملك یا سلطان سخنی گفته نشده است. تعبیراتی كه در نهج البلاغه است، یكی امام به معنای پیشوا و رهبر است. مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد رهبر آن كسی است كه اگر جمعیتی را و امتی را به دنبال خود می‏كشاند، خود، پیش قراول و طلایه‏دار این حركت است.

مفهوم حركت و پیشروی و پیشگامی در این خطی كه مردم حركت می‏كنند، در كلمه امام وجود دارد.

تعبیر دیگر، «والی» است. «والی» از كلمه ولایت یا ولایت گرفته می‏شود، و با توجه به مشتقات این كلمه می‏توان به بعد مورد نظر در آن رسید. ولایت در اصل معنای لغت به معنای پیوند و به هم جوشیدگی دو چیز است. لغت می‏گوید: ولایت یعنی اتصال دو شیئی به همدیگر، بطوری كه هیچ چیزی میان آن دو فاصله نشود. به تعبیر فارسی: به هم جوشیدگی، به هم پیوستگی، ارتباط تامّ و تمام این معنای ولایت است. البته برای ولایت معانی مختلف دیگری هم ذكر شده: ولایت به معنای محبت، ولایت به معنای سرپرستی، ولایت به معنای آزاد كردن برده، ولایت به معنای بردگی یا ارباب برده بودن.

به نظر می‏رسد كه نوع ارتباطهایی كه در معنای ولایت ذكر می‏شود. كلّا مصادیق همان پیوند و پیوستگی هستند. «والی» امت و «والی» رعیت آن كسی است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است و همین معنی، بعد خاصی از مفهوم حكومت را از نظر نهج البلاغه و امیر المؤمنین روشن می‏كند: «ولیّ امر» یعنی متصدی این كار. هیچ امتیازی در كلمه متصدی این كار نهفته نیست. جامعه اسلامی مانند یك كارخانه عظیم متشكل از بخش‏ها، ماشین‏ها، پیچ‏ها، مهره‏ها و قسمت‏های كوچك و بزرگ، پر تأثیر و كم تأثیر است. یكی از این قسمت‏ها، آن قسمتی است كه مدیر جامعه آن را تشكیل می‏دهد. او هم مانند بقیه قسمت‏هاست. او هم مانند بقیه اجزاء و عناصر تشكیل دهنده این مجموعه است. «ولیّ امر» متصدی این كار است.

متصدی این كار هیچگونه امتیازی را طلب و توقع نمی‏كند و عملا هیچگونه امتیازی از لحاظ وضع زندگی و برخورداری‏های مادی به او تعلق نمی‏گیرد. اگر بتواند وظیفه‏خودش را خوب انجام دهد، به اندازه‏ای كه این وظیفه و انجام دادن آن برای او جلب حیثیت معنوی كند، به همان اندازه حیثیت كسب می‏كند، و نه بیش از آن. این مفهوم حكومت در نهج البلاغه است.

بنا بر این تعبیر، حكومت در نهج البلاغه، هیچ نشانه‏ای و اشاره‏ای از سلطه‏گری ندارد. هیچ بهانه‏ی برای امتیاز طلبی ندارد. از آن طرف، مردم به تعبیر نهج البلاغه رعیت‏اند. رعیت یعنی جمعی كه رعایت و مراقبت آنان، و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولیّ امر است. البته مراقبت و حفاظت، یك وقت نسبت به یك موجود بیجان است، كه این یك مفهوم دارد، و یك وقت مربوط به حیوانات است و این هم یك معنا دارد. اما حراست و حفاظت، گاهی مربوط به انسان‏ها است، یعنی انسان با همه ابعاد شخصیتش، با آزادیخواهیش، با افزایش طلبی معنویش، با امكان تعالی و اوج روحیش. با آرمان‏ها و اهداف والا و شریفش. اینها را به عنوان یك مجموعه در نظر بگیرید انسان با همه این مجموعه باید مورد رعایت قرار بگیرند.

این همان چیزی است كه در فرهنگ اسلامی در طول زمانها مورد ملاحظه بوده است. «كمیت اسدی» می‏گوید: «ساست لا كمن یرعی النّاس سواء و رعیهٔ الانعام»

سیاستمدارانی كه مراعات انسانها را مانند مراعات حیوانها در نظر نمی‏گیرند.

یعنی انسان با انسانیتش باید مراعات بشود. این مفهوم رعیت و تعبیر از مردم در نهج البلاغه است.

بطور خلاصه، وقتی در نهج البلاغه در جستجوی مفهوم حكومت هستیم، از طرفی می‏بینیم آنكه در رأس حكومت است، والی است، ولیّ امر است، متصدی كارهای مردم است، وظیفه‏دار و مكلف به تكلیف مهمی است، انسانی است كه بیشترین بار و سنگین‏ترین مسئولیت بر دوش اوست. اما در سوی دیگر، مردم قرار دارند كه باید با همه ارزش‏هایشان با همه آرمان‏هایشان، با همه عناصر مشكّله شخصیتشان، مورد رعایت قرار بگیرند. این مفهوم حكومت است و این مفهوم، نه سلطه‏گری است، نه زورمداری است و نه افزون طلبی است.

امیر المؤمنین (ع) در بخش‏های مهمی از نهج البلاغه به حیطه حكومت اشاره می‏كند. شاید ده‏ها جمله در نهج البلاغه می‏توان نشان داد كه مفهوم حكومت را از نظرعلی (ع) مشخص می‏كند. از جمله در ابتدای «فرمان مالك اشتر» می‏خوانیم: جبایهٔ خراجها و جهاد عدّوها و استصلاح اهلها و عمارهٔ بلادها.

این معنای حكومت است. اگر مالك اشتر بعنوان استاندار و والی و حاكم مصر معین می‏شود، برای آن نیست كه برای خود عنوانی و قدرتی كسب كند، یا سود و بهره‏ای مادی را به خود متوجه سازد. برای آن است كه این كارها را انجام دهد: برای اداره امور مالی كشور از آنها مالیات بگیرد با دشمنان مردم مبارزه كند آنها را در مقابل دشمنانشان مصونیت ببخشد آنها را به صلاح نزدیك كند (صلاح با بعد وسیع مادی و معنویش كه از نظر علی (ع) و در منطق نهج البلاغه مطرح است) شهرها و حیطه حكومت خود را آباد كند. یعنی بطور خلاصه انسان‏ها را بسازد، سرزمین را آباد كند، اخلاق و ارزش‏های معنوی را بالا ببرد، وظایف مردم و آنچه را كه در جنب حكومت بر عهده آن‏هاست، استنقاذ كند.

۲) مسئله بعدی، مسئله ضرورت حكومت است. این بحث در نهج البلاغه در مقابل جریان خاصی مطرح می‏شود و همیشه همینطور بوده است. یك جریان، جریان گرایش‏های قدرتمندانه است. در یك جامعه، همیشه كسانی یافت می‏شوند كه مایلند برای خود حیثیت و قدرت فردی كسب كنند. روال عمومی جامعه را برای خودشان قبول ندارند. می‏خواهند كه از ضرورت‏هایی كه یك زندگی جمعی بر دوش انسان‏ها می‏گذارد، خودشان را رها كنند و تن به زیر بار قراردادهای اجتماعی و جمعی ندهند.

از این گرایش‏ها همیشه در جوامع وجود داشته، امروز هم هست، در آینده هم تا وقتی كه اخلاق انسانی كامل و درست نشود، یك چنین گرایش‏هایی وجود خواهد داشت.

مانند آن جمعی هستند كه در یك كشتی سوارند و مایلند در آن جایی كه خودشان نشسته‏اند، كشتی را سوراخ كنند. در یك قطار دارند حركت می‏كنند و مایلند آن واگون یا آن اتاقی كه آنها را حمل می‏كند، در یك جایی كه به نظر آنها خوش آب و هواست بایستد و اگر لازم باشد كه همه قطار هم با آنها بایستد حرفی ندارند. آنها به ضرورت‏هایی كه یك زندگی جمعی بر انسان تحمیل می‏كند، به مقتضای طبیعت اجتماعی انسان، تسلیم نمی‏شوند.

اگر این گرایش‏های قدرتمندانه و قدرت گرایانه در جامعه، محل بروزی پیدا كنند، سرانجام آن به هرج و مرج منتهی می‏شود. علی (ع) در مقابل این گرایش‏ها می‏گوید: «لابدّ للنّاس من امیر». علی (ع) این جمله را در مقابل جریان بخصوصی می‏گوید. جریانی كه ضرورت حكومت را نفی می‏كند، آن جریانی است كه اگر علی الباطن از گرایش قدرتمداری، قدرت گرایی و زورگرایی ناشی می‏شود، اما علی الظاهر لعابی از فلسفه بر روی این انگیزه كشیده شده، و این همان است كه در زمان امیر المؤمنین (ع) بود.

مقام معظم رهبری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.