چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
فخرالدین ابراهیم عراقی و حافظ
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
غزلیات عراقی است سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز ، که فریاد نکرد
عراقی و حافظ از چند جهت با یکدیگر وجه اشتراک و از چند جهت با یکدگر وجه افتراق زیاد داشتند . وجه اشتراکشان ؛ (۱)هردو شاعر و متولد در ناحیه مرکزی فلات ایران بوده اند ( اراک فعلی و شیراز ) ، (۲) هر دو شاعر قرآن را از حفظ داشته اند ، (۳) هر دو شاعر غزلسرا هستند ، (۴) هر دو شاعر صوت و آواز خوش داشته اند . (۵) شعر و غزلیات هر دو شاعر در زمان خودشان در سراسر ایران و حتی در سرزمین های همجوار نشر یافته بود و به غزلسرایی و اشعار خوش و نغز معروف بوده اند .
و اما وجه افتراق ؛ (۱) عراقی همه عمر خود را در سفر و جابجایی از کشوری به کشور دیگر گذراند و سرزمین های شرق و غرب موطن خود را سیر کرد و در نهایت در غربت و دور از موطن خود ( در دمشق ) درگذشت . اما حافظ در تمام عمر ( غیر مدتی کوتاهی که به یزد سفر کرد ) در شهر شیراز ماندگار شد و در همان شهر دارفانی را وداع کرد .
(۲) طرز تفکر و شیوه زندگی عراقی کاملا روشن و بدون ابهام است و مسلک و مشرب مشخصی دارد ولی نحله فکری و مشرب اعتقادی حافظ خیلی روشن نیست و از اشعارش هم چندان قابل درک نیست .
(۳ ) مرشد و مراد و آموزگاران اعتقادی عراقی معلوم هستند و مشخ است که نزد چه بزرگانی درس و فحص را آموخته است . ولی در مورد حافظ نمی دانیم که پیر و مرادش چه کس یا چه کسانی بوده اند و مدت تلمذ یا گذرداندن دوره سالکی وی نامعلوم است .
(۴) عراقی غیر از غزلیات ، آثاری دیگری هم دارد که در دیوانش موجود است و بعضی آثارش هم ذکر شده ولی ممکن است فعلا در دسترس نباشد ( شرح فصوص الحکم ) . ولی از حافظ غیراز غزلیات و چند رباعی و تعداد کمی قصیده اثر دیگری موجود نیست .
(۵) غزلیات عراقی تقریبا همه عارفانه و سوز درونی شاعر در وصال به محبوب ازلی را نشان می دهد ، ولی غزلیات حافظ چند وجهی است و جهت مشخص از آن مستفاد نمی شود و هر کسی مطابق فهم و درک خود در مورد آنها برداشتی دارد .
خلاصه سرگذشت فخرالدین عراقی
عراقی ، شاعر عاشق و عارف شوریده قرن هفتم که اشعار لطیف و غزلهای پر شور او هم در زمان حیات وی نقل محافل اهل دل شده بود ، به دنبال جذبه عشق از دیار خویش آواره گردید و برای بار یافتن به بارخانۀ محبوب ازلی در نارخانۀ عشق گداخت و در دست اولیای مشهور زمان خود تربیت یافت و در نتیجه ، بازتاب آن تعلیمات در آثار او موجب پراکندن فکر وحدت وجود به طریقه ابن عربی در کشتزار مستعد ادب فارسی شد و دیدگاهی تازه برای سخنگویان باز کرد .
فخرالدین ابراهیم در سال ۶۱۰ در ده کونجان ( یا کمیجان ) از ولایت همدان ( در قرن هفتم و اراک فعلی ) ، دیده به جهان گشود و ۷۸ سال بعد در سال ۶۸۸ در شام درگذشت . بنابراین ، دورۀ زندگانی او مقارن است با حملۀ مغول به ایران . بدینسان که فخرالدین هفت سال پیش از هجوم مغولان پا به عرصه وجود می نهد و دو سال پیش از مرگ ارغون خان ( متوفی در ۶۹۰ ) از جهان رخت بر می بندد .
تولد خواجه شمس الدین محمد حافظ از اشعار و آثاری که از کاتبان و شاعران باقی مانده است؛ آغاز قرن هشتم هجری در شیراز می دانند و وفات وی را در سال۷۹۲ هجری حدس می زنند. بنابراین حافظ حدود بیست سال بعد از وفات عراقی به دنیا آمده است .
عراقی حافظه ای قوی داشت و در خردسالی قرآن را حفظ کرد و از قرار صوتی خوش و بیانی نافذ داشته است . عراقی در سن جوانی زمانی که ۱۷ یا ۱۸ساله بود بدنبال یک جذبه عشقی ، همدان را ترک می کند به بغداد و شام رفت و از شام به سوی هندوستان روانه شد و در مولتان در خانقاه بهاء الدین زکریا مولتانی موسس سلسله سهروردیان مولتان نزول می کند . عراقی ۱۷ سال ملازم زکریا بود ومدتی در مولتان ماندگار می شود و شیخ زکریا دختر خود را به عقد عراقی درمی آورد . فخرالدین از دختر مولانا زکریا ، پسری پیدا می کند که لقب او را کبیرالدین می نهد .
شیخ فخرالدین عراقی در مولتان سکون و قرار نیافت وبدنبال عشق درونی ، به سفر ادامه داد و به آسیای صغیر یا ترکیه فعلی هجرت کرد ، هنگام ورود به آسیای صغیر در اواخر سال ۶۶۶ یا در ۶۶۷ ، در سن ۵۶ یا ۵۷ سالگی است . وی که به سن وقوف و کمال رسیده است به احتمال زیاد پس از سرخوردگی و رنجش از محیط خانقاه زکریا مولتانی ، بعد از مرگ وی به دنبال محیط مناسبی برای اشاعه عقاید و افکار خود می گردد . ازین رو پس از زیارت کعبه و عتبات مقدس ، عازم آسیای صغیر می شود که در آن هنگام قلندران در آن دیار برای خود مراکزی داشتند . او که با شیوه تفکر وحدت وجود ، الفتی دیرینه دارد پس از گردش در اقصای روم به خدمت صدرالدین قونیوی که در آن زمان شیخ الاسلام و صاحب نفوذ و قدرت بود ، می رسد و بدین ترتیب هم از افاضات وی بعنوان بهترین شاگرد و شارح آثار ابن عربی بهره مند می گردد و هم از محضر او که مجمع بزرگان و صاحبان قدرت و نفوذ چون معین الدین پروانه بود استفاده می کند .
ابن عربی که بود ؟
« ابوبکر محیی الدین محمد بن علی حاتمی طائی اندلسی معرف به ابن عربی . یکی از اعاظم حکمای صوفیه . مولد او در سال ۵۶۰ بمرسیه است . در هشت سالگی با کسان خویش به اشبیلیه رفته و مقدمات علم در آنجا فراگرفته و سپس نزد دانشمندان بزرگ محل مانند ابن بشکوال و جز او به تکمیل معلومات خود پرداخته و بسال ۵۹۰ به تونس و در ۵۹۸ به مشرق سفر کرده و بدانجا متوطن شده در همین سال توفیق زیارت خانه خدا یافته و دو بار یکبار در سال ۶۰۱ و دیگری در سال ۶۰۸ به بغداد مسافرت و مدتی کوتاه در آنجا بوده و در سال ۶۱۱ نوبت دوم حج گذارده و سال بعد به حلب و پس از آن به موصل و آسیای صغیر رفت . ابن عربی در سال ۶۳۸ در دمشق درگذشت . ابن عربی نزدیک به دویست جلد کتاب نوشته است که بعضی از آنها هنوز هم یکی از مراجع و ماخذ اصحاب طریقت و دانشمندان دیگر است و از آن جمله ؛ فتوحات مکیه ، فصوص الحکم ، تاج الرسائل ، منهاج الوسائل ..... است . » ( لغت نامه دهخدا )
تفکر و فلسفه وحدت وجود
« وحدت وجود اصطلاحی فلسفی و همچنین صوفیه است که موجودات را همه دارای یک وجود ،یعنی حق سبحانه و تعالی دانستن و وجود ماسوی را محض اعتبارات شمردن ، چنانچه موج ، حباب ، گرداب و قطره و شبنم را همه آب پنداشتن و این حالات و روشهای ظهور آب است .
یکی از مسائل مهم فلسفی مساله وحدت وجود است . این اصل اساس فلسفی و هم عرفانی دارد. فرض آنکه جهان وجود از جمادات و نباتات و حیوانات و معادن و مفارقات و فلکیات ، همه یک وجودند که در مرتبت فوق و اقوی و اشد وجود خدا قرار دارد و بقیه موجودات بر حسب مراتب قرب و بعد به مبدا اول که طرف اقوی است متفاوت اند بعضی شدید و بعضی ضعیفند . وجود را دو طرف است یک طرف آن واجب الوجود و طرف دیگر آن هیولی و یا هر موجود ضعیفی که ضعیف تر از آن نباشد . » ( لغت نامه دهخدا ).
تعلیمات ابن عربی سرّی و رمزی است . او نظرات خود را زیر پردۀ انشایی مقلق مستور کرده است . به دلیل همین رمزی بودن بارها آثار او بوسیله شاگردانش شرح داده شده است . ولی شاگرد بی واسطه و بهترین شارح آثار او صدرالدین قونیوی پسر خوانده اوست . افراد دیگری نیز بر کتاب معروف ابن عربی بنام « فصوص الحکم » تفسیر نوشته اند که یکی از آنها عراقی است .
عاقبت عراقی
عراقی در سال ۶۸۳ هجری از روم به مصر و شام عزیمت یا بدلیل خصومت حاکمان وقت ، بعبارتی فرار می کند . فخرالدین عراقی به چند جهت مصر را برای اقامت خود انتخاب می کند : اول ، وی می خواهد حتی الامکان مابین خود و مغولان فاصله ایجاد کند . دوم ، عراقی می خواست پسر معین الدین پروانه را ، که در مصر حبس است ، نجات دهد .
عراقی پس از مدتی اقامت در مصر ، قصد سفر به دمشق را میکند و در دمشق اقامت می گزیند .به هر تقدیر عراقی در سال ۶۸۸ هجری در دمشق بیمار شده و در همانجا رخت از دنیا بر می بندد و این آخرین سفر یک قلندر بسیار سفر و یک آوارۀ عشق است .
اندیشه و عقل نزد شاعران قرن هفتم
شاعران بزرگ قرن هفتم بیشتر توجه به بیان اندیشه دارند تا به رعایت جانب الفاظ و صنایع ، اما اندیشه ، که کوششی است برای شناسایی حقایق و وصول به حقیقت مطلق ، در اشعار آنان بیشتر بوسیله صفای روح و جذبه و مکاشفه انجام می گیرد ، تا از طریق عقل و استدلال .
اخلاق و ظاهر عراقی
بطوریکه از شواهد و قرائن پیداست ، فخرالدین عراقی مردی بوده است با هنجار و رفتار محبت انگیز و بی ریا ، و مشربی حاکی از مهربانی و سرشتی ناشی از ادب و نزاکت و فروتنی .
لباس فخرالدین ، پس از بیرون رفتن از همدان جوالق ( جولاه یا شولا نوعی پارچه پشمی ضخیم که قلندران و شبانان و بیابان گردها می پوشیدند ) بود و بعداٌ در تمام مدت اقامت در هند و روم خرقه می پوشید و از زمان اقامت در مصر و تا آخر عمر دستار به سر می بست رداء و طیلسان در بر میکرد .
عراقی از شاعران قبل از خود چون سنایی ، عطار و مولوی نیز تاثیر پذیرفته است .
همانطوری که ملاحظه می شود بر عکس عراقی ، حافظ که از شیراز بیرون نرفت ( یه جز یکبار که به شهر یزد سفر کرد ) و اصولا به سفر علاقه نداشت و یا امکان برایش ایجاد نشد ، عراقی همه عمر خود را به سفر و در بلادی غیر از موطن اصلی خود گذراند واز شرق به غرب عراق آنروز سفر کرد و در نهایت در شهر دمشق وفات یافت .
تاثیر غزلیات عراقی
تاثیر سخن فخرالدین عراقی در حدّی است که از زمان او نیز فراتر می رود و سرود سخن سرایان پس از او می شود ، چنانچه حافظ خود تصریح می فرماید که :
غزلیات عراقی است سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد
در اینجا مقایسه کوتاهی در مورد اشعار این دو غزلسرا مطرح می گردد :
عراقی :
از پرده برون آمد ساقی قدحی در دست
هم پرده ما بدرید هم توبه ما بشکست
حافظ :
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و می خواران از نرگس مستش مست
عراقی :
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
حافظ :
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
عراقی :
مرا این دوستی با تو بلای آسمانی بود
قضای آسمانی را دگر کردن توان ، نتوان
حافظ :
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
عراقی :
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
سفید کردن آن نوعی از محالات است
حافظ :
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
عراقی :
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی
گره از کار فرو بسته ما بگشایی
حافظ :
بود آیا که در میکده ها بگشایند
گره از کار فرو بسته ما بگشایند
چند غزل زیبا از عراقی :
حافظ نیز چون عراقی به به باد صبا و نسیم ، علاقه خاصی داشت . ( برای مطالعه در مورد علاقه حافظ به باد صبا به مقاله « باد صبا و دل شوریده حافظ » ، نشر یافته در سایت آفتاب مراجعه شود ) .
یاد رخ ِ دلدار
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می آید
که بوی او ، شفای جان هر بیمار می آید
نسیم او مگر در باغ ، جلوه می دهد گل را
که آواز خوش بلبل، ز هر سو زار می آید
بیا در گلشن ای بی دل ، به بوی گل ، برافشان جان
که از گلزار و گل امروز ، بوی یار می آید
گل از شادی همی خندد ، من از غم زار می گریم
که از رنگش ، مرا یادِ رخ دلدار می آید
ز بستان هیچ در چشمم نمی آید ، مگر آبی
که در چشمم ز یاد او، دمی ، صد بار می آید
اگر گلزار می آید کسی را خوش ، مرا باری
نسیم کوی او خوشتر ز صد گلزار می آید
مرا چه از گل و گلزار، کاندر دست امیدم
ز گلزار وصال یار، زخم خار می آید
عراقی ، خسته دل هردم ز هر سو می خورد زخمی
همه زخم بلا گویی بر این افگار می آید .
سخن سربست
از پرده برون آمد ، ساقی قدحی در دست
هم پرده ما بدرید ، هم توبه ما ، بشکست
بنمود رخ زیبا ، گشتیم همه شیدا
چون هیچ نماند از ما ، آمد برما بنشست
زلفش گرهی بگشاد ، بند از دل ما برخاست
جان ، دل ز جهان برداشت ، اندر سر زلفش بست
در دام سر زلفش ماندیم ، همه حیران
وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست
از دست بشد چون دل ، در طرّۀ او زد چنگ
غرقه زند از حیرت ، در هر چه بیابد ، دست
چون سلسله زلفش بند دل حیران شد
آزاد شد از عالم وز هستی او خود رست
با یار ِ خوشی بنشست ، دل کز سرجان برخاست
با جان و جهان پیوست ، جان کز دو جهان بگسست
از غمزه و روی او ، گه مستم و گه هشیار
وز طرّه و لعل او ، گه نیستم و ، گه هست
می خواستم از اسرار، اظهار کنم حرفی
ز اغیار بترسیدم ، گفتم سخنی سر بست
برون در چه کردی ؟
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها ، گل خیر آشنایی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
مژه ها و چشم ِ یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در ِ گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم ، به چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گل ها ، همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این ، به کدام ملت است این
که کُشند عاشقی را ، که تو عاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم ، به حرم ره ندادند
که برون در چه کردی ؟ که درون خانه آیی ؟
به قمارخانه رفتم ، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم ، همه زاهد ریایی
در دیر می زدم من ، که یکی ز در درآمد
که درآ ، درآ ، عراقی ،که تو خاص از آن مایی .
( توضیح : عنوان های سه غزل بالا ، به انتخاب نگارنده مقاله است )
حجت الله مهریاری
منابع و ماخذ :
۱- کلیات فخر الدین عراقی – به تصحیح دکتر نسرین محتشم – انتشارات زوار – چاپ سوم – ۱۳۸۶
۲- لغات نامه دهحخدا .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست