یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
بزرگراه گمشده
سینما محصول دوره اوج و شکوفایی مدرنیسم است؛ محصول دنیایی است که در سیطره کامل تکنولوژی خودساخته گرفتار آمده است. دنیایی سراپا مکانیکی و ماشینی که برخی عوامل مثل برق در شکلگیری آن نقشی بنیادین داشتهاند. میتوان ادعایی کلان کرد: تکنولوژی عصر صنعت، برق را به ارمغان آورد و سینما هم از زیر پر و بال برق بیرون خزید. سینما یکی از ابزارهای بیان است در کنار تلویزیون و رادیو و.... اما تفاوتهایی بنیادی با آنها دارد: سینما در بیرون از خانه ماست. برای دیدن فیلم باید به خود زحمت بدهیم و هزینهای را هم متقبل شویم و درواقع به سینما «برویم». اما آن رسانههای دیگر در «خانه» اند. در دسترس ما هستند. استفاده از آنها وقت و انرژی چندانی نمیخواهد. کلید یا پیچی است که باید بفشاریم یا بپیچانیم.
سینما را مخاطب برمیگزیند. مخاطب سینما دهها و صدها گزینه دیگر دارد. این نشد آن. این را نخواستی آن یکی. سینما مخاطبانی دارد که در یک زمان خاص و در یک مکان خاص برای دیدن یک فیلم خاص زیر یک سقف گردآمدهاند. اینها قواعدی را پذیرفتهاند که اگر در خانه بودند نیاز نبود به آن قواعد پایبند باشند. گویی کسانی که برای دیدن یک فیلم میروند از پیش با هم قرارهایی گذاشتهاند. علاوه بر آن، این مخاطبان میتوانند یادآور امری متناقضگونه باشند: مخاطبانی از طیفهای مختلف جامعه و با اندیشههایی کاملا متفاوت از یکدیگر و از آنسو همه همراه و یک مسیر. ابژه دیدنشان یکی و برداشتهایشان از آن متفاوت و گاه متناقض است.
تردیدی در این نمیتوان داشت که پیدایش سینما موجب جهشی ورای حد تصور در اندیشه و نگاه انسانها شد. گویی با سینما پردهای از پیش چشم انسانها برداشته شد تا نشان دهد میشود دنیا را جوری دیگر و از منظری متفاوت نگریست، چشماندازی که تا به آن روز در تمام تاریخ چندین هزار ساله علم و معرفت انسانی نه نظیری برایش میتوان یافت و نه اساسا در تخیل آدمی چنین چیزی متصور بوده است.
سینما تاریخی ۱۰۰ ساله پشت سر دارد اما آثار آن، چه از نظر تعداد و چه از نظر گستردگی و دایره نفوذ و مخاطبان، خیلی بیشتر از حد این ۱۰۰ سال را به یاد میآورد. درخت تناور و پرشاخ و برگ سینما اینگونه مینماید که اگر آن را از میانه ببرند چندین هزار حلقه در آن مشاهده خواهند کرد. کمتر عرصهای است که سینما در آن وارد نشده باشد و کمتر مفهومی است که نتوان آن را در صدها و هزاران فیلم ردیابی کرد. در این ۱۰۰ سال بیشتر مردم دنیا، روستایی و شهری، باسواد و بیسواد، فقیر و غنی، مذهبی و غیرمذهبی از هر رنگ و نژادی و در هر سنوسالی بهنوعی با سینما، حتی برای دورهای کوتاه درگیر بودهاند. این خود یادآور این نکته است که سینما مخاطبمحور است. محصولاتی رنگارنگ و گونهگون عرضه میکند که کمتر کسی را میتوان یافت که علایق خود را نتواند در جلوهای از جلوههای آن بیابد. یا به نوع خاصی از مضامین و مفاهیم دل میبندد، یا علاقهمند بازیگر یا کارگردان یا ژانر ویژهای میشود یا....
سینما به تعبیری دنیای آدمی و دنیای اندیشه او را روزآمد کرد. تعریف جدیدی از مفاهیم ارائه کرد و به دیگران هم این را نشان داد. ابزار و محملی جدید بود برای همه مردم تا در آن، ساعاتی از روز را بیاسایند و خستگی کار ملالآور روزانه را بر صندلیهای آن از تن بهدرکنند. لحظهای خود را از دام فرساینده دنیای واقعیت برهانند و در عالم شناور و رویایی مجاز رها کنند.
واقعیت و مجاز از مهمترین اندیشههایی بود که در تمام تاریخ فکر و فلسفه و ادبیات بشر به آن پرداخته شده بود. صدها و هزاران کتاب و رساله هر یک به نوعی و از زاویهای به این مبحث پرداخته بودند. عمر اندیشمندان، هنرمندان و نویسندگان بسیاری مصروف کاویدن سویههای فراوان آن شده بود. دنیای سینما بازتولیدی بود از حقیقت با جلوهای بسیار پارادوکسیکال: از یکسو دنیایی که عرضه میکرد ساختهای بود سراپا پرداخته خودش و یکسره مجازی، دروغین و غیرواقعی؛ و از سویی دیگر آنقدر این دنیا واقعنما بود که بینندگان در ساعاتی که ناظر گذشتن آن تصویر تکه تکه بودند که در هر ثانیه ۲۴ تای آن از پیش چشمشان میگذشت، واقعیت را بهکلی به فراموشی میسپردند و آن را از هر واقعیتی واقعیتر میپنداشتند.
با خندهاش میخندیدند و با گریهاش اشک در چشمانشان مینشست؛ با غم و غصهها و شخصیتها همذاتپنداری میکردند و مصایب و گرفتاریها و تنگناهای آن شخصیتها را در وجود خودشان میجستند. سینما را آینهای میدیدند که نه تنها از بیرون که از درونشان هم خوب خبر داشت. تصورات نامجسم آنها را تجسم میبخشید و بر پردهای که دو بعد بیشتر نداشت اما از هر شی سهبعدیای گویاتر و سهبعدیتر مینمود و هر آنچه در تخیلشان بود برایشان ارائه میکرد.
غار افلاتون معروفترین نماد تمایز میان دنیای حقیقت و مجاز است. در اندیشههای امروزی، برخی سینما را تجسم غار افلاتون میدانند. شباهتها آشکار است: سالن تاریک سینما/ غار تاریک، زندانی غار/ تماشاگر فیلم، دیوار انتهایی غار/پرده سینما، نوری که از بیرون میتابد و گذرندگان بیرون غار/تصاویری که از پشت بر پرده افکنده میشوند، و.... میتوان گستاخی کرد و افلاتون را اولین نظریهپرداز عرصه سینما دانست. سینما نماد روشنفکری میشود. روشنفکران و ارباب اندیشه دیگر فقط با کتاب و مباحث کتابی شناخته نمیشوند.
سینما میشود جایی که آنها اوقات زیادی از زندگیشان را در/ با آن سپری میکنند: با دیدن فیلم، با بحث درباره فیلمها، با نوشتن مطلب درباره مباحث گوناگون مرتبط با سینما و فیلم و.... سینما زمینه بیشتری هم پیش میآورد برای روشنفکران و اندیشمندان کتابی: مقاله و کتاب نوشتن درباره سینما و فیلمها. راهافتادن مجلات و روزنامهها و صفحاتی در بیشتر روزنامهها درباره سینما و سینماگران. اندیشیدن به سینما، ایدهپردازی درباره مفاهیم و ابزارها و کارکردها و تاثیرگذاریهای آن، پیشه بسیاری از روشنفکران اهل قلم میشود. در اینجا پیوند عمیق و استواری میان سینما و اندیشه پیش میآید و نتایج فراوان و گاه نامنتظری از آن حاصل میشود.
بسیاری از کارگردانان کارخود را معطوف به حوزههای اندیشه میکنند، درباره دین، اخلاق، تاریخ، آینده، هویت، مرگ، زندگی، و خلاصه درباره هر آنچه به انسان و گستره ناپیداکران اندیشه و تجربه او مربوط میشود: آثار سینماگرانی چون چاپلین، فلینی، برسون، هیچکاک، آنتونیونی، برگمان، تارکوفسکی، پاراجانف، کوبایاشی، کوروساوا، لینچ، کوبریک، پازولینی، وودی آلن و دهها سینماگر دیگر هریک از جنبهای به مسائل، دغدغهها، اندیشهها و آرزوها و ترسها و... بشر میپردازند. یکی توصیفگر است، دیگری نقد میکند، آن یکی ردیه میسازد و یکی هم اندیشهای بکر و ناب ارائه میدهد.
از همینجاست که بعضی سینماگران، سینماگرمولف/اندیشمند نامیده میشوند: سینماگرانی که حرفی برای گفتن دارند؛ و اندیشمندانی هم میشوند اندیشمندان سینما، متفکران سینما، نظریهپردازان سینما. اندیشمندان و نظریهپردازانی که درباره فیلمها و مفاهیم و ابزارهای سینمایی و کارگردانان و بازیگران و همه سازوکارهای سینما ایدهپردازی میکنند. نظریه میدهند. مقاله و کتاب مینویسند؛ اندیشمندانی که چه بسا خودشان حتی نتوانند دوربین را درست در دست بگیرند. «عصر ما، عصر فرومایگی است، عصر ضد فلسفه. شجاعت میخواد که آدم دربیاد و بگه چی ارزشه و چی نیست. همونطور که در مورد دموکراسی، اگه آدم بخواد خیلی خلاصه کنه، خیلی ساده معنیاش این میشه: بذارین هرچی میخواد بشه.» (فیلمنامه شب، میکل آنجلو آنتونیونی)
اگر بتوان مهمترین فیلسوف سده بیستم را مارتین هایدگر به شمار آورد و اگر باز بتوان مهمترین مبحثی را که او به آن پرداخته مسئله «هستی و زمان» دانست، پربیراه نیست اگر ادعا شود مسئله اصلی سینما هم چیزی بیرون از هستی و زمان نیست. زمان در سینما معنا و مفهوم و کارکردی ویژه دارد. جایگاه آن جایگاه یگانهای است. زمان سینما، تنها، زمان سینماست و با زمان به معنای متعارف آن (اگر اساسا بتوان معنای متعارفی برای زمان یافت) تفاوتهایی بنیادی دارد.
در یک فیلم دو ، سه ساعته، گاه ساعتها و روزها و ماهها و سالهای زیادی سپری میشود و این اصلا چندان به نظر نمیآید و هرگز مشکلی برای بیننده پیش نمیآورد. بیننده به راحتی میتواند دریابد که کسی با کشتی از کشوری به کشور دیگر برود و چند دقیقه بعد در ساحل آن کشور پیاده شود و چند ثانیه بعد در هتل مشغول خوردن ناهار باشد و چند ثانیه بعد شب شده و او آماده خواب باشد. اینها در دنیای واقعی باورپذیر نیستند اما در نسخه مشابه آن، یعنی در دنیای مجازی (شبه واقعی) سینما، نه تنها باورپذیرند که اصولا مورد پرسش هم واقع نمیشوند. از جنبهای دیگر نیز زمان جایگاهی ویژه در سینما دارد. یک کتاب را خوانندههای مختلف در یک زمان برابر نمیخوانند، اما فیلم برای همه یکسان است و بستگی به مخاطبش یا مضمونش ندارد. دیدن دشوارترین فیلمها برای ناواردترین بینندگان همانقدر زمان میخواهد که سادهترین فیلمها برای حرفهایترین بینندهها. با دیدن فیلم و با گذر نماها بیننده به سالهای سال پیش میرود و مدتها در آنجا به سرمیبرد و با بسیاری هم کلام میشود و تجربهها میاندوزد و خیالها میکند و... و همه اینها گاه در کمتر از دو ساعت انجام میپذیرد. هم بیننده روزها و سالهایی را سپری کرده و هم دو ساعت هم نگذرانده است.
در این تردیدی نیست که انسانها در چنگال پرتوان زمان اسیرند. زمان هیچ حرفی سرش نمیشود. از آن زمان که بوده، مسیرش یکی است، رو به پیش. بدون حتی یک ثانیه درنگ یا بازگشت. زمان تیری است رها شده به سوی مقصدی معلوم و نامعلوم، آیندهای نامعین، آیندهای که معلوم نیست چه و چگونه خواهد بود اما در آینده بودنش تردیدی نیست. چه بسا آرزوی انسان از دیربازها سلطه بر این زمان یکحرف و یکدنده است و سینما تحقق این آرزو است. زمان از نقطه نامعلومی آغاز شده و رو به نقطه نامعلوم دیگر دارد. از هیچ نقطهای بیش از یک بار نمیگذرد.
استثنا هم ندارد اما سینما بینندگانش را به جنگ زمان میبرد و پیروزمندانه، گرچه تنها برای چند ساعت، پشت زمان را به خاک میرساند. با زمان هرگونه که خودش میخواهد و میپسندد رفتار میکند. از آغاز به انجام، از انجام به آغاز، از میانه به دو سو و از نقطهای دلخواه تا نقطه دلخواهی دیگر. در تاریخ ۱۰۰ ساله سینما اندیشههای بسیاری آفریده شده است. سینما موافقان و مخالفان فراوانی برای خود یافته یا تراشیده است. برخی سینما را ابزاری در کنار سایر ابزارهای تفریحی میبینند و بعضی برای سینما رسالتی بسیار بیش از اینها قائلند. برخی سینما را ابزاری میکنند در خدمت انسان و در مقابل برخی دیگر سینما را به استخدام میگیرند برای ابزارکردن انسان، برای مسخ آدمی، برای اینکه او را در چنگ خود بگیرند و هرنوع که خواستند هر چیز را به او القا کنند.
عدهای از فیلمسازان خودشان را مسئول آگاهیرسانی میدانند، مسئول اندیشدن و به اندیشه واداشتن، مسئول اینکه به آدمیان بگویند در اطراف تو، در زندگی تو، در دنیای پیرامونت چه گذشته، چه در حال گذر است و چه پیش خواهد آمد. اینها هدفشان جذب مخاطبان به هر قیمتی و به هر شیوهای نیست. در خدمت سیاستها و ایدئولوژهای ارباب قدرت نیستند اما در برابر اینها شمار فراوانی از فیلمسازان هستند که فیلم را نه برای بیداری و آگاهی که برای سحر کردن، برای تخدیر، برای القای برنامههای پنهان اهل سیاست و قدرت و ثروت میسازند.
منوچهر دینپرست
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست