چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
منازعات درونی دربار هخامنشی
خشایارشا که به پارس برگشت تا آخر عمر در تخت جمشید ماند و از ایجاد ساختمانهایی که به سبکی خارقالعاده تجلی میکرد و یادآور شاهنشاهیهای باشکوه آشور و بابل بود، لذت برد و بیشتر وقت خود را متوجه مسائل داخلیتر کرد و ذهنش مشغول دربار شد. مسائل داخلی دربار پارس مسائل پیچیده و جذابی بود که ذهن هر کسی را به خود مشغول میکرد.
هرودوت میگوید خشایارشا بعد از بازگشت از یونان عاشق همسر برادرش ماسیست شد. خشایارشا ازدواجی میان پسر خودش داریوش با ارتئونته دختر او ترتیب داد به این امید که به هدف خودش نزدیک شود. گویا دورنمای آن زن خیلی بهتر بوده است چون خشایارشا که به هدفش نزدیک شد خیلی زود عشقش به زن برادر از یادش رفت و عاشق همین عروسش شد. خوشبختانه یا متاسفانه ارتئونته نیز پاسخ مثبت داد. این ارتباط هنگامی آشکار شد و این تشت وقتی صدایش درآمد که ارتئونته که خود را محق میدانست هر چیزی از شاه بخواهد، خواهان جامه سلطنتی شد که ملکه آمستریس بافته بود و نتوانست این فکر را از مغز خود بیرون کند. آمستریس همسر خشایارشا و مادر ولیعهد بود. شاه جامهای را که ملکه برایش دوخته بود به معشوقه داد و او نیز مثل هر زن دیگری جلوی بقیه زنهای شاه با غرور آن را پوشید و لج آمستریس را درآورد. آمستریس که مثل همه زنها باریکبین و هوشیار بود در این میان مادر دختر را مقصر اصلی میدانست و تصمیم گرفت از او انتقام بگیرد. اینکه چرا او به این نتیجه رسیده بود من نمیتوانم جواب بدهم چون این جور معادلات پیچیده انسانی را ذهن هیچ مردی نمیتواند حلاجی کند. آمستریس که مثل همه زنهای صبور و دوراندیش بود دندان روی جگر گذاشت تا روز جشن زادروز شهریار که هرساله با شکوه فراوان برگزار میشد، فرارسید. در آن روز شاه به هر کسی یک هدیهای میدهد. وقتی آن روز رسید آمستریس هدیهای که از شاه خواست زن ماسیست بود.
یک نفر که شاه باشد هر چیزی را میتواند هدیه بدهد و یک نفر که همسر شاه باشد هر چیزی را میتواند هدیه بخواهد. شگون آن جشن هم ایجاب میکرد که مراد هر کسی در آن روز حاصل شود، پس شاه به رغم میل درونی، بانو را در اختیار ملکه گذاشت. خشایارشا سعی کرد ماسیست را متقاعد کند که از همسرش که حالا برای آمستریس کادوپیچش کرده بود، جدا شود و با یکی از دختران خودش ازدواج کند ولی به خرج برادرش نرفت. ماسیست که از روابط پیچیده انسانی بیخبر بود وقتی به خانه برگشت همسرش را دید که به دستور آمستریس تا سر حد مرگ مجروح شده است. ماسیست تلاش کرد تا به بلخ فرار کند و در آنجا سر به شورش بردارد اما خشایارشا سپاهی در پی او فرستاد و او و پسرانش و همراهانش همگی کشته شدند. (مردها همیشه از روابط پیچیده انسانی بیاطلاع بودهاند.)
درباره این روایت هرودوت، بعضیها جدای در نظر گرفتن روابط پیچیده انسانی از منظر پژوهشی معتقدند آنچه ارتئونته خواسته فقط یک جامه ساده نبوده است بلکه جامه شاهی بوده که نمادی از قدرت سلطنت است. و این زن جسور با طلب کردن جامه شاه سلطنت او را نهتنها از طرف خود بلکه از طرف خانواده خود زیر سوال برده بوده است. آمستریس هم به خاطر پسرش طبیعتاً باید از او انتقام میگرفت. به هر حال اینجا کشوری بوده که شورشها و خیانتها با گوش و بینی و زبان بریدن مجازات میشده حال آنکه آمستریس فقط زن ماسیست را کتک زده بود. ماسیست هم زندگی خود را در راه بلندپروازی برای شاه شدن از دست داد نه چیز دیگر.
خشایارشا به همین منوال بین درباریان و خواجهسرایان کاخ، زندگی خود را میگذراند که طبیعتاً توسط همین درباریان و خواجهسرایان هم زندگی خود را به وجه اسفباری به پایان رسانید.
کتسیاس میگوید ارتبانوس مرد قدرتمندی که به خشایارشا نزدیک بود با کمک اسپامیترس خواجه که در آن زمان شغل شرافتمندی به حساب میآمده است، توطئه قتل خشایارشا را ریختند و پس از کشتن او کاری کردند که اردشیر باور کند داریوش پسر دیگر خشایارشا او را کشته است. اردشیر هم دستور داد داریوش را اعدام کنند. ارسطو در کتاب سیاستش ادعا میکند قصد ارتبانوس از این کودتای درباری این بوده که شاهی را از چنگ خاندان هخامنشی دربیاورد و خودش شاه شود. دانشمندان میگویند ارسطو حرف بیخود نمیزده است.
● جلوس اردشیر
دیودوروس سیسیلی گفته که ارتبانوس شبانگاه با کمک میتریداتس یا همان اسپامیترسی که کتزیاس گفته وارد اتاق خواب خشایارشا شد و او را به قتل رساند و بعد رفت سراغ پسران شاه. البته نرفت سراغ پسران شاه تا آنها را هم به قتل برساند گو اینکه ته دلش میخواست یک چنین کاری بکند. اما ارتبانوس آدم باسیاستی بود و میخواست هر کاری را سر وقت خودش انجام بدهد. درثانی پسران شاه یکی دو تا نبودند و ممکن بود کارش خیلی طول بکشد. در دربار خشایارشا هم مثل هر دربار دیگری بیشتر پسران شاه آدمهای بیاهمیتی محسوب میشدند. سه نفر از آنها از بقیهشان بااهمیتتر بودند. داریوش، که برادر بزرگتر بود و گویا قرار بوده بعد از خشایارشا شاه بشود و اردشیر که هر دو آنها در کاخ زندگی میکردند و کار و بار درست و حسابی نداشتند. سومی، ویشتاسپ بود که آن موقع غایب بود. چون شهربان ساتراپی بلخ بود و رفته بود سر فرمانداری خودش. ارتبانوس هنگامی که هنوز هوا تاریک بود خودش را به اردشیر رساند و به او گفت برادرش داریوش پدرشان را کشته است تا بر تاج و تخت دست یابد. بنابراین به او توصیه کرد پیش از دست یافتن داریوش به تخت شاهی، اردشیر پیشدستی کند و او را به جرم قتل پدر مجازات کند و خودش شاه بشود و قول داد که محافظان شاه در این کار به او کمک میکنند. اردشیر پند او را پذیرفت و فوراً با کمک ارتبانوس محافظش داریوش را دستگیر کرد. داریوش فریادزنان میگفت او پدرش را نکشته است و استدلال میکرد وقتی قرار بوده خودش بعد از پدر شاه بشود دلیلی نداشته است که او را بکشد. اردشیر که استدلالهای ارتبانوس بیشتر به دلش نشسته بود و تنها مانع شاه شدنش هم همین استدلالهای بیاساس داریوش بود فوراً او را کشت تا خیالش راحت شود.
وقتی ارتبانوس دید نقشههایش تاکنون موفق بوده است پسرانش را فرا خواند و در حالی که گوشه چشمش برق میزد و نور تند مشعلی توی تاریکی راهرو روی نمای کلوزآپ صورتش افتاده بود به آنان گفت زمان دستیابی به تاج و تخت فرا رسیده است. این شد که خیلی زود توطئه قتل اردشیر را هم چید. در این توطئه اردشیر مجروح شد ولی از سوءقصد جان به در برد و نهایتاً به این غائله خاتمه داد و دستور داد تا ارتبانوس را اعدام کنند و نسلاش را از هستی ساقط کنند. اینچنین اردشیر بر تخت شاهی پارس نشست.
جلوس اردشیر اما با عصیان برادرش که شهربان بلخ بود آغاز شد. او میگفت من اردشیر را قبول ندارم و خودم را قبول دارم. طبیعتاً اردشیر هم او را قبول نداشت و نهایتاً این اغتشاش به زودی سرکوب شد و تا ویشتاسپ آمد به خودش بجنبد اردشیر آدم فرستاد و او را کشت. به دنبال این اتفاق برای اینکه اردشیر خیالش راحت شود داد تا همه برادران و برادرزادگانش را بکشند. بعد از آن هم به گفته دیودوروس سیسیلی اردشیر بدون هیچ اغماضی شروع به کشتن کسانی کرد که متهم به توطئه و عدم وفاداری بودند. چون آدمهای زیادی متهم به توطئه و عدم وفاداری بودند این کار خیلی وقت اردشیر را گرفت. اما بعد از آن سرگرم رتق و فتق امور مملکت شد. نام اردشیر به معنی کسی است که «با راستی حکومت میکند». و در کل چون حکومتش عموماً همراه با ملایمت بود احترام عمومی پارسیان را به خود جلب کرد. او هم مانند پدر و پدربزرگش به ساخت و ساز بر روی صفه شاهی پارسه ادامه داد. کاخ «صد ستون» در تخت جمشید در زمان او به پایان رسید. چند تایی هم ازدواج کرد. داماسپیا و آلوگونه و آندیا و کوسمارتیدنه و زنان و دخترانی از این دست را به زنی گرفت.
امور داخلی که اوضاعش مرتب شد به امور خارجیتر پرداخت و توجه خود را معطوف به عایدات و تجهیزات و تدارکات نظامی کرد. او شهربانان و ساتراپهایی را هم که مشکوک و نامتعهد میدانست برکنار و تنبیه کرد. اردشیر در امور خارجی هم مثل امور خارجی پدر و پدربزرگش کمی بعد از به شاهی رسیدن علاوه بر آشوبهای داخلی درگیر شورشهای خارج از دربار هم شد؛ اولی که در بلخ بود و شورش مهم دیگر در مصر.
علی موقر
منابع:
۱- ر.گیرشمن، محمد معین، ایران از آغاز تا اسلام، صص ۲۱۶-۲۱۵، صص ۲۱۱- ۲۱۰
۲- ر.ن.فرای، مسعود رجبنیا، تاریخ باستانی ایران، صص ۲۰۷-۲۰۶
۳- ماریا بروسیوس،هایده مشایخ، شاهنشاهی هخامنشی، صص ۱۵۱-۱۵۰، صص ۱۴۸- ۱۴۷
۴- یوزف ویسهوفر، مرتضی ثاقبفر، ایران باستان، صص ۷۱-۶۹، صص ۷۶- ۷۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست