سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

شایعه و جامعه ای متزلزل


شایعه و جامعه ای متزلزل

شایعه را گزارش یا خبری نادرست تعریف میکنند که بین افراد ردو بدل شده و همه گیر میشود

شایعه را گزارش یا خبری نادرست تعریف میکنند که بین افراد ردو بدل شده و همه گیر میشود. مدتهاست که رواج فرهنگ نا صوابی چون شایعه البته بیشتر در جوامع شرقی ،موجب خسارات فراوان روحی و آسیبهای اجتماعی بسیاری شده است. از آنجا که برای رفع یک آسیب و ارائه راه حل کاربردی برای آن در ابتدا می بایست آن موضوع به طور دقیق ریشه یابی شود ،ما نیز سعی بر آن می کنیم.شایعه همانطور که از ابتدا نیز ذکر کردم و از آن به عنوان فرهنگ ناصواب یاد کردم،امروزه به صورت فرهنگی پنهان با مظاهری آشکار در جامعه رواج یافته است. پس در ابتدا به تعریفی از فرهنگ می پردازیم تا ببینیم فرهنگ چیست و چگونه به وجود می آید و چطور میشود که به جلوه ای نظیر شایعه می انجامد؟!… فرهنگ نماینده اشکال مختلف سنن و سازمانهای اجتماعی و عادات و هنرهای یک ملت است که البته مذهب نیز در سازمانهای اجتمماعی دخیل است و اصولاً سنت و مذهب در هم طنیده میشوند تا فرهنگ یک قوم را بنا به عاداتشان رقم زنند. فرهنگ خود از مشتقات تمدن است .چهار رکن اساسی تمدن ،بنا به تعریفی از ویل دورانت ،پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی ،سازمان سیاسی ،سنن اخلاقی و کوشش در راه بسط هنر و معرفت است. پیش بینی واحتیاط در امور اقتصادی که امری معلوم الحال است و به نحوی خود وابسته به سازمان سیاسی میباشد. و اما از عوامل سیاسی تمدن؛ حکومت،قانون و خانواده است. در ابتدا جنگها سبب پیدایش رئیس و پادشاه و دولت شدند. قانون و عقاید اساطیری و داستانی به گفته ویل دورانت (که خود به طور قطع با شایعه عجین هستند،چرا که سینه به سینه از مردمی که دیده و ندیده اند برای آنان که هیچ ندیده و نمی دانندنقل شده ودراین میان چه تحریفها که صورت نگرفته است)سالها بر بشر حکومت کردند،تا آنگاه که دولتهای نیرومند توانستند ایندو را از یکدیگر جدا سازند وخود قانونگذاز باشند. اما قانون؛برای آنکه مردم در کنار هم ،همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند ،ناچار قوانین ضرورت دارد،که مطمئناً این قوانین در جوامع مختلف متفاوت است .که خود عینیتی بر تفاوت فرهنگهاست.منشا تولید این قوانین یا قراردادهائیست که مردم وضع کرده اند ،یا عرف و عادت است و یا اخلاق و مذاهب گوناگون.

قراردادها عبارت از نوعی سلوک و طرز رفتار است که مردم آنها را برای ادامه زندگی خود مفید دانسته اند.

عرف و عادت عبارت از قراردادهاییست که در نسلهای متوالی بر وفق سنت مقبول افتاده و آزمایشهای این نسلها ،حذف و تبدیلهایی نیز در آن به وجود آورده است.

اخلاق تشکیل میشود از عرف و عادتیکه اجتماع آنرا برای خیر و تکامل خود دارای اهمیت حیاتی تشخیص میدهد و در نتیجه همکاری فرد با عموم و همکاری دسته با اجتماع بزرگتر حاصل می آید. چنانکه آنگاه که قانون مکتوبی وجود نداشته،اخلاق اساس تنظیم اعمال بشری به شمار میرفته و اثر خود را بر عرف و عادت بر جای میگذارد ،نتیجه این تکرار برای فرد حکم طبیعت ثانی پیدا میکند، که چون از حدود آنها تجاوز کند احساس ترس و پشیمانی در وی پدیدار میشود که این ضمیر اخلاقی در مراحل تکامل خود علت پیدایش ضمیر اجتماعی میگردد.

تا اینجا به تعاریفی (البته طبق تعاریف ویل دورانت) از عرف و عادت و اخلاق و قانون در جامعه رسیدیم که همه در کل منجر به تشکیل قانون در جامعه میشود که از عوامل سیاسی تمدن به شمار میرود؛گر چه اخلاق خود به تنهایی نیز عاملی مستقل در تمدن محسوب میشود.

و اما رسیدیم به هنگامه ای که دول نیرومند متمرکز در جوامع مستقر شدند و قانون و اساطیر را از یکدیگر جدا ساخته ،با استفاده از اطمینان مردم خود به تدوین قانون پرداختند. چه آنان که مردم به آنان زمام سپرده بودند و چه آنان که با توسل به زور زمام امور به دست گرفتند. در حالت اول که به طور قطع چون سلیقه دولت از سلیقه مردم برخاسته ،اگر چرخشی در دولت صورت نپذیرد ،سلائق دولت همانا سلائق ملت است و اما در صورت مقابل ،که مطمئناً دولت سوار بر امور ،دیکتاتور و مستبد است و فقط به اعمال نظرات خویش میپردازد.و حتی اگر دولتی توسط مردم انتخاب شده و بعد تغییر جهت داده و بر این باور رسد که صلاح مردم در دست اوست و هر چه او صلاح میداند مردم نیز باید صواب شمرند،فرجام این حکومت نیز جز دیکتاتوری محض نخواهد بود.در چنین دولتهایی که گروه حاکم تاب انتقاد و مخالفت ندارد و تمامی وسایل ارتباط جمعی وابسته به دولت وفقط ابزاری در جهت نیل به اهداف دولت باشند و آنگاه که قشر حاکم از رسانه های جمعی تنها برای محق نشان دادن خویش استفاده کرده و رسانه مستقل برای ارائه نظرات مستقل ،عملاً وجود ندارد، مسلما چه تحریفها که در این میان صورت نمیپذیردو این تحریفها خود آغازو مشروع ساختن فرهنگ و آسیبی چون شایعه است در میان ملتی که در دسترس ترین الگویشان برای تمام اقشار و طبقات ، رسانه های وابسته به دولت است. لذا هرچه که با چنین پایه ای بنا شود، تا ثریا به همین منوال خواهد رفت. و دیگر اقشار نیز در رویارویی با هر سلیقه مخالفی به خود اجازه تحریف سلیقه مقابل را خواهند داد.بنابراین در جوامع کنونی که دیگر تمدنهای مختلف هر یک هرهنگ خویش بنا نهاده اند و پس از گذشت سالیان که عرفها و قانونها و قراردادهای مردمی در میان اقوام گوناگون حک شده و مردم وظیفه قانونداری و وضع قانون را به دولتها سپرده اند ،دولت با سد کردن راه افرادیکه فرهنگسازان یک جامعه به حساب می آیند و همانا قشر اندیشمند هر جامعه میباشند و یا با باز گذاشتن دست آنان که هر کدام نیز بالطبع نظرات و تفکرات مختلفی دارند ,فرهنگساز اصلی شمرده میشود.

سومین عامل سیاسی تمدن خانواده است.هر چه مدنیت پیشتر میرود،معدل زادن و مردن تنزل پیدا میکند. و همچنین کم شدن موالید سبب میشود که انرژی انسان به جای آنکه به کل در راه تولید مثل مصرف شود،به مصارف دیگر برسد. این امر نیز که فقط به اشاره ای از آن اکتفا کرده آنرا از حوصله به در نمیکنم، خود از مضامین قانونگذاریهای دولت به شمار میرود و خود از عوامل وابسته به حکومت به شمار میرود،که بنا به صلاحدید خویش در مواقع مختلف ، فرهنگی در جهت موالید بیشتر یا کمتر اشاعه میکند.

با توجه به تمامی موارد یاد شده میتوان چنین نتیجه گرفت که در هر صورت گر چه تمامی تعاریف و قراردادها به کل در هم طنیده شده و از یکدیگر جدا نیستند ، و بجز عاداتی که از مدتهای پیش به نسلهای بعد انتقال یلفته ،لیکن پس از استقرار حکومتهای متمرکز در جوامع مختلف ،نقش قشر حاکم بر جامعه به عنوان قانونگذار در جهت فرهنگسازی غیر قابل کتمان است. از آنجا که فرهنگ نیز مشتق خاص تمدن به شمار میرود، لذا براحتی میتوان همین نتیجه را به فرهنگ نیز تعمیم داد و نیاز به توضیح اضافی نیست.و اما در کشور ما با قدمتی فراوان ، که از کهن ترین تمدنهای بشر بنا به تعاریف اولیه تمدن در روزگار باستان به شمار میرود وچه از لحاظ اقتصادی ،چه از لحاظ سازمانهای سیاسی وسنن اخلاقی و بسط هنر غنی بوده و معلوم الحال تمدنی عظیم به شمار میرفته،و البته کشوریست به اندازه قدمت و عظمت خود دارای اسطوره و داستان،که چنانچه اشاره شد خود به نحوی شایعه محسوب شده و شایعه ساز است ،زیرا منبع دقیقی برای تعیین صحت آنها نیست و از نسلی به نسلی منتقل شده ،و میخواهم بگویم که شایعه در فرهنگ بومی ما بسیار ریشه دار است.لیک باید اذهان کرد که متاسفانه در طی سالیان متمادی که دولتهای دیکتاتور زمام مملکت را به دست داشتند،و همواره به اعمال نظرات خویش مشغول بودند،و برای قابل پذیرش ساختن سخنان و وجهه خویش از هیچ نیرنگی فروگذار نبوده و هر انتقاد و مخالفتی را سرکوب میکردند،این آسیب عظیم چون فرهنگی درمیان اقشار ریشه دوانده و اثرات زیانبار آن تا مدتها باقی خواهد بود. و تا مردم بخواهند بیطرفانه و آزادانه و رها از هر ترس و اختناق که از سالیان دور در جو جامعه باقی مانده و دروغ را رایج ساخته ،در مورد هر کس و هر چیز نظر بدهند ،چه بسیار زیانها که این جامعه متقبل نخواهد شدو در این میان شاید وظیفه ای سنگین تر از آگاه کردن مردم از نتایج گزاف چنین آسیبی که منجر به جامعه ای دروغین و سست و مبتذل خواهد گردید،نباشد. و این میسر نیست جز با همت هر فرد.باشد که موثر افتد.

نگین همایونپور