سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

گذری بر رویكردهای جامعه شناختی در حوزه خانواده


گذری بر رویكردهای جامعه شناختی در حوزه خانواده

در روند گذار از سنت به مدرنیسم, عرصه های متعدد فرهنگی, اجتماعی, سیاسی و دچار تحول می شود, مقوله خانواده در این میان, به عنوان حوزه روابط خصوصی كنشگران اعضای خانواده همواره با چالش ها و تضادهای عمیق ارزشی, هنجاری, عرفی و اخلاقی مواجه شده است بی تردید با وجود روابط متعالی میان دوعرصه عمومی جامعه و خصوصی خانواده , ضرورت تغییر و تحول در ساختار سنتی و اقتدارگرای خانواده, به عنوان نخستین پایگاه تربیت و اجتماعی شدن افراد, برای دستیابی به جامعه دموكراتیك و برابری طلب همواره اهمیت دارد مروری بر نظریات نهادی, فمینیستی و گروه نگر نشاندهنده تحولات نظری جامعه شناختی نسبت به مفهوم خانواده و كاركردهای آن است

خانواده به عنوان نخستین واحد اجتماعی، وظایف و كاركردهای متفاوتی بر عهده دارد و مكان اصلی تربیت و اجتماعی شدن انسانها، یادگیری ارزشها، هنجارها و شكل گیری كنش ها و تعاملات بین فردی است. به طور واضح تر در فضای خانواده است كه افراد می آموزند چگونه با اعضا ارتباط برقرار كنند و الگوی روابط و قواعد كنش متقابل مشخص می شود تا افراد براساس آن روابط خویش را سامان دهند. پرواضح است زمانی كه خانواده پرورش دهنده الگوهای سنتی با ساختار قطبی و مقتدرانه باشد، به طوری كه اعضای خانواده ملزم به تابعیت از نظرات خاص فرد صاحب اقتدار باشند، روابط دوسویه مبتنی بر اصل برابرنگری و شایسته سالاری را در حوزه خصوصی خانواده تجربه نكرده باشند، در زندگی خانوادگی آینده خویش متأثر از الگوی روابط حاكم بر خانواده مبدأ بوده و در عرصه اجتماعی نیز مستعد پذیرش قواعد دموكراتیك نخواهد بود و همواره تسلیم و تابع فرامین صاحب قدرت می شوند، چرا كه خانواده به عنوان تنها واحد جایگزین ناپذیر، رابطه تنگاتنگی با جامعه و نهادهای اجتماعی برقرار ساخته، به طوری كه تغییرات و تحولات در جامعه به زمینه سازی و پی ریزی عوامل تغییر در خانواده بستگی دارد و بالعكس، اصلاح روابط و شرایط حاكم بر خانواده همواره نیازمند بازبینی و اصلاح در نظام ارزشی و هنجارهای رسمی و غیررسمی اجتماع است. زمانی كه روح حاكم بر تمام سطوح جامعه مبتنی بر نابرابری و اقتدارگرایی باشد، خانواده نیز از این ورطه در امان نیست و دائماً سعی در باز تولید قواعد سنتی كه هر چه بیشتر تقویت گر تبعیض های جنسیتی و توزیع نابرابر قدرت است، كرده و این چرخه به پرورش انسانهای ناتوان در حوزه زندگی خصوصی و عمومی ادامه می دهد. بنابراین تنها، با قائل بودن به ارتباط عمیق و اثرات متقابل میان دوحوزه خصوصی و عمومی، عوامل مؤثر بر روابط خانواده را به طور بنیانی می توان تحلیل كرد. یكی از موضوعات مورد توجه در بررسی ها آن است كه ورود مفاهیم مدرن در عرصه عمومی و در سطح بینش های فكری و اعتقادی تا چه حد می تواند بر عملكرد كنشگران در حوزه خصوصی خانواده تأثیرگذار باشد و آیا مدرن شدن در حوزه عمومی (اجتماعی، فرهنگی و سیاسی) لزوماً به معنای ایجاد همان تحولات متناسب با مدرنیته در حوزه خصوصی است یا خیر؟!متعاقباً تغییر و تحولات صورت گرفته در حوزه خصوصی خانواده، متأثر از عوامل متعددی است، سؤال اصلی آن است كه آیا خانواده به عنوان سنتی ترین نهاد، همچنان سعی در توجیه قواعد سنتی و مردسالارانه دارد و به طور خاص تر مردان به عنوان رؤسای خانواده (!) كه حامیان مطرح در حفظ احكام و قواعد سنتی در حوزه خصوصی به شمار می آیند، بر لزوم بازاندیشی و انجام تحولاتی در حوزه روابط خانوادگی و به طور ویژه رابطه خود با همسرانشان، برای توسعه تصمیم گیری مشاركتی و پرورش فضای كنش ارتباطی و روابط دموكراتیك و دوسویه واقف شده اند؟! صاحبنظران در حوزه خانواده و جامعه شناسی خانواده، تعاریف متفاوتی در رابطه با نقش و كاركرد خانواده ارائه داده اند. افرادی چون، مك آیور، برگس و لاك، راجرز و كولی از منظرهای مختلف به مسأله خانواده پرداخته اند، گروهی بیشتر كاركرد زیستی و جنسی برای آن قائلند و گروهی دیگر بر كاركردهای فرهنگی، ارتباطی و بر نقش مهم خانواده به عنوان یك پاره نظام و گروه اولیه كه در آن اجتماعی شدن و تعاملات و كنش متقابل میان فردی شكل می گیرد، تأكید دارند. استمرار حیات خانواده و حفظ بالندگی و پویایی آن خواسته مشترك صاحب نظران خانواده است، بنابراین هر كدام با نگرشهای متفاوت خود، سعی در تبیین و حل مسائل خانواده دارند. در جامعه شناسی خانواده عمدتاً سه دیدگاه نظری مطرح می شود:دیدگاه نهادی، دیدگاه فمینیستی و دیدگاهی كه خانواده را به عنوان گروه یا پاره نظام در نظر می گیرد.

دیدگاه نهادی

نظریه پردازانی همچون اریو، رنارد، كهلن، شلسكی و پارسونز از جمله صاحبنظران دیدگاه نهادی هستند كه خانواده را به عنوان یك نهاد بررسی می كنند. مكتب نهادگرایانه، وجود نهاد را از طبیعت انسان (مالینفسكی، كهلن) و یا از اقتضای الهی (اریو، رنارد) می دانند. درباره طبیعت انسانی نیز معتقدند، انسانها خام، وحشی و فقط دارای انگیزه های خودخواهانه هستند و تنها به نفع شخصی توجه دارند. بنابراین باید از آنان در مقابل خودشان و همنوعانشان محافظت كرد، چه در غیر این صورت به جان یكدیگر می افتند. در این جا نقش نهادها مشخص می شود كه وظیفه جلوگیری از آشوب را برای نیل به ایجاد جامعه انسانی به عهده دارند. در واقع طبیعت فاسد انسانی، باعث ضرورت ایجاد سلطه و زور و به عبارت دیگر موجب تشكیل و استقرار نهاد می شود. بنابراین نظریه های نهادی با ساخت و قانون ویژه نهاد، در مقابل انسان به عنوان شیء خارجی و نظمی بالاتر از اراده افراد قرار گرفته اند. منشأ خانواده از نظر مالینفسكی به عنوان یك نظریه پرداز نهادگرا، در كاركرد آن و در تولید نسل مشروع خلاصه می شود. در نظریه وی جایی برای امكان فعالیت اجتماعی طبق خواسته افراد وجود ندارد و نهادها نه تنها نمی توانند براساس همكاری داوطلبانه و آزادانه افراد استوار باشند بلكه كارایی آنها مستلزم اعمال سلطه، زور و قدرت است. طبیعی است آن جامعه شناسی خانواده هم كه بر پایه این نظریه استوار است، كارایی و بقای خانواده را منوط به ساخت سلسله مراتبی، رهبری و سلطه و همچنین لزوم جبر اجتماعی بداند. بنابراین امكان زندگی مشترك و آزادانه انسانها حتی در محدوده خصوصی خانواده كه براساس تصمیم آزادانه فرد مبتنی است و اجتماعی شدن اطفال كه به حداقل اعمال قدرت نیاز دارد، از دیدگاه این نظریه از قبل غیرقابل قبول است. شلسكی، از دیگر نظریه پردازان است كه سعی در قوام بخشیدن خانواده دارد، از نظر وی هرگونه اصلاح باید از خانواده آغاز شود زیرا در روند تكامل بخشیدن به نظام و مناسبات پابرجای جامعه، خانواده پیشتاز است. تمایل وافر شلسكی به عنوان تثبیت كننده تا جایی است كه از نظر وی تماس زن با جهان بیرون از خانواده، متضمن زیان جبران ناپذیری برای خانواده است. زن با كار كردن در بیرون از خانواده، امنیت و موجودیت خانواده را كه به وجود آورنده زیر بنای معنوی رفتار است، از هم می پاشد و موجب ایجاد نابسامانی هایی در روابط اجتماعی درون گروهی می شود و از این طریق كارایی منحصر به فرد خانواده را كه تربیت فرزندان در محیطی سرشار از اعتماد و مراقبت است، در معرض مخاطره قرار می دهد. شلسكی نیز همانند دیگر نظریه پردازان نهادی، ثبات خانواده را در دست تداوم سلطه طبیعی دانسته و كاركرد سنت و اعمال حاكمیت خانواده را اجتناب از عواقب سوء ناشی از اتكا به نفس بیش از حد و تصمیم گیریهای خودسرانه می داند. از نظر وی هرگونه تصرف در سنت ها به كاهش ثبات منجر می شود و تمام نگرشهای سنتی باید برای حفظ نهاد پابرجا بماند. به طور كل می توان گفت: این نظریات توجیه گر وضع موجود و مناسبات سلطه گرانه است، البته نظریه نهادی یك نظریه مفهومی كلی است كه در بررسی نمونه های مختلف خانواده در دوره های مختلف تاریخی به طورموفقیت آمیزی به كار رفته ولی درتجزیه و تحلیل رفتار افراد خانواده و تماس آنها با دیگر افراد اجتماع ناكار است.

دیدگاه فمینیستی:

نظریه پردازان فمینیست همواره منتقد فلسفه مكتب ساختاری در حوزه جامعه شناسی خانواده هستند. آنها خانواده هسته ای هم زیست و مبتنی بر تقسیم كار جنسیتی را تنهاشكل طبیعی ومشروع خانواده می دانند. در حالی كه فمینیست ها مدعی اند در طبیعت، شكل مشخصی برای خانواده وجود ندارد و مبنای ساختاری و ایدئولوژیكی خانواده را در هر جامعه، ساخت های اجتماعی ومفروضات ذهنی افراد نسبت به نقش انسان ها تشكیل می دهد. به اعتقاد فمینیست ها، موقعیت زنان در خانواده باید مورد بازنگری قرار گیرد، چرا كه خانواده محل عمده ستم بر زنان در دنیای امروز است كه نقش پایه ای در استحكام وتثبیت نابرابری های جنسیتی و قلمداد كردن زن به عنوان جنس دوم دارد.بنابراین بر لزوم تغییرات اساسی در سیستم وساختار ارزشی جامعه تأكید می كنند. به عبارت دیگر طبق نظر فمینیست هایی چون پتمن ولیستر باید برای بهبود روابط خانواده قائل به وابستگی متقابل میان دو حوزه عمومی و خصوصی بود و حوزه زندگی خصوصی و خانوادگی را بیرون از وظایف قانون گذاری در قلمرو عمومی اجتماعی قلمداد كرد. از نظر آنان حوزه خصوصی یكی از جایگاه های اصلی روابط قدرت و عدم تساوی جنسیتی است كه مردسالاری دائماً باز تولید می شود و از آنجا كه قوانین مدنی موجود در حوزه عمومی منحصر به همان حوزه قلمداد می شود، حوزه خصوصی خانوادگی همواره دچار نوعی روابط قدرتی نابرابر است. جان استوارت میل در كتاب انقیاد زنان، مطرح می كند روابط میان زن و شوهر تحت تأثیر قدرت هایی قانونی است، بدین معنی كه موقعیت ارباب - بندگی در اثر قوانین مردگرا موجب تسلط مردان بر زنان می شود، بنابراین«میل» تأكید بر اصلاح قوانین درحوزه زنان دارد و معتقد است با اصلاح قوانین ، خانواده از یك كانون خودكامه و استبدادی به كانون همدلی و برابری طلب تبدیل خواهدشد. فمینیستهایی هم كه مبلغ شعار هرآنچه شخصی است، سیاسی است، هستند برعرصه های شخصی كه متأثر از عوامل عمومی همچون قوانین سقط جنین ، تجاوز و پایگاه زن به عنوان همسر و مادر كه توسط سیاست های حضانت كودك قرار می گیرند، پرداخته و معتقدند در اثر قوانین، قواعد و سیاست های مردسالار حاكم در عرصه های عمومی، وضعیت خانواده همواره متأثر از این سیاستها، به استمرار ستم بر زنان در خانواده منتهی می شود. از همین رو فمینیست هایی چون لیستر، صحبت از بازسازی تقسیم بندی بین دو حوزه خصوصی و عمومی كرده و از ایجاد مرزهای سازگار با روابط جنسیتی بر پایه تساوی و نه سلطه دفاع می كند.

دیدگاه گروه نگر:

نظریه پردازانی چون برگس و والروهیل، خانواده را به عنوان گروه یا پاره نظام پذیرفته اند و به راه های ارتباط افراد در خانواده، كنش متقابل میان اعضا و نحوه تعاملات آن توجه دارند. در این دیدگاه اعضای خانواده كنشگران فعالی هستند كه در تعیین و تغییر برنامه های حال و آینده خویش ایفای نقش مؤثر دارند. اهداف خانواده توسط گروه با توجه به نقش و مسؤولیت اعضا تعیین می شود و اعضا از طریق تفاهم و وحدت عمل درصددند به اهداف مشترك گروه نایل آیند.در شبكه روابط خانوادگی، رشد فردی اعضا مجاز شمرده می شود و انتقال قدرت میان اعضا پدیده ای غیرمجاز تلقی نمی شود، افراد طی كنش و واكنش ها و تعاملاتی كه با یكدیگر دارند، جایگاه خود را شكل می دهند. نظریه اثرات متعامل به بررسی روابط و نحوه تعاملات اعضای خانواده در سه بعد قدرت، گفت وگو و ابزار صمیمیت می پردازد. در این دیدگاه با سؤالات اساسی مواجه هستیم. از قبیل:

- طریقه اعمال قدرت در خانواده به چه صورت است؟ در تركیب افقی، قدرت به صورت متقارن و متناسب اعمال می شود وهرم قدرت در خانواده غیرقطبی و دو سویه است این در حالیست كه در تركیب عمودی قدرت، اعمال قدرت شبیه جداول سازمانی نیروهای مسلح است كه هر فرد جز فرمانده اصلی، تحت فرماندهی فرد بالاتر است، هرم قدرت در چنین خانواده هایی قطبی و یكسویه است.

- آیا گفت وگو (دیالوگ) در میان اعضا وجود دارد؟ ارتباط كلامی میان اعضا می تواند به صورت كانال ارتباطی (دو جانبه) ، چرخشی (یك جانبه) و فاصله ای (فاقدارتباط) برقرار شود. زمانی شرایط گفت وگوی دو جانبه مهیا می شود كه بنا بر نظر هابرماس، فضای كنش ارتباطی شكل گرفته باشد و كنشگران بتوانند به دور از تنش، تظاهرات خویش را بیان كنند از این رو تنها روش استمرار ارتباط ومفاهمه هنگام بروز اختلاف نظر، عدم توسل آشكار یا پنهان به فریب یا خشونت، اقامه دلیل و استفاده از نیروی قدرتمند استدلال برای كشف حقیقت است. در صورتی كه گفت وگوی دو طرفه میان همسران وجود داشته باشد، می توان امید سلامت خانواده را داشت چرا كه فردی یا جامعه ای كه از گفت وگو با دیگران خودداری می ورزد، مستعد گرایش به خشونت است.

- ابراز صمیمیت در خانواده از چه الگویی پیروی می كنند؟ تعاملات در بعد ابراز محبت و صمیمیت را می توان در سه دسته ابرازمحبت دو سویه ، یك سویه و فاقدارتباط تقسیم بندی كرد. متأسفانه در اثر باورهای سنتی و كلیشه های جنسیتی، ابراز احساسات و عواطف بیشتر صورت غیر مستقیم و نقشی زنانه تلقی شده است. لذا ارتباطات دو سویه در این زمینه كمتر به چشم می خورد.بنابراین با توجه به نحوه تعاملات اعضای خانواده (همسران) در سه بعد قدرت، گفت وگو و ابراز صمیمیت می توان انتظار وجود خانواده با روابط دوسویه و دموكراتیك و یا خانواده با روابط یكسویه و قیم مآبانه در نظر داشت، پرواضح است كه تنها با تبعیت از قواعد دموكراتیك و منصفانه در حوزه خانواده می توان سلامت كاركردی خانواده را تضمین كرده وتصور نهادینه شدن قواعد برابری خواه و آزادی طلب را در حوزه اجتماعی داشت. از این رو ملاحظات و نظریه پردازی های گسترده تر در امر خانواده و تعامل آن با جامعه بیش از پیش ضروری به نظر می رسد.

مهسان بهنود - كارشناس ارشد جامعه شناسی