یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

نگاهی اخلاقی به «درباره الی»


نگاهی اخلاقی به «درباره الی»

پیش از این از میان کارهای اصغر فرهادی, کارگردان نام آشنا, «چهارشنبه سوری» را دیده بودم اخیراً «درباره اًلی» او را دیدم

پیش از این از میان کارهای اصغر فرهادی، کارگردان نام آشنا، «چهارشنبه سوری» را دیده بودم. اخیراً «درباره اًلی» او را دیدم. به نظر می رسد ساخته شدن چنین فیلمی در فضای سینمایی ما یک اتفاق است؛ اتفاقی مبارک و بهجت افزا. علاوه بر اینکه «درباره الی» از ریتم مناسبی برخوردار است و اکثر بازیگران در نقش های خود جا افتاده اند و خوب بازی کرده اند و دیالوگ ها نیز به نیکی تنظیم شده اند، بارقه ها و بصیرت های اگزیستانسی- اخلاقیً تامل برانگیزی نیز در آن دیده می شود. در عین حال، قصه فیلم جذاب، تو بر تو و چندلایه است. به اقتضای حرفه ام، که با سینما و نقد سینمایی در ارتباط نیست، بلکه فلسفه است و معلمی و نگارش فلسفی، سطور پیش رو را درباره «درباره اًلی» می نویسم. آنچه در ذیل می آید، به تمام داستان و روایت فیلم و دیالوگ ها و دقایق و ظرایف آن نمی پردازد، بلکه قسمت هایی از فیلم را مورد مداقه قرار می دهد که به نظر می رسد طنین فلسفی دارد یا دست کم می توان از این منظر در آنها نگریست.

«پایان تلخ بهتر است از تلخی بی پایان.» این جمله در فیلم بر زبان احمد (شهاب حسینی) جاری می شود. به یک معنا سرنوشت اًلی (ترانه علیدوستی) با این جمله گره خورده است. تا انتهای فیلم مشخص نمی شود که الی خودکشی کرده یا در دریا غرق شده است.

از این حیث، ابهامی تامل برانگیز در سراسر فیلم موج می زند. شاید او هم مانند همسر سابق احمد ترجیح می دهد پایان تلخی را در این زندگی تجربه کند تا با یک تلخی بی پایان دست و پنجه نرم کند. به نظر می رسد اًلی از هم صحبتی و به سر بردن با نامزدش حظ چندانی نمی برد؛ به همین سبب هم تصمیم گرفته به این سفر بیاید و با احمد آشنا شود. در عین حال وجدان اخلاقی نیز گریبان او را رها نمی کند. اکثر اوقات در حال تامل است و مشغول واکاوی قلعه هزارتوی سرزمین وجودی خویش. نه می تواند با نامزدش به سر برد و نه می تواند او را رها کند. نه موقعیت جدید و پیشنهادی دوستش، سپیده، (گلشیفته فراهانی) را با جان و دل می پذیرد و نه می تواند صراحتاً آن را پس بزند. دچار حیرانی عظیمی شده است و در برزخی هائل به سر می برد. شاید پس از روند و آیندهای متعدد بدین نتیجه می رسد که به جای تلخی بی پایان که تا آخر عمر با اوست، پایانی تلخ را انتخاب کند. در عین حال می توان تردیدها و حیرانی های اًلی را به کلً زیستن او و کسانی نظیر او در این جهان راز دائمی شده تسری داد.

لحظات خوش و فرح بخش زوج های جوان که برای سیاحت و تفریح به شمال سفر کرده اند، به تندی سپری می شود و سردرگمی و اندوهی عظیم همه آنها را فرا می گیرد. می توان چنین انگاشت که سرشت سوگناک زندگی آنقدر عظیم است و دربرگیرنده، که روزگار خوشی و کامیابی در قیاس با آن چندان نیست و به چشم نمی آید. اصناف دردها و رنج های ابدی چنان انسان تنها را در کام می کشد که مجال چندانی برای سبکباری و سبکبالی بر جای نمی گذارد. اًلی می تواند نمادی از انسان تنهایی باشد که دلمشغول وارهیدن از رنج هستی است. روشن نیست که چه به سر او آمده، اما خود را به جریان پرتلاطم آبی دریا سپردن و در پی رهایی از رنج هستی بودن می تواند یک تفسیر ممکن باشد از آنچه رخ داده است.

جنبش فمینیستی در قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت. در ابتدا بحث بر سر تبعیض میان مردان و زنان در جامعه و حقوق نابرابر میان این دو گروه بود. فمینیست ها در پی به رسمیت شناختن این تبعیض و رفع آن بودند. جان استوارت میل فیلسوف مشهور انگلیسی نیز در شکل گیری و پیگیری آرمان های این جنبش اجتماعی نقش مهمی داشت.

رفته رفته وقتی به قرن بیستم پا می گذاریم، جنبش فمینیستی دیگر در سویه های اجتماعی و سیاسی خود منحصر نمانده و صبغه فلسفی به خود می گیرد. بنا بر آموزه های فمینیسم فلسفی، نگاه مردانه به عالم و درک مردانه از هستی تمام سنت فلسفی ما را پر کرده است به نحوی که جایی و سهمی برای زنان در این میان در نظر گرفته نشده است. لذا برای به دست دادن تلقی منقح تر و فراگیرتری از هستی، زنان نیز باید به نوبه خود مشارکت کنند و درک و دریافت خویش را از واقعیت، زبان، معنا، آگاهی، صدق... را در منظر و مرئای دیگران قرار دهند. در همین راستا، در حوزه فلسفه اخلاق سخن از نگاه اخلاقی زنانه و تجربه اخلاقی زنانه به میان آمد. در نیمه قرن بیستم و در پی بحث های تجربی- روانشناختی کولبرگ و گلیگان، اخلاق فمینیستی در حوزه اخلاق هنجاری پدیدار شد.

مطابق با رای جمهور فیلسوفان فمینیست، آنچه تاکنون مناسبات و روابط اخلاقی را در جوامع بشری سامان بخشیده گفتار مردانه بوده است درحالی که برای به دست دادن یک تلقی موجه و فراگیر از آنچه در سپهر اخلاق می گذرد، باید گفتار زنانه را نیز در شمار آورد. گفتار زنانه متضمن نگاه زنانه به مناسبات و روابط اخلاقی است، که تاکنون مغفول واقع شده است. بنا بر رای گلیگان، گفتار مردانه مبتنی بر مفهوم عدالت است، حال آنکه گفتار زنانه مبتنی است بر مفهوم مراقبت. مراد از گفتار عدالت محور این است که در این رویکرد مفهوم عدالت محوریت دارد و سایر ارزش ها و آموزه های اخلاقی تحت الشعاع عدالت ورزی قرار می گیرند. از سوی دیگر، گفتار مراقبت محور متضمن این معناست که فاعل اخلاقی، بیش از آنکه در تنظیم مناسبات و روابط اخلاقی دلمشغول اموری مانند عدالت و آزادی باشد، در پی حفظ و نگهداری ارتباط شخصی خویش با دیگران و مراقبت از آنهاست.

در عین حال باید به خاطر داشت گلیگان، که در کتاب «با صدایی متفاوت» بر تفاوت میان گفتار اخلاقی مردانه و گفتار اخلاقی زنانه انگشت تاکید می نهد، از برتری یکی بر دیگری سخن نمی گوید، بلکه از تفاوت میان این دو نوع گفتار اخلاقی پرده برمی دارد. مبتنی بر تحقیقات تجربی او، فیلسوفان فمینیست بر این نکته پای می فشرند که برای تنظیم مناسبات و روابط اخلاقی به نحو موجه و جامع الاطراف، خصوصیت «مراقبت» نیز باید در فاعلان اخلاقی نهادینه شود؛ این گونه است که به غایت قصوای اخلاقی نزدیک می شویم. به نظر می رسد تفکیک میان گفتار اخلاقی مردانه عدالت محور و گفتار اخلاقی زنانه مراقبت محور به هنرمندی در «درباره الی» به تصویر کشیده شده است.

در صحنه یی از فیلم، پیمان (پیمان معادی) برای نجات جان فرزند خود سراسیمه به داخل دریا می رود و پس از طی لحظاتی دشوار و جانسوز، موفق می شود او را نجات دهد. پس از آن، همه دلنگران اًلی هستند و بر این باورند که او در دریا غرق شده است. در حالی که پیمان می کوشد به همسرش توضیح دهد اًلی، به گمان او، به خاطر نجات جان فرزندشان در دریا غرق شده است، شهره (مریلا زارعی) همسرپیمان، دلمشغول فرزند خود و سلامتی اوست و بیش از هر چیز ناراحت این امر است که چرا دیگران فرزند او را در غرق شدن اًلی مقصر می دانند. اما پیمان بیشتر نگران وضعیت اًلی است و شاید تندی و تïرïشی که به پسرش می کند هم برای نشان دادن نگرانی و دلواپسی اش به دیگران است.

علاوه بر این، پس از مواجهه زوج های جوان با نامزد الی، علیرضا (صابر ابر)، در صحنه های پایانی فیلم، سپیده بیش از هرچیز دلمشغول الی و تصویری است که پس از این از او در ذهن خانواده سپیده و دوستانش نقش می بندد. او ترجیح می دهد حقیقت گفته نشود، ولی اًلی سر به سلامت ببرد در حالی که امیر (مانی حقیقی)، همسر سپیده، و پیمان و منوچهر (احمد مهران فر) و احمد در این نکته هم رای اند که اخلاقاً علیرضا حق دارد از ماوقîعî باخبر شود و بداند اًلی او را دوست داشته یا نه؛ به سپیده گفته بوده نامزدی به نام علیرضا دارد یا نه. امیر و پیمان و منوچهر و احمد در پی کشف حقیقت، تا جایی پیش می روند که با علیرضا درگیری پیدا می کنند و امیر با سپیده به تندی رفتار می کند. اما به نظر می رسد سپیده بیش از هرچیز به اًلی فکر می کند و آبروی او و تصویری که دیگران از او دارند. به همین سبب ترجیح می دهد به علیرضا و خانواده او دروغ بگوید تا اینکه حقیقت را بگوید. اینکه سپیده از منظر اخلاقی باید دروغ می گفت یا نه، مساله یی است که می توان به نحو مستقلی بدان پرداخت. آنچه اکنون مدنظر من است، درک موقعیت سپیده و رابطه او با اًلی است و نگریستن به این سیاق اخلاقی با ملحوظ کردن مفهوم مراقبت و آموزه های اخلاق مراقبت محور نه لزوماً صدور داوری اخلاقی و تایید یا رد کار سپیده.

در عین حال نکته قابل تامل این است که تماشاگر نه لزوماً سپیده و شهره را محکوم می کند و نه امیر و پیمان و منوچهر را. در عین حال با علیرضا نیز کم و بیش همدل است و این شاید بیش از هرچیز ناظر به ساحات متفاوت سپهر اخلاقی آدمیان است و انگشت تاکید نهادن بر این نکته که گفتار اخلاقی زنانه مکمل گفتار اخلاقی مردانه است و برای صدور داوری های اخلاقی موجه از هیچ کدام گریزی نیست.

قیاس روابط زوج های جوان با یکدیگر، قبل و بعد از ناپدید شدن اًلی، تامل برانگیز است. قبل از وقوع حادثه، روابط صمیمی و دوستانه یی بین ایشان برقرار است. صحنه های پانتومیم و شام خوردن از این حیث قابل ذکر است. اما پس از ناپدید شدن الی و برقراری شرایط اضطرار و سردرگمی، برخی از قید و بندها به کنار می رود. زن و شوهرها به یکدیگر پرخاش می کنند (سپیده و امیر، شهره و پیمان) و ملاحظات اجتماعی و رودربایستی ها را کم و بیش کنار می گذارند.

به نظر می رسد عموم انسان ها (نه همه آنها) در تنظیم مناسبات و روابط با دیگران محفوف به اصناف قید و بندها و ملاحظاتند. وقتی شرایط متعارف تغییر می کند، پرده ها کنار می رود و آنچه در ضمیر آدمیان لانه کرده است، بر آفتاب افکنده می شود؛ مافی الضمیری که چه بسا نه برای خود آنها و نه برای اطرافیان شان خوشایند نباشد. آشکار شدن این احوال شخصی بر ضعف و ترس انسان در مواجهه با پدیده های پیش رو در زندگی صحه می گذارد؛ چه حادثه طبیعی مثل غرق شدن کسی در دریا و عجز انسان در برابر مهابت و عظمت دریا و چه حادثه انسانی نظیر تردید کسی در اینکه آیا محبوب او فرد دیگری را نیز دوست دارد یا نه. آنچه عیان است ضعف و کاستی های ابدی و محو نشدنی موجودی است که روی این کره خاکی می زید، که علی الاغلب و در شرایط متعارف مکتوم است، اما هرازگاهی سر برمی آورد و آفتابی می شود هرچند با زرورق ها و قید و بندهایی که ما به دور خویش و دیگران پیچیده ایم، در بسیاری از اوقات دیده نمی شود. چنین موجود متوسط الحال و با این میزان از ناتوانی را باید به درستی شناخت و بار زیادی بر دوش او ننهاد و انتظار خویش را از او تصحیح و حداقلی کرد.

سروش دباغ