یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

پایان ضیافت


پایان ضیافت

همه عواملی که موجب افزایش ارزش دلاری رشد تولید ناخالص داخلی اقتصادهای نوظهور شد, اینک در جهت معکوس عمل می کنند

همه عواملی که موجب افزایش ارزش دلاری رشد تولید ناخالص داخلی اقتصادهای نوظهور شد، اینک در جهت معکوس عمل می‌کنند

شور و علاقه نسبت به بازارهای نوظهور در سال جاری رنگ باخت، البته دلیل آن تنها این موضوع نبود که فدرال رزرو خرید وسیع دارایی‌ها را طبق برنامه کاهش داده است.

سهام و اوراق قرضه بازارهای نوظهور یک سال است که دستخوش کاهش شده‌اند و رشد اقتصادی این کشورها کند شده است. برای فهمیدن دلیل آن خوب است بدانیم که چگونه به این شرایط رسیدیم.

بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ تولید ناخالص داخلی ایالات متحده به قیمت‌های جاری در مجموع ۳۵ درصد افزایش یافت. این افزایش در بریتانیا، ژاپن و آلمان به ترتیب ۳۲ درصد، ۳۶ درصد و ۴۹ درصد بود. همه این ارقام بر اساس دلار آمریکا اندازه‌گیری شده بودند. در همین دوره، تولید ناخالص داخلی اسمی در برزیل ۳۴۸ درصد، در چین ۳۴۶ درصد، در روسیه ۳۳۱ درصد و در هندوستان ۲۰۳ درصد افزایش یافت. این ارقام هم به دلار آمریکا محاسبه شده بودند.

البته تنها کشورهای موسوم به گروه بریکس نبودند که رونق داشتند. تولیدات قزاقستان تا بیش از ۵۰۰ درصد رشد کرد و کشورهای اندونزی، نیجریه، اتیوپی، رواندا، اوکراین، شیلی، کلمبیا، رومانی و ویتنام هر کدام شاهد رشدی تا بیش از ۲۰۰ درصد بودند. این به آن معنا است که میانگین فروش سوپرمارکت‌ها، شرکت‌های نوشابه‌فروشی، فروشگاه‌های بزرگ، مخابرات، فروشگاه‌های رایانه و فروشندگان موتورسیکلت‌های چینی، در این کشورها رشدی قابل توجه داشته است. این هم به دلار آمریکا محاسبه شده بود. برای شرکت‌ها بهتر بود به جایی انتقال یابند که فروش دلاری آنها رونق داشته باشد. از لحاظ مدیریت دارایی‌ها هم بهتر بود که پولشان را در جایی صرف کنند که رشد تولید ناخالص داخلی آن به دلار، سریع‌ترین رشد باشد.

شاید برخی تمایل داشته باشند که این عملکرد فوق‌العاده بازارهای نوظهور را به عنوان تبعات رشد کمیت تولیدات این اقتصادها تلقی کنند. اما چنین تفسیری تا حدود زیادی اشتباه است. برزیل را در نظر بگیرید. تنها ۱۱ درصد از تولید ناخالص داخلی اسمی این کشور بین سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۱۱ به خاطر رشد تولیدات واقعی (متناسب با تورم) بود. ۸۹ درصد باقیمانده حاصل رشد ۲۲۲ درصدی قیمت دلار در آن دوره بود چون قیمت پول داخلی سریع‌تر از قیمت‌ها در ایالات متحده رشد کرد و نرخ مبادلات ارزی افزایش یافت.

برخی از قیمت‌هایی که افزایش یافتند، مربوط به کالاهایی بودند که برزیل صادرکننده آنها بود. این موضوع در افزایش ۴۰ درصدی رابطه مبادله بازرگانی این کشور (نسبت قیمت صادرات به واردات) منعکس شد و این به آن معنا بود که همان حجم صادرات دلار بیشتری را حاصل می‌کرد.

روسیه هم تا حدودی تجربه‌ای مشابه داشت. رشد تولیدات واقعی فقط علت ۵/۱۲ درصد افزایش ارزش دلاری تولید ناخالص داخلی اسمی در سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ بود و مابقی به افزایش قیمت نفت مربوط بود که منجر به بهبود رابطه مبادله بازرگانی روسیه تا ۱۲۵ درصد شد و ۵۶ درصد افزایش واقعی روبل در برابر دلار را در پی داشت.

اما رشد واقعی چین سه برابر رشد واقعی برزیل و روسیه بود و در عوض رابطه مبادله بازرگانی آن تا ۲۶ درصد کاهش یافت. دلیل این بود که تولیدات صادراتی آن ارزان‌تر و کالاهای وارداتی آن گران‌تر شدند. سهم رشد واقعی در رشد تولید ناخالص داخلی اسمی دلاری کشورهای عمده نوظهور، ۲۰ درصد بود.

سه رویدادی که موجب رونق تولید ناخالص داخلی اسمی- افزایش تولیدات واقعی، افزایش در قیمت نسبی صادرات و افزایش نرخ واقعی ارز- شد، هیچ یک جدای از دیگری نیستند. کشورهایی که سریع‌تر رشد می‌کنند، بیشتر تمایل دارند که افزایش نرخ ارز را تجربه کنند. این پدیده «اثر بالاسا-ساموئلسون» نام دارد. کشورهایی که رابطه مبادله بازرگانی آنها بهبود می‌یابد هم تمایل دارند که بیشتر رشد کنند و شاهد افزایش نرخ واقعی ارز باشند چون هزینه داخلی درآمدهای روزافزون آنها از صادرات موجب رشد اقتصاد می‌شود و دلار را نسبتا فراوان‌تر (و در نتیجه ارزان‌تر) می‌کند.

نرخ ارز واقعی هم می‌تواند به دلیل افزایش موج سرمایه دستخوش افزایش شود و این منعکس‌کننده علاقه سرمایه‌‌گذاران نسبت به وضعیت اقتصادی کشور مورد‌نظر است. به عنوان مثال موج ورود سرمایه به ترکیه بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ تا حدود ۸ درصد تولید ناخالص داخلی افزایش یافت که این موضوع تا حدودی توضیحی است برای افزایش ۷۰ درصدی قیمت‌ها که به دلار سنجیده می‌شود. البته افزایش واقعی آن می‌تواند بر اثر سیاست‌های متناقض اقتصادکلان هم ایجاد شود که کشور را در شرایط خطرناکی قرار می‌دهد، مانند آنچه در آرژانتین و ونزوئلا روی داد.

تمایز قائل شدن بین این پدیده‌های متفاوت، اما مرتبط مهم است چون برخی از آنها به وضوح بی‌ثباتند. به طور کلی بهبود رابطه مبادله بازرگانی و جریان‌های سرمایه به صورت دائمی ادامه نمی‌یابند: آنها یا تثبیت می‌شوند یا در نهایت سمت و سوی معکوس به خود می‌گیرند.

بنابراین رابطه مبادله بازرگانی روندی دراز‌مدت ندارد و نشان‌دهنده نسخه‌ای شفاف از هدف نهایی است. در شرایطی که قیمت‌های نفت، فلزات و مواد غذایی پس از سال ۲۰۰۳ به شدت افزایش یافت و بین سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ به بالاترین رکورد تاریخی خود رسید، هیچ‌کس انتظار افزایش بیشتر در آینده را نداشت. بحث این است که آیا قیمت‌ها کم و بیش در حد فعلی باقی می‌مانند یا کاهش می‌یابند، همانطور که قیمت‌های غذا، فلزات و زغال‌سنگ تاکنون شاهد بوده است.

همین موضوع را می‌توان در مورد موج سرمایه و فشاری که بر نرخ واقعی ارز وارد می‌آورد، هم گفت. گذشته از همه، سرمایه‌گذاران خارجی پول خود را در یک کشور صرف می‌کنند به دلیل آن که انتظار دارند بتوانند حتی در آینده هم پول بیشتری در آورند. وقتی چنین چیزی رخ می‌دهد، رشد اقتصادی اگر از بین نرود، به کند شدن تمایل خواهد داشت، همانطور که در اسپانیا، تایلند، پرتغال، یونان و ایرلند رخ داد.

در برخی کشورها مانند چین، تایلند، کره جنوبی و ویتنام رشد اسمی تولید ناخالص داخلی تا حدود زیادی به خاطر رشد اقتصادی واقعی شکل گرفت. علاوه بر این، بر اساس یک کتاب در دست چاپ با عنوان «اطلس پیچیدگی اقتصادی»، این اقتصادها شروع به تولید محصولات پیچیده‌تر کردند، همان اقدامی که موجب ثبات در رشد اقتصادی می‌شود. آنگولا، اتیوپی، غنا و نیجریه هم رشد اقتصادی واقعی شایان توجهی داشتند، اما تولید ناخالص داخلی اسمی آنها به خاطر تاثیرات شدید رابطه مبادله بازرگانی و افزایش واقعی قیمت‌ها رونق یافته بود. برای اغلب بازارهای نوظهور، رشد تولید ناخالص داخلی در دوره بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ به دلیل بهبود رابطه مبادله بازرگانی، موج سرمایه و افزایش واقعی قیمت‌ها ایجاد شده بود. این فرآیندها، برگشتی هستند. به این معنا که احتمال آن ضعیف است که یک عملکرد فعال در گذشته نزدیک، در آینده‌ای نزدیک هم دوباره مشاهده شود.

در اغلب کشورها، ارزش دلاری رشد تولید ناخالص داخلی از رشد اقتصادی واقعی پیشی گرفت و این دلیلی قانع‌کننده بود که اثر بالاسا-ساموئلسون مشاهده شود. همین عوامل که موجب افزایش ارزش دلاری رشد تولید ناخالص داخلی در سال‌های خوب این کشورها شد، اکنون در جهت معکوس عمل خواهد کرد: تثبیت یا کاهش قیمت صادرات موجب افت رشد اقتصادی واقعی خواهد شد و این موجب می‌شود که افزایش ارزش پول ملی واقعی آنها متوقف شود یا حتی به کاهش تبدیل شود. بنابراین جای تعجب نیست که ضیافت آنها به پایان رسیده است.

نویسنده: ریکارد‌هاوسمن۱

مترجم: شادی آذری

پایان ضیافت

پاورقی:

۱- ریکاردو‌هاوسمن وزیر پیشین برنامه‌ریزی ونزوئلا و اقتصاددان ارشد پیشین بانک توسعه اینتر امریکن، استاد اقتصاد دانشگاه‌هاروارد است. وی علاوه بر این ریاست مرکز توسعه بین‌المللی را برعهده دارد.