جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تولیدات فرهنگی یا فرهنگ سازی تولید سینمایی


سینما, اگر چشم بر جنبه هنری آن ببندیم, همچون سایر پدیده های صنعتی از قاعده گردش سرمایه و سود و درآمدزایی پیروی می كند

این پدیده كه محصولات آن بی واسطه تر در اختیار مخاطبان و «خریدارانش» قرار می گیرد، به دلیل ماهیت بسیار تاثیرگذارش همواره و در همه جهان، بسته به نوع حكومت ها و جریان های فكری و فرهنگی حاكم بر جوامع، به نوعی «سیاستگزاری» شده است. بدیهی است كه همواره دو اصل بازگشت سرمایه و مخاطب شناسی بیش از سایر مواردی كه حیات سینما به آنها نیز بستگی دارد، ذهن «سیاستگزاران» را به خود مشغول می كند. در جوامعی كه صنعت سینمای پیشرفته ای دارند، همه وظایف، تخصص ها و شیوه های به كارگیری آنها كاملاً تعریف شده است. به عنوان نمونه، یك تهیه كننده هالیوودی دانش تخصصی و سینمایی یك كارگردان یا فیلمبردار را دارد اما علاقه و حرفه او تهیه كنندگی است. در چنین سازوكاری، تهیه كننده تا جایی نفوذ دارد كه استقلال فكری فیلمساز را بر هم نزند. از سویی در چنین سیستمی، فیلمسازان در چگونگی به كارگیری خواسته های ذهنی شان و دغدغه های مخاطب شناسی و بازگشت سرمایه تهیه كنندگان بهره فكری لازم را دارند و بنابراین نه تسلیم خواسته های زیادی خواهانه تهیه كنندگان می شوند و نه این «استقلال» به گونه ای است كه تهیه كننده را همچون یك «تداركاتچی» در مقام فراهم آورنده توقعات بی چون و چرای فیلمسازان بنشاند. حدود سه سال پیش هنگامی كه اعتراض فیلمنامه نویسان هالیوود تا مرز اعتصاب پیش رفت (آنها به استفاده از عنوان فیلمی از... معترض بودند) این بحران با درایت اتحادیه تهیه كنندگان و به سود فیلمنامه نویسان فروكش كرد. در آن زمان نكته ای بسیار مهم در ذهن علاقه مندان حرفه ای سینما روشن شد و بسیاری دریافتند كه «قدرت» و میزان «نفوذ» تنها در سرمایه خلاصه نمی شود، بلكه «فرهنگی» پدید آ مده كه مفاهیمی چون «تالیف» و «استقلال فكری» و نقش پذیری در آن بازتعریف شده است. از این رو هر ساله شاهدیم كه فیلمسازان جدید و خوش فكر و هنرمند با حمایت تهیه كنندگان بزرگ به سینمای جهان معرفی می شوند و این اتفاق در مقایسه با همه جنبه های منفی سینمای هالیوود، دستاورد كمی نیست. با این مقدمه نسبتاً طولانی قصد دارم به نمونه ای بپردازم كه چندی پیش در كشور خودمان اتفاق افتاد. شنیدیم كه دو سه نفر از اعضای بسیار با نفوذ یكی از اتحادیه های عضو خانه سینما طرحی را در ذهن پرورانده اند و به مسئولان سینمایی پیشنهاد داده اند كه بیشتر شبیه به عملكرد باندهای مخوف است تا هر چیز دیگری كه بشود نام فعالیت «فرهنگی» یا «هنری» و یا حتی «اقتصادی» بر آنها نهاد! اصل پیشنهاد چنین است: فیلمسازانی كه برای نخستین بار می خواهند فیلمی را جلوی دوربین ببرند، الزاماً باید با تهیه كنندگانی كار كنند كه دست كم پنج فیلم را پیشتر از این تهیه كرده اند! می دانیم، بسیاری از فیلمسازانی كه برای نخستین بار به عرصه سینما رو می آورند، همواره از سرمایه سرمایه گذاران علاقه مند به سینما بهره می جویند و نه تهیه كنندگان.

در چنین احوالی تهیه كننده محترم از نام و «حقوق» خود بهره مالی می برد. اگر این واقعیت را با گزاره نخست، یعنی پیشنهاد عنوان شده، جمع ببندیم، درخواهیم یافت كه بسترهای مناسب برای شكل گیری نوعی سیستم منوپلی در سینمای ایران فراهم شده تا عده ای «صاحب نفوذ» بنا را بر رانت خواری بیشتر بگذارند. زنگ خطر چند سال پیش به صدا درآمد، هنگامی كه همه افراد یك صنف در مقابل بهمن فرمان آرا ایستادند و كسی را كه تهیه كننده فیلم های فیلمسازان بزرگ و نامدار آمریكایی و كانادایی بود، در مقام تهیه كننده به رسمیت نشناختند! آن زمان كسی در مقابل این حركت انحصارطلبانه مقاومت نكرد و گویا اصلاً مهم نبوده و نیست كه سرنوشت افراد مستعد، سرمایه گذاران علاقه مند و سایر افرادی كه در حوزه سینما حضور دارند و از این راه گذران زندگی می كنند و به آن عشق می ورزند، در داستان كسانی قرار گیرد كه جز خود برای هیچ موجودی حق كار، حق دوست داشتن و در یك كلام «حق زندگی» قائل نیستند. هر چند تاكنون مسئولان سینمایی به این پیشنهاد پاسخ منفی داده اند، اما نكته مهم مكانیسمی است كه سبب شده تا افراد «صاحب نفوذ» یك صنعت تاثیرگذار و فرهنگ ساز در مقایسه با یكی از «آلوده ترین» صاحبان این صنعت، یعنی هالیوود تا این حد لجام گسیخته و غیراخلاقی بیندیشند و عمل كنند و این مكانیسم چیزی نیست جز سینمای دولتی. بازخوانی پرونده «سینمای دولتی» در این نگاشته نمی گنجد اما به گمانم در حد اشاره ای گذرا بتوان گفت كه این سیستم تهیه كننده «جیب كوچك» می پروراند، كسانی كه دل و جرات و خطر سرمایه گذاری را در پناه و ایمن ارتباطات و رانت خواری رها می سازند و از این رهگذر تنها سرمایه ملی فدای منفعت طلبی می شود. پرسش اساسی اینجاست: در همه سال های پس از انقلاب كه مسئولان فرهنگی در حیطه سینما همه كوشش و اهتمام خود را به «فرهنگ سازی» معطوف داشته اند، كجای كار را به خطا رفته اند؟ به گمانم پاسخ در همین پرسش خلاصه شده است، یعنی سرمایه كلان در انحصار بخش فرهنگی دولت (البته به مفهوم عام آن) اجازه فرهنگ سازی نمی دهد. كدام تهیه كننده ای از مخاطب شناسی به شكل حرفه ای و دانش روز آن بهره برده تا بتواند مثلاً فیلمسازی نظیر آلخاندرو گونزالس ایناریتو را به سینمای جهان معرفی كند؟ این اتفاق با همه ایرادها و منفی نگری ما نسبت به هالیوود در سینمای آمریكا افتاده است، آن هم برای یك فیلمساز مكزیكی الاصل!